- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
گفتار امام شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او شده بود. آن گاه که لب به سخن می گشود روح شنونده اش را تازگی می بخشید و چون او را عتاب می کرد کلامش چون شمشیری آتشین از جمله های نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه می کرد.
مسعودی در مروج الذهب می نویسد:
روزی متوکل عباسی مجلس شرابی بر پا کرد و امر کرد امام هادی علیه السلام را در آن مجلس احضار نمایند چون آن حضرت وارد مجلس کردند متوکل از حضرت احترام نمود و نزد خود آن جناب را جای داد و جام شرابی که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد.
حضرت فرمود به خدا قسم شارب داخل خون و گوشت من نشده و هرگز نخواهد شد و مرا باید از این عمل معاف داری
متوکل گفت: تو را معاف می کنم به شرط اینکه قدری برای من خوانندگی کنی.
حضرت فرمود: من چندان شعر در نظر ندارم. متوکل گفت من شما را از خواندن شعر معاف نخواهم کرد و انتظار داشت حضرت اشعار مهیج و طرب و فکاهیان مناسب با مجلس شراب بخواند.
اشعار امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل
امام هادی دید کسی مثل متوکل که از جهت جوانی و ریاست و شراب است نمی شود هشیار نمود مگر آنکه او را متوجه به مرگ کند که روزی گریبان او را خواهد گرفت و مرگ بزرگترین چیزی است که زانوی انسان را سست می کند و باد غرور و غفلت را از او بیرون می کند لذا حضرت اشعاری خواندند به این مضمون:
«بر بلندای کوهسار شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی می کردند، ولی کوه های بلند هم به آنان کمکی نکرد.
سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جایگاه های خویش به زیر کشیده شده و در گودال های قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.
پس از آنکه به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج ها، و زیورآلات و آن لباس های فاخرتان؟ کجاست آن چهره های ناز پرورده و پرده نشینان؟
قبرهاشان به جای آن نهاد در می دهد: بر آن چهره های ناز پرورده اکنون کرم ها می خزند.
چه بسیار خوردند و آشامیدند ولی اکنون پس از آن همه شکم پارگی، خود، خوراک کرم ها می شوند».
عکس العمل متوکل
مستی از سر متوکل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد. تلو تلو خوران از ترس فریاد می کشید. و متوکل، سخت حیران و وحشت زده، آن قدر گریست که ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند.(۱)و (۲)
پی نوشت ها:
(۱)ابن جوزی،تذکره الخواص،تهران،مکتبه النینوی الحدیثه،ص۳۶۱،بحارالانوار،ج۵۰،ص۲۱۱
(۲)ابوالفضل هادی منش،مشکات هدایت،مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما:سروش مهر،۱۳۸۳،ص۲۲و۲۳
منبع: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام.