- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
۱. امامت
باور به ولایت و امامت و این که امامان شیعه متسلسل هستند و این که این یک هدیه الهی است که دست به دست میگردد، موجب شده است که به عنوان نمونه، ما معمارها بگوییم: سر سلسله ما حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ بوده است؛ چون او اول معمار عالم بوده و این موجب شده است که یک سلسله انتسابی در هر یک از هنرها به وجود بیاید و مرام «استاد و شاگردی» ایجاد گردد و تا کسی شاگردی نکند و آن هدیه را در خفا از مربی و مراد خود نگیرد، اجازه دخالت در کار پیدا نکند. به همین دلیل، میگوییم «هنرها دلی هستند» و هنرها در قالب «استاد و شاگردی» حرکت میکنند. این تنها در تعلیم صناعت هنری نیست، بلکه در حکمت هنر هم این روش کارساز اصلی است. این طور نیست که به مکتبی بروید و یک جا بنشینید و چیزی بخوانید و هنرمند شوید؛ به قول قدیمیها، «باید دود چراغ خورد»، باید با استاد پرورش پیدا کرد. این روش «استاد و شاگردی»، که در همه هنرهای ما وجود دارد ریشه خود را ـ نه به صورت شکلی ـ به صورت محتوایی، مدیون تفکر دینی و به خصوص تفکر شیعی است. چون در این مکتب، از بچگی این مطالب در ذهن انسان پایدار میشود و جزو اعتقادات قلبی انسان میگردد و انسان میتواند در این حوزه بپذیرد که چنین رابطهای وجود دارد.
البته ممکن است بگویند که این رابطه «شاگردی و استادی» در خیلی جاهای دیگر هم وجود دارد، اما اولاً، اگر در جهان اسلام چنین رابطهای وجود دارد مبتنی است بر همه باورهای اسلامی که تشیع پرده بلندتری است از مجموعه آنچه در فرایند نگاه اسلامی وجود دارد. ثانیاً اگر در دیگر حوزههای دینی هم چنین رابطهای میبینیم، آنها هم اعتقادات و باورهایی دارند که در جای خودشان محترمند و دستاوردهای خودشان را ایجاد میکنند. «اثبات شیء نفی ما عداه نمیکند». منظور بنده این نیست که آنها هم این جورند؛ نه، میگویم: در این حوزه، این تأثیرات چشمگیرند و در کیفیت ارتباط بین هنرمندان و سلسلهای که در حوزههای هنری ایجاد شده است و روابط مراد و مرید و این روابط قلبی که به وجود میآیند ـ این که کسی بزرگتری و پیشکسوتی دارد و او را مورد احترام قرار میدهد و تا در درون خود سفری نکرده باشد به مراتب و اعتباراتی نمیرسد و قدرت رسیدن به آن نقطهای را که مطلوب است و به او اجازه اظهار نظر میدهد، پیدا نمیکند ـ این ها همه بر میگردند به اعتقاداتی که ما داریم و آن اعتقادات زمینههای چنین برداشتهایی را فراهم میکنند.
۲. عدالت
نکته دیگر توجه ویژه تشیع به «عدالت» است که در همه هنرها معنای خاص خود را پیدا کرده است. اگر این گونه فکر کنیم که قرار دادن هر چیزی در جای خودش «عدالت» است و فکر کنیم که هنرمندان ما سعی بر این داشتهاند که نوعی انتظام در ذهنشان ایجاد کنند که بر مبنای آن، کیفیت رابطه جزء با کل یا کیفیت ارتباط بین کثرت و وحدت محل تجلی عدالت باشد تمام آثار معماری باارزش گذشته ما تجلی همین امر هستند و به نظر من، بارزترین نکتهای را که معماری سنتی برای ما به ارمغان میآورد مبحث «عدالت» است. وقتی از این دیدگاه وارد عالم هنر شویم، میبینیم که سعی شده است هر چیز سر جای خودش قرار گیرد و هیچ جزئی به کل و هیچ کلی به جزءزوری نگوید و هر چزئی یک واحد کل را بیان کند و هر کلی متشکل از تمام اجزائی باشد که در آن ذوب شده است و او را به وجود آورده، به گونهای که این هیچ جای تردید ندارد. آیا این نشانی در ریشههای اعتقاد دینی شیعی ندارد؟
اگر در نقش یک کاشی نگاه کنید یا قرار گرفتن کتیبههای کاشی در جوار بقیه و نیز مجموعه فضایی که به این صورت به وجود آمده و آن فضا در جوار فضاهای دیگر و بعد، آنها در بافتی که یک محله را به وجود میآورند و تشکیل محلات که یک شهر را به وجود میآورند و تمام این مقیاسها، اگر به جای درست قضیه نگاه کنیم ـ منظورم از «جای درست» یعنی جاهایی که این موضوع در آنها به معنای واقعی به منصّه ظهور رسیده است؛ آنجا که طراحان موفق شدهاند آنچه را نیّتشان بوده است به منصّه ظهور برسانند ـ میبینیم از لحاظ معماری، یک وحدت کامل در مجموعه شهر و اجزایش وجود دارد؟ همه مثل سازهای مختلفی هستند که در یک دسته بزرگ نوازندگی (ارکستر)، هر کدام نوای واحدی را میتوازند، ولی به قدری ارتباط و توازن بین همه اینها وجود دارد که این عالم کوچک، تداعی کننده عالم بزرگ است و همه انضباطی که انسان در آنجا میتواند ببیند، در اینجا نمونهاش فراهم شده است و ارتباطات انسانی، که به عنوان مظروف این ظرف تحقق پیدا میکنند، به قدری عادلانه و دقیق تنظیم شدهاند که یادآور انسان به عمق باور به عدالت هستند.
۳. احکام شیعی
تأثیر احکامی که شیعه به آن قایل است ـ که البته این تأثیر کم نیست ـ جای مطالعه بسیار دارد. (هر کدام از این موارد که عرض میکنم، سرشاخههای مطالعات وسیعی برای پیدا کردن کیفیت تأثیر تشیع بر هنر هستند.) احکام شیعی چگونه بر هنر تأثیر گذاشتهاند؟ هر کدام از مشخصاتی که مجموعه روات ما از زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بیان کردهاند، تأثیر گذارند. کسی که عمری است اینها را خوانده و پای منبرها شنیده و با آنها زندگی کرده است، وقتی میخواهد نقاشی بکشد یا معماری بکند یا موسیقی بسازد، مسلّماً همه آنها بر دریافتش تأثیر میگذارند، و این تأثیر به صورت پنهان در امری که به منصّه ظهور میرسد وجود دارد، منتها «گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.» این جور نیست که هر انسان بیوضویی به این آثار نگاه کند، بتواند کیفیت تجلی این امر را در آنجا ببیند. به این سادگی نیست که محقق فرهنگی بتواند حالات و دریافتهای باطنی را، که در یک هنر شیعی وجود داشته و از کنه توجه عرفانی آن انسان شیعه به وجود آمدهاند و در این امر تجلی پیدا کردهاند، تشخیص بدهد. چنین چیزی محال است.
به همین دلیل هم هست که در مجموعه مطالعاتی که چه فرنگیها و چه فرنگیمآبها در همه زمینههای آثار هنری ما دارند، جز یک قشر و پوسته ظاهری چیزی نمیبینند؛ چون نگاه به معانی باطنی که در آنها تجلّی پیدا کردهاند، صاحب نظر و صاحب دل میخواهد تا بتواند آن پیغام سروش را دریابد. بنابراین، باید کسانی باشند که این آمادگی را برای خودشان فراهم کرده باشند تا بتوانند این الهامات را در آنجا ملاحظه کنند، و گرنه صرف نگاه کردن به آنها مشکلی را حل نمیکند. اگر قرار باشد ـ نعوذ بالله ـ در شناخت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ توجه کنیم که اندازه کفش حضرت یا اندازه دور کمرش چقدر بوده است و به همین بسنده کنیم، این همان خطری است که نگاه شکلی هنرشناسان غربی در بر دارد؛ همان است که تنها به آنچه خودش میفهمد تکیه میکند.
خدا رحمت کند مرحوم علامه جعفری را که میفرمود: اگر یک گاوی از یک طرف شهر وارد شود و از طرف دیگر خارج شود و از او بپرسی: گاو عزیز! چه دیدی؟ میگوید: در فلان گوشه شهر، چند تا پوست هندوانه تازه بود؛ در طرف دیگر، چمن خیلی خوبی بود؛ آن طرف… . اما اگر فیلسوفی از یک در شهر وارد شود و از در دیگر خارج گردد، میگوید: یک کتابخانه آن طرف بود، مقبره فلان استاد در آنجا بود، دو نفر یک بحث علمی عمیقی میکردند، … هم پوست خربزه هست، هم کتابخانه، تا که چه را ببیند. «هر کسی از ظن خود شد یار من.» پس چشم تربیت شده میخواهد که ظرافتها و دقتها را ببیند.
پیوستگی مذهب و هنر: موجب خجالت است که امروز عدهای پیدا شدهاند، میگویند: ما نگاه کردیم، ندیدیم؛ پس نیست. تو درست و آن طور که باید، نگاه نکردی که ندیدی. اگر اهل نگاه، نگاه میکرد میدید، ولی تو نمیخواهی این را قبول کنی که اهل نگاه نیستی؛ میگویی: من معمارم، من هنرمندم، نقاشم؛ نه،نیستی. آن چشمی که بخواهد این ها را نگاه کند و آن معارف را دریابد، چشم شما نیست که بخواهی ببینی و بعد هم حکم قطعی صادر کنی که من نگاه کردم، چون ندیدم، پس نیست.
بزرگترین مشکل امروز هنر ما را همینها فراهم میکنند. قطع ارتباط بین مذهب و هنر از همین حرفهایی است که پشت سر این هنرها میبافند. میگویند: «اینها حرف است.» چرا حرف است؟ میگویند: چون ما رفتیم تحقیق کردیم، چیزی نبود. آیا شما وسیله لازم برای فهم معنا را داشتید؟
اگر به حوزه احکام نگاه کنیم و توجه خاص و تأثیر این احکام را در اجزای هنر ببینیم، تأثیر این احکام در هنرها وجود دارند؛ مثلاً، در حوزه معماری، در کیفیت تقویت تعامل اجتماعی جامعه و اهمیت دادن به جماعت. فقط اشاره میکنم: اگر قرار است محلهای طراحی شود که در آن جا انسانها با هم رابطه مثبتی داشته باشند، چگونه این امر تحقق مییابد؟ در این محل، سقّاخانهای در نظر گرفته میشود، مسجدی هست، جای کسبی وجود دارد، حمامی هست، محل تجمّعی تعبیه میشود تا انسانها با هم تعامل بیشتر داشته باشند و همین تعامل موجب گرهگشایی از همدیگر شود.
در نماز شب، بیدلیل نیست که میگویند: چهل مؤمن را نام ببر و برای آنها دعا کن؛ برای این که چهل انسان را به یاد بیاوری و احوالشان در ذهنت باشد تا روز بعد هم که آنها را در خیابان میبینی آشنای تو باشند؛ آنها را در خاطر داشته باشی. وقتی میگوید: تا چهل همسایه از هر طرف را باید مراقب باشید، این چگونه شهر سازی را به وجود میآؤرد؟ وقتی میفرماید: «یدالله علی الجماعه» پس دیگر «آپارتمان» یعنی چه؟ یعنی: جدای. «آپارتمان» در لغت یعنی: جدایی. شما همه در آپارتمان زندگی میکنید، ولی او میفرماید: «یدالله علی الجماعه» این با آن خیلی فرق دارد. این چه اخلاقی به وجود میآورد؟ سی سال شما در کنار همسایهتان هستید و اصلاً نمیدانید اسمش چیست؟ حالش چطور است، چه میکند. اینها همه مربوط به آن ساخت و بافت و آن ظرفند. اینها که از دست رفتهاند، برای آن است که احکام فراموش شدهاند. آن موقع زندگیها آن طور بود؛ زیرا به آن احکام توجه میشد. آن احکام که ـ مثلاً ـ همه آنچه طبیعت خداوندی است آیه و نشانه اوست.
بنابراین، آیات باید به رخ افراد کشیده شوند تا موجب ذکر شوند. در این طرز تفکر، میدید طراحی باغچهها در داخل حیاطهای قدیمی ما چگونه بود، حتی مانع عبور میشدند؛ یعنی اگر آدمی قایل به قضیه «حمار» بود، باید جوری راه را باز میکرد که مردم راحتتر بتوانند در این حیاط حرکت کنند، اما باغچهها جوری قرار داده میشدند که جلوی راه شما را بگیرند؛ برای اینکه طراح میخواهد گل و گیاه را به رخ شما بکشد، آب را به رخ شما بکشد، بازی نور را و فوّاره داخل حوض را که پایه پرگار وجود تمام آن خانه بشود، و محل ازدواج نور و آب توجه شما را به خود جلب کند. اینها همه جزو معارفی هستند که اسلام و به طور خاص، تشیع در اختیار ما قرار میدهند تا بتوانیم در این نوع نگاه، ارزشها را ببینیم.
هره چینی، استفاده از مواد و مصالح گوناگون و مانند اینها، همه حکمت دارند؛ یا مثلاً، میبینید «دیوار صندوقه» درست میکنند («صندوقه» یعنی این که دو دیوار به موازات هم میسازند، ولی وسط آنها خالی است)، اگر از معمار سنتی بپرسید چرا این دیوار را صندوقه میکنید، میگوید: مواد دور ریز را وسط اینها میریزیم تا تلف نشوند. در ساخت دیوار، حکم شرعی ظاهر میشود. فقط به عنوان نمونه، به برخی موارد اشاره میکنم، و اگر وارد این مقولات بشویم، نهایت ندارند. موارد متعددی وجود دارند که قابل تحقیق هستند. باید به این اشاره کنم که هنر شیعی مظلوم واقع شده و کسی به آن توجه نکرده است، با این که بستر کار بسیار زیادی وجود دارد.
۴. مشی عملی ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ
ما از بچگی درمجالس عزاداری اهلبیت (ع) شرکت کردهایم و درباره نحوه زندگی آنها زیاد شنیدهایم. در جنگ هشت ساله، که بر کشور ما تحمیل شد، اگر حکایت رنجها و شهامتهای زینب کبری ـ علیها السلام ـ نبود و آن داستانها بیخ گوش بچههای ما خوانده نمیشد، «روایت فتح» ساخته نمیشد. «روایت فتح» چیست؟ یک عده به جبهه رفتند، جنگیدند، مظلوم واقع شدند، تمام کشورهای دنیا هم جمع شدند و به دشمنان آنها کمک کردند تا اینها را از بین ببرند و اینها در مظلومیت زیاد شهید شدند. حال کسی باید صدای اینها را به دنیا برساند. پس باید برویم «روایت فتح» درست کنیم تا صدای مظلومیت اینها از رسانهها پخش شود. این یعنی چه؟ این یعنی تأثیر عمل زینب کبری ـ علیها السلام ـ . ببینیم کجاست آن حرکت عظیمی که موجب شد این همه نیروی اجتماعی ایجاد شود. حقانیت جنگ ما حتی توسط جامعه خودمان خوب فهمیده نشد. «روایت فتح» چقدر تأثیر داشت! درست همان کاری را میکرد که پس از واقعه عاشورا اتفاق میافتاد. خدا رحمت کند. شهید آوینی را که این طرح به ذهنش رسید. این نتیجه تربیت تشیع است که به ذهنها القا میکند: باید برخیزیم و حرکت کنیم. وقتی هم حرکت کردند تا آخر ایستادند تا قطعه قطعه شدند. همه در مجالس عزاداری حسینی تربیت شدهاند که این طور عمل میکنند. باید این طور به قضیه نگاه کرد. اگر این طور ببینیم آن وقت دامنه تأثیر تشیع در هنر بسیار وسیع است، خیلی چیزها را میتوانیم بررسی کنیم که در این مجال اندک نمیگنجد.
۵. ادعیه
به گفتار و ادعیه و آنچه از معصومان (عع) باقی مانده است نگاه کنیم، ببینیم چه روحی د آنها هست، چه جهانی توسط این ادعیه ترسیم میشود؟ قدری ذهنمان را به کار بیندازیم و در دعاهای شعبانیه، کمیل،ندبه و مانند اینها تعمّق کنیم، ببینیم چه فضایی خلق میکنند. ذهنی که بیست سال، سی سال با این دعاها و گفتهها تربیت شود، وقتی میخواهد شروع به کار کند، از همانها الهام میگیرد؛ دستش را رو به آسمان بالا میبرد و نگاه میکند و چیزی را وضع میکند. چگونه میشود که آن نقاش عزیز یک سر و سهی با شالی قرمز بر دوش را به تصویر میکشد؟ وقتی ما به آن نگاه میکنیم، چقدر او را مورد تحسین قرار میدهیم! زیرا او به نحوی وصل به عالمی است که این ادعیه درست میکنند، نه فقط ادعیه، بلکه همه بزرگ داشتها، تعزیهها، ذکر مصیبتها و تمام اینها؛ یعنی ادبیات دینی مربوط به حوزه تشیع. این مجموعه ذهن هنرمندان ما را رنگی میزند که با آن رنگ این عالم را میبینند، با این ذهن تربیت میشوند.
حضرت علی (ع) در دعای «کمیل» میفرماید: خدایا، گیرم که آتشت را تحمل کنم، فراغت را چگونه تحمل نمایم؟ ذهنی که این طور تربیت شده است، آیا هرگز هواهای نفسانی خود را به تصویر میکشد؟ چرا آن طرف دنیا این طور میشود؟ برای این که مردم آنجا با این ذهنیت تربیت نمیشوند. وقتی کسی علی الدوام قرآن میخواند، دعا میخواند و با این ذهن پرورش پیدا میکند ذهنش این عالم را طوری میبیند که ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ طرح کردهاند. بنابراین، در این عالم تنفس میکند. اگر میخواهد چیزی را بگیرد و بدهد، همه در همین عالم اتفاق میافتند. درک این که این عالم چیست و اجزای ادعیه ما هر کدام در هر جا چه تأثیری گذاشتهاند، یک دنیا کار لطیفی است که اهل میخواهد، آدم مزکّا میخواهد که ادعیه را بخواند و وقتی به این آثار نگاه میکند، متوجه شود که آن چه از این آثار در خارج از ذهن میبیند نتیجه تأثیر همانهاست. وقتی میگوییم آن دعا در این اثر به منصّه ظهور رسیده است، یعنی چه؟ اگر دعا حقیقتاً در وجود هنرمند ما اثر کرده باشد، در نقاشی، در کار گرافیک، در موسیقی او خودش را نشان میدهد.
غالباً سر کلاس، من به دانشجویانم میگویم: فکر میکنید این اتفاقی است که موسیقی ما میگوید: آی داد، بیداد، امان؛ ولی موسیقی آن طرفیها میگوید: گمب، گمب، گمب گمب؟ این موسیقی تحت تأثیر یک فضای فرهنگی است، تحت تأثیر یک جهان بینی است . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۷۲، روایت ۶۰۴، باب ۲۳٫ @#@ تحت تأثیر این جهان بینی، این نغمهها به وجود میآیند، این نواها به وجود میآیند. موسیقی این طرف حتی آن جا که شاد است، هنوز نجیب است، و آنجا هم که غمگین است غمش یک حزن عمیق عرفانی درستی است؛ هیچ وقت انسان را به مطلق رقّاصی دعوت نمیکند. آن را کم ارزش نگیرید! اگر واقعاً به بطن اینها راه پیدا کنیم میبینیم دنیای عجیبی است، آینه شفاف و زیبایی است برای بیان حقانیت تشیع. چقدر به هنرهای شیعی ظلم شده است که اجازه ندادهاند که سر جای خودشان قرار بگیرند و نشان بدهند که چقدر میتوانند آینه شفّافی برای بیان اعتقادات امت شیعی باشند! اینها کار میخواهد، دقت میخواهد، مطالعه میخواهد تا بتوانیم اینها را فراهم کنیم و عرضه بداریم. البته این کار دامنه دارد؛ مثلاً اعتقاد به تأویل و پرداختن به بطن به جای قشر؛ همان گونه که عالم بطن دارد، قرآن بطن دارد. ما تأویل داریم و جای این وجود دارد که فهم مجدد و مجدد از قرآن و احادیث داشته باشیم. ادعا میکنم که این اعتقاد است که سینمای ما را چنان باور میکند که هر جا برود، میبینند حرفی برای مطرح کردن دارد.
چرا اگر در بین تمام کشورهای عالم بخواهند مطالعه کنند و کشوری پیدا کنند که مهد عرفان باشد، آن ایران است؟ چرا باید این طور باشد؟ چه رابطهای است بین ایران، تشیع و عرفان؟ در نقاشیاش، در سینما و موسیقی، در معماری، در همه هنرهایش که نگاه کنید، میبینید که این عمق از عرفان وجود دارد. کجای دنیا این همه شاعر عارف دارد، همه با هم، در همه زمانها، آن هم این طور؟ مولانا، حافظ، سعدی، نظامی، هر کدام برای خودشان یلی هستند. نمونه آنها در سایر هنرها هم هست؛ مطالعه نشده، قدرشان دانسته نشده است. شما فکر میکنید رضا عباسی نسبت به سایر هنرمندان، در زمینه خودش جایگاه مولانا را پیدا نمیکند؟ اگر درست بفهمند که چرا این اینطور نقاشی کرده، چرا این موضوعات را نقاشی کرده، چرا آن طور مغضوب واقع شده، چطور این هنرمند عزیز ـ به معنای واقعی کلمه ـ این طور مورد ستم واقع گردیده، چطور مثل اولیای خودش، مورد خشم دستگاههای حاکم قرار میگرفته است، واقعیت معلوم میشود. چرا هر وقت میگوییم: «هنرمند»، میگویند: فقیر، بدبخت. چرا این طوری است؟ چرا این زمینه برای هنرمندان فراهم نمیشود؟ این ها که عرض میکنم جای سئوال و جواب دارند. باید در آنها تدقیق شود تا ابهامها برداشته شوند.
خلاصه بحث
پس عرض بنده این است که ما به طور خلاصه اولاً، در هنر، هر دو بعد «حکمت» و «صناعت» را مورد توجه قرار دهیم و متوجه باشیم که دل هنرمند ابتدا باید از تشیع تأثیر پیدا کند تا این موضوع در اثرش به منصّه ظهور برسد، و تا هنرمند از چیزی متأثر نشود کار او اصلاً هنری نیست. اگر کسی دارد کاری را کپی میکند و با احساس و مغزش کاری ندارد، فقط دارد به تصویری نگاه میکند، بعد دستش حرکت میکند، فکرش هم جای دیگری است؛ این اصلاً باطل است. این کار هنری نیست. کار هنری آن است که از دل برآید و بیرون تجلّی پیدا کند. اما این که حالا آبشخور این دل آیا تشیّع است یا نه، راجع به این خیلی باید کار و فکر کنیم. بعضی از موارد که عرض کردم آنهایی هستند که دل را متأثر میکنند تا محل تجلّی گردند. بعضی دیگر هم در صورت و صناعت ظاهر میشوند؛ تشیع بر هر کدام از اینها تأثیری دارد.
از سوی دیگر، ما برای این که تأثیرات تشیع را بر هنر بسنجیم، باید شاخصههای عمدهای را که در آن و جود دارند مورد شناسایی قرار دهیم و پیجویی کنیم که هر یک از این شاخصهها در کجا میتوانند تأثیر گذار باشند. وقتی وارد شویم و قدری تفحص کنیم، میبینیم میتواند دنیای وسیعی ایجاد کند. پس اولاً، باید این شاخصهها را مرتّب و منظّم کرد و بیشتر کامل کرد. ثانیاً به ازای هر شاخصه آن تأثیرات را در حوزه هنر مورد مطالعه قرار دهیم و پیش ببریم. اما این شاخصهها نهایتی ندارند؛ تا اندازهای که انسان بتواند به فکرش عمق بیشتر ببخشد، میتواند عناصر بیشتر و تأثیرات بیشتری را پیدا کند. همچنین کیفیت تأثیر گذاشتن این شاخصهها بر هنر نیز میتواند دامنه وسیعی داشته باشد.
من تصور میکنم اگر ما بتوانیم مدخل «تأثیر تشیع بر هنر» را باز کنیم، با گنجینه عظیمی مواجه میشویم که فقط مقدار بسیار اندکی از آن تا به امروز مورد دقت قرار گرفته است، ولی عظمت فوق العادهای در پشت پرده کم کاری و کم توجهی ما قرار دارد. من از همه علاقمندان به حوزه هنر و تشیع دعوت میکنم که بشتر به این سمت تمایل پیدا نمایند و در این زمینه کار کنند که مسلماً دستاوردهای بسیار گرانقدری در این زمینه میتواند منتظر ما باشند.
منبع: سایت اندیشه قم.