- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
آیین زرتشت معروف به آیین ثنویت یعنی دو خدایی است. از دیدگاه زرتشتیان دو قدرت مستقل از هم در عالم هستی وجود دارد یکی قدرت و خدای خیر به نام اهورمزدا و دیگری قدرت و خدای شر به نام اهریمن است. برخی ممکن است تصور کند که در دین اسلام نیز شیطان در برابر خداوند متعال وجود دارد و شاید مراد زرتشتیان از اهریمن همان شیطان باشد. در این نوشته مطالبی در مقایسه بین اسلام و زرتشت در این موضوع مطرح شده است.
مطالبی که در گاتها و یسنا در مورد «اسپنتا مینو» و «انگره مینو» نقل شده، اگر در همین حدی که بیان شده، بماند و در تفسیر آن پای مسئله خلقت و عدم خلقت به میان نیاید، از این آموزه ها شرک و ثنویت بدست نمی آید بلکه این آموزه شبیه تعالیم ادیان توحیدی است که بیانگر راه خیر و سعادت و راه شر و شقاوت می باشند. زیرا در این مطلب تردیدی نیست که در فراروی انسان دو راه وجود دارد یکی راه خیر و سعادت و تکامل و بالآخره راه نجات که خداوند بندگانش را به سوی این راه دعوت می کند. و دیگری راه شر و بدخواهی و نفی کمال و سعادت که بالآخره به شقاوت می انجامد و شیطان و نفس اماره انسان را به سوی این راه دعوت می کند.
این سخن در همه ادیان بر اساس فطرت انسان و حکم عقل حقیقت دارد که در مسیر حرکت انسان دو راه وجود دارد راه هدایت و حق که از آن معمولا به نور تعبیر می شود و راه گمراهی و باطل که از آن به تاریکی و ظلمت تعبیر می شود. قرآن کریم نیز می فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ؛ خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مىبرد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مىبرند آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند»[۱]
از این آیه و آیات دیگر قرآن کریم این مطلب ثابت می شود که بدی و شر و به عبارت دیگر حق و باطل و هدایت و گمراهی و امثال این امور در عقیده، عمل و اخلاقیات انسان نمود دارند و ظاهر سخنان زرتشت که در گاتها آمده است نیز همین معنا را می رساند. یعنی برخی از انسانها راه نیک و هدایت و خیر را در پیش می گیرد وبرخی هم راه شقاوت و شر و به اصطلاح زرتشت راه نازندگی را در پیش می گیرد و این دو راه همیشه در برابر هم قرار دارند.
ولی از تفسیر و توجیهی که از طرف شما یا کسانی دیگری در باره این جملات انجام شده، ثنویت به دست می آید. زیرا تفسیری که در متن سوال مطرح شده که می گوید: «به خاطر اینکه انگره مینو یا همان گوهر بد، بنیانگذار نازندگی است، تفسیر به این می شود که موجودی ذاتاً اهریمنی در مقابل سپنتا مینو یا همان گوهر نیکو، که هر دو خالق هستند، مطرح شده است. اگر هم انگره مینو مخلوق باشد، باز هم مشکل نسبت خلقت شر به خدا وجود دارد»؛ کاملا برثنویت دلالت دارد چون در این تفسیر انگره مینو دربرابر اسپنتا مینو به عنوان یک قدرت مستقل خالق پنداشته شده است. باز برای اینکه این موجود چه خود مخلوق باشد و خالق در هردو صورت شر است و اگر مخلوق باشد این شر به خدا نسبت داده می شود و منجر به ایجاد اشکال نسبت به خدا می گردد که چرا خدا چیزی را خلق کرده است که شر و باطل است. در حالی که عنوان شر و باطل و امثال اینها بر موجودات هستی و حتی شیطان قابل انطباق نیست و بر هیچ چیز از موجودات عالم کلمه باطل و شر اطلاق نمی شود چنانچه خداوند می فرماید: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّار؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم این گمان کافران است واى بر کافران از آتش (دوزخ)».[۲]
اما در باره توجیه اول باید گفت که در اینجا مسئلهی نسبت دادن شر به خداوند مطرح نیست بلکه مسئله شرک به خدا مورد توجه می باشد یعنی چیزی و یاکسی دیگری اگر در برابر خدا به عنوان خالق شر و امور ناپسند دیگر قرار بگیرد ایجاد مشکل می کند حالا اسم آن را خیر بگذاریم یا شر مشکلی را حل نمی کند. اگر در این تفسیری که شده است انگره مینو خالق شر و موجودات شرور و ناپسند باشد منجر به ثنویت می گردد.
اما توجیه دوم که انگره مینو به عنوان خالق و یا صانع شر و نازندگی با شیطانی که در اسلام مطرح است مقایسه شده است، این مقایسه نادرست است و مشکل ثنویت با آن حل نمی شود چه اینکه اگر در اسلام خلقت امور ناپسند به شیطان نسبت داده شود آن هم شرک خواهد بود.
در دین مبیت اسلام شیطان در برابر خداوند قرار ندارد و بر خلقت هیچ چیزی توانایی ندارد و کار او تنها اینست که انسان را به سوی بدیها و ضدارزش و گمراهی و در یک کلمه به سوی باطل دعوت می کند و دیگر هیچ تسلطی بر کسی ندارد. قرآن در باره اعتراف شیطان بر عدم تسلط او بر انسانها که حتی در دعوت آنان به سوی گمراهی هم ندارد می فرماید: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛ و شیطان، هنگامى که کار تمام مىشود، مىگوید: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند»[۳]
از دیدگاه اسلام غیر از خدا هیچ چیز و کسی دیگر خالق هیچ موجودی نیست بلکه تمام هستی و موجودات که شامل شیطان هم می شود مخلوق خدای یکتا هستند و هیچ کسی در خلقت آنها با خداوند شریک نمی باشد چنانچه خداوند می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون؛ ستایش براى خداوندى است که آسمانها و زمین را آفرید، و ظلمتها و نور را پدید آورد اما کافران براى پروردگار خود، شریک و شبیه قرار مىدهند!»[۴]
بنابراین شیطان در دین اسلام به عنوان یک قدرتی که بدیها را بیافریند و در عالم خلقت تصرف کند مطرح نیست بلکه او ناتوانتر از آن است که بتواند چیزی خلق کند و یا حتی در امور غیر هستی تصرف کند.
اما «انگره مینو» آن گونه که پرسشگر خود در تفسیر و توجیه سخنان زرتشت اظهار نموده است، به عنوان یک قدرت مستقل و توانا در برابر «اسپنتا مینو» قرار دارد و بر اساس همین تفسیر است برخی ها گفته اند که زرتشت جهان را به دو قسمت متمایز تقسیم کرد. اصل یکی از آنها را که همهی خیرها و خوبیها از آن پدید آمده بود «اسپنتا مینو» یعنی معنای مقدس و اصل دیگر را که همهی زشتیها و بدیها و تاریکیها از آن صادر شده بود «انگره مینو» یعنی معنای پلید و ناپاک نام نهاد. بنابراین روشناییها، نور ، زیبایی ، آتش، گاو و همه جانوران مفید و نیکی و راستی و همهی خوبیهای جهان از معنای نیک پدید آمده بودند. تاریکی ، زشتی، و جانوران زیان رساننده و مردم غیر اریایی و بیماریها و رنجها و دیوان و مرگ و همهی بدیها از معنا و اصل بدی یا اهریمن (شیطانی) زائیده شده بودند. از این جهت است که زرتشتیان قدیم را ثنوی یعنی قائل به دو اصل نیکی و بدی دانسته اند. و این مطلب ثنویت در زتشت را تشکیل می دهد. در ثنویت زرتشت عالم مادی با عالم معنوی یعنی انگره مینو(اهریمن) با اسپنتا مینو (خرد مقدس) و به عبارت دیگر تاریکی با روشنایی و زشتی با زیبایی و دروغ با راستی و خیر با شر در برابر یکدیگر قرار دارند[۵].
و در راستای همین تفسیر است که گفته شده اوستا از هستی و نا هستی، زندگی و نازندگی، اسپنتا مینو و انگره مینو سخن می گوید. زندگی و اسپنتامینو، هستی؛ نازندگی و انگره مینو، ناهستی اند. هستی و ناهستی هردو واقعیت اند. یعنی در خارج تحقق دارند ولی تنها هستی، هستی دارد. ناهستی، واقعیت دارد ولی هستی ندارد. در دانش دین زرتشت، تنها داده های اهورامزدا هستی دارند. جهان، زندگی، راستی، نیکی، پیشرفت، آدمی، حیوان، گیاه و جماد همه هستی دارند، زیرا داده های اهورامزدا هستند، ولی مرگ واقعیت است، ولی هستی ندارد، زیرا اراده اهورا مزدا نیست بلکه پدیدهای است غیر اهورایی.[۶]
ملاحظه می شود که بنا بر این مطالب در آیین اوستایی انگره مینو در برابر اسپنتا مینو مستقل عمل می کند و برخی از اموری که به نظر بد و شر می آیند مخلوق او پنداشته شده اند. در حالی که هیچ موجودی اولا شر و بد نیست بلکه همه خیر اند و ثانیا هیچ مخلوقی آفریدهی غیر خدا نمی باشد از دیدگاه قرآن حتی مرگ هم مخلوق خدا است؛ زیرا خداوند می فرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ؛ آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مىکنید، و او شکستناپذیر و بخشنده است».[۷]
پس در این توجیه، مقایسه کار انگره مینو که خالق نازندگی که در تفسیر آن تمام امور ضد خیر و حیات را شامل می شود، با کارهایی که در قرآن به برخی پیامبران مثل ساختن کشتی نوح یا ساختن کاخ فرعون و معجزه حضرت مسیح(علیهالسلام) و یا عمل ساحران فرعون و امثال اینها، نیز نادرست است؛ زیرا این کارها مانند تمام کارهای انسان در روی کره زمین می باشد و هیچ سنخیتی با آن چه که در این تفسیر کلام زرتشت به انگره مینو نسبت داده شده است، ندارد. و معجزه حضرت مسیح (علیهالسلام) در ساختن پرنده و زنده کردن آن به اراده و قدرت لایزالی خداوند انجام شده است و به همین دلیل به عنوان معجزه مطرح است.
پی نوشت:
[۱] . بقره،۲۵۷.
[۲] . ص،۲۷.
[۳] . ابراهیم،۲۲.
[۴] . انعام،۱.
[۵] . قدیانی، عباس، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص۱۰۴.
[۶] . فرهنگ مهر، دید نواز دین کهن(فلسفه زرتشت)، ص۱۲.
[۷] . الملک،۲.
منبع: نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه