- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع) در سال ۱۴۸ق، در روز یازدهم ذیقعده در مدینه دیده به جهان گشود.(۱) پدر بزرگوارش حضرت امام موسى بن جعفر(ع) و مادر مکرمه اش به نامهاى نجمه خاتون، ام البنین، سکینه نوبیه و تکتم نامیده میشود که بعد از تولد فرزندش، از طرف امام کاظم علیه السلام «طاهره» نام گرفت.(۲) آن حضرت در دوران امامت ۲۰ ساله خویش (۱۸۳ – ۲۰۳) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسى، معاصر بود. امام رضاعلیه السلام در آخر ماه صفر ۲۰۳ق در سن ۵۵ سالگى بوسیله مامون، مسموم و در سناباد نوقان، به شهادت رسید و در محل مرقد فعلى به خاک سپرده شد.(۳)
ضرورت امام شناسى
از بزرگترین، خطرناکترین و شکنندهترین انحرافاتى که در جامعه اسلامى رخ داد، انحراف از مسیر امام تبود. اگر جامعه بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگى قبیله اى و قومى و حداکثر رهبرى سیاسى، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانى بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگى و لیاقت در وجود آنها نبود.
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت میداند؛ و چنین بیان می کند که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است. «انى جاعلک للناس اماما» ؛ (۴) «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.» و امامت و معرفى امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب میکند میفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم» ؛ (۵) «امروز دینتان را برایتان کامل کردم.» و اعلام میکند که عدم معرفى امام و امامتبه منزله عدم انجام رسالت ۲۳ ساله است. (۶) همچنین پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه؛ (۷) هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنیا رفته است.» این حدیثبه خوبى میرساند که اگر کسى امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینى براى او ثابت نیست. فخر رازى، یکى از بزرگترین علماى اهل سنت حدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا؛ (۸) اگر کسى بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودى و یا نصرانى بمیرد [. ولى مسلمان از دنیا نخواهد رفت].»
جابربن عبدالله انصارى میگوید: از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنى رحمک الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عده الشهور؛ (۹) جابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودى. تعداد آنان به تعداد ماهها است.» در این حدیث سؤال از امام مساوى با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است.
در روایت صحیحه از امام باقر علیه السلام رسیده است که حضرت فرمود: «کل من دان الله عزوجل بعباده یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانیء لاعماله؛ (۱۰) هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتى که [تمام] تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولى امامى نصب شده از جانب خداوند براى او نباشد، تلاشش پذیرفته نمیشود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن میدارد.»
در روایت دیگرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام در مورد ولایت آن حضرت میخوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فى قومه وکان له مثل احد ذهبا فانفقه فى سبیل الله ومد فى عمره حتى حج الف عام على قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروه مظلوما ثم لم یوالک یا على لم یشم رائحه الجنه ولم یدخلها؛ (۱۱) اگر کسى به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانى شود تا هزار بار خانه کعبه را با پاى برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را اى على نداشته باشد، بوى بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد.»
نمونه هایى از پیامدهاى عدم شناخت امام:
با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامى مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناختهاند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پى آمدهاى ناگوارى در پى داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهاى سنگین علمى و فرهنگى نیز بر جامعه اسلامى تحمیل نمود. در ذیل به نمونه هایى از این موارد از عصر خود پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله تا این زمان اشاره میشود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود؛ چرا که او افضل انبیاى الهى است و وقتى ابراهیم علیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولی] آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود.
۱ – عبدالله ابن عمر میگوید: «هر کلامى که از پیامبرصلى الله علیه وآله میشنیدیم آن را مینوشتیم، ولى گروهى از قریش مرا از این کار منع میکردند و میگفتند: ممکن است رسول خدا صلى الله علیه وآله از روى غضب یا خوشحالى سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را براى ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس. به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمیشود.» (۱۲)
این جریان نشان میدهد که عده اى مقام عصمت و علم الهى حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالت بود که باعثشد وقتى حضرت در بستر بیمارى، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبى را براى مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت میکند، و (نعوذ باالله) پیامبر هذیان میگوید.» (۱۳) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه اى را مطرح کنند.
۲ – چون برخى از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتى شخصى با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینى پیامبر را به عهده گیرد، و حتى اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافتشود، چنانکه به برخى از معتزلیها و حشویه و… نسبت داده شده است. (۱۴)
۳ – ابن ابى الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانى نسبت به مقام امام و امامت ندارد. و در ابتداى خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آنجا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایى داده است. از جمله میگوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانى التى خطرت له فى الفاظ مناسبه لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروى فى الخطبه؛ (۱۵) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانیاى که براى او خطور میکرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانى را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه میکند.»
مذهب و اعتقاد ابن ابى الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهى و «لدنی» دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانى و پیش مطالعه ندارد.
۴ – در یکى از مجلات می خوانیم: «مهدی علیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برترى خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگى و تجربه اى که در این مدت طولانى کسب کرده است توانایى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت.» (۱۶) آیا امام معصومى که وارث علوم تمام انبیا و ائمه گذشته و داراى «علم لدنی» و الهى میباشد، نیاز به کسب تجربه بشرى دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودى هم باید امام شناسى تقویت شود؟ شبهه افکنى روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشى از عدم شناخت معصومان و امامان است. چنان که بسیارى از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می کنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است.
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستى از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند. از جمله ثامن الحجج علیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره بردارى نموده، در جامعه اى که امامت و خلافت الهى، رنگ پادشاهى گرفته بود و در حد ولایت عهدى تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحى از امامت و جایگاه آن ارائه کرد.
مقام و جایگاه رفیع امامت
امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامامه اجل قدرا، واعظم شانا، و اعلا مکانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم. ان الامامه خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوه والخله مرتبه ثالثه وفضیله شرفه بها واشاد بها ذکره فقال «انى جاعلک للناس اماما» ؛ (۱۷)
همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالیتر، و مکانش منیعتر، و ژرفاى آن عمیقتر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامى را نصب کنند. براستى امامت [مقامى است] که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتى است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستى تو را امام مردم قرار دادم.»
در فراز دیگرى از حدیث میخوانیم:
«ان الامامه منزله الانبیاء وارث الاوصیاء. ان الامامه خلافه الله وخلافه الرسول صلى الله علیه وآله و مقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین علیه السلام؛
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهى، جانشینى رسول خدا صلى الله علیه وآله، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین علیهما السلام میباشد.»
ان الامامه زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین. ان الامامه اس الاسلام النامى، وفرعه السامى، بالامام تمام الصلاه والزکاه والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفیء والصدقات وامضاء الحدود والاحکام ومنع الثغور والاطراف. الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الى سبیل ربه بالحکمه والموعظه الحسنه والحجه البالغه؛ (۱۸)
براستى امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندى مؤمنان است. همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنائم و صدقات و اجراى حدود و احکام و نگهدارى مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام میگیرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میکند و حدود الهى را برپا داشته و از دین خدا دفاع می کند و با بیان حکمت آمیز و اندرزهاى نیکو و دلیلهاى رسا، [مردم را] به سوى پروردگار خویش دعوت می کند.»
توصیف امام
معرفى امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است. از اینرو در این بخش نیز از امام هشتم علیه السلام که خود دارنده اوصاف امامت است بهره می جوئیم.
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعه المجلله بنورها للعالم وهى فى الافق بحیث لاتنالها الایدى والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادى فى غیاهب الدجى واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب على الظمآء والدال على الهدى والمنجى من الردى، الامام النار على الیفاع، الحار لمن اصطلى به والدلیل فى المهالک. من فارقه فهالک؛ (۱۹)
امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد؛ به گونه اى که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است. امام آب گواراى زمان تشنگى و راهنماى هدایت و نجات بخش از هلاکت است. امام آتش روشن بر بلندیها [براى هدایت گمگشتگان]، وسیله گرمى براى هر که از آن گرما خواهد و رهنماى هلاکت گاهها است. هر که از او جدا شود هلاک شود.»
راستى این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه میتوان به مردم فهماند و چگونه خود میتوان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (۲۰)
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئه… الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البره… الامام امین الله فى خلقه وحجته على عباده وخلیفته فى بلاده والداعى الى الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم؛ (۲۱)
امام ابرى است بارنده، بارانى است شتابنده و خورشیدى است فروزنده… امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است… امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوى خدا و دفاع کننده از حریم الهى است. امام از گناهان پاک و [از عیب] به دور است. به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است.»
گر بیابم صد دهان و این چنین
تنگ آید در بیان آن امین
این قدر همگر نگویم اى سند
شیشه دل از ضعیفى بشکند. (۲۲)
خالى از لطف نیست که در اینجا به اعترافى از دشمن در مورد خود امام هشتم علیه السلام اشاره کنیم: وقتى که حضرت رضا علیه السلام به ولایتعهدى رسید، گروهى از حاشیه نشینان و غلامان دربار هم پیمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بی اعتنایى و بی احترامى کنند. آنها تصمیم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند. اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بی اختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتى دیگر که با تصمیم قبلى متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادى را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام رجعت حضرت نیز تکرار شد. آنها به یکدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزله ولله به عنایه؛ اى قوم! این مرد در پیشگاه الهى جایگاه خاصى دارد و خداوند به او عنایت دارد.»
مگر ندیدید که شما پرده را بلند نکردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند. (۲۳)
نشانه هاى امام
امام رضا علیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقى الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخى الناس واعبد الناس… ویکون مطهرا ویرى من خلفه کما یرى من بین یدیه؛ (۲۴)
امام داراى نشانه هایى است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاعترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم میباشد… و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو میبیند.»
امام رضا علیه السلام در حدیث فوق ۹ نشانه را براى امام بیان میکند. البته امام نشانه هاى دیگرى نیز دارد، از جمله:
۱ – امام محدث است؛ یعنى، صداى ملک را میشنود ولى او را نمیبیند. به فرموده امام هشتمعلیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل میشود و او جبرئیل را میبیند و سخنانش را میشنود. نبى گاهى سخن جبرئیل را میشنود و گاهى خودش را میبیند. «والامام هو الذى یسمع الکلام ولا یرى الشخص؛ (۲۵) و اما امام کسى است که سخن [ملک] را بشنود ولى شخص او را نبیند.»
۲ – امام داراى علم الهى و مؤید به روح رحمانى است. امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یرى فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلاله اطلع علیها؛ (۲۶) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونى از نور است که در آن رفتار بندگان را میبیند و هرگاه براى راهنمایى [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایى آگاهى می یابد.»
پى نوشت:
۱) ر. ک: محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ ه. ق، ج۱، ص۴۸۶؛ شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص۳۰۴.
۲) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۸۵ ه. ق، ج۴۹، ص۳ – ۷.
۳) اصول کافى، ص۴۸۶؛ ارشاد مفید، ص۳۰۴.
۴) بقره/۱۲۴.
۵) مائده/۵.
۶) مائده/۶۷.
۷) علامه امینى، الغدیر، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۰، ص۳۵۹ – ۳۶۰.
۸) فخر رازى، مجموعه الرسائل، چاپ مصر، ۱۳۲۸، المسائل الخمسون، ص۳۸۴.
۹) ابن میثم بحرانى، غایه المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب ۲، ص۲۴۴، حدیث۲.
۱۰) اصول کافى، ج۱، ص۱۸۳.
۱۱) بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۹۴ و ر. ک: مناقب خوارزمى، ص۲۸.
۱۲) سنن ابى داوود، داراحیاء السنه النبویه، ج۳، ص۳۱۸ و ر. ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرساله، بیروت، ج۱۱، ص۵۸.
۱۳) همان، ج۳، ص۴۰۹؛ ابن سعد، طبقات الکبرى، بیروت، دار صادر، ج۲، ص۲۴۳؛ صحیح بخارى، ج۱، ص۳۹.
۱۴) علامه حلى، دلائل الصدق، ج۲، ص۴؛ اللوامع الالهیه، ص۲۵۸ – ۲۵۹، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایه المعارف، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازى، ج۲، ص۸.
۱۵) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ه. ق، ج۱۰، ص۱۳۴.
۱۶) مجله حوزه، شماره ۷۱ – ۷۰، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص۵۰.
۱۷) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوى، ج۱، ص۲۸۴ – ۲۸۵؛ و ر. ک: على بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، ترجمه على اکبر غفارى، ص۴۶۰ – ۴۶۱.
۱۸) همان، ص۴۶۲؛ اصول کافى، ج۱، ص۲۸۶.
۱۹) همان، ج۱، ص۲۸۶؛ تحف العقول، ص۴۳۶.
۲۰) جلال الدین محمد بلخى مولوى.
۲۱) تحف العقول، ص۴۶۴؛ اصول کافى، صص ۲۸۶ – ۲۸۸.
۲۲) مولوى.
۲۳) علامه مجلسى، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ج۴۹، ص۶۰، ح۷۹؛ و ر. ک: شیخ حر عاملى، اثباه الهداه، ج۳، ص۳۱۴؛ فیض کاشانى، محجه البیضاء، ج۴، ص۲۸۴.
۲۴) شیخ حر عاملى، التنبیه، ص۲۶؛ ر. ک: بدایه المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازى، ج۲، ص۴۶.
۲۵) اصول کافى، ج۱، ص۲۴۸، روایت ۲.
۲۶) التنبیه، ص۴۲؛ بدایه المعارف، ج۲، ص۵۰.
منبع :مبلغان ، فروردین ۱۳۸۲، شماره ۴۰.
سید جواد حسینى