- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
دلایلی زیادی درباره ولایت امام علی (علیهالسلام) در قرآن و آحادیث نبوی در متون شیعه و سنی نقل شده است. یکی از دلایل ولایت و امامت بلافص امام علی(علیهالسلام) حدیث غدیر است. حدیث غدیر در راوات اهل سنت به صورت گسترده نقل شده است که اهل سنت دلالت آن را بدون دلیل مورد مناقشه قرار میدهند. این مقاله در صدد رد این مناقشات نیست اما بیان می کند که آیه شریفه بلاغ در قرآن کریم بنا بر آنچه که در کتابهای حدیثی اهل سنت نقل شده در راستای حدیث غدیر نازل شده است.
بعد از خاتمه یافتن حجه الوداع، رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه بازگشت به مدینه این آیه و پیام الهی را از جبرئیل در یافت نمود:«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ[۱]؛ اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى کند».
خداوند در این آیه فرمان ابلاغ امر مهمی را می دهد که از نظر اهمیت همتراز با اصل رسالت آن حضرت است که اگر انجام نمی داد، اصل رسالت آن حضرت از جانب خداوند زیر سؤال می رفت.
روایاتی در کتاب های اهل سنت وجود دارد که ثابت می کند، این آیه قبل از واقعه غدیر و در باره ولایت امیر مؤمنان (علیهالسلام) نازل شده است:
۱. إبن أبی حاتم (متوفای ۳۲۷ هـ) از أبو سعید خدری:
حدثنا ابى ثنا عثمان بن حرزاد، ثنا اسماعیل بن زکریا، ثنا علی بن عابس عن الاعمش ابنی الحجاب، عن عطیه العوفی عن ابى سعید الخدری قال: نزلت هذه الایه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی بن ابى طالب.[۲] یعنی این آیه در شان علی بن ابی طالب نازل شده است.
تصحیح روایات تفسیر ابن ابی حاتم:
وی در مقدمه تفسیر خود، تمام روایات کتابش را در تفسیر آیات، صحیح ترین روایت های ممکن می داند:
فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا، واشبهها متنا، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله (صلیالله علیه و سلم) لم اذکر معه احدا من الصحابه ممن اتى بمثل ذلک، واذا وجدته عن الصحابه فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجه باصح الاسانید، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد.
صحیح ترین اخبار را از جهت سند و متن انتخاب کردم؛ پس اگر از رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) سخنی در تفسیر دیدم و صحابه نیز سخنی داشته اند سخن رسول را ترجیح دادم، و اگر از صحابه سخنی در تفسیر نقل کردم صحیح ترین آن را از جهت رتبه و درجه نقل کردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده ام.[۳]
ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸هـ) تفاسیر اهل سنت از جمله تفسیر ابن أبی حاتم را جزء تفاسیری می داند که روایات آن در تفسیر قابل اعتماد و آنان را زبان راستگوی اسلام می داند: «أئمه أهل التفسیر الذین ینقلونها بالأسانید المعروفه کتفسیر ابن جریج وسعید بن أبی عروبه وعبد الرزاق وعبد بن حمید و أحمد وإسحاق وتفسیر بقی بن مخلد وابن جریر الطبری ومحمد بن أسلم الطوسی وابن أبی حاتم وأبی بکر بن المنذر وغیرهم من العلماء الأکابر الذین لهم فی الإسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنه للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر.
پیشوایان از مفسران که تفسیرشان را با سندهای شناخته شده نوشته اند مانند: ابن جریح، سعید بن ابی عروه، عبد الرزاق، عبد بن حمید، احمد، اسحاق، بقی بن مخلد، ابن جریر طبری، محمد بن اسلم طوسی، ابن ابی حاتم و ابوبکر بن منذر وغیر آنان از دانشمندان و بزرگانی که زبان راستگوی اسلام بودند و محتوای تفاسیرشان مورد اعتماد است.[۴]
بنابراین، ابن أبی حاتم که به گفته ابن تیمیه، زبان راستگوی اسلام است، این روایت را «اصح الأسانید» می داند؛ از این رو نباید در اعتبار آن تردید کرد.
۲. حاکم حسکانی (متوفای ق ۵) از عبد الله بن عباس:
حدثنی محمد بن القاسم بن أحمد فی تفسیره قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن علی الفقیه، قال: حدثنا أبی قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا أحمد بن عبد الله البرقی، عن أبیه، عن خلف بن عمار الأسدی عن أبی الحسن العبدی عن الأعمش، عن عبایه بن ربعی: عن عبد الله بن عباس عن النبی (صلّی الله علیه و سلّم) [ وساق ] حدیث المعراج إلى أن قال: وإنی لم أبعث نبیا إلا جعلت له وزیرا، وإنک رسول الله وإن علیا وزیرک.
قال ابن عباس: فهبط رسول الله فکره أن یحدث الناس بشئ منها إذ کانوا حدیثی عهد بالجاهلیه حتى مضى [ من ] ذلک سته أیام، فأنزل الله تعالى: (فلعلک تارک بعض ما یوحى إلیک) فاحتمل رسول الله [ صلى الله علیه وسلم ] حتى کان یوم الثامن عشر، أنزل الله علیه (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک) ثم إن رسول الله (صلى الله علیه وسلم) أمر بلالا حتى یؤذن فی الناس أن لا یبقى غدا أحد إلا خرج إلى غدیر خم، فخرج رسول الله (صلى الله علیه وسلم) والناس من الغد، فقال: یا أیها الناس إن الله أرسلنی إلیکم برساله وإنی ضقت بها ذرعا مخافه أن تتهمونی وتکذبونی حتى عاتبنی ربی فیها بوعید أنزله علی بعد وعید، ثم أخذ بید علی بن أبی طالب فرفعها حتى رأى الناس بیاض إبطیهما [ إبطهما ” خ ” ] ثم قال: أیها الناس الله مولای وأنا مولاکم فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله. وأنزل الله: (الیوم أکملت لکم دینکم).
خداوند در حدیث معراج به پیامبرش فرمود: من پیامبری مبعوث نمیکنم مگر آنکه جانشینی برای وی قرار می دهم و تو ای رسول من جانشین تو علی است.
ابن عباس میگوید: رسول خدا به زمین بازگشت؛ ولی از ذکر این قضیه به دلیل این که مردم به تازگی از جاهلیت عبور کرده بودند، اکراه داشت تا آنکه شش روز گذشت، آیه نازل شد که: تو شاید برخی از آنچه را که بر تو نازل میشود ترک کنی و ابلاغ نکنی، رسول خدا صبر کرد تا این که روز هجدهم فرا رسید، خداوند این آیه را نازل فرمود: ای رسول آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ کن، رسول خدا به بلال دستور داد تا به همه مردم ابلاغ کند که فردا همه در غدیر خم جمع شوند، رسول خدا و مردم همه به طرف غدیر خم حرکت کردند.
در این سرزمین خطاب به مردم فرمود: ای مردم خداوند به من ماموریتی داده است که از ابلاغ آن بیم دارم، چرا که می ترسم مرا متهم کنید و آن را نپذیرید، تا آنجا که خداوند مرا سرزنش و تهدید فرموده است، سپس دست علی را گرفت و بلند کرد بگونه ای که سفیدی زیر بغل او دیده می شد، آنگاه فرمود: ای مردم خدا مولای من و من مولای شما هستم، پس هر کس من مولای او هستم علی مولای او است، خداوندا دوست بدار آنکه علی را بر ولایتش دوست بدارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن بدارد، و یاری کن آنکه او را یاری نماید، و ذلیل فرما آنکه ذلت او را به خواهد، سپس این آیه نازل شد: امروز دین شما را کامل نمودم.[۵]
۳. ثعلبی (متوفای ۴۲۷ هـ) از عبد الله بن عباس:
روى أبو محمد عبداللّه بن محمد القاینی نا أبو الحسن محمد بن عثمان النصیبی نا: أبو بکر محمد ابن الحسن السبیعی نا علی بن محمد الدّهان، والحسین بن إبراهیم الجصاص قالانا الحسن بن الحکم نا الحسن بن الحسین بن حیان عن الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس فی قوله «یا أیها الرسول بلغ» قال: نزلت فی علی (رضی الله عنه) أمر النبی (صلى الله علیه وسلم) أن یبلغ فیه فأخذ (علیهالسلام) بید علی، وقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم والِ من والاه وعادِ من عاداه».
ابن عباس گفته است: آیه بلاغ در باره علی نازل شده است، رسول خد صلی الله علیه و سلم مامور شد تا آن را به مردم ابلاغ کند، دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولا و پیشوای او هستم علی مولای او است، خداوندا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن بدارد.[۶]
۴. ثعلبی از امام باقر (علیهالسلام):
وقال أبو جعفر محمد بن علی: معناه: بلّغ ما أنزل إلیک فی فضل علی بن أبی طالب، فلما نزلت الآیه أخذ (علیهالسلام) بید علی، فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».[۷]
امام باقر (علیهالسلام) فرموده است: معنای آیه چنین است: آنچه در برتری علی بر تو نازل شده است ابلاغ کن، پس از نزول آیه دست علی را گرفت و فرمود: هر کس من مولا و رهبر او هستم علی مولای او است.
۵. واحدی نیسابوری (متوفای۴۶۸هـ) از أبی سعید خدری:
واحدی نیسابوری مینویسد:
أخبرنا أبو سعید محمد بن علی الصفار قال: أخبرنا الحسن بن أحمد المخلدی قال: أخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال: حدثنا محمد بن إبراهیم الخلوتی قال: حدثنا الحسن ابن حماد سجاده قال: حدثنا علی بن عابس، عن الأعمش وأبی حجاف، عن عطیه، عن أبی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیه – یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک – یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه.[۸]
ابو سعید خدری گفته است: این آیه: « ای پیامبر آنچه که از طرف خداوند بر تو نازل شده است ابلاغ کن» در غدیر خم و در باره علی بن ابی طالب نازل شده است.
با توجه به این نقل از کتاب اسباب النزول نیسابوری، بی مناسبت نخواهد بود که به فلسفه نگارش آن از زبان خودش نیز نیم نگاهی داشته باشیم:
وأما الیوم فکل أحد یخترع شیئا ویختلق إفکا وکذبا ملقیا زمامه إلى الجهاله، غیر مفکر فی الوعید للجاهل بسبب الآیه وذلک الذی حدا بی إلى إملاء هذا الکتاب الجامع للأسباب، لینتهى إلیه طالبو هذا الشأن والمتکلمون فی نزول القرآن، فیعرفوا الصدق ویستغنوا عن التمویه والکذب، ویجدوا فی تحفظه بعد السماع والطلب.[۹]
امروز هر کسی سخنی جعل میکند و دروغی را در شان نزول آیات می بافد که نتیجه آن جز جهالت و نادانی نیست و در عاقبت این کار اندیشه نمیشود، به همین جهت کتابی را نوشتم که شان نزولها را در خود جمع کرده باشد تا جویندگان و دوست داران شان نزولها راستی ها را در یابند و دروغها را بشناسند و گمشده خویش را در یابند.
۶. ابن عساکر (متوفای ۵۷۱هـ) از أبی سعید خدری:
ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد:
أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجاده نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیه عن أبی سعید الخدری قال نزلت هذه الایه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک» على رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب [۱۰]. یعنی از ابوسعید خدری نقل است که گفت: آیه بلاغ در غدیر خم در باره علی بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم نازل شد.
بررسی سند روایت ابن عساکر:
أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجاده نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیه عن أبی سعید الخدری.
أبوبکر وجیه بن طاهر (۵۴۱هـ):
الشیخ العالم العدل مسند خراسان أبو بکر أخو زاهر الشحامی النیسابوری من بیت العداله والروایه.
اولین راوی با عنوان استاد، دانشمند، عادل، و از خاندان عدالت و روایت توصیف شده است.[۱۱]
أبوحامد الأزهری (۴۶۳هـ):
الأزهری العدل المسند الصدوق أبو حامد أحمد بن الحسن بن محمد ابن الحسن بن أزهر الأزهری النیسابوری الشروطی من أولاد المحدثین سمع من أبی محمد المخلدی وأبی سعید بن حمدون وأبی الحسین الخفاف وله أصول متقنه.[۱۲]
ازهری با وصف عادل، راستگو، وصاحب کتابهایی استوار شهرت یافته است.
أبو محمد المخلدی (۳۸۷هـ):
المخلدی الامام الصدوق المسند أبو محمد الحسن بن أحمد بن محمد بن الحسن بن علی بن مخلد بن شیبان المخلدی النیسابوری العدل شیخ العداله وبقیه اهل البیوتات.
مخلدی پیشوایی راستگو و استاد در عدالت در بین دیگر خاندانها بود.
أبوبکر محمد بن حمدون خالد (۳۲۰هـ):
محمد بن حمدون بن خالد بن یزید الحافظ الکبیر أبو بکر النیسابوری أحد الأثبات.
محمد بن حمدون بن خالد بن یزید حافظ بزرگ و یکی از استوانه ها است.
محمد بن حمدون ابن خالد الحافظ الثبت المجود … قال الحاکم کان من الثقات الاثبات الجوالین فی الاقطار عاش سبعا وثمانین سنه وقال أبو یعلى الخلیلی حافظ کبیر.
حاکم در باره وی گفته است: محمد بن حمدون بن خالد از معتمدین و از گردشگران بود که هشتاد و هفت سال عمر کرد، ابو یعلی خلیلی گفته است: او حافظی بزرگ بود. [۱۳]
محمد بن ابراهیم الحلوانی:
ذهبی در باره او میگوید:
محمد بن إبراهیم. أبو بکر الحلوانیّ قاضی بلخ. حدَّث ببغداد فی أواخر عمره عن: أبی جعفر النفیلیّ، وأحمد بن عبد الملک بن واقد الحرّانیّ. وعنه: إسماعیل الصّفّار، وعثمان بن السّمّاک، وحمزه العقبیّ. وثّقه الخطیب.[۱۴]
محمدبن ابراهیم حلوانی در بلخ قاضی بود و در اواخر عمرش در بغداد حدیث می گفت، وخطیب او را توثیق کرده است.
و ابن جوزی (متوفای ۵۹۷هـ) میگوید:
محمد بن إبراهیم بن عبد الحمید أبو بکر الحلوانی قاضی بلخ، سکن بغداد … وکان ثقه.[۱۵]
ابو بکر حلوانی سمت قضاوت در بلخ داشت در بغداد ساکن شد و ثقه بود.
حسن بن حماد سجاده (۲۴۱هـ):
ذهبی (متوفای ۷۴۸ هـ) در باره او میگوید:
الحسن بن حماد بن کسیب أبو علی الحضرمی سجاده عن أبی خالد الأحمر وابن المبارک والمحاربی وعنه أبو داود وابن ماجه وأبو یعلى وابن صاعد ثقه صاحب سنه توفی ۲۴۱ د س ق.[۱۶]
حسن بن حماد ثقه که در بغداد در سال ۲۴۱ در گذشت.
الحسن بن حماد بن کسیب بالمهمله وموحده مصغر الحضرمی أبو علی البغدادی یلقب سجاده صدوق من العاشره مات سنه إحدى وأربعین د س ق.[۱۷]
حسن بن حماد راستگو و از طبقه دهم بود که در سال ۴۱ در گذشت.
علی بن عابس:
عدهای از علمای اهل سنت روایات او را معتبر دانستهاند؛ چنانچه دارقطنی مینویسد:
و[سألته] عن علی بن عابس فقال کوفی یعتبر به.
از علی بن عابس در باره وی سؤال کردم: گفت: حسن بن حماد اهل کوفه و عدالتش مورد تایید است.[۱۸]
جمله «یعتبر به» از الفاظ تعدیل است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی این جمله را در مرتبه سوم از مراتب تعدیل قرار داده است:
وأدناها [أی أدنى مراتب التعدیل] ما أشعر بالقرب من أسهل التجریح، کشیخ ویروی حدیثه ویعتبر به ونحو ذلک، وبین ذلک مراتب لا تخفى».
نازلترین درجه تعدیل راوی استفاده از تعابیری است همچون: شیخ، حدیثش روایت میشود و به حدیثش توجه میشود و امثال ذالک که البته هر یک از اینها رتبه و درجه ای را می رساند.[۱۹]
و حلبی نیز در قفو الأثر مینویسد:
وأدناها ما أشعر بالقرب من أسهل التجریح کشیخ ویروى حدیثه ویعتبر به.
پائین ترین این الفاظ آن چیزی است که اعلان به قرب راوی و محدث در بدست آوردن اعتبار که ساده ترین روش مجروح دانستن نیز هست میکند مانند: شیخ، حدیثش روایت میشود و به او اعتنا میشود.[۲۰]
بنابراین، دلیلی برای تضعیف علی بن عابس وجود ندارد و صرف این که روایاتی در فضائل امیر المؤمنین (علیهالسلام) نقل کرده است، نمیتواند دلیل قابل قبولی برای تضعیف وی باشد.
سلیمان الأعمش:
سلیمان الأعمش از روات بخاری و مسلم است و در وثاقت وی تردیدی نیست.
أبی الحجاف:
ذهبی در باره او مینویسد:
داود بن أبی عوف أبو الجحاف البرجمی مولاهم الکوفی عن أبی حازم الأشجعی وشهر وعنه السفیانان وعلی بن عابس وثقه أحمد ویحیى وقال أبو حاتم صالح الحدیث قلیله.
ابو الجحاف اهل کوفه است و احمد ویحیی او را توثیق کردهاند و ابو حاتم گفته است: صلاحیت نقل روایت را دارد.[۲۱]
عطیه العوفی:
ابن حجر عسقلانی در ترجمه او مینویسد:
وقال بن سعد خرج عطیه مع بن الأشعث فکتب الحجاج إلى محمد بن القاسم أن یعرضه على سب علی فإن لم یفعل فاضربه أربعمائه سوط واحلق لحیته فاستدعاه فأبى أن یسب فأمضى حکم الحجاج فیه ثم خرج إلى خراسان فلم یزل بها حتى ولی عمر بن هبیره العراق فقدمها فلم یزل بها إلى أن توفی سنه ۱۱۱ وکان ثقه إن شاء الله وله أحادیث صالحه.
عطیه با پسر اشعث در کوفه خروج کرد، حجاج به محمد بن قاسم در نامه ای دستور داد تا او را بر دشنام دادن به علی(علیهالسلام) وادار نماید که اگر سرپیچی کرد چهار صد تازیانه بر وی بزند و ریشش را بتراشد، محمد بن قاسم او را احضار کرد و فرمان را گوشزد نمود اما عطیه نپذیرفت و لذا دستور حجاج را اجرا کرد، عطیه از کوفه هجرت کرد و به خراسان رفت و تا زمانی که عمربن هبیره والی بغداد شد در خراسان ماند سپس به عراق بازگشت تا در سال ۱۱۱ از دنیا رفت، عطیه فردی مورد اعتماد بود و احادیث شایسته ای دارد.[۲۲]
ترمذی بعد از نقل روایتی که در سند آن عطیه عوفی وجود دارد میگوید:
هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ؛ این حدیثی است حسن و صحیح.[۲۳]
و أبو الحسن عجلی در باره عطیه میگوید: عطیه العوفی کوفى تابعی ثقه ولیس بالقوی؛ عطیه عوفی کوفی از تابعان وثقه است اگر چه قوی نیست.[۲۴]
و ملا علی قاری در باره او میگوید: عطیه بن سعد العوفی، وهو من أجلاء التابعین؛ عطیه از بزرگان تابعان است.[۲۵]
نتیجه:
سند روایت صحیح و روات آنهمگی موثق هستند.
جمع بندی بحث سندی، و قاعده: یقوی بعضها بعضا:
با چشم پوشی از صحت سند روایت ابن عساکر و… حتی اگر فرض کنیم که سند همه این روایات ضعیف باشد، بازهم نمیتوانیم از حجیت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبنای قواعد علم رجال اهل سنت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، و اگر همه آنها ضعیف باشند، یکدیگر را تقویت کرده و حجت میشود؛ چنانچه العینی در عمده القاری به نقل از نووی مینویسد:
وقال النووی فی (شرح المهذب): إن الحدیث إذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عده أحادیث من الصحابه بطرق مختلفه کثیره یقوی بعضها بعضا، وإن کان کل واحد ضعیفا.
نووی در شرح مذهب گفته: اگر روایتی با سندهای مختلف نقل شود؛ ولی بعضی از روات آن ضعیف باشند؛ بازهم به آن احتجاج میشود، علاوه بر این که ما میگوییم: تعدادی احادیث از صحابه و از راههای گوناگونی نقل شده است که بعضی از آن بعضی دیگر را تقویت می کنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند.[۲۶]
و ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی مینویسد:
تعدد الطرق وکثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.
زیادی و تعدد راههای نقل حدیث بعضی بعض دیگر را تقویت میکند که خود زمینه علم به آن را فراهم میکند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.[۲۷]
و محمد ناصر البانی در ارواء الغلیل بعد از نقل طرق یک روایت میگوید:
وجمله القول: أن الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر إذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وإنما العله الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر فی ” علم المصطلح ” أن الطرق یقوی بعضها بعضا إذا لم یکن فیها متهم.
خلاصه آن که: تمام سندهای این حدیث بدون ضعف نیست؛ اگر چه ضعف مهمی نیست؛ زیرا کسی که متهم به دروغ باشد، در طرق حدیث وجود ندارد و علت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوی. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سند های متعدد درصورتی که در سلسله سند فرد متهمی نباشد یکدیگر را تقویت می کنند.[۲۸]
در نتیجه، حتی اگر سند تمامی این روایات ضعیف نیز باشد، بازهم حجت و قابل استدلال هستند.
پی نوشت:
[۱]. المائده، ۶۷.
[۲]. إبی أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس، تفسیر ابن أبی حاتم، ج ۴، ص ۱۱۷۲، ح۶۶۰۹، تحقیق: أسعد محمد الطیب، ناشر: المکتبه العصریه – صیدا.
[۳]. إبی أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس، تفسیر ابن أبی حاتم، ج ۱، ص۱۴، ح۶۶۰۹، تحقیق: أسعد محمد الطیب، ناشر: المکتبه العصریه – صیدا.
[۴]. إبن تیمیه الحرانی، أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، ج ۷، ص ۱۷۹، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶هـ.
[۵]. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری، شواهد التنزیل، ج ۱ ص ۲۵۸، ح۲۵۰، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، ناشر: مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۰ م.
[۶]. الثعلبی النیسابوری، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم، الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی)، ج ۴، ص ۹۲، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت – لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ-۲۰۰۲م.
[۷]. تفسیر الثعلبی، ج ۴، ص ۹۲.
[۸]. الواحدی النیسابوری، أبی الحسن علی بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص ۱۳۵، ناشر: مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع – القاهره، ۱۳۸۸ – ۱۹۶۸ م.
[۹]. الواحدی النیسابوری، أبی الحسن علی بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص ۵، ناشر: مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع – القاهره، ۱۳۸۸ – ۱۹۶۸ م.
[۱۰]. ابن عساکر الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج ۴۲، ص ۲۳۷، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵ م.
[۱۱]. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله (متوفای ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲۰، ص ۱۰۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
[۱۲]. سیر أعلام النبلاء، ج ۱۸، ص ۲۵۴.
[۱۳]. سیر أعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۶۰.
[۱۴]. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۲۰، ص ۲۷۹، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
[۱۵]. إبن جوزی، عبد الرحمن بن علی بن محمد أبو الفرج، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۱۲، ص ۲۷۹، ناشر: دار صادر – بیروت الطبعه: الأولى، ۱۳۵۸.
[۱۶]. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج ۱، ص ۳۲۳، رقم: ۱۰۲۴،، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲.
[۱۷]. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۱۶۰، رقم: ۱۲۳۰، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.
[۱۸]. الدارقطنی البغدادی، علی بن عمر أبو الحسن (متوفای ۳۸۵هـ)، سؤالات البرقانی، ج ۱، ص ۵۲، رقم: ۳۶۴، تحقیق: د. عبدالرحیم محمد أحمد القشقری، ناشر: کتب خانه جمیلی – باکستان، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴هـ.
[۱۹]. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، نزهه النظر: ص۱۴۱، مکتبه ابن تیمیه ـ القاهره.
[۲۰]. الحلبی الحنفی، رضی الدین محمد بن إبراهیم (متوفای ۹۷۱هـ)، قفو الأثر فی صفوه علوم الأثر، ج ۱، ص ۱۱۶، تحقیق: عبد الفتاح أبو غده، ناشر: مکتبه المطبوعات الإسلامیه – حلب الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۸هـ.
[۲۱]. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله (متوفای ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج ۱، ص ۳۸۱، رقم: ۱۴۵۷، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲ م.
[۲۲]. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۰۱، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
[۲۳]. الترمذی السلمی، محمد بن عیسى أبو عیسى (متوفای۲۷۹هـ)، الجامع الصحیح سنن الترمذی، ج ۴، ص ۶۷۰، ح ۲۵۲۲، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
[۲۴]. معرفه الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج ۲، ص ۱۴۰، رقم: ۱۲۵۵، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح العجلی الکوفی نزیل طرابلس الغرب (متوفای۲۶۱هـ، ناشر: مکتبه الدار – المدینه المنوره – السعودیه – ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی.
[۲۵]. ملا علی القاری، علی بن سلطان محمد (متوفای۱۰۱۴هـ)، شرح مسند أبی حنیفه، ج ۱، ص ۲۹۲، ناشر: دار الکتب العلمیه ـ بیروت.
[۲۶]. العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای ۸۵۵هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج ۳، ص ۳۰۷، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
[۲۷]. ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای ۷۲۸ هـ)، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه، ج ۱۸، ص ۲۶، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.
[۲۸]. البانی، محمد ناصر، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج ۱، ص ۱۶۰، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵ م.