- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
رهنمودهاى پیشواى ششم به جوان تازه مسلمان
زکریا بن ابراهیم یکى از محدثین شیعى و از یاران امام صادق(علیه السلام) است او در شرح حال خود مىگوید: من اوائل مسیحى بودم و سپس به اسلام گرویدم. به خانه خدا مشرف شده و در همان سفر معنوى به محضر امام صادق(علیه السلام) شرفیاب گشتم.
به آن پیشواى بزرگ عرض کردم: آقا! من مسیحى بودم و الآن به دین شما گرویده ام. امام صادق(علیه السلام) پرسید: در اسلام چه امتیازى احساس کردى که آن را داوطلبانه پذیرفتى؟ گفتم: این آیه از قرآن به دلم نشست:«ما کنت تدرى ماالکتاب و لاالایمان و لکن جعلناه نوراً نهدى به من نشاء؛(۲۱) تو نمىدانستى کتاب و ایمان یعنى چه؟ ولى ما آنرا نورى قرار دادیم که هر کسى را که بخواهیم بدان هدایت کنیم».
امام (علیه السلام) فرمود: خداوند ترا به اسلام هدایت فرموده و قلبت را به نورانیت آن روشن ساخته است. آنگاه برایم دعا کرد و هدایت بیشترى را از خداوند برایم مسئلت نمود.
در ادامه گفتم: پدر و مادرم و سایر بستگانم همچنان به آئین مسیحیت باقى ماندهاند و مادرم هم نابینا است. آیا با این حال بر من جایز است که با آنها زندگى کنم و ارتباط نزدیک خانوادگى داشته باشم؟ امام صادق(علیه السلام) پرسید: آیا آنها گوشت خوک مىخورند؟ گفتم: نه! فرمود: معاشرت تو با آنان مانعى ندارد پس سفارش کرد که: درباره مادرت بیشتر مراقبت کن! به او نیکى و احسان نما! و هرگاه زندگى اش به پایان رسید و از دنیا رفت خودت عهده دار کفن و دفنش باش!
چون از سفر مکّه و مدینه به زادگاهم کوفه بر گشتم. طبق فرمان امام ششم(علیه السلام) به مادرم بیش از گذشته و زیادتر از دیگران رسیدگى و مهربانى نمودم.
خودم به او غذا مىدادم، لباسش را مرتب مىکردم، سرش را شانه مىزدم و عهده دار تمامى خدمات لازم براى مادرم بودم. زمانى که مادرم این تغییرات را در روش من احساس کرد به من گفت: زکریا! تو در آن روزگارى که به دین ما بودى این چنین به من خدمت نمىکردى! چه دلیلى موجب شده که بعد از مسلمان شدن این قدر به من محبت مىکنى؟ گفتم: یکى از فرزندان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به من دستور داده که این گونه رفتار کنم. گفت: آیا او همان پیامبر شماست؟ گفتم: نه. بعد از پیامبر ما دیگر پیامبرى مبعوث نخواهد شد. او فرزند پیغمبر ماست.
گفت: این دستورات از آموزه هاى پیامبران است و دین تو از دین من بهتر است مرا راهنمائى کن تا مسلمان شوم. من طریقه اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نیمه شب حالش منقلب شد. من در کنار بسترش ایستاده و به پرستارى او مشغول بودم. به من گفت: پسرجان! اعتقادات اسلام را دوباره برایم تکرار کن. من آنها را براى او بازگو کردم و او به همه آنها اقرار کرد و در همان شب چشم از جهان فرو بست.
بامداد روز بعد جنازه اش به وسیله گروهى از مسلمانان و طبق مراسم اسلامى تشییع شد و من بر جنازه مادرم نماز خواندم و با دست خود به خاک سپردم.(۲۲)
در سیره ابرار
طبق فرمایشات حضرت امام صادق(علیه السلام) نیکى به والدین و سپاس از عمرى خدمات آنان مىتواند بسیارى از گره هاى مشکل زندگى را حل کرده و زمینه موفقیت را در طول زندگى فراهم آورد. در اینجا به مناسبت، نمونه هائى را از خاطرات بزرگان و انسان هاى موفق تاریخ در این زمینه یادآور مىشویم:
۱- آیت اللّه مطهرى
آیت اللّه مطهرى در مورد یکى از عوامل توفیقات خویش چنین مىگوید: گاهى که به اسرار وجودى خود و کارهایم مىاندیشم، احساس مىکنم یکى از مسائلى که باعث خیر و برکت در زندگى ام شده و همواره عنایت و لطف الهى را شامل حال من کرده است، احترام و نیکى فراوانى بوده است که به والدین خود به ویژه در دوران پیرى و هنگام بیمارى کردهام.
علاوه بر توجّه معنوى و عاطفى، تا آن جا که توانائیم اجازه مىداد با وجود فقر مالى و مشکلات مادى در زندگى ام، از نظر هزینه و مخارج زندگى به آنان کمک و مساعدت کردهام. یکى از فرزندان شهید مطهرى(ره) نیز در این زمینه مىگوید: هرگاه به فریمان(زادگاه آقاى مطهرى) سفر مىکردیم، پدرم تأکید خاص داشتند که ابتداء به منزل پدر و مادرشان بروم. پس از آن اقوامى را که براى دیدن ایشان و خانواده به منزل حاج شیخ مىآمدند مىپذیرفتند در موقع روبرو شدن با پدر و مادر دست آنان را مىبوسیدند و به ما نیز توصیه مىکردند که دست ایشان را ببوسیم.(۲۳)
۲- شیخ انصارى
شیخ مرتضى انصارى بزرگ پرچمدار جهان تشیع و سرآمد فقها و مجتهدین امامیه است، او بعد از آنکه مدتى در شهر کربلا در حضور استادش مرحوم شریف العلما و سایر اساتید حوزه علمیه نجف تحصیل کرد به زادگاهش شوشتر مراجعت نمود. شیخ مدتى تحصیلات خود را در همان جا ادامه داده، دوباره خواست تا براى تکمیل مراتب علمى به عتبات عالیات برگردد. امّا مادرش به رجوع دوباره وى راضى نبود.
اصرار شیخ و دیگر افراد براى جلب رضایت مادر بى نتیجه بود. تا این که شیخ به مادرش عرضه داشت: آیا اجازه مىدهى تا استخاره کنم و جواب هرچه بود در مقابل آن هر دو تسلیم باشیم؟ مادرش پذیرفت. در جواب استخاره شیخ این آیه آمد: «و لاتخافى و لاتحزنى انّا رادّوه الیک و جاعلوه من المرسلین؛(۲۴)
هرگز مترس، محزون مباش که ما او را به تو باز مىگردانیم و از رسالت مداران خود قرار مىدهیم». وقتى این آیه را به مادرش توضیح داد، او خیلى خوشحال شد و به شیخ مرتضى اجازه مسافرت داد.
شیخ انصارى در این مسافرت سرنوشت ساز خود، به برکت دعاى مادر، توفیق الهى و تلاش و استقامت خویش به بالاترین درجه اجتهاد و مرجعیت نائل شد و پرچم اسلام بر دوش وى قرار گرفته و بزرگترین رهبر مذهبى در عصر خود گردید: هنگامى که به مادر شیخ انصارى گفته شد: آیا از این همه ترقى و عظمت فرزندش برخود نمىبالد و افتخار نمىکند؟! در جواب گفت: رسیدن فرزندم به شکوه و عظمت، براى من شگفت انگیز نیست، بلکه اگر چنین نمىشد من متعجب مىشدم، چرا که هر وقت که به او مىخواستم شیر بدهم وضو مىگرفتم و با طهارت و پاکیزگى، به او شیر مىدادم.
بلى شیر پاک، فکر پاک و شیر ناپاک اندیشه ناپاک تولید مىکند. در حوزه علمیه نجف رسم شیخ بر این بود که در بازگشت از مجلس تدریس، ابتداء نزد مادر مىرفت و براى دلجوئى از آن پیرزن با وى به گفتگو مىپرداخت و از اوضاع زندگى مردم پیشین مىپرسید و مزاح مىکرد و از او پوزش مىطلبید. سپس به اتاق مطالعه و عبادت مىرفت.
زمانى که مادر شیخ انصارى از دنیا رفت او در فراق مادر به شدت مىگریست و در کنار پیکر بى جان مادرش زانوى غم زده و اشک ماتم مىریخت. یکى از شاگردان نزدیکش او را تسلیت گفته و به عنوان دلجوئى اظهار داشت: جناب استاد! براى شما با این مقام علمى، شایسته نیست که براى درگذشت پیرزنى که عمرش سرآمده بود این طور اشک بریزید و بى تابى کنید.
آن بزرگ مرد تاریخ سر برداشته و گفت: گویا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نیستید، تربیت صحیح و زحمات فراوان این مادر مرا به این مقام رسانید و پرورش اولیه او، زمینه ترقى و پیشرفت را در من ایجاد کرد. در حقیقت این همه توفیقات من مرهون زحمات و تلاشهاى مشفقانه و مخلصانه این مادر است.(۲۵)
۳- آیت اللّه مرعشى نجفى
آیت اللّه مرعشى نجفى بزرگ فرهنگبان میراث اهل بیت(علیهم السلام) در بیشتر علوم اسلامى صاحب نظر بود و تألیفات ارزشمند ایشان – که نزدیک به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است – گواه روشنى بر این حقیقت است.
کرامات معنوى، دریافت بیش از چهار صد اجازه اجتهادى و روایتى از علماى بزرگ اسلامى، تدریس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه علمیه قم و نجف، تربیت هزاران طلبه و مشتاق دانش، تأسیس ده ها مدرسه علمى، مسجد، حسینیه، مراکز فرهنگى، رفاهى و درمانى و ایجاد بزرگترین و مشهورترین کتابخانه در جهان اسلام، از جمله توفیقات این فقیه فرزانه مىباشد.
او یکى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از برکت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مىداند. و در خاطرات خود مىگوید: زمانى که در نجف بودیم، یک روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن، تا براى صرف نهار تشریف بیاورد.
حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است. مانده بودم چه کنم: از طرفى مىخواستم امر مادرم را اطاعت کنم و از سوئى دیگر مىترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم، خم شدم و لبهایم را کف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا این که در اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و وقتى این علاقه و ادب و کمال احترام را از من دید فرمود: شهاب الدین تو هستى؟ عرض کردم: بله آقا؛ دو دستش را به سوى آسمان بالا برد و فرمود: پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت(علیه السلام) قرار دهد.
حضرت آیه اللّه مرعشى نجفى مىفرمود: من هرچه دارم از برکت آن دعاى پدرم مىباشد.(۲۶)
۴- پاستور شیمیدان فرانسوى
در کشورهاى غربى بر اثر حاکمیت تکنولوژى و صنعت، روابط عاطفى ضعیف و کمرنگ است و روابط عاطفى اعضاى خانوادهها متزلزل و گاهى اصلاً وجود ندارد. امّا از آن جائى که عاطفه و محبت امرى فطرى است در نهاد برخى افراد غربى به ویژه فطرتهاى سالم، عقلاء و نخبگان اندیشمند آنان این حس درونى و نداى وجدان خاموش نشده و گاهى شعله هائى از آن مشاهده مىشود. بلى از نظر اقتصادى و نظامى کشورهاى غربى، پیشرفته و متمدن جلوه مىکنند ولى به شدت در خلأ فرهنگى و فقر عاطفى در رنج و عذابند.
لوئى پاستور، شیمیدان معروف فرانسوى و صاحب کشف هاى مهم علمى، هنگامى که بر اثر نظریه هاى بدیع خود به اوج افتخار جهانى نائل شد، دولت فرانسه در صدد برآمد خانه اى را که محل تولد او بود به موزه تبدیل کند، پاستور در آن مراسم ضمن یک سخنرانى که در خانه محقرشان ایراد کرد از مادر فداکارش کمال سپاس و حق شناسى را بجاى آورد او با صدائى که از فرط تأثر مىلرزید چنین گفت: اى مادر عزیز! اى گمشده دلبند، که سالیانى دراز در این خانه با من به سر بردى، توئى که اکنون همه چیز را مدیون تو مىبینم.
مادر شجاع و دلدارم! تمام حسن فداکارى و شور و هیجانى که در راه عظمت علم و بزرگى میهنم به کار بسته ام و از این پس نیز به کار خواهم بست، تو به من آموخته اى و در وجودم رسوخ داده اى. کار مشقت بارى که تو در خانه و درکارگاه کوچکمان پیش گرفته بودى، به من درس صبر و حوصله در تحقیقات علمى آینده ام داد. از آن گاه که با وجود فقر و مسکنت مرا به مکتب فرستادى، عشق به میهن و خدمت به بشر را در شب و روز به من آموختى. اکنون از تو اجازه مىخواهم، تمام سرافرازى که میهنم در جشن امروز به من اعطاء مىکند به پیشگاه عظمتت تقدیم کنم.
همین قدر بدان که فرزندت امروز که در میان امواج افتخار و سربلندى غوطه ور است. بازهم خود را بدون تو، اى مادر عزیز! در این جهان بزرگ تنها و بى پناه مىبیند!(۲۷)
عواقب ناسپاسى به والدین
هم چنانکه، نیکى و احسان به پدر و مادر موجب سعادت و رستگارى فرزندان شده و آثار و برکات مادى و معنوى به همراه دارد ناسپاسى و بدى در حق آنان نیز فرجام ناشایست و آثار ذلت بارى را به همراه دارد که به چند مورد اشاره مىکنیم:
سلب عدالت
شخصى به امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت: پیش نمازى که تمام شرائط امامت را داراست، جز اینکه با پدر و مادرش رفتارى تند دارد و با سخنان درشت آنان را مىرنجاند، آیا شایستگى امامت را دارد و ما مىتوانیم به او اقتداء کنیم؟ پیشواى ششم فرمود: تا زمانى که او با پدر و مادرش رفتارى ناشایست دارد و والدین خود را ناراحت مىکند در پشت سر او نماز نخوان!(۲۸)
محرومیت از الطاف خداوندى
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامى که یعقوب(علیه السلام) براى ملاقات فرزندش یوسف(علیه السلام) وارد مصر گردید یوسف(علیه السلام) به استقبال پدر بزرگوارش آمد یعقوب (علیه السلام) با دیدن یوسف(علیه السلام) فوراً از اسب پیاده شد ولى جناب یوسف(علیه السلام) به خاطر رعایت مقام سلطنت ظاهرى، براى احترام بیشتر به پدر از مرکب پایین نیامد و همان طورى که روى اسب قرار داشت دست در گردن پدر انداخت.
حضرت یوسف(علیه السلام) هنوز از خوش آمدگویى با یعقوب فارغ نشده بود که جبرئیل نازل شده و به یوسف فرمود: دست خود را باز کن! یوسف کف دست خود را گشود، نور درخشانى از دستش به سوى آسمان بالا رفت، یوسف(علیه السلام) پرسید: این چه نورى بود که از کف دست من خارج شد؟ جبرئیل فرمود:
«نزعت النّبوه من عقبک عقوبهً لما لم تنزل الى الشّیخ یعقوب فلا یکون من عقبک نبىّ؛(۲۹) نور نبوت از صلب تو بیرون رفت و دیگر پیامبرى از نسل تو به وجود نخواهد آمد. به سبب آن که کمال احترام را در مورد پدر پیرت رعایت نکردى، پس کسى از فرزندانت به نبوت نخواهد رسید».
الا اى یوسف مصرى که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر، کجا شد مهر فرزندى
محرومیت از حقوق اجتماعى
با این که در مورد اهمیت به دستورات اخلاقى در متون دینی ما سفارش هاى اکید شده است، امّا در مورد کسانى که به والدین خود اهانت کرده و ناسپاسى مىکنند دستورات بازدارنده اى آمده است. در حالى که در مورد سلام دادن این همه سفارش و توصیه ها داریم امّا امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
به چند گروه سلام ندهید: ۱- شرابخواران ۲- قمار بازان و شطرنج بازان ۳- اهل ساز و آواز و رقص و موسیقى ۴- کافران ۵ – کسانى که به مادرانشان دشنام مىدهند ۶- شاعران و گویندگان بددهن و هرزه.(۳۰)
پىنوشتها
۱- سوره بقره، آیه ۸۳
۲- سوره مریم، آیه ۱۴
۳- همان، آیه ۳۲
۴- کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۴۷۰
۵- مصباح الشریعه، ص ۷۰
۶- سوره نور، آیه ۶۳
۷-المناقب، ج ۳، ص ۱۰۲
۸- سوره اسراء، آیه ۲۳
۹- سوره آل عمران، آیه ۹۲
۱۰- سوره اسراء، آیه ۲۳
۱۱- همان، آیه ۲۴
۱۲- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۹۷
۱۳- و ۱۴- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۹۹
۱۵- عده الداعى، ص ۸۶
۱۶- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۷۷
۱۷- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۴۶
۱۸- الکافى، ج ۵، ص ۵۵۴
۱۹- روضه الواعظین، ج ۲، ص ۳۶۷
۲۰- الکافى، کتاب الایمان و الکفر، باب البرّ بالوالدین، حدیث ۱۸
۲۱- سوره شورى، آیه ۵۲
۲۲- اصول کافى، باب برّالوالدین، حدیث ۱۱
۲۳- حقوق متقابل والدین و فرزندان، ص ۱۵۱
۲۴- سوره قصص، آیه ۷
۲۵- حقوق متقابل والدین و فرزندان، ص ۲۳۴
۲۶- حقوق والدین، ص ۱۲
۲۷- مادر، ص ۲۳۹-
۲۸- منلایحضره الفقیه، ج۱، ص ۳۷۹
۲۹- الکافى، ج ۲، ص ۳۰۹- ۳۰- خصال شیخ صدوق، ج۱، ص ۳۳۰
منبع: پاسدار اسلام؛ شماره(۲۷۷)؛ نویسنده عبدالکریم پاکنیا