- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
علم غیب، گونهای آگاهی که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند، برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی، آگاهی از غیب، مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی، برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. با این حال، برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند، مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی، پیامبران ( یا دستکم برخی از آنها)، از جمله پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، امامان شیعه و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. مقدار و گستره این علم در افراد مختلف، متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و جانشینان اوست.
آگاهى پیامبران و پیشوایان معصوم از غیب، دو گونه تصور مى شود:
الف. بدون تعلیم الهى، آگاه باشند.
ب. خداى آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگرى به آنان تعلیم کرده باشد. دانشمندان شیعه همگى تصریح کرده اند که آگاهى پیامبر و امام از غیب، ذاتى و بدون تعلیم الهى نیست و به گونه دوم یعنى به تعلیم الهى است و کسانى که علم امامان (علیه السلام) را ذاتى و بدون تعلیم الهى بدانند و علم آنان را به گونه علم الهى بدانند از «غلاه» ۱ به شمار مى آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک مى باشد. در این جا لازم است توجه خواننده عزیز را به مطلبى جلب کنیم: با مراجعه به روایات و گفته هاى دانشمندان بزرگ روشن مى شود که در زمان پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیه السلام) و نیز در دوره هاى بعد، گاهى از واژه «علم غیب» علم ذاتى و بدون تعلیم الهى فهمیده مى شده است و از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهى پیامبر و امام از غیب، ذاتى نیست، بلکه به تعلیم الهى و از راه وحى و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبلى است . و اینک متن برخى از روایات و گفتارهاى دانشمندان:
۱. بعد از پایان جنگ جمل، على (ع) در بصره خطبه اى خواند و در ضمن آن خطبه از برخى حوادث آینده خبر داد یکى از یاران آن حضرت با تعجبى فراوان به ایشان گفت: «لقد اعطیت یا امیرالمؤمنین علم الغیب.» آیا شما «علم غیب» دارید و این جمله اشاره به این بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد زیرا خدا است که ذاتاً به همه چیز آگاه است . آن گرامى در پاسخ او خندید و گفت: «لیس هو بعلم الغیب و انما هو تعَلّمُ من ذى علم…» . «اینکه من از حوادث آینده خبر مى دهم «علم غیب» ذاتى و بدون تعلیم الهى نیست بلکه بوسیله پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به من تعلیم شده است…» ۲
۲. یحیى بن عبدالله بن الحسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم اینان (گروهى از مردم) عقیده دارند که شما «علم غیب» دارید. حضرت در پاسخ او فرمود:… نه به خدا سوگند آنچه ما مىدانیم از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته ایم، لا والله ماهى الا وراثه عن رسول الله (صلی الله علیه و آله) .۳
۳. شیخ بزرگوار محمد بن محمد بن نعمان مفید (متوفاى ۴۱۳) مى نویسد: کسى را مىتوان به طور مطلق داراى صفت «عالم به غیب» دانست که علم او ذاتى باشد و از کسى نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتى نیست از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان به طور مطلق گفته شود عالم به غیب هستند بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام قبل و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سرانجام به تعلیم الهى است». ۴
۴. مفسر عالی قدر شیعه مرحوم شیخ طبرسى (در گذشت سال ۵۴۸) مى نویسد: به عقیده شیعه کسى را مى توان با جمله «عالم به غیب» توصیف کرد که همه غیب ها را بداند و علم او ذاتى باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهاى غیبى فراوانى که دانشمندان شیعه و سنى از على (ع) و سایر امامان نقل کردهاند همه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به آنان رسیده و رسول خدا نیز از خداوند آموخته است». ۵
۵. رشیدالدین محمد بن شهر آشوب مازندرانى (در گذشت سال ۵۸۸) مى نویسد: پیامبر و امام از غیب آگاهى دارند اما نه به این معنى که علم آنان ذاتى باشد بلکه خداوند، بخشى از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به اینکه علم آنان ذاتى است و با علم خدا تفاوتى ندارد مستلزم شرک مى باشد» .۶
۶. کمال الدین ابن میثم بحرانى (متوفاى ۶۷۹) مى نویسد: «منظور از علم غیبى که جز خدا نمى داند علم غیبى است که بدون تعلیم و آموختن باشد و «علم غیب» بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهى از غیب پیدا کند به تعلیم الهى بوده است». ۷
۷. ابن ابى الحدید معتزلى (در گذشت سال ۶۵۵) مىنویسد: «ما انکار نمىکنیم که در میان افراد بشر اشخاصى باشند که از غیب خبر بدهند اما مىگوییم آگاهى آنان از غیب، مستند به خداوند است وخداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم مىآورد». ۸
۸. فضل بن روزبهان همان دانشمند سنى (که در سده نهم و دهم مىزیسته)، با همه تعصبش در کتاب «ابطال نهج الباطل» مى نویسد: «روا نیست درباره کسى گفته شود: علم غیب دارد آرى خبر دادن از غیب به تعلیم الهى جایز است و راه این تعلیم با وحى است و یا الهام، البته نزد کسى که الهام را یکى از راههاى آگاهى از غیب مى داند»۹.
۹. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر مى نویسد: «علم خدا ذاتى است و علم امامان (علیه السلام) به تعلیم الهى است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان (علیه السلام) مانند علم خدا است پس مانعى ندارد که بگوئیم امامان ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهى، از غیب آگاهى دارند.» ۱۰
۱۰. علامه طباطبائى در تفسیر «المیزان» مى نویسد: «خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر (صلی الله علیه و آله) آگاهى خود از غیب را انکار مى کند و مى گوید: علم غیب ندارم معناى آن اینست که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم، و هر چه مى دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.» ۱۱
پى نوشت:
۱. غلاه، کسانى هستند که امامان (علیهم السلام) را از دایره بشر بودن خارج دانسته و برخى از صفاتى که اختصاص به خدا دارد براى آنان ثابت مىدانند.
۲. نهج البلاغه، خطبه صد و بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم ج ۱، ص ۸۳ . ۸۵ و ج ۳، ص ۱۳۸ . ۱۴۱.
۳. امالى شیخ مفید، ص ۱۴ چاپ نجف و نیز ذیل روایتى که در بخش دهم، سؤال هشتم خواهید خواند همین مطلب را تایید مىکند: نحن نعلم انک تعلم علما کثیراً ولا ننسبک الى علم الغیب… چند نفر از یاران امام صادق به آن حضرت مىگویند ما مى دانیم شما علم گستردهاى دارید اما در عین حال شما را به علم غیب نسبت نمىدهیم یعنى شما را با جمله «عالم به غیب» توصیف نمىکنیم اصول کافى، ج ۱، ص ۲۵۷.
۴. اوائل المقالات، ص ۳۸۰، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۶ به نقل از کتاب «المسائل» شیخ مفید.
۵. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۱ و ج ۵ ص ۲۰۵.
۶. متشابهات القرآن، ص ۲۱۱، مضمون کلام ایشان نقل شد.
۷. شرح نهجالبلاغه ابن میثم، ج ۱، ص ۸۴ و ج ۳، ص ۱۴۰.
۸. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۴۲۷ چاپ ۴ جلدى.
۹. دلائل الصدق مظفر، ج ۲، ص ۳۴۳ چاپ قم .
۱۰. علم الامام، ص ۷ و ۴۷.
۱۱. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۱ . ۱۳۲.
منبع:تفسیر منشور جاوید، آیت الله جعفر سبحانى، ج ۸، ص ۳۰۹ . ۳۱۲.