- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
تغییرات قانونی، باعث دگرگونی اساسی در وضع زنان شده و زنان به تدریج، در حیطه های گوناگون خانواده، شغل و جامعه، دارای حقوقی مشابه با مردها گردیده اند. امکان آموزش، ورود به دانشگاه و اشتغال در مشاغلی که قبلاً خاص مردان بودند، به دست آوردن حق رأی و کسب حق شرکت در امور اجتماعی سیاسی کشور از جلوه های جدید فعالیت زنان هستند.
قوانین کار، حمایت های خاص از زنها را مطرح می کنند؛ مانند محدودیت در انجام کار شبانه یا زیان آور، مرخصی زایمان و ایجاد مهد کودک در محیط کار. قوانین خانواده نیز به زنان، مسئولیت و حقوق بیشتری داده اند.
مهمترین دگرگونی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جدایی میان محل کار و زندگی زنان از مردان بود. در اثر این جدایی مکانی، زنان نقشی جدید به عنوان زن متأهّل شاغل پیدا کرده اند. تغییر موقعیت زنها در خانواده به این نقش جدید وابسته است. این در حالی است که کار زنان، پدیده جدیدی نیست، اما کار زنان از قرن بیستم به بعد شکل خاصی به خود گرفته که بحث و گفت و گوی فراوانی ایجاد کرده است.
اما آنچه برای زن امروز، واجد ارزش بسیار است، مسئله آشنایی او با فرهنگ جامعه و خانواده است. زن در خانه، فرهنگ را به گونه ای در نقش همسر و نیز مادر برای کودک نشان می دهد و از سوی دیگر، در محیط کار همراه با اجتماع در انتقال فرهنگ و انجام آداب، سنن و باورها و اعتقادات جامعه، رضایت کارفرمای خویش را تأمین می نماید. این حرکت زن از خانواده تا ظهور در اجتماع است. پیچیدگی های این حرکت ما را به سوی فرمایش رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی سوق می دهد که فرمودند: «فرهنگ، یک کارخانه آدم سازی است».(۲)
با توجه به اهمیت موضوع فرهنگ، نقش زنان در انتقال به کودکان توجه بیشتری می طلبد.
نقش تربیتی مادر
زن در این نقش، به حقیقت در سِمَت رهبری کودک قرار می گیرد و تربیت از این دید، نوعی هدایت و رهبری است. مادر در این رهبری، مسئولیتی عظیم دارد؛ زیرا با القائات خود در افکار و اندیشه های او و نیز جهت دادن تمایلات و عقاید او، طرز برخوردها، آرزوها، اهداف و جنبه های اخلاقی و اجتماعی آینده او و جامعه را می سازد و زمینه را برای اصلاح یا افساد او فراهم می سازد.
توجه و یا عدم عنایت به رهبری صحیح کودک، ممکن است دیدی مثبت یا منفی نسبت به جهان و پدیده های آن به کودک بدهد و او را خوشبین یا بدبین بار آورد. این بسته به هنر مادر و میزان درک و بینش اوست.
هنر مادر این است که همگام با رشد کودک، پیش از ورود به هر مرحله، آن گونه که ضروری تأمین نیاز اوست، زیر بازوی او را بگیرد و در هر جا که زمینه را مناسب دید، بذر تربیت را بپاشد. با توجه به اهمیت این رهبری، رهبر فرهنگی کودک نیز مادر است و طفل نخستین گام های موافق با فرهنگ خانواده و اجتماع را از مادر میآموزد. زبان، وسیله بیان اندیشه است و طفل، انتخاب کلمات مناسب را از مادر میآموزد.
به عبارت زیباتر، کودک نخستین کلمات را از مادر میآموزد، زبان را، که وسیله تفهیم و تفاهم است، از او یاد می گیرد و از طریق او، علم و تجارب را فرا می گیرد. در دامان مادر، او جهت فکری خاصی می گیرد که بعدها درصدد دفاع از آن برمی آید. به همین دلیل است که رهبری مادر در دوران کودکی، موجب سعادت و پرورش غلط، موجب اشک و اندوه بعدی اوست.
پس از تولّد، او نخستین فرد نزدیک به کودک است که با کودک تماس مستقیم دارد. در واقع، زندگی کودک با ارتباط زیستی میان او و مادرش آغاز می شود. این ارتباط نه فقط در تأمین نیازهای کودک مؤثر است، بلکه بر حالات روانی و عاطفی وی نیز اثر میگذارد. رشد طبیعی و روانی کودک در وهله نخست، به وجود مادر وابسته است و تا مدتی طولانی، وی عمدهترین نقش را در زندگی کودک ایفا می کند.
رابطه کودک با مادر نخستین عامل رشد و تکامل وی به شمار میرود و در او علاقه به اشخاص دیگر را پس از تماس با مادر و افراد دیگر خانواده (نزدیکان) برقرار می سازد. مادر نخستین واسطه بین کودک و زندگی اجتماعی است. از سخنان گرانمایه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتاب المحجّه البیضاء میتوان چنین استفاده نمود که مادر بیش از پدر، به ابراز عواطف نسبت به فرزند خود می پردازد و درباره رشد و تکامل او بیشتر جدیّت به خرج می دهد.(۳)
امام زین العابدین (علیه السلام) نیز ضمن بیان گوشه ای از زحمات طاقت فرسای مادر در مسیر رشد و تربیت فرزند، می فرماید: «هرگز کسی را به تنهایی یارای سپاس و تقدیر از مادر نیست، مگر این که از خداوند توفیق انجام دادن این وظیفه را بطلبد».(۴)
پژوهشگران غربی همچون اسپیتز (Spitz) نیز با انجام تحقیقانی، اهمیت رابطه کودک با مادر را در رشد جسمانی و روانی کودک نشان داده اند. اسپیتز پس از بررسی کودکان جدا از مادر و کودکان در کنار مادر، نتیجه می گیرد کودکان با مادر، از جنبه های رشد بدنی، ادراکی، حافظه، شناخت محیط، هوش و سرانجام، رشد اجتماعی، بر کودکان جدا از مادر برتری دارند.(۵)
خانواده به منزله مدرسه تربیت کودک است و ایجاد شرایط مساعد در محیط خانواده به عهده پدر و مادر است. روایات اسلامی پدران و مادران را همواره به مسئولیت عظیم پرورش اطفال متوجه نموده، به آنان اندرزهای لازم داده اند.
حضرت امام سجّاد (علیه السلام) می فرماید:
«حق فرزندت بر تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او در این دنیا وابسته به تو هستند؛ بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مؤاخذ و مسئولی، موظفی فرزندت را با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی و در اطاعت و بندگی پروردگار یاری اش نمایی، به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی؛ پدری باشی که به مسئولیت خویش آگاه است، میداند اگر نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و کیفر خواهد بود».(۶)
بنابراین، مرد و زن یعنی پدر و مادر، هر دو مسئول هستند. اما فرهنگسازی کودک چگونه است؟
فرهنگ پذیری کودک
در سال های اول زندگی کودک، باید فرهنگ او را فراهم کرد. اساس فرهنگ کودک را شناختِ رابطه او با آنچه دنیای کودکی وی را می سازد، تشکیل می دهد؛ یعنی: خود او، دست و پای او، مادر او، پدر او،
پس از آن، نان، آب، میوه، جای خواب و …
بعد خانه، چراغ، بعضی از لوازم خانه و …
و کم کم مرغ خانه، گربه و …
و بعدا خاک باغچه، سبزه، پارک اطراف منزل و …
به تدریج، مسجد محل، شیوه لباس پوشیدن، نوع خوراک، شیوه تناول غذا، روش نظافت و …
و … همبازی، همسال، مدرسه، معلم، مدیر، تلویزیون و …
در مرتبه اول، باید دید در رابطه با خود، کودک کدام را زودتر و کدام را بیشتر فرا می گیرد و به کدام دل بسته تر است.
در مرتبه دوم، باید دید کدامیک از اینها در رابطه با کودک میتواند بار فرهنگی بیشتری داشته باشد؟
بعد خوب خوردن، تمیز خوردن، خوب جویدن، با ادب خوردن، سپاس خدای مهربان و نیز چیزهای دیگر.
در همه این شناخت ها، تکیه اصلی بر نقشی است که آن موجود در دنیای کودک دارد، نه جنبه علّی آن موجود (نه کمیّت، نه کیفیت، نه ساختمان وجودی آن و …)، بلکه آن وجه از موجود که وجهی از دنیای کودک را می سازد، یا رنگ می دهد، یا لطافت می دهد یا حرکت می دهد، از مادر، نگاهش، توازنش، عطوفتش، صمیمیتش و …
آنچه در این فرهنگ مندرج است، بعدها برای امور انسانی و تربیتی کودک به کار گرفته می شود و او باید در عمل آینده و در تماس با آنها و در به کارگیری آنها، فهم عملی و حرکت عاطفی و تحوّل قلبی و رشد قلبی کسب کند.
از این رو، باید خانواده، به ویژه مادر، دقت کند، در اختیار کودک باشد تا فرزند پیش از آن که بخواهد موجودی را در تصور آورد و امری ذهنی روی دهد، در حضور او باشد و دست او، پای او، چشم او، ادراکات او و بلکه دل و فهم او نیز آن را دریافت نمایند.
همه دریافتهای کودک باید یکدیگر را تصدیق کنند و هیچ ناهماهنگی در این دریافتها مشاهده نشود. تمام وجود کودک باید با هم در رابطه با او وحدت دریافتی پیدا کند و با این وحدت دریافتی، وحدت نفسانی نیز در فرزند مایه و قوام بگیرد.(۷) این وحدت دریافتی و وحدت نفسانی به شکل گیری شخصیت کودک میانجامد.
تأثیر فرهنگ بر شکل گیری شخصیت کودک
شخصیت کودک، در خانواده شکل می گیرد. شخصیت او را عوامل متعددی همچون وراثت (با تأثیر بر شکل ظاهری و خوی او)، فرهنگ، طبقه اجتماعی و تأثیرات خانوادگی تعیین می کند که با یکدیگر در تعاملند. وراثت محدودیتهایی در دامنه رشد فراهم می آورد. این محدودیتها با عوامل محیطی تعیین می شوند و میزان تأثیرشان را بر ابعاد شخصیتی نشان میدهند.
وراثت، استعدادهایی را در ما به ودیعه میگذارد که محیط ممکن است آنها را تقویت کند و پرورش دهد و یا حتی پرورش ندهد. میتوان تأثیرات متقابل وراثت و محیط را در هر یک از جنبه های مهم شخصیت مشاهده کرد.
از دیگر عوامل تأثیرگذار بر شخصیت کودک، «فرهنگ» است. تجارب فرد به عنوان عضو یک فرهنگ، حایز اهمیت است. هر فرهنگ، الگوهای رفتاری و شعائر و اعتقادات نهادینه شده و قانونی خاص خود را دارد. نهادینه شدن الگوهای رفتار به این معناست که بیشتر اعضای یک فرهنگ، خصوصیات مشترکی را دارا هستند.
حتی در یک جامعه پیچیده، که تعداد الگوهای رفتار ثابت بسیار ناچیز است، اهمیت نیروهای فرهنگی در شکل دادن کنشهای شخصیتی قابل ملاحظه است. این نیروها بر نیازهای افراد و وسایل ارضای آنها، رابطه افراد با مراجع قدرت (پدر، مادر، مربی و معلم)، خودپنداره فرد، تجربه وی از اشکال عمده اضطراب و تعارض و نحوه مقابله با آنها تأثیر میگذارد.
عوامل فرهنگی در برداشت هر فرد از غم و شادی، چگونگی کنار آمدن با مرگ و زندگی و دید ما نسبت به سلامت و بیماری اثر میگذارد. به گفته یک مردم شناس برجسته، زندگی ما را در هر لحظه، فرهنگ ما تعیین می کند. از لحظه ای که متولّد میشویم تا زمانی که میمیریم، فرهنگ وجود دارد.(۸)
عقاید و طرز فکرهای غلط، بدسلیقگیها، زندگی تصنّعی ناشی از عوارض صنعت و ماشین، مسئله کمبود موازین و مقرّرات اجتماعی، عامل جمعیت و نداشتن ایمان و اعتقاد به دین، جزو عوامل مؤثر بر فرهنگ اجتماعی هستند که باید پیش از تولّد تحت کنترل درآیند تا بتوان کودک را سالم پرورش داد.
گرفتاریهای جامعه در موارد بسیاری، از خانواده نشأت می گیرند. کودکی که در خانواده نابهنجار، با عقده رشد می کند و یا در محیط پر از دعوا و نزاع تربیت می یابد، سپس که وارد اجتماع می شود ناقل کدام فرهنگ و راه و رسم است؟ قطعا از دیگران فرا گرفته است و با خود دارد و این به تناسب فرهنگ، آب و هوا، مناطق جغرافیایی و حتی نظامی و اقتصادی در جهان متفاوت است.
فرهنگ عامّه ناشی از عوامل مذکور، وظایف و رفتارهای فرد را معلوم می کند. بدینسان، اصول تربیت، اخلاق، کار، فراغت و آداب زندگی افراد از تولّد تا مرگ، از نظر فرهنگی معنا می یابند. میراث اجتماعی و فرهنگی از خانواده به کودک انتقال می یابد. بر این اساس، تفاوت های قابل ملاحظه میان فرهنگ خانواده های شهری، روستایی و ایلی و یا ثروتمند و مستمند دیده می شوند و شکل گیری شخصیت کودک را میتوان تابعی از عوامل مذکور برشمرد.
پی نوشت ها
۱- کارشناس ارشد روان شناسی، عضو هیأت علمی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
۲- در دیدار با گروهی از فرهنگیان شهرضا در مورّخ ۲/۳/۵۸،
۳- محسن فیض کاشانی، المحجّه البیضاء، ج ۳، ص ۴۳۵،
۴- محمدمحمّدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۳، ص ۷۱۲،
۵- علی مصباح و دیگران، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، سمت، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۸۵۹،
۶- محمّد تقی فلسفی، گفتار فلسفی: کودک از نظر وراثت و تربیت، بخش دوم، چ ۱۸، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۶۷، ص ۳؛
۷- رجبعلی مظلومی، گامی در مسیر تربیت اسلامی (مبانی تربیتی)، تهران، آفاق، ۱۳۶۲، ص ۱۸۶،
۸- پرون. م. لارنس اِ، نظریه های شخصیت، ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، چ ۳، تهران، رسا، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۳؛
منبع: فصلنامه بانوان شیعه؛ شماره ۳؛ مقاله نقش زنان در فرهنگ پذیری کودکان