- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره
از امام صادق (علیه السلام) مناظرات متعددی نقل شده. یکی از مناظرات آن حضرت با ابوحنیفه رئیس مذهیب حنفی اهل سنت است که در قالب پرسش و پاسخهایی میان آن حضرت و ابوحنیفه نقل شده است . در این نوشته به دو مناظره آن حضرت با ابوحنیفه اشاره شده است.
مسئله قیاس
عبدالله بن شبرمه همراه ابوحنیفه، امام صادق (علیه السلام) را ملاقات کرد. امام صادق (علیه السلام) از عبدالله پرسید: این کیست که همراه تو است؟ پاسخ داد: مردی بصیر و مخلص در امر دین است. فرمود: نکند همان کسی است که امر دین را به “رای خویش” قیاس میکند؟ پاسخ داد: آری. امام صادق (علیه السلام) رو به ابوحنیفه کرد و پرسید: نامت چیست؟ گفت: نعمان. فرمود: نعمان! آیا سرت را با بدنت قیاس میکنی؟ گفت: خیر، چگونه سرم را قیاس کنم؟! فرمود: سخن نیکویی گفتی. آیا میدانی راز شوری آب چشم، تلخی ماده درون گوش، گرمی آب بینی و گوارایی آب دهان چیست؟ گفت: خیر. فرمود: سخن نیکویی گفتی! آیا میدانی کدام کلمه اولش، کفر و آخرش، ایمان است؟
ابن شبرمه گفت:
یا بن رسول الله! پاسخ پرسشهایی را که مطرح کردی، برایمان بگو. فرمود: پدرم از جدم برایم نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود:
خداوند متعال بر حسب فضل و بخشایشش بر فرزند آدم، شوری را در دو چشم انسان قرار داد؛ زیرا آن دو چرباند. اگر شوری را در چشمان آدمی قرار نداده بود، چشمان آدمی ذوب میشد.
خداوند متعال برحسب فضل و بخشایشش بر فرزند آدم، تلخی را در دو گوش او قرار داد تا پرده و مانعی برای ورود حشرات به درون گوش باشد. حشره وقتی با این مادی تلخ روبهرو میشود، از گوش خارج میشود.
خداوند متعال برحسب فضل و بخشایشش بر فرزند آدم، گرمی را در بینی انسان قرار داد؛ زیرا انسان با بینی خویش بو را استشمام میکند. اگر بینی انسان گرم نبود، سر و مغز انسان بدبو میشد.
خداوند متعال بر حسب فضل و بخشایشش بر فرزند آدم، گوارایی را در لبان انسان قرار داد؛ زیرا به وسیلی آنها غذا میخورد و شیرینی غذا را حس میکند.
ابن شبرمه گفت: از آن کلمهای که اولش، کفر و آخرش، ایمان است، بگو. فرمود: هنگامی که عبد میگوید: “لا إله”، همانا کافر است و هنگامی که “الاّ الله” میگوید، او مؤمن است.سپس رو به ابوحنیفه نمود و فرمود:
ای نعمان! پدرم از جدم رسول خدا(ص) برایم نقل کرد که فرمود: اول کسی که امر دین را به رأی خویش قیاس کرد، ابلیس بود. خداوند به او فرمود: به آدم سجده کن! گفت: من بهتر از اویم؛ مرا از آتش و او را از خاک آفریدی. پس هرکس دین را به ریی خویش قیاس کند، روز قیامت با ابلیس همنشین می شود، چون در قیاس از او تبعیت کرده است.
آنگاه فرمود: کدام یک عظیمتر است؛ قتل نفس یا زنا؟ ابوحنیفه پاسخ داد: قتل نفس. فرمود: خداوند در قتل نفس، دو شاهد را پذیرفته و در زنا، جز چهار شاهد را نمیپذیرد.
سپس فرمود: کدام یک عظیمتر است؛ نماز یا روزه؟ پاسخ داد: نماز. فرمود: پس چگونه است که زن حائض باید روزهاش را قضا کند، اما نمازش قضا ندارد؟ وای برتو! از خدا بترس و دین را با رأی خود قیاس نکن.(۱)
علم به اختلافات
ابوحنیفه نقل میکند:
وقتی منصور عباسی به حیره آمد، مرا به حضور خویش طلبید و گفت: ای ابوحنیفه! مردم به جعفر بن محمد روی آورده و فتنه کردهاند. برایم تعدادی از آن پرسشها و مسائل دشوارت را آماده کن. من هم برایش چهل پرسش و مسئله دشوار تهیه کردم. روز دیگری که جعفر بن محمد در حضورش بود، بنا بر خواست منصور به دیدنش رفتم. جعفر بن محمد در کنارش نشسته بود.
هنگامی که نگاهم به آنها افتاد، از هیبت جعفر بن محمد حالت خوفی بر من مستولی شد که از دیدن منصور چنان نشده بودم. سلام کردم و در کنارشان نشستم. منصور رو به جعفر بن محمد کرد و از او پرسید: ای اباعبدالله! آیا این مرد را میشناسی؟ وی پاسخ داد: بله، او ابوحنیفه است. او نزد ما میآید. سپس منصور به من گفت: ای ابوحنیفه! از مسائل و پرسشهایت بیاور و از اباعبدالله بپرس.
من پرسیدن را آغاز نمودم و او در پاسخ به هر پرسش و مسئلی من، میگفت: شما در این مسئله چنین میگویید، اهل مدینه چنان میگویند و ما اهل بیت این گونه میگوییم. آرای او گاهی موافق با آرای ما و گاهی موافق با اهل مدینه بود و گاهی نیز با هر دوی ما مخالف بود. من چهل مسئلی خویش را پرسیدم و او به تمامی آنها پاسخ داد.
ابوحنیفه پس از نقل این رویداد، میگوید:
آیا این چنین نیست که ما روایت میکنیم که عالمترین مردم، کسی است که داناترین آنها به اختلاف مردم باشد؟!(۲)
ابوحنیفه میگوید: در دوران امام صادق ـ علیهالسلام ـ به حج رفتم و چون به مدینه رسیدم، به خانه آن حضرت درآمدم و به انتظار اجازه ورود در دهلیز نشستم، ناگاه کودک نوپایی بیرون آمد؛ به او گفتم: ای پسر بچه، شخص غریب که در شهر شما آید، کجا قضای حاجتکند؟ گفت: «آرام باش»، سپس نشست و به دیوار تکیه کرد و گفت: «از کنار نهرها و زیر درختان میوه و سایهانداز مساجد و وسط جاده دوری کن، و پشت دیواری مخفی شو و جامه را بالا زن و رو به قبله و پشت به قبله مباش، و هرچه خواهی قضای حاجت کن.» آنچه از این کودک شنیدیم، مرا به شگفت آورد. به او گفتم: نامت چیست؟ گفت: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب». به او گفتم: ای پسر بچه، گناه از کیست؟ در پاسخ گفت: «از سه حالت بیرون نیست: یا از خداست، که از او نیست؛ زیرا سزا نیست پروردگار بنده را به آنچه نکرده عذاب کند، و یا از خدا و بنده با هم است، و همچنین هم نیست؛ زیرا برای شریک نیرومند، سزاوار نیست که شریک ناتوان را ستم کند و یا از خود بنده است، که از اوست؛ پس اگر خدا بگذرد، از کرم اوست و اگر کیفر دهد، بهخاطر گنه و جرم بنده است.» ابوحنیفه گوید: امام صادق ـ علیهالسلام ـ را ملاقات نکرده و برگشتم و بدانچه شنیدم بینیاز شدم.(۳)
پی نوشت:
۱. حلیه الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، بیروت، دارالکتاب العربی، ج۳، ص۱۹۶ و ۱۹۷، چ۴، ۱۴۰۵ق.
۲. طبقات الحنفیه ی، عبدالقادر بن ابی الوفاء، ج۱، ص۴۸۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۹، ص۸۸-۹۰؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۶، ص۲۵۸.
۳. بحرانی، تحف العقول، اسلامیه، ص۳۴۳، کتابفروشی اسلامیه،۱۳۵۴ش .
منبع: فرهنگ کوثر ۸۶ (بخشی از مقاله محمد حسین پور امینی)