- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
«هوالذى أرسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کلّه ولو کره المشرکون»(۱) از موضوعات مهمّى که همیشه بشر در ارتباط با آن بوده و منشأ بسیارى از تحوّل ها قرار گرفته، موضوع دین و اَبعاد آن است. این موضوع، از اَبعاد گوناگونى قابل بررسى است. آن چه در این مختصر به دنبال آن هستیم، بررسى دین و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشریف، است .
یکى از پرسش هایى که همیشه در پیش روى متفکّران است، این است که «آیا درزمان ظهور حضرت، احکام و قوانین جدیدى از سوى آن وجود شریف بیان خواهد شد؟ آیا به جهت حکومت جهانى حضرت، دین، باساز وبرگى جدید و اصولى متناسب با آن زمان و قوانینى جدید جلوه مى کند؟» آیا مى توان گفت، اکنون احکامى به حسب واقع وجود دارد که مورد نظر خداوند تبارک و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آن ها نیاز است و لکن تا زمان ظهور، به جهت وجود موانعى، به مرحله فعلیّت نرسیده است، امّا با ظهور آن حضرت چنین احکامى از مرحله انشاء خارج شده و لباس فعلیّت مى پوشد یا این که چنین چیزى مطرح نیست بلکه آن چه که در زمان ظهور واقع مى شود، تنها، تحوّلى عظیم در مرحله اجراى احکام مقدّس اسلام و احیاناً توسعه اى در برخى از احکام محدود است؟
پاسخ به این پرسش مهم، نه تنها آگاهى انسان را نسبت به حقیقت دین در زمان ظهور روشن مى سازد، بلکه نتایج مهم و چشم گیرى نسبت به برخورد عالمان و متفکّران با دین، در زمان قبل از ظهور دارد. در اینجا به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف: از مجموع مطالبى که دراین بحث به میان خواهد آمد، روشن مى شود که در زمان ظهور حضرت حجت، عجّل الله فرجه الشریف، آن چه محور حکومت آن حضرت است دین است، این مطلب، ما را به این نتیجه روشن رهنمون مى سازد که، دین، نه تنها صلاحیّت براى حکومت دارد، بلکه تنها حکومتى که مى تواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یأس و ناامیدى نجات دهد، حکومت دینى است.
هرگز نباید تصوّر کرد که در زمان ظهور، حکومت، به دست یک نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد، بلکه دین با همه احکام و قوانین تضمین کننده سعادت بشریّت در ختم عالم خواهد بود. البته نمى توان منکر این مطلب گردید که با حضور مستقیم معصوم(علیه السلام) ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. امّا این بدان معنا نیست که معصوم(علیه السلام) به دین و قوانین آن قابلیّت اجرا را اعطا مى کند.
نتیجه واضح و روشن این مطلب، آن است، که کسانى که در عصر حاضر، منکر عنصرى به نام حکومت براى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مى دانند یا باید حکومت جهانى حضرت ولى عصر، عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف، را منکر شوند و یا اینکه معتقد شوند که در آن زمان، غیر از دین، امر دیگرى در حکومت دخالت خواهد داشت. طبیعى است که روشنفکر متدیّن، به هیچ کدام یک از این ها نمى تواند ملتزم شود به عبارت دیگر، اگر دین، صلاحیّت براى حکومت نداشته باشد، در هیچ زمانى حتّى در زمان ظهور نیز صلاحیّت حکومت ندارد و اگر دین با قابلیّت ذاتى خود و ویژگى هاى خاصّ خود، بتواند حکومت کند در هر زمانى، حتى در غیر عصر ظهور نیز . هر چند به صورت محدود . مى تواند حکومت کند.
ب: ظهور حضرت حجّت أرواحنا فداه، کشف از ظهور یک واقعیت و یک حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارک و تعالى براى بشریّت بوده. و هست، حتماً یکى است و نمى توان ملتزم به کثرتِ حق و تکثُّر واقع شد. «إنَّ الدین عندالله الإسلام»(۲) به عبارت دیگر کسانى که معتقد به تکثّر گرایى در دین هستند، نمى توانند حکومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذیرند; چرا که آن حکومت، بر یک پایه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقیقى است و بقیّه ادیان و مذاهب، در آن حکومت صحیح، نقش نخواهند داشت.
با تتبّع ناقصى که صورت گرفت، متأسّفانه تاکنون محققان به این موضوع نپرداخته اند و این موضوع از عناوینى است که به صورت عمیق و دقیق، اَبعاد آن روشن نگشته و واضح است که در این نوشتار نیز نمى توانیم به صورت جامع به آن بپردازیم، امّا خواهیم کوشید تا برخى از نکات و نقاط مبهم آن را اجمالاً روشن کنیم ان شاء الله.
براى پاسخ به پرسش هایى که در آغاز این نوشتار آمد، مطالبى را باید یادآور شویم.
یکم:
با مرور زمان و تکامل علم و پیشرفت صنعت و فن آورى، نیاز بشر به دین کم نمى شود، بلکه این نیاز، به موازات تکامل علم و دانش، هر روز افزون تر مى گردد. این چنین نیست که بپنداریم عقل بشرى، به تنهایى بتواند همه احتیاجات بشر، حتّى نیازهاى مادّى او را برطرف کند. براى اثبات این مطلب، مى توان دلایل متعدّدى را اقامه کرد، یکى از آن ها همین رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجّه او به یک امور جدیدى معطوف مى گردد که براى حل آن امور، هیچ راهى جز دین و پاسخگویى دینى نیست. هر مقدار دامنه فکر و تعقّل توسعه پیدا کند، دامنه شبهات و پرسش ها، بیشتر مى گردد و در این ها، نه خود عقل قادر به پاسخگویى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.
بررسى تاریخى، ما را به این امر رهنمون مى سازد که در قدیم، پرسش هاى کلامى، به مراتب از شبهات امروزه، کم تر وضعیف تر بوده است. هر چه بشر، پیشرفت مى کند سؤالات کلامى و اعتقادى او بیش تر مى شود. از امورى که در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصاً در علوم انسانى، توسعه تفّکر و اندیشه و تعقّل انسان است. بنابراین یک ملازمه عادى و روشن بین رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشکالات وسیع و اساسى وجود دارد. به عبارت دیگر، هر مقدار که تعقّل بشرى، بسیط باشد، احتیاجات و نیازهاى او هم بسیط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفکّر بشرى، توسعه و دامنه پیدا کند، احتیاجات او نیز بیش تر خواهد شد. و از طرفى روشن است که خود عقل، در رفع و حلِّ این احتیاجات، به تنهایى قادر نیست و آن چه که مى تواند مشکلات و احتیاجات را برطرف سازد، باید نیرویى مافوق عقل و وسیع تر از آن باشد. آن نیرو، جز دین نمى تواند باشد
بررسى اجمالى تاریخ ادیان نشان مى دهد که در هر زمانى، دین، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهیچ دوره متاخّرى، دین، به صورت ضعیف تر و یا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تکامل بشرى در هر دوره تاریخ، همراه با تکامل ادیان بوده است، به طورى که به اعتقاد ما، آخرین دین و کامل ترین دین، یعنى اسلام، براى مرحله اى از تاریخ بشرى آمده که رشدبشر به مرحله عالى خود رسیده است. از آن جا که دین، ترسیم کننده سیر تکاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشرِ داراىِ افکار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم کننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حکومتى است، روشن مى شود که بشر، بدون دین، هرگز نمى تواند برنامه اى را، حتّى در زندگى فردى بدون کمک دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمى توانند با نیروى عقلى که از درک بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درک بسیارى از ملاکات را ندارد، برنامه اى را براى خود ترسیم، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم کند.
همان دلیلى که اصل احتیاج بشر به دین را اثبات مى کند، مى تواند این مطلب را نیز روشن کند که با افزونى احتیاجات بشر و با رشد تکاملى او، نیاز او به دین بیش تر مى گردد.
دوم:
دین و مفاهیم اساسى آن، متأسفانه، از سوى برخى از روشنفکران، دست خوش تعابیر انسانى گردیده است. کسانى که مفاهیم عالى در ادبیاتِ دین، مانند «خاتمیّت» را به معناى «سرآمدن دوران کودکى بشر» قرار داده اند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدایت و سعادت مى دانند»، نمى توانند از حضور دین در هیچ عصرى بعد از بعثت سخن به میان آورند بنابراین، مقصود ما از مفهوم دین، آن گوهر اصلى و قدسى است که از یک منبع غیبى در اختیار بشر قرار داده و در هر زمانى باید حافظى امین و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
سوم:
در جاى خود ثابت و روشن است که عقل، قدرت و احاطه بر ملاکات جمیع اَفعال و امور را ندارد و تشخیص او در حدِّ بسیار محدودى است. این امر، با توجّه به این نکته روشن تر مى گردد که اساساً، شناختِ هیچ حقیقت و واقعیّتى به آن نحو که شاید و باید است، براى عقل میسور نیست تا جایى که منطقیان نسبت به فصلِ اشیاء . که حقیقت هر نوعى را تشکیل مى دهد . فصل مشهورى را ذکر کرده اند که از آثار و لوازمِ فصل حقیقى است و لذا در برخى از موارد، به جاى یک فصل، دو فصل براى یک نوع ذکر کرده اند، در حالى که اشیاء، بیش از یک فصل حقیقى ندارند. از این رهگذر، ما به خوبى مى توانیم بگوییم عقل، تنها، قدرت درک برخى از خواص و آثار افعال و اشیاء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعیف از این رو، بشر، نمى تواند تنها به عقل خودتکیه کند، بلکه او باید به سمت چیزى برود که تمام ملاک ها را درک کند و مطابق آن ها، انسان ها را هدایت کند.
چهارم:
براى دین، دو مرحله وجود دارد: یکى، مرحله بیان و تبلیغ و دیگرى، مرحله اجرا است ما معتقدیم که اکمال و اِتمام دین از نظر بیان و تبلیغ با بعثت مقدَّس پیامبر(صلى الله علیه وآله) شکل گرفت و مرحله اجراى کامل، با ظهور حضرت حجت – عجل الله تعالى فرجه الشریف – انجام خواهد گرفت. به عبارت دیگر از یک طرف مى دانیم که اگر دین کامل، اجراى کاملى را در پیش نداشته باشد، چه بسا بیان برخى از قوانین و احکام آنکه در هیچ زمانى به مرحله اجراء نرسد، لغو باشد. بنابراین، لازم است براى دین کامل، مرحله اجراى کامل نیز باشد در زمان بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شرایط براى اجراى کامل آن هم به نحو جهانى و براى جمیع بشریّت مهیّا بوده است و از طرف دیگر آگاهیم که، پس باید زمانى برسد که دین، در سطح جهانى، اجرا شود و این، جز با ظهور حضرت حجّت – عجل الله تعالى فرجه الشریف – میسّر نمى شود.
در پرتو این مطالب، به راحتى مى توان مقصود از روایاتى که مى گوید:«إنَّ الله یبعث لهذه الأمه فى رأس کل مئه سنه مَنْ یجدّد لها دینها»(۳) را دریافت.
معناى این مطلب، آن است که بشر، در اثر نیاز به دین و ارتباط وثیق و محکمى که با آن دارد، ممکن است دیندارى او به زیاده و نقصانى آمیخته شود و چون بشر، صاحب دین نیست و آشنایى کامل با دین ندارد لازم است مجدّدى قیام کند و دین را از افکار بشرى غیر صحیح غبارروبى کند.
پس از بیان این مطالب، اکنون لازم است به بررسى روایاتى که در مورد چگونگى دین در زمان ظهور وارد شده، بپردازیم و از تعبیراتى که در آن ها به کار رفته است، نما و چهره اى از دین را در آن زمان ترسیم کنیم.
روایات از نظر تعبیر، متعدد است. برخى از روایت ها مى گوید:
۱. دعوت مردم به امر جدید
«إنَّ قائمنا إذا قام دعا الناس إلى أمر جدید کما دعا رسول الله(صلى الله علیه وآله) و إنَّ إلاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً کما بدأ فطوبى للغرباء»;(۴)
«هنگامى که قائم ما قیام کند، مردم را به امر جدیدى دعوت مى کند، همان گونه که پیامبر مردم را به اصل دین اسلام دعوت کرد. و اسلام، شروع آن، با غربت و در آخر نیز گرفتار غربت خواهد شد و خوشا به حال غریبان!»
آن چه از این روایت استفاده مى شود، آن است که حضرت، مردم را به یک امر جدیدى فرا مى خواند. باید دید مراد از این امر جدید چیست؟ آیا با قیام حضرت، قوانین و مقرّرات و در یک کلمه، دینى جدید آورده خواهد شد یا این که دینى جدید در کار نیست، بلکه احیاى همان قوانین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همان دستورهایى است که در قرآن و سنت رسول آمده؟ از این بیان که، اسلام، در آخر نیز گرفتار غربت مى شود، به خوبى مى توان استفاده کرد که همان قوانین گذشته که دچار فراموشى یا تحریف شده است با قیام آن حضرت، احیاء خواهد شد.به طورى که دعوت آن حضرت به احکام و قوانین صحیح دینى، در نظر مردم، جدید و تازه جلوه مى کند; یعنى خود احکام جدید نیست بلکه در نظر مردم جدید خواهد بود.
۲ . اسلام جدید و انهدام آن چه که قبل از آن بوده است
«یهدم ما قبله کما صنع رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) و یستأنف الإسلام جدیداً»(۵); «گذشته را ویران مى سازد همانطورى که پیامبر چنین نمود و اسلام را از نو آغاز مى کند».
در این دسته از روایات، دو نکته وجود دارد: یکى آنکه با قیام آن حضرت، آن چه که قبل از او بوده است، منهدم مى شود; یعنى، بدعت ها و تحریفهایى که واقع شده است، به طور کلّى از بین خواهد رفت.
دیگر آنکه اسلام، به صورت جدید ظهور خواهد کرد. باید دید کلمه «جدیداً» آیا وصف «اسلام» است یا این که وصف «استیناف» است؟(۶) ظاهر این تعبیر، آن نیست که یک اسلام جدید با مقرّراتى جدید که تاکنون در قرآن و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذکر نشده است، آورده مى شود، بلکه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبیر دیگر، اسلام، تولّدى دیگر خواهد یافت و از نو به میدان عمل خواهد آمد و قوانین روشن و بسیار محکم و استوار آنکه به بوته فراموشى سپرده شده و یا گرفتار تحریف ها و تحلیل هاى غلط گردیده بود و یا موانعى در اجراى کامل آن ها بوده است، با ظهور آن حضرت به میدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.
۳. استقبال به عدل
قلتُ: «و ما کانت سیره رسول الله؟» قال: «أبطل ما کان فی الجاهلیّه و استقبل الناس بالعدل و کذلک القائم(علیه السلام)إذا قام یبطل ما کان فی الهدنه مما کان فی أیدى الناس و یستقبل بهم العدل.»;(۷)
«همان طورى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بعد از بعثت; مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهلیّت را از بین برد، حضرت قائم (علیه السلام) نیز به همین سیره عمل مى کند و آن چه را که در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بین مى برد و عدل را براى آنان به ارمغان مى آورد».
نکته حائز اهمیّت آن است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با آنکه پیامبر همه عالمیان بود و همه، مورد خطاب او بودند، امّا در محدوده جزیره العرب، فریاد عدالت خواهى را سر داد و در تمام دنیا موفّق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصیاى او، فریاد عدالت را درسراسر گیتى گسترش خواهد داد و منطقه اى نخواهد ماند که دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن جا نرسد.
۴ . تعلیم قرآن طبق آن چه که خداوند نازل فرموده است
«إذا قام قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله) ضرب فساطیط لِمَنْ یُعَلّم الناس القران على ما أنزل الله جل جلاله;»(۸)
«در زمانى که قائم آل محمد (علیه السلام) قیام کند خیمه هایى بر پا کرده تا به مردم قرآن را آنگونه که خداى پاک ساحت نازل فرموده تعلیم کند».
یکى از ویژگى هاى حکومت حضرت، تعلیم قرآن است طبق آن چه که مقصود خداوند از آیات شریف است. مى توان گفت، یکى از اسبابى که جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار رکود و توقّف کرده است، اعتنا نکردن به قرآن است، علاوه بر آنکه نسبت به برخى از آیات شریفه، توان فهم کامل ومراد اصلى آن را ندارند این، یکى از آثار محرومیّت از حضور آن حضرت است. در زمان ما، مشاهده مى شود، صاحبان افکار و اندیشه هاى متضارب، به برخى از آیات شریفه استدلال مى کنند. از برکات ظهور، آن حضرت تعلیم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است.
نکته قابل توجّه، آن است که نباید توهّم شود که ظاهر این روایات، با حجیّت قرآن در زمان ما، یعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعاً، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجیّت دارد و درهر زمانى باید به آن عمل شود، لکن آن چه از این گونه روایات استفاده مى شود، آن است که در زمان ظهور، تمام جزئیات و خصوصیات آیات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مى شود، و تعلیم قرآن، به نحو جامع و کامل، در آن زمان خواهد بود
۵ . عمل به کتاب خدا:
«إنَّ الدنیا لا تذهب حتى یبعث الله عزّ و جلّ رجلاً منّا أهل البیت یعمل بکتاب الله لا یرى فیکم منکراً إلا أنکره»;(۹) «دنیا پایان نمى یابد تا خداى والا و شکوه مند مردى از ما اهل بیت را برانگیزد و به کتاب خدا عمل کند، زشتى در شما نبیند مگر اینکه از آن نهى کند».
از خصوصیات دیگر درزمان ظهور، عمل به کتاب خدا است. قرآن، بعد از آنکه در طى زمان هاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احکام آن عمل نمى گردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این کتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسان ها خواهد بود. البته، روشن است که مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احکام و قوانین آن در جمیع اَبعاد است و این منافات ندارد که قبل از ظهور آن حضرت، اجمالاً به قرآن عمل شود.
نکته قابل دقت، آن است که از چنین تعبیراتى استفاده مى کنیم که تنها فردى که قادر بر فهم کتاب خدا و عمل دقیق به آن است، معصوم (علیه السلام) است و باید مردى از اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) حکومت را در اختیار گیرد و به نحو کامل به قرآن عمل کند و از این جهت است که حکومت هاى قبل از آن حضرت، هرگزنمى توانند به کتاب خدا، به نحو کامل عمل کنند و حکومتى که قبل از آن حضرت تشکیل شود، و چنین ادعایى را بکند مردود است. البته روشن است که این مطلب مانع از لزوم تشکیل حکومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نیست.
۶. تکامل عقول بشرى
«إذا قام قائمنا وضع اللهُ یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم»(۱۰) «وقتى که قائم ما قیام کند خدا دستش را بر سر بندگان مى گذارد تا عقل هایشان را جامع (و در بردارنده همه چیز) گرداند و افکار (و آرزوها)شان جامه کمال پوشد».
با قیام قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله) عقول بشرى به عنایت خاص خداوند، کامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مى سازد. همان طورى که ذکر کردیم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تکامل پیدا کند، نیاز بشر به دین، از یک طرف، و نیز پذیرش و تسلیم او نسبت به قوانین و احکام دین، از طرف دیگر، بیش تر مى شود و میان این دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حیث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گیرد، حضور قوانین سازنده و بسیار متعالى در آن، امکان بیش ترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانایى و اداراک، در مرحله پایینى باشد، روشن است که نمى توان همه قوانین حیات بخش دین را به آن عرضه کرد. همین مطلب، یکى از اسباب مهم تدریجى بودن بعثت انبیاء سلف است از این تعبیر استفاده مى کنیم که ظهور آن حضرت، زمینه ساز عنایت خاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درک حقایق، به درجه بالایى خواهد رسید که سنخیّت با حکومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعاد پیدا مى کند. یعنى، همین جهت که بشریّت صلاحیّت و ظرفیّت درک معارف والاى دینى را داشته باشد، از عنایات خاص خداوند است.
۷. عمومیت و گستردگى دین در زمان آن حضرت
«و لاتبقى فى الارض بقعه عبد فیها غیرالله عزّوجلّ الا عبدالله فیها و یکون الدین لله و لو کره المشرکون»(۱۱) «قطعه زمینى در زمین که غیر خداى والا و شکوه مند در آن پرستش شده نیست مگر اینکه خدا در آن پرستش شود و دین براى خدا باشد هر چند براى مشرکان ناخوشایند باشد».
از امور بسیار مهم و قابل توجّه، آن است که با ظهور آن حضرت، دین اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روایات، با ظهور حضرت قائم(علیه السلام)، مکانى باقى نمى ماند، مگر آنکه در آن مکان، شهادت به توحید و به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده خواهد شد.
در رابطه با این تعبیر باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد
نکته یکم:
آیا درزمان ظهور حضرت، اسلام، براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهیچ انسانى نمى تواند داراى مذهب دیگرى باشد یا اینکه در آن زمان، از نظر گزینش دین، و اختیار مذهب، همه مردم آزاد هستند و هر کسى مى تواند به میل و اختیار خود مذهبى را اختیار کند؟ دراین رابطه، روایات مختلفى وجود دارد که لازم است در محلّ خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالت به آن ها پرداخته شود،لکن به صورت اجمال، از برخى روایات استفاده مى شود که کسى که در زمان آن حضرت اسلام نیاورد، مجازات خواهد شد و در برخى دیگر از روایات آمده است: «لم یبق أهل دین حتّى یظهروا الاسلام و یعترفوا بالایمان.»;(۱۲) «اهل هیچ دین و مذهبى بر مسلک و عقیده خود باقى نخواهند ماند، مگر اینکه اعتراف به ایمان کند و اسلام خود را اظهار سازند». در همین زمینه، روایتى از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ذیل آیه شریف «هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهرَه على الدین کلّه و لو کره المشرکون»(۱۳) وارد شده است که حضرت از مردم سؤال فرمودند: أظهر ذلک بعد کلاّ والذى نفسى بیده! حتّى لا یبقى قریه إلاّ و نودى فیها بشهاده أن لا إله إلا الله و ان محمّداً رسول اللّه بکرهً و عشیّاً(۱۴)
حضرت خطاب به مردم فرمود: «آیا دراین زمان، خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟» و خود ایشان پاسخ فرمود: «هرگز; قسم به آنکه جان من در دست او است (تحقّق عینى این آیه شریفه، در زمانِ قیام قائم ما است) تا هیچ قریه اى باقى نماند مگر آنکه شهادت بر توحید، و نبوّت صبح و شب، در آن سر داده شود».
از اصل آیه شریفه استفاده مى شود که مسأله خاتمیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) با خاتمیت وصایت گره خورده است، یعنى، با امامت ائمه معصوم(علیهم السلام) و درنهایت، با ظهور آخرین وصىّ، خاتمیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بروز نهایى خواهد رسید. ازاین رو، بطلان این نظر که از سوى برخى از روشنفکران ابراز مى شود که «خاتمیّت پیامبر، به این معنا است که بعد از وى، بشر، با عقل خود مى تواند راه خودرا طى کند و دیگر نیازى به غیر ندارد» روشن مى شود. از این آیه شریف، به خوبى استفاده مى شود که خاتمیّت پیامبر به خاتمیّت وصىّ نیاز دارد و اگر خاتم الأولیاء نباشد، دین، به معناى کامل و نهایى خود نمى تواند بر همه مردم و عقول عرضه شود.از این رو، در برخى از روایات از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) رسیده است که حضرت فرموده اند: «مهدى این امّت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دین را به دست او بر پا مى دارد همان طورى که من در اوّل الزمان دین را بر پا داشتم».(۱۵)
با قطع نظر از این نکته، از آیه شریف، به ضمیمه روایاتى که در ذیل آن وارد شده است، استفاده مى شود که دین اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد از طرف دیگر، طبق برخى از روایات، پیروان مذاهب مختلف، مانند یهودیّت و مسیحیّت، در زمان حکومت آن حضرت، جزیه پرداخت مى کنند.(۱۶) بنابراین باید دید جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟
در این زمینه، راه هاى متعدّدى براى جمع مى توانیم بیان کنیم:
راه یکم: بگوییم دسته یکم دلالت بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دارد. به این معنا که درآن زمان، دین غالب مردم روى زمین، دین اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماکن، شهادت بر توحید و رسالت حضرت ختمى مرتبت خواهد بود، امّا این منافات ندارد که دربرخى از نقاط، عدّه محدودى، به همان دین خود باقى بمانند و جزیه پرداخت کنند.
راه دوم: دسته یکم از روایات را بر این معنى حمل کنیم که در زمان ظهور آن حضرت، هیچ کسى که عنوان شرک را داشته باشد، نخواهد بود. اما پیروان مذاهب دیگر، اگر بر مذهب واقعى خود، بخواهند مى توانند باقى بمانند. البته مى توان گفت، همان گونه که در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آن چه که واقعاً بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) نازل گردیده، به مرحله، بروز و عمل مى رسد، در آن زمان نیز کتب آسمانى دیگر، به صورت غیر محرَّف، خواهد بود و تورات واقعى و انجیل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روایات . آمده است(۱۷) که حضرت مهدى را از آن رو «مهدىّ» مى گویند که مردم را براى استخراج کتاب نورانى به کوه هاى شام هدایت مى کند و با تورات واقعى بر یهود احتجاج مى کند و جماعتى و یا کثیرى از آنان، اسلام مى آورند.
بازگشت حضرت عیسى(علیه السلام) نیز مى تواند دلیلى بر این ادعا باشد.
راه سوم: ممکن است روایاتى که مى گوید: «اگر کسى اسلام نیاورد، گردن زده مى شود» بر این معنا حمل شود که کسانى که به حقانیّت اسلام علم پیدا کنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذیرند، دچار چنین عقوبتى شوند، بنابر این منافات ندارد که عدّه اى از یهود و نصارى که عناد و لجاجت ندارند، بر مسلک خود باقى بمانند.
این ها، سه طریق براى جمع میان این دو دسته روایات است که بر فرض صحت سند هر دو، مى توان به یکى از این ها ملتزم شد و لو اینکه در نهایت، نمى توان اذعان به عرفى بودن همه این طرق کرد.
نکته دوم
قبلاً گفتیم، حضرت، یک دین جدیدى که از نظر ماهیّت و واقعیّت، با دین فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همین دین که ما را به مسأله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغیب مى کند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دین آنان است، امّا ممکن است برخى از احکامى که تاکنون بیان نشده، در آن زمان بیان شود. از برخى از تعابیر; مانند: «إنَّ الله سکت عن أشیاء لم یسکت عنها نسیاناً»(۱۸) شاید بتوان همین معنا را استفاده کرد. البته، این احتمال وجود دارد که مدلول این روایت، سکوت دائمى و همیشگى باشد; یعنى، خداوند ممکن است در هیچ زمانى آن ها را بیان نفرماید.
از تتبع در مجموع روایات استفاده مى کنیم که در زمان ظهور حضرت اولاً، نحوه اجراى برخى از احکام تغییر خواهد کرد. در برخى از روایات وارد شده است که هر کسى که گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مى شود. امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «بر شیعیان ما انفاق به معروف و به مقدارى که مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى که قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله) ظهور فرماید، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مى کند تا اینکه صاحب آن، گنج را بیاورد و حضرت به وسیله آن، بر دشمنان خودش پیروز گردد.(۱۹)
نکته حایز اهمیّت، آن است که در دنباله روایت، حضرت فرموده اند، این مطلب، معناى این آیه شریف است که خداوند فرموده:«الذین یکنزون الذهب والفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشّرهم بعذاب الیم;(۲۰) کسانى که طلا و نقره را گنجینه قرار مى دهند و آن را در راه خدا خرج نمى کنند پس آنان را به عذاب دردناک مژده بخش».
باید توجّه داشت بر طبق چنین احادیثى مى توان گفت، اساساً، بطون و تأویل اصلى برخى از آیات شریف در زمان ظهور حضرت روشن مى شود و نمى توان گفت در زمان قبل از ظهور، کسانى که گنج دارند، مشمول این آیه شریف هستند، یعنى، نمى توان گفت، کسانى که در این زمان، زکات و انفاق خود را به طور صحیح انجام مى دهند و داراى گنج نیز هستند، این گنج، بر آنان حرام است. بنابراین، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو دیگرى خواهد بود.
نمونه دیگر اینکه: در زمان ظهور، مانع الزکاه بر او حدّ جارى مى گردد;(۲۱) یعنى، این عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غیبت وجود ندارد.
ثانیاً، برخى از احکام، در آن زمان، منسوخ مى شوند. مثلاً تقیّه که در زمان ائمه معصوم(علیهم السلام) بوده است و در زمان غیبت نیز دوام دارد، بر طبق برخى از روایات، در زمان ظهور حضرت، مشروعیّت خود را از دست مى دهد و نه امام(علیه السلام) به تقیّه عمل خواهند کرد و نه مردم.(۲۲) ظاهر روایات، اطلاق دارد; یعنى، هیچ کدام از اقسام تقیّه از قبیل مداراتى، خوفى و کتمانى در آن زمان مشروعیّت ندارد علّت این امر، آن است که در آن زمان، احکام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احکام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعیت تقیّه، جهت حفظ عقائد صحیح و پیروان آن است.
از مجموع تعابیرى که در روایات در مورد کیفیّت دین درعصر ظهور وارد شده، استفاده مى کنیم که درآن زمان، دین، با همه اَبعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقّق خواهد یافت و هیچ گونه محدودیّتى در بیان و اجراى احکام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصوّر شود، از بین خواهد رفت.
پی نوشت:
(۱) . توبه: ۳۳
(۲) . سوره آل عمران، آیه ۱۹.
(۳) . سنن ابى داود، ج ۲، ص ۳۱۲.
(۴) . بحارالأنوار، ج۵۲، ص ۳۶۶; الغیبه نعمانى، ۱۷۲
(۵) . الغیبه نعمانى، ص ۲۳۱، باب ۱۳، ح ۱۳; بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲.
(۶) . یعنى «جدیداً» صفت براى مفعول مطلق محذوف است; یعنى: یستأنف الاسلام استینافاً جدیداً.
(۷) . تهذیب ج ۶، ص ۱۵۴، باب ۷۰، ح ۱; بحارالانوار ج ۵۲، ص ۳۸۱; اثبات الهداه ج ۶، ص ۳۷۷.
(۸) . بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۹ از ارشاد مفید ج ۲، ص ۳۸۶، با کمى اختلاف.
(۹) . کافى ج ۸، ص ۳۹۶، بحار ج ۵۲، ص ۳۷۸.
(۱۰) . کافى ج ۱، ص ۲۵; بحار ج ۵۲، ص ۳۲۸ و با کمى اختلاف کمال الدین ج ۲، ص ۶۸۵.
(۱۱) . کمال الدین: ۳۷۹; بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۶.
(۱۲) . ارشاد مفید، ص ۷۰۵، باب ۴۰، فصل ۵، ح ۷.
(۱۳) . سوره توبه، آیه ۳۳.
(۱۴) .بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۴۶; تأویل الآیات، ص ۶۶۳.
(۱۵) . بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۴۲ و ۳۴۴ و ۳۲۵ از کفایه الاثر، ص ۶۲.
(۱۶) .بحارالانوار، ج۵۱، ص۶۰; ج۵۲، ص۳۷۵، ۳۷۶.
(۱۷) . در کتاب عقدالدرر، باب سوم، ص ۴۰ و ۴۱
(۱۸) . من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۷۵.
(۱۹) . تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۸۷; بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۴۳.
(۲۰) . سوره توبه، آیه ۳۴.
(۲۱) . کافى ج ۳، ص ۵۰۳.
(۲۲) . بحار ج ۵۲، ص ۳۴۵; ج ۵۳، ص ۴۶.
منبع :نشریه انتظار “بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)،شماره ۲ “