- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
بدون شک قرآن کریم آغازگر اخلاق در دنیاى اسلام است. اخلاق به عنوان آموزه اى مهم در بسیارى از آیات مورد سفارش قرار گرفته و پیامبران به عنوان پیام آوران الهى همواره میان مردم به اخلاق شهرت داشتند و مردم را به حسن خلق سفارش مى کردند. پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پیش از بعثت با اوصافى همچون امین شناخته مى شد و پس از بعثت نیز بسیارى بر اثر خلق نیکوى او به اسلام گرویدند. ایشان همواره در گفتار و کردار بر اهمیت و اولویت اخلاق تأکید داشتند.
پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مکاتب اخلاقى مختلفى در دنیاى اسلام شکل گرفت، به طورى که کنار اختلاف در مسائل کلامى، اختلاف در مشى اخلاقى نیز به وضوح در امت اسلام قابل مشاهده بود. مکتب هاى اخلاقى پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعضاً به دلیل دورى از جریان اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان جریان اصیل اسلامى، در بسیارى از موارد دچار افراط و تفریطهاى فراوانى شدند و از حد اعتدال به عنوان یکى از آموزه هاى اخلاقى مکتب اهل بیت (علیهم السلام) فاصله گرفتند و این در حالى بود که أئمه (علیهم السلام) با بیان احادیث، دعا و نامه نگارى، جریان اصیل اخلاق اسلامى را تبیین مى کردند.
در ادامه به نحو اجمالى به مهم ترین مکاتب اخلاقى در سده هاى نخست در دنیاى اسلام اشاره مى شود. مکاتب اخلاقى متعددى که تا پایان قرن سوم در دنیاى اسلام وجود داشت، بعضاً متاثر از ائمه (علیهم السلام) و بعضاً به صورت مستقل شکل گرفته بود.
مکتب اهل بیت (علیهم السلام)
اخلاق به صورت مکتوب، نخستین بار در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) پدید آمد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بازگشت از جنگ صفین در نامه به امام حسن (علیه السلام) انبوهى از مطالب تربیتى و اخلاقى را در قالب وصیت نامه براى فرزندش بیان مى کند. این نامه نه وصیتى از على بن ابى طالب خطاب به فرزندش است، بلکه وصیتى از امامى کارآزموده و متقى به تمام شیعیان و تمام انسان ها است. این نامه نخستین اثر مکتوب است که بنیان هاى اخلاق اسلامى و مبانى آن را بنا نهاده، به طورى که هم مبانى توحیدى را شرح مى دهد و هم به نقش انبیا در مسیر هدایت انسان مى پردازد، فضایل و رذائل اخلاقى را تبیین مى کند و در نهایت به بحث آداب وارد مى شود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آغاز نامه مى فرماید: «من الوالد الفان المقر للزمان، المدبر العمر المستسلم للدهر…؛ از پدرى که در آستانه فناست و چیرگى زمان را پذیراست، زندگى را پشت سر نهاده و به گردش روزگار گردن داده…».[۱] از سوى دیگر مخاطب این نامه نیز «المولود المؤمل ما لایدرک، السالک سبیل من قد هلک، غرض الاسقام و رهینه الایام…؛ فرزندى است که آرزومند چیزى است که به دست نیاید، رونده راهى است که به جهان نیستى به درآید، فرزندى که بیمارى ها را نشانه است و در گروِ گذشت زمانه…»[۲] بیان شده و روشن است که این خصوصیات با عصمت امام حسن (علیه السلام) در تضاد است؛ به همین دلیل، مخاطب نامه را شیعیان بلکه همه انسان ها مى دانیم. این وصیت با مفاهیم متقابل «أحى قلبک بالموعظه و أمته بالزهاده= دلت را به اندرز زنده دار و به پارسایى بمیران» آغاز مى شود. آخرت گرایى، انجام کار نیک، تفکر و اندیشیدن به مرگ و تقوى و پرهیز از دلبستگى به دنیا، محور آموزه هاى اخلاقى این نامه است. برخى قرائن حکایت از آن دارد که نسخه هاى این نامه در سده هاى نخستین به صورت مستقل رواج داشته است.[۳]
توجه به اخلاق اجتماعى
در بعد اخلاق اجتماعى و سیاسى بعد از قرآن کریم، نامه امام على (علیه السلام) به مالک اشتر، نخستین اثر مکتوب در اخلاق سیاسى محسوب مى شود و از اهمیت بالایى برخوردار است. این منشور، گویى تا مدت ها مرام نامه حکومت و بهره گیرى از مضامین آن متداول بوده است.[۴] علاوه بر این، نامه هاى دیگر حضرت به معاویه و سایر شخصیت هاى سیاسى بیانگر نکات درخورى در ابعاد مختلف اخلاقى است.
پس از امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اصحاب ایشان در ابعاد مختلف در جست وجوى حیات اخلاقى بودند. اباذر به عنوان یکى از برجسته ترین اصحاب امام، نوعى اخلاق اجتماعى را با الهام از آموزه هاى امیرالمومنین (علیه السلام) ترویج مى کرد. او در بعد زندگى فردى به پرهیز از دنیاگرایى و زهد در آن توصیه مى کرد و در بعد اجتماعى، عدالت خواهى را به نهایت رساند و براى تحقق آن باکى به خود راه نمى داد. صعصعهبن صوحان، کمیل بن زیاد، میثم تمار و… هر یک بسته به شرایط پیرامونى، بر حیات اخلاقى تأکید داشتند که پرداختن به آنان مجال دیگرى مى طلبد.
پس از امام على (علیه السلام) هر یک از ائمه (علیهم السلام)، به تبیین آموزه هاى اخلاق پرداختند. شیوه آموزش مسائل اخلاقى البته در بیان هر یک از ائمه (علیهم السلام) ممکن است متفاوت باشد؛ چراکه شرایط هر یک از آنان متفاوت بود؛ براى مثال امام سجاد (علیه السلام) با بیان نکات اخلاقى در قالب دعا و امام باقر و امام صادق (علیه السلام) با مجالس حدیثى و بیان مواعظ به بیان معارف اخلاقى پرداختند؛ اما بدون شک محتواى مسائل اخلاقى تفاوتى نداشته و اختلاف در شیوه تبیین یا تأکید بر برخى آموزه هاى اخلاقى را باید وابسته به شرایط حاکم دانست.
مکتب اخلاقى بصره
برجسته ترین نماینده این مکتب حسن بصرى است که از آموزه هاى امام على (علیه السلام) بهره هاى فراوان برد.[۵] مشخصات عمومى مکتب اخلاقى بصره را مى توان در این موارد خلاصه کرد: تکیه بر خوف از عقاب، پرهیز از کوشش براى دنیا و تأکید بر زهد، کثرت عبادت و مداومت بر حزن. مکتب اخلاقى بصره توسط شاگردان و همفکران حسن بصرى ادامه یافت و خود به نحله هاى گوناگونى تقسیم شد که از آن جمله مى توان به جریان اعتزال که توسط واصل بن عطا و عمروبن عبید پایه گذارى شد، اشاره کرد. انشعاب دیگر مربوط به گروهى از زهاد بصره است که به گونه اى از رهبانیت مذموم گراییده و زهد و امساک آنان نه تنها به پرهیز از همسرگزینى، بلکه گاه به ریاضت هاى سخت و آزارهاى جسمى رسیده بود.[۶]
مکتب مرجئه بصره
در مقابل حسن بصرى، شخصیتى چون ابن سیرین قرار داشت که از تابعان بصره بود و مکتب مرجئه را بنا نهاد.[۷] مشخصات عمومى مکتب إرجاء بصره را مى توان این گونه برشمرد: تأکید بر رجاء، دعوت به کوشش براى دنیا در حدى متعارف، ورع و اجتناب از محارم و شبهات، اعتدال در عبادت و تأکید بر کثرت استغفار، خوشرویى و اختلاط با مردم.
مکتب إرجاء کوفه
ایده ارجاء دو قرائت افراطى و معتدل دارد. قرائت افراطى بر آن بود که با وجود ایمان، هیچ معصیتى زیان بار نیست و شخص مؤمن با ارتکاب هیچ معصیتى مستحق دوزخ نخواهد شد؛ اما ایده معتدل در مکتب ارجاء مقبولیت بیشترى داشت و بر خلاف ایده افراطى معتقد بود همه مؤمنان لزوماً بهشتى نخواهند بود و گنهکاران بدون توبه، یا راهى دوزخ مى شوند یا بخشیده خواهند شد.
برجسته ترین شخصیت در جریان مرجئه معتدل، ابوحنیفه- فقیه نامدار کوفه- بود.[۸] مشخصات این مکتب را مى توان این گونه برشمرد: در زندگى فردى عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتى به نام ایمان مى دانستند و بدون آن که به عاصى وعده بهشت دهند، او را مؤمن و برادر دینى دیگر افراد جامعه به شمار مى آوردند. این ایده بعدها توسط شاگردان ابوحنیفه پى گرفته شد و در مناطق مختلف دنیاى اسلام، به ویژه بلخ، گسترش یافت.
مکتب فقهاى اهل حدیث
این جریان توسط فقهاى اهل حدیث ایجاد شد. این مکتب به جغرافیاى خاصى محدود نبود و در تمام نقاط سرزمین اسلام رایج بود؛ از جمله نخستین افراد برجسته این دیدگاه، سفیان ثورى بود. رفته رفته اما احمدبن حنبل جاى سفیان ثورى را گرفت. احمد حنبل برخلاف سفیان ثورى از معناى صوفیانه زهد دست برداشت و آن را تنها در قالب احادیث روایت شده خلاصه کرد.[۹]
افراد و نحله هاى شاخص دیگر
کنار این مکاتب، افراد شاخصى را مى توان در نقاط مختلف دنیاى اسلام یافت که گرایش هاى خاص و مطرحى در اخلاق داشتند؛ اما به صورت یک مکتب ظهور نکردند. در مدینه، فقهاى سبعه در قرن اول بر ورعى فقیهانه، که همان به جاى آوردن واجبات و ترک محرمات بود، تأکید داشتند.[۱۰] در قرن دوم نیز در مدینه بر ورع فقهى و نوعى زهد و پرهیز از بهره هاى دنیوى تأکید مى شد؛ به عبارت دیگر، در مدینه اخلاق، قرابت فراوانى با فقه داشته و نسبت به تحولات، نظریات و مکاتب جدید اخلاقى انعطافى نداشت. در مکه اما شیوه قصص در انتقال مطالب اخلاقى توسط عبیدبن عمیر لیثى پدید آمد. او و امثال او، که قصاص خوانده مى شدند، آموزه هاى اخلاقى شان را با نقل داستان ها و حکایات عبرت آموز و نیز با تفسیر آیاتى از قرآن زینت مى بخشیدند. رفته رفته استفاده از قصص در سایر نقاط دنیاى اسلام نیز رایج شد. البته داستان هاى آنان بعضاً ساختگى و عارى از واقعیت بود. بنابر روایتى حضرت على (علیه السلام) در کوفه، قصاص را از جمع کردن مردم به دورخود منع کرده بود.[۱۱]
در اوایل سده دوم علاوه بر طریقه قصاصى، زهدگرایى نیز در شهر مکه باب شد و کسانى چون وهیب بن ورد، که زاهد مکى خوانده مى شد، خوف و حزن دائم را کنار صمت و عزلت، به عنوان شعار زاهدان مطرح کردند. از آن جا که تمایل به همجوارى با مکه میان زاهدان وجود داشت، بسیارى از آنان، به خصوص از عراق، رهسپار مکه شدند و این گونه آموزه هاى اخلاقى زاهدان مکه و عراق به یکدیگر نزدیک شد و خوف به عنوان آموزه اى که بسیارى از زاهدان عراق آن را ترویج مى کردند وارد مکه شد. در شهر کوفه نیز، که همیشه پایگاه علویان و شیعیان بود، آموزه هاى اخلاقى مکتب امام على (علیه السلام) تا سال ها در آن رایج بود. در رأس اصحاب ایشان مالک اشتر، صعصعهبن صوحان و کمیل بن زیاد قرار داشتند. کنار این ها باید به قراء عابد اشاره کرد. اویس قرنى از نامدارترین آنان بود که اقامت در کوفه را اختیار کرد و بر یاد دائم مرگ و هشیارى نسبت به حقوق الهى تأکید داشت. همچنین عبیده سلمانى و علقمهبن قیس نیز از چهره هاى شناخته شده اى بودند که میان عمل براى آخرت و تعلیم و تعلم و زندگى متعارف این جهانى جمع کرده بودند.[۱۲]
در یمن و شام نیز نحله هاى کوچک اخلاقى- معنوى رایج بود. در یمن آموزه هاى اخلاقى امام على (علیه السلام) و برخى از اصحاب او همچون ابوذر و معاذبن جبل بر شکل گیرى مکتب اخلاقى آن دیار تأثیر بسزایى داشت. در نسل بعد و تابعان با تأثیرپذیرى از صحابه به ویژه ابن عباس همراه بود. افرادى چون طاووس یمانى فقیه و وهب بن منبه از این گروه هستند.[۱۳] در شام نیز آموزه هاى ابودرداء نقش ویژه داشت؛ آموزه هایى همچون حب فقر و موت و ارزش نهادن به تفکر از جمله اندیشه هاى اوست.[۱۴] در پایان قرن دوم آموزه هاى ابراهیم ادهم نیز در شام فراگیر شد. آموزه هاى وى که با مجاهدت و ریاضت هاى صوفیانه همراه بود، آغازى براى جریان تصوف در آن دیار بود.[۱۵]
تأثیر نهضت ترجمه بر رویکردهاى اخلاقى
با ورود نهضت ترجمه به دنیاى اسلام از سویى و رشد تصوف و عرفان از جانب دیگر، مکاتب اخلاق نیز دچار دسته بندى هاى جدیدى شد و ملاک تمایز آنان از یکدیگر به کلى متفاوت شد. براین اساس، رویکردهاى اخلاقى به چهار دسته اخلاق روایى، اخلاق عقلى- فلسفى، اخلاق عرفانى و اخلاق تلفیقى تقسیم شد. تقسیم بندى جدید نه برآمده از اختلاف در موقعیت هاى جغرافیایى یا باور به یک ایده و آموزه اى خاص، بلکه بر اثر اختلاف در مبانى، غایات و روش پدید آمد. در تقسیم بندى جدید هر یک از مکاتب اخلاقى داراى آموزه هاى مشخص و متمایز و نیز سیر تطورى خاص بود که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد.
پی نوشت:
[۱]. شریف رضى، نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، ص ۲۹۵.
[۲]. همو.
[۳]. پاکتچى، اخلاق دینى، ج ۷، ص ۲۲۲.
[۴]. همو، ص ۲۲۳.
[۵]. طوسى، امالى، ج ۱، ص ۲۱۱.
[۶]. ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء، ج ۶، ص ۱۹۲- ۱۹۵.
[۷]. ابنسعد، طبقات الکبیر، ج ۷، ص ۱۰۳.
[۸]. ابوحنیفه، العالم و المتعلم، ص ۴۰، ۴۱ و ۹۷.
[۹]. پاکتچى، اخلاق دینى، ص ۲۳۰- ۲۳۴.
[۱۰]. همو، حلیه الاولیاء، ج ۲، ۱۶۲.
[۱۱]. کلینى، کافى، ج ۷، ص ۲۶۳.
[۱۲]. همو، اخلاق دینى، ص ۲۲۴- ۲۲۶.
[۱۳]. همو، الطبقات الکبیر، ج ۵، ص ۳۹۳.
[۱۴]. همو، حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۲۰۹- ۲۲۵.
[۱۵]. همو، اخلاق دینى، ص ۲۲۸.
منبع: کتاب نقش عالمان شیعه در گسترش علم اخلاق
نویسنده: مهدى علیزاده و جمعى از محققان