- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
ابوحیان(۱) پس از ذکر کلام زمخشری در ذیل آیه مبارکه ی مباهله به سخن حمصی اشاره و در آن مناقشه می کند. مناقشات وی نشان می دهد که تعصب ابوحیان از فخر رازی و حاکم نیشابوری نیز بیشتر است؛ زیرا آن دو برخلاف ابوحیان در دلالت آیه ی مبارکه ی مباهله و حدیث قطعی الصدوری که حمصی برای اثبات افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر سایر صحابه مطرح کرده بود، مناقشه نکرده اند. ابوحیان پس از بیان استدلال مرحوم حمصی با تکیه بر اشکالات فخر رازی، در صدد مناقشه به استدلال او بر می آید؛ اما چنان که در پاسخ اشکالات فخر رازی روشن شد، وی نه در مقدمات مناقشه ای کرده است و نه در ترتّب نتیجه بر آن ها، و چنان چه گفتیم اساساً هیچ عاقلی نمی تواند در چنین برهانی مناقشه کند؛ زیرا مقدمه ی اول آن از ضروریات دین اسلام است و مقدمه ی دوم آن برگرفته از ظاهر آیه ی قرآن و با پذیرش این دو مقدمه، نتیجه ی آن ثابت و روشن است. بنابراین فخر رازی به ناچار نتیجه ی برهان را مخالف اجماع مسلمانان- البته پیش از شیخ حمصی- دانسته و ادعا کرده که مسلمانان اجماع دارند پیامبران از غیر پیامبر افضل اند.
پاسخ شبهه
اما در پاسخ بیان شد که قول امامیه از گذشته تا به امروز بر افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از انبیاء پیشین، جهت ردّ ادعای رازی کفایت می کند؛ و نیز گفتیم که عالمان شیعه برای اثبات ادعای خود به آیات قرآن، از جمله همین آیه ی مباهله، و نیز به احادیث نبوی، از جمله حدیثی که شیخ حمصی مطرح کرده و احادیثی که بیانگر اقتدای حضرت عیسی به امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند، استناد و استدلال می کنند. فخر رازی و حاکم نیشابوری نیز در هیچ یک از مستندات و استدلال های شیعه مناقشه نکرده اند؛ و نیز بیان شد یکی از عالمان متقدم شیعه، که پیش از شیخ حمصی به افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر انبیاء پیشین قائل شده، شیخ مفید است. وی از عالمان قرن پنجم و متوفّای سال ۴۱۳ ق است و رساله ای در موضوع افضلیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر سایر انبیاء دارد با عنوان تفضیل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) علی سائر الصحابه. این رساله در جلد هفتم مجموعه ی مصنفات شیخ مفید درج شده است و در قسمتی از آن با تکیه بر آیه ی مبارکه مباهله به اثبات مدعای خویش پرداخته، می نویسد:
فاستدل من حکم لأمیرالمؤمنین- صلوات الله و سلامه علیه- بأنّه أفضلُ مِن سالفِ الأنبیاء (علیه السّلام) و کافّهِ النّاسِ سوی نبیِّ الهدی محمّدٍ- علیه و آله السلام…(۲)
کسی که درباره ی امیرالمؤمنین – صلوات الله و سلامه علیه- حکم می کند که حضرتش از انبیاء پیشین (علیه السّلام) و همه ی مردم غیر از پیامبر هدایت محمّد علیه و آله السلام افضل است، به این آیه استدلال می کند.
بنابراین اشکال رازی و تابعان اندیشه ی وی همچون حاکم نیشابوری و ابوحیان اندلسی، باطل است. اما ابوحیان به رازی نسبت می دهد که وی قائل به فساد استدلال حمصی بوده و از سه جهت به آن اشکال کرده است. اما چنین چیزی در تفسیر رازی وجود ندارد و ممکن است ابوحیان آن را از مصنفات دیگر رازی نقل کرده باشد.
اشکال اولی که ابوحیان به نقل از رازی مطرح می کند آن است که با توجه به عرف عرب، دعوت انسان از خویشتن محذوری ندارد و بدین روی نمی توان گفت مراد از «انفسنا» در آیه ی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است. پاسخ این اشکال مکرراً در ضمن مباحث بیان شد. افزون بر آن، رازی در تفسیر خود، این استدلال را تقریر کرده و اشکالی بر آن وارد نساخته است و چنان چه نسبت این قول به رازی از سوی ابوحیان درست باشد، این کلام بیانگر تناقض گویی رازی است.
دومین اشکال مربوط به ادعای اجماع بر این قول است که مراد از «انفسنا» در آیه ی، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است. این اشکال نیز پوچ و بی اساس است؛ چرا که بر اساس احادیث موجود در صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن نسائی، مسند احمد، مستدرک حاکم و سایر منابع معتبر اهل سنت، مراد از «انفسنا» تنها امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است، نه غیر ایشان. و این قول در میان فریقین متفق علیه است. همچنین از آنجا که اهل سنت بر صحت کتب بخاری و مسلم اجماع دارند و برخی معتقدند بین آن دو نیز کتاب مسلم صحیح تر است، پس وجود حدیثی در صحیح مسلم- که ثابت می کند مراد از «انفسنا» امیرالمؤمنین (علیه السّلام) است- جایی برای تردید باقی نمی گارد؛ مگر آن که ابوحیان ناقض اجماع اهل تسنن باشد.
اشکال سوم آن بود که در مماثلت، همه ی صفات مورد نظر نیست؛ بلکه مشابهت در یک صفت نیز کفایت می کند؛ امّا این نسبت به فخر رازی نیز نمی تواند درست باشد و در صورت صحت نسبت، باز هم بیانگر تناقض گویی اوست؛ زیرا فخر رازی در تفسیر خود ضمن تقریر استدلال شیعه گفته بود:
و ذلک یقتضی الاستواء من جمیع الوجوه…
یعنی نفس پیغمبر بودنِ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اقتضا می کند که آن دو بزرگوار در تمام وجوه مساوی باشند. و دیدیم که فخر رازی در آنجا هیچ اشکالی به این استدلال نکرده بود.
افزون بر آن که اگر واقعاً در مماثلت یک صفت کفایت می کند و آن تعلق امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به قبیله بنی هاشم است، پس چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان بنی هاشم، تنها امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را فراخواند و آیه را تخصیص زد؟!
اما این که ابوحیان روایت مورد استناد حمصی را موضوع دانسته؛ یا ناشی از جهل وی به احادیث است و یا نشانه ی تعصب و عناد او؛ چرا که این حدیث در میان مسلمانان متفقُ علیه است و تعدادی از راویان بزرگ سنی آن را نقل کرده اند که از جمله می توان از روات زیر نام برد: عبدالرزاق بن همّام، احمد بن حنبل، ابوحاتم رازی، حاکم نیشابوری، ابن مردویه، بیهقی، ابونعیم، محبّ طبری، ابن صبّاغ مالکی، ابن المغازلی شافعی و … مؤلف کتاب نفحات الازهار نام سی و هشت تن از راویان و ناقلان این حدیث را آورده، روایاتشان را نقل کرده، رجال آنها را به تفصیل مورد بررسی قرار داده، اساتید روایات را نیز تصحیح کرده است(۳) و پس از آن، این روایت را در کتب حدیثی شیعه بررسی کرده است.
پی نوشت:
۱- ابوحیان، تفسیر البحر المحیط، ۴۸۰/۲.
۲- مفید، تفضیل امیرالمؤمنین، ۲۰.
۳- ر ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ۲۱/۱۹- ۲۳۷.
منبع : سید علی میلانی؛ اصغر غلامی؛فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز ۱۳۹۰