- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
با توجه به این که علوم بشرى به یکباره به مرحله کمال نرسیده و تکامل آن در دوره هاى مختلف صورت گرفته، علم لغت نیز از این مقوله مستثنا نیست و قطعاً دانشمندان در دوره هاى مختلف در شکوفایى این علم بسیار کوشیده اند.
در تعریف علم لغت جملات مختلفى ارائه شده است؛ از جمله: «علم لغت علمى است که از جواهر و مواد و هیئت مفردات بحث مى کند».[۱]
فیروزآبادى در تعریف آن مى گوید: «علمى که در آن درباره مفردات الفاظ وضع شده از نظر دلالت مطابقى آن ها بر معناى شان بحث مى شود».[۲]
راغب اصفهانى نیز در مقدمه کتاب «مفردات الفاظ قرآن» مى گوید: «نخستین دانش
از دانش هاى قرآنى که براى درک و فهم قرآن لازم مى نماید، علم الفاظ است که بخشى از آن تحقیق در الفاظ و مفردات قرآنى است».[۳]
سابقه این دانش به سال هاى آغازین ظهور اسلام و عصر رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) بازمى گردد؛ زیرا طبق صریح آیات قرآن، آن حضرت موظف بودند کلام الهى را براى مردم تبیین نموده، اختلاف و ابهام آن ها را برطرف سازند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ ».[۴]
صحابه آن حضرت با آن که زبان وحى، زبان گفتارى آنان بود و در معناى واژگان قرآن و فهم مراد آیات کمتر با دشوارى روبه رو مى شدند، عوامل چندى باعث مى شد تا آنان در فهم پاره اى از واژه هاى قرآن دچار دشوارى شوند؛ از جمله:
۱. همه صحابه در فهم کلمات و عبارات قرآن یکسان نبودند و سطح فهم و درک آنان متفاوت بود.
۲. وجود قبایل و لهجه هاى مختلف و عدم فهم برخى کلمات به دلیل عدم کاربرد بین قبایل مختلف.
۳. رایج شدن لهجه هاى غیرفصیح به دلیل مهاجرت برخى اقوام و قبایل عرب غیرفصیح و غیرعرب.
۴. وجود واژه هاى دیگر زبان ها همچون رومى، سریانى، حبشى و عبرى در قرآن.[۵]
بدین ترتیب علم لغت در عرض علم نحو و براى پاسخ به مشکلات ذکرشده، توسعه یافته و از همان ابتدا روات شروع به گردآوردن اخبار، اشعار و امثال عرب نمودند.
ازهرى صاحب کتاب «تهذیب اللغه» مى گوید: «صحابه پیامبر نیازمند به آموختن لغت نبودند؛ زیرا آن حضرت براى آن ها خلاصه قرآن و غوامض و متشابهات آن را بیان مى کرد؛ ولى میان طبقه بعد از صحابه نیاز به فهم لغت قرآن فراوان بود».[۶]
بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان على (علیه السلام) قرآن شناس ترین فرد میان کتاب وحى و نزدیکان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به شمار مى آید.[۷] ایشان برجسته ترین و مشهورترین شخصیت مفسر در این دوره است که در تفسیر پیشگام است. امام على (علیه السلام) براى نخستین بار به بعضى از اصحاب خود توجه دادند که آن بخشى از کلماتى که در قرآن مجید آمده، ممکن است در جاهاى مختلف داراى معانى متفاوت باشد.[۸]
در زمینه تاریخ علم لغت باید به دو نکته توجه کرد: نکته اول این که دانش لغت شناسى در وضع نخستین خود با هدف شناخت و تبیین واژگان قرآنى آغاز شد؛ نکته دوم این که در ادامه روند تکامل این دانش، تمام الفاظ عرب از شعر و نثر موضوع این علم قرار گرفت؛ بنابراین سؤال اساسى در زمینه مطالب فوق این است که چه کسى براى اولین بار شیوه شرح و تبیین واژگان قرآنى را بنا نهاد و چه کسى براى اولین بار در زمینه واژگان قرآنى کتاب نوشت و کدام شخصیت براى اولین بار در زمینه تمام الفاظ عرب، کتاب نگاشت.
سیوطى مى گوید: «در بحث این که چه کسى اولین مؤلف کتاب لغت بوده است، باید گفت: برخى معجم هاى لغت، فقط الفاظ قرآنى را شرح داده اند که از آن ها به غریب القرآن یا مفردات القرآن تعبیر مى شود و برخى به شرح و تفسیر تمام الفاظ عرب پرداخته اند».
در زمینه غریب القرآن، اولین معجم نویس ابان بن تغلب (۱۴۱ ق) از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) است که در زمینه غریب القرآن کتابى نگاشته؛ اما اولین معجمى که تمام لغات عرب را گردآورى کرده، کتاب «العین» خلیل بن احمد فراهیدى است.[۹]
مؤلف کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام مى گوید: «وهیچ شکى نیست در اولین کسى که در علم لغت کتاب نوشته، خلیل بن احمد است».[۱۰]
اما در زمینه این که چه کسى اولین بار پیشگام شرح و تفسیر واژه هاى قرآنى بوده است، اکثر قریب به اتفاق منابع تاریخى امام على (علیه السلام) و برخى از منابع ابن عباس را نخستین شخص بعد از پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى دانند.
در این که ابن عباس در شناخت معانى لغات قرآن چیره دست و متبحر بوده است جاى شکى نیست؛ اما نیک مى دانیم که ایشان در زمینه تفسیر قرآن و علوم مرتبط با آن، شاگرد مکتب امیرالمؤمنین على (علیه السلام) است و خود ابن عباس نیز این مطلب را بارها ابراز داشته است.
از ابن عباس نقل است که مى گوید: «آنچه را على (علیه السلام) مى گفت فرامى گرفتم، پس از آن در اندوخته ها و آموخته هاى خود مى اندیشیدم و درمى یافتم که دانش من به قرآن در مقایسه با على (علیه السلام) همچون برگ هایى کوچک است در برابر دریایى عظیم».[۱۱]
قاطبه علماى شیعه معتقدند ابن عباس از شاگردان امیرمؤمنان بوده و از ایشان کسب علم نموده است. شیخ عباس قمى در منتهى الآمال مى گوید: «عبدالله بن عباس از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و محبین امیرالمؤمنین (علیه السلام) و تلمیذ آن جناب است …. ابن عباس در علم فقه و تفسیر و تأویل بلکه انساب و شعر امتیازى تمام داشت به سبب تلمذ او بود بر امیرالمؤمنین …».[۱۲]
ابن ابى الحدید از علماى اهل سنت در شرح خود بر نهج البلاغه تصریح مى کند: «ابن عباس از شاگردان حضرت على (علیه السلام) بوده و از آن حضرت کسب علم و معارف نموده است».[۱۳]
ابن اثیر گرچه در کتاب خود به لفظ شاگرد اشاره نمى کند، اعتراف مى نماید که ابن عباس همواره همراه امیرمؤمنان (علیه السلام) بود و از ایشان روایت نقل کرده است.[۱۴]
البته روشى که ابن عباس در توضیح واژگان داشته کمى با روش استادش متفاوت بوده است، بدین گونه که او در شرح واژگان به اشعار شعراى عرب جاهلى استناد هم مى نموده است؛ اما روش امیر مؤمنان بر اساس شرح واژه ها از طریق قرآن بوده و این روشى است که امروزه از آن به عنوان تفسیر قرآن به قرآن یاد مى شود.
اگرچه از مباحث لغوى قرآن در قرن اول به دلیل منع کتابت حدیث و تغییر قرآن از سوى خلفا، آثار مکتوبى در دست نیست و برخى هم که به نگارش اقدام کرده اند، آثار آنان از بین رفته، مباحث مطرح شده در این مورد از سوى شاگردان صحابه و تابعین نقل گردیده و از قرن دوم به بعد در منابع مکتوب باقى مانده است.
در خاتمه این قسمت چند نمونه از شرح واژگانى که توسط امیرمؤمنان على (علیه السلام) ارائه شده است ذکر مى گردد:
۱. از ابوبکر سؤال شد: معناى آیه «فاکِهَهً وَ أَبًّا»[۱۵] چیست؟ ابوبکر گفت: «چه کنم اگر درباره قرآن حرفى بزنم که نمى دانم. فاکههً را که مى دانیم چیست؛ ولى معنى کلمه أب را خدا بهتر مى داند. وقتى خبر به امیر مؤمنان على (علیه السلام) رسید، فرمود: پناه بر خدا! چگونه ابوبکر نمى داند أب به معناى چراگاه است؟!»[۱۶]
۲. امام درباره اسم «الله» مى فرماید: «المعبود الذى یألَهُ فیه الخلق و یوله الیه»؛[۱۷] معبودى است که مردم درباره او دچار تحیر و بهت هستند و به او پناه مى برند.
در این تفسیر امام با ریشه یابى اسم جلاله «الله» آن را به دو ریشه استناد مى دهد؛ یعنى «أله یألهُ» و دیگرى «وَله یُولَه».
نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم ادبى، ص: ۴۷
۳. در روایتى از امیرمؤمنان على (علیه السلام) براى واژه «ضلال» در قرآن کریم وجود معانى متعددى چون: نسیان، عدم اهتدا و راه یابى و عدم راهنمایى بیان شده است.[۱۸]
۴. امام (علیه السلام) واژه «کفر» را برخلاف معناى اصطلاحى به بیزارى و برائت، معنا کردند.
از ایشان درخصوص آیه «ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ» [۱۹] سؤال شد، در جواب فرمودند: «الکفر فى هذه الآیه البرائه» و براى آن نظائرى همچون «کفرنا بکم» شاهد آوردند؛ چنین تحلیلى از یک واژه و ارائه چنان معنایى که غیررایج است به این دلیل است که هیچ یک از چنین معناهاى لغوى و اصطلاحى، نمى تواند آیه را روشن سازد.[۲۰]
طریحى، لغت شناس مشهور، ظاهراً با اقتباس از کلام امیرمؤمنان زیر واژه کفر نوشته است: «الکفر فى الکتاب الله على خمسه أوجَه … الخامسه کُفر البرائه و علیه قوله تعالى (کفرنا بکم)».[۲۱]
۵. امام (علیه السلام) در تبیین واژه «رَس» در آیه شریف أَصْحابَ الرَّسِّ …[۲۲] مى فرماید: «أنهم قومٌ یَعبدون شجره الصنوبر وَرسوا نبیهم فى الارض»؛ آن ها قومى بودند که درخت صنوبر را عبادت مى کردند و نبى و پیامبر خودشان را تکذیب کردند.[۲۳]
۶. حضرت (علیه السلام) در شرح واژه «وَقر» در آیه فَالْحامِلاتِ وِقْراً[۲۴] مى فرماید: «هى السحاب تحمل مطر الوقر و الوقر: الحمل»؛ مراد ابرهایى است که حامل باران هستند.[۲۵]
۷. ایشان در شرح واژه «لواحه» در آیه شریف لَوَّاحَهٌ لِلْبَشَرِ مى فرماید: «لَواحه: محرقه، سوزاننده».[۲۶]
نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم ادبى، ص: ۴۸
۸. امام (علیه السلام) در تفسیر آیه الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً[۲۷] مى فرماید: «إنما سمیت الارض أرضاً لأنها تأرض ما فى بطنها: اى تأکل ما فیها».[۲۸]
۹. امیرالمؤمنین على (علیه السلام) واژه «یعصرون» را در آیه شریف «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ» [۲۹] به یمطرون معنا کرده؛[۳۰] یعنى باران بر ایشان مى بارد و در این شرح به آیه«وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً»[۳۱] استناد نموده است.
۱۰. حضرت امیر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» ، کلمه عدل را انصاف و احسان معنا کرده اند.[۳۲]
پی نوشت:
[۱] . نیشابورى، شرح نظّام، ص ۵.
[۲] . فیروزآبادى، القاموس المحیط، ص ۲۹.
[۳] . راغب اصفهانى، مفردات راغب، ص ۵۴.
[۴] . نحل، ۴۴.
[۵] . دل افکار، نقش قرآن در پایه گذارى علم لغت، ص ۵۶.
[۶] . ر. ک: ازهرى، تهذیب اللغه، ج ۱.
[۷] . همایى، واژه شناس قرآن مجید، ص ۲۰.
[۸] . دفتر تدوین متون درسى حوزه، درآمدى بر لغت شناسى، ص ۲۱.
[۹] . سیوطى، بغیه الرعاه، ج ۱، ص ۵۵۷.
[۱۰] . صدر( سید حسن)، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۱۵۱؛ ر. ک: مقاله نقش ادیبان شیعه در پیدایش و گسترش دانش لغت عربى، از مجموعه آثار کنگره بین المللى نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامى.
[۱۱] . حسکانى، شواهد التنزیل، ص ۴۰۰.
[۱۲] . محدث قمى، منتهى الآمال، ج ۱، ص ۳۸۵.
[۱۳] . ابنابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۸.
[۱۴] . ابناثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، ج ۳، ص ۱۸۸.
[۱۵] . عبس، ۳۱.
[۱۶] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۴۷.
[۱۷] . طبرسى، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۶۵.
[۱۸] . دفتر تدوین متون درسى حوزه علمیه، درآمدى بر لغت شناسى، ص ۲۱.
[۱۹] . عنکبوت، ۲۵.
[۲۰] . عروسى هویزى، نورالثقلین، ج ۴، ص ۱۵۵.
[۲۱] . طریحى، مجمع البحرین، ماده کفر.
[۲۲] . فرقان، ۳۸.
[۲۳] . مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص ۹۳.
[۲۴] . الذاریات، ۲.
[۲۵] . ابن جزى، غرناطى، التسهیل لعلوم التنزیل، ج ۲، ص ۳۰۶.
[۲۶] . سیوطى، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۲۸۲.
[۲۷] . بقره، ۲۲.
[۲۸] . سمرقندى، تفسیر القرآن الکریم، ج ۱، ص ۳۴.
[۲۹] . یوسف، ۴۹.
[۳۰] . قمى، تفسیر قمى، ج ۱، ص ۳۴۶.
[۳۱] . نبا، ۱۴.
[۳۲] . شریف رضى، نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱.
منبع: کتاب نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم ادبى.
نویسنده: حسین شیرافکن و جمعى از محققان.