- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
کمال و بالندگی انسان یکی از گرایشهای فطری و ذاتی در هر انسانی است و در همه تلاشهای بشری به منظور اشباع این گرایش و زدودن نقصها، دستیابی به کمالها و نیل به سعادت است. موجودات زنده جهان اعم از گیاه، حیوان و انسان، استعدادهای متراکم دارند که فراهم آمدن زمینهها و شرایط مساعد، موجب بروز و ظهور و به فعلیت رسیدن آن نیروهای نهفته میشود و با به فعلیت رسیدن آن استعدادها، واجد چیزی میشوند که پیش از آن فاقد آن بودند. بدینسان تکاپوی طبیعی همه موجودات زنده برای تحقق بخشیدن کامل به استعدادهای درونی آنهاست،
آیات رشد
«من یَهدی اللهُ فَهو المُهتد وَ مَن یُضلل فَلَن تَجدْ لَهُ ولیاً مرشداً» هر که را خداوند هدایت کند پس او راه یافته است و هر که (به کیفر کردارش) گمراه شود هرگز او را یار و رهبری نباشد.(۱)
«وَلَقَد آتَیْنا اِبراهیمَ رُشْدَهُ من قَبلُ وکنّا بِه عالمین» به تحقیق که ما قبلاً به ابراهیم آن رشدی (را که میتوانست داشته باشد) دادیم و ما (به شایستگیهای) او دانا بودیم.(۲) «ما أَهدیکم اِلّا سبیل الرِّشاد» «شما را جزء به راه رشد هدایت نمیکنم».(۳)
مفهوم کمال
برای اینکه بررسی شود که چگونه عالم طبیعت به سوی کمال سیر میکند باید معنا و مفهوم کمال را دریابیم. از دیدگاه فلاسفه اسلامی، اگر شئ از قوه به فعل برسد، میگویند آن شئ به تکامل رسیده است شئ در هر مرحلهای از مراحل وجودی خود، استعدادها و توانائیهایش تبدیل به فعل میشود و شئ در مرحله جدید کمال پیشین خود را تقویت کرده به کمال دیگر و بالاتری دست پیدا میکند. بنابراین معنا تکامل عبارتند از تبدیل قوه و توانیهای یک شئ به فعلیت. لذا هر موجودی دارای استعدادی است که براساس آن استعداد، واجد کمال میشود برای مثال، آن استعدادی که نباتات دارند هرگز جمادات ندارند، لذا هر کدام براساس استعداد مربوط به خود، صفات وجودیش را از قوه به فعلیت میرساند بنابراین کمال هر موجودی را باید در رابطه با استعدادهای آن موجود در نظر گرفت و هیچگاه نمیتوان یک نوع کمال خاصی را برای همه موجودات در نظر گرفت. میشود گفت:
کمال امری نسبی است یعنی اینکه صفتی ممکن است برای یک شئ کمال باشد اما برای شئ دیگر نقص، مثلاً شیرینی برای میوههائی چون سیب و گلابی کمال است اما برای لیموترش یا غوره نقص به شمار میرود و شرایط محیطی و عوامل برون ذاتی هم میتواند در به فعلیت رسیدن یا نرسیدن یک شئ موثر باشد. خلاصه آنکه نیروهای بالقوه در سرشت و نهاد هر موجودی نهفته است که براساس حرکت جوهری مراحلی را پشت سر گذارده، و به مراحل دیگر میرسد. هر مرحله نسبت به مرحله قبل از خود، فعل، و نسبت به مرحله بعد، قوه است. و هر موجودی پس از طی کردن تمام مسیرهای تکامل و پشت سر گذاردن قوهها و فعلهای گوناگون سرانجام به کمال نوعی خود میرسد. پس هر یک از موجودات جهان آفرینش دارای غرض و غایتی است که از نخستین روز پیدایش خود به سوی آن هدف و غایت در حرکت و تکاپوست. و هر یک از موجودات غایت موجودات دیگر میباشند یعنی به این علت آفریده شدهاند تا موجودی دیگر از آنها بهرهمند شود و خداوند همه موجودات را به فعلیت رساند تا انسان از آنها استفاده کند با توجه به آنچه گفته شد به این نتیجه میرسیم که ما یک کمال مقدمی داریم و یک کمال نهائی، کمال موجودات یک کمال مقدمی است برای کمال انسان، حتی در انسان نیز یک سلسله کمالات مقدمی وجود دارد که خود هدف نهائی نیستند مثل علم و دانش که خود یک نوع کمالی است که باید در جهت رشد نهائی انسان، که همان قرب ربوبی است به کار گرفته شود. بنابراین همه کمالات موجودات در عالم آفرینش کمال مقدمی هستند برای کمال نهائی که همان قرب ربوبی میباشد.(۴)
کمال انسان در چیست؟
یکی از اصول ثابت طبیعت انسان، کمالجوئی است که ریشه در درون آدمی دارد. انسان ذاتاً مایل است تا به سوی کمال سیر کند، بنابراین از دوران کودکی گرفته تا پیری میکوشد تا به سوی موقعیتی بالاتر از موقعیت موجود خود گام بردارد. کمالاتی را که افراد انسانی انتخاب میکنند یکسان نیست بستگی به وضع روحی، طرز فکر، شرایط اجتماعی و عوامل دیگر دارد، بعضی کسب علم را کمال میدانند بعضی ثروت و … در برخی از آیات قرآن هم به کمالجوئی انسان اشاره شده است از جمله: «یا ایها الانسانُ اِنَک کادِحٌ الی ربّک کَدحاً فملاقیه» «ای انسان تو در حرکت به سوی پروردگارت هستی و او را ملاقات خواهی کرد». (۵)
اگر نظریات متفکران را که پیرامون کمال مطرح شده تجزیه و تحلیل کنیم تعریف زیر به دست میآید: «هر حرکت آزادنه و آگاهانه و سازنده که در جهت فعلیت یافتن استعدادهای درونی و شکوفائی شخصیت و حیات آدمی صورت میگیرد کمال نامیده میشود» برای نمونه عدل و داد یکی از جنبههای طبیعت انسانی و از جمله اموری است که موجب تعالی و شکوفا شدن زندگی میشود و بنابراین هر اقدام و عمل سازندهای که انسان از روی اختیار و آگاهی و در جهت تحقیق بخشیدن به آن انجام دهد کمال نامیده میشود. خواستهها و تمایلات انسانی میل به بینهایت دارند یعنی سیری ناپذیرند و هر چه انسان در جهت ارضاء و اقناع خواسته و میلی گام بردارد باز هم برای رسیدن به مرحله بالاتر عطش دارد و این هم از خصایصی است که صرفاً متعلق به انسان است و هیچ موجودی در جهان آفرینش خواستهاش به دومی بینهایت نیست. هر یک از موجودات را در نظر بگیریم در یک حد معینی توقف کرده و در آن حد به کمال وجودی خود میرسند و دیگر گامی به سوی مرحله بالاتر برنمیدارند، اما انسان برعکس همه موجودات، بینهایت جوست و سیر به سوی بینهایت دارد، حال این پرسش مطرح است که کدامیک از نیازهای انسان میتواند انسان را به بینهایت وجودیش برساند؟ یا اصلاً کدامیک از نیازهای انسان شایستگیاش را دارد تا او را به سوی بینهایت بکشاند، به طوری که انسان را به سوی بینهایت سوق دهد و از سوی دیگر به سایر ابعاد وجودی انسان ضربه و لطمه وارد نسازد.
در میان همه استعدادهای انسانی، تنها پرستش و گرایش به خداست که از چنین ویژگی برخوردار است و اگر انسان به سوی او سیر کند به کمال وجودی خویش میرسد و در کنار آن همه ابعاد وجودی وی نیز شکوفا میشود، تنها با هدف قرار دادن خداست که همه استعدادهای درونی انسان به فضیلت میرسد. نقطه اوج کمال انسانی و هدف نهائی و مقصد حقیقی که هر انسانی طبق فطرت خویش خواهان وصول به آنست و تمام فعالیتهای وی برای رسیدن به آن صورت میپذیرد چیزی جزء رسیدن به فلاح (رستگاری) و سعادت (خوشبختی) و فوز (کامیابی) نمیباشد.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
«و من یُطع الله و رَسولَه فقد فازَ فوزاً عظیماً» «هر کسی از خدا و رسولش فرمان برداری کند حقیقتاً به کامیابی بزرگی دست یافته است» (۶) هم چنین قرآن کریم مصداق این کمال نهائی را قرب به خدا میداند که همه کمالات جسمی و روحی مقدمه رسیدن به آن و انسانیت انسان در گروه دستیابی به آن است و بالاترین و گستردهترین و پایدارترین لذت، از رسیدن به مقام قرب حاصل میشود، نقطه اوج قرب به خدا مقامی است که انسان به ذات اقدس الهی رهنمون میشود و در جوار رحمت الهی استقرار مییابد چشم و زبان او میشود و به اذن خدا کارهای خدائی انجام میدهد. از جمله آیات که بر این حقیقت یاد شده دلالت دارد. «انَّ المتقینَ فی جناتٍ و نَهرٍ فی مَقْعَهد صدقٍ عِندَ ملیکٍ مُقتدر» به راستی که پرهیزگاران در باغها و جویبار (بس باشکوه) در جایگاهی راستین نزد پادشاهی مقتدرند. (۷) پس انسان فطرتاً به منظور دستیابی به کمال و نیل به سعادت در حرکت است و قرآن کریم کمال نهائی و بالندگی حقیقی انسان را در گرو قرب به خدا میداند.(۸)
کرامت انسان از دیدگاه قرآن
بیان قرآن کریم در زمینه کرامت انسان بیانی دوگانه است. در بخشی از آیات قرآن از کرامت و ارجمندی انسان و برتری او بر دیگر موجودات سخن به میان آمده و در برخی انسان نکوهش و حتی فروتر بودن او از حیوانات مطرح شده است. به عنوان مثال در بعضی آیات از بنیآدم و برتری آنها بر بسیاری از مخلوقات دیگر مطرح میشود. «ولقد کرمنا بنیآدم…» «به تحقیق ما بنیآدم را کرامت دادیم».(۹) و در بعضی دیگر از این که انسان در بهترین نوع و شکل خلق شده است سخن میگوید. «لقد خَلقنا الانسانَ فی احسنِ تقویم» «به تحقیق انسان به بهترین شکل خلق شده است» (۱۰) و از سوی دیگر ضعیف بوده انسان را مطرح میکند. «خلق الانسان ضعیفاً» «انسان ضعیف خلق شده است». (۱۱) یا همانند چهارپایان و یا گمراهتر از آنها بودن را بیان میکند. «اولئک کالانعام بل هم اضل» «آنها مثل چهارپایان هستند بلکه از آنها هم گمراهتر هستند» (۱۲) با تأمل و دقت در اینگونه از آیات، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که انسان دارای دو نوع کرامت است کرامت ذاتی و اکتسابی.
کرامت ذاتی
مقصد از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونهای آفرید که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ ساختمان وجودی، امکانات، مزایای بیشتری دارد یا تنظیم و ساختار امکاناتش به شکل بهتری صورت پذیرفته و در هر حال، از دارائی و غنای بیشتری برخوردار است، این نوع کرامت حاکی از عنایت ویژه خداوند به نوع انسان است و همه انسانها از آن برخوردارند از این رو هیچ کس نمیتواند و نباید به سبب برخورداری از آنها بر موجود دیگر فخر بفروشد و آنرا ملاک ارزشمندی و تکامل انسانی خود بداند یا به سبب آن مورد ستایش قرار گیرد بلکه باید خداوند را به آفرینش چنین موجودی با چنین امکاناتی بستاید زیرا این کرامت به اختیار انسان ربطی ندارد و انسان چه بخواهد و چه نخواهد از این کرامت برخوردار است. «سخِّر لکم ما فیالسَّموات و ما فیالارض جمیعاً منه» «مسخر کردیم برای انسان آنچه در آسمان و زمین است» (۱۳) کرامت اکتسابی مقصد از کرامت اکتسابی دستیابی به کمالهائی است که انسان در پرتو ایمان و اعمال صالح اختیاری خود به دست میآورد این نوع کرامت برخاسته از تلاش و ایثار انسان و معیار ارزشهای انسانی و ملاک تقرب در پیشگاه خداوند است با این کرامت است که میتوان واقعاً انسانی را بر انسان دیگر برتر دانست، همه انسانها استعداد رسیدن به این کمال و کرامت را دارند ولی برخی به آن دست مییابند، پس در این کرامت، نه همه انسانها برتر از دیگر موجوداتند و نه همه آنها فروتر یا مساوی با دیگر موجودات هستند از اینرو چون آیاتی که به کرامت اکتسابی انسان پرداختهاند زیادند به نمونهای از آنها اکتفا میشود.
«ان اَکْرَمَکُم عندالله اَتقیکم» «به راستی گرامیترین شما در پیشگاه خدا با تقواترین شماست» (۱۴) «ان الانسانَ لفی خسر اِلاالذین آمنوا ………» «همانا انسان در خسران و زیان است مگر کسانی که ایمان آوردند ………» (۱۵) همان طوریکه اشاره شد کرامت اکتسابی به اعمال اختیاری انسان وابسته است و دستیابی به آن چنان که در آیات پیشین آمده بود جزء با تقوا و ایمان و اعمال شایسته میسر نیست پس راه کسب این کمال معنوی ایمان و عمل صالح است و همچنین معیار و ملاک ارزیابی انسان برخورداری آنان از این کرامت است. (۱۶) عوامل رشد و بالندگی انسان عناصر و عواملی را که برای رشد و تعالی انسان مطرح است از نگاه قرآن و نهجالبلاغه مورد بررسی قرار میگیرد. از جمله موارد رشد و بالندگی عبارتند از:
۱. علم و تفکر
علم و دانش، تفکر و تعقل یکی از عوامل سازنده انسان به شمار میرود، قرآن کریم برای علم و آگاهی ارزش بسیاری قایل است در ارزش علم و دانش همین بس که نخستین آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شده است سخن از علم به میان آمده است اگر کسی علم و آگاهی نداشته باشد نمیتواند تکلیف الهی را بشناسد تا به اطاعت صحیح از آنها تن دردهد. کسی که از دانش تهی باشد از کجا میتواند به هدف حیات خویش دست یابد تا در آن مسیر گام بردارد خود قرآن علت سقوط بسیاری از تبهکاران را عدم تعقل میداند. «و قالوا لَو کُنّا نسمع او نَعْقِل ما کُنّا فی اصحابِ السَّعیر» «و گفتند: اگر ما به سخنان آنان گوش میدادیم یا تعقل میکردیم هرگز از یاران دوزخ نبودیم» (۱۷) آیه فوق از زبان دوزخیان نقل میکند که ایشان در پاسخ به فرشتگان میگویند اگر ما در دنیا دعوت رسولان را گوش داده بودیم و به آنها عمل میکردیم و یا پیام ها و فرامینها و حق بودن خود رسولان را درست تعقل کرده بودیم هرگز از زمره گمراهان و دوزخیان نبودیم. پلیدی و زشتی را خداوند مربوط به عدم تعقل و اندیشه میداند، و افرادی که میاندیشند قرآن پلید میداند.
«و یَجعل الرِّجْسَ علی الذَّین لایعقلون» «و پلیدی را برای کسانی که تعقل نمیکنند قرار میدهد» (۱۸) انگیزه قرآن از دعوت انسان به مطالعه و تفکر و آگاهی سطحی نیست که منشأ اثری نباشد بلکه دعوتش اینست که انسان هدفداری خلقت را دریابد که جهان بیهوده خلق نشده است، دریابد که جهان دارای خالقی است او ناظر به تمام اعمال و رفتار انسان است.
۲- ایمان و خداباوری
منظور از ایمان و خداباوری عبارت از اعتقاد قلبی به خدا و فرامین او همراه با تسلیم در برابرش، ایمان غیر از علم است چرا که قرآن از کافرانی سخن میگوید که با وجود علم و آگاهی به سوی کفر گرایش داشتند از جمله باید از شیطان نام برد که خدا را میشناخت به معاد هم اعتقاد داشت و میدانست که انبیاء از سوی خدا مبعوث شدهاند ولی با این وجود قرآن او را کافر میداند. «اَبی و اسْتَکْبَر و کانَ من الکافرین» (ابا کرد و کبر ورزید و از کافران بود.) (۱۹) یا فرعون و اطرافیان وی علم به وجود و علم به رسالت موسی داشتند ولی در برابر آن حضرت موضعگیری خصمانه میکردند حضرت موسی در خطاب به فرعون میگوید: تو میدانستی آنچه بمن نازل شده از سوی خدای آسمانها و زمین است.
«لقد عَلِمَتُ ما انزل هولاءِ اِلّا ربُّ السموات و الارض» به تحقیق شما میدانستی (آنچه ارائه شد) از جانب خداوند آسمان و زمین نازل شده است. (۲۰) «من کان یرید العِزَّه فِللهِ العِزَّهَ جمعیاًالیه یَصْعَد الکَلِم و العمل الصالح یَرفَعُه» کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست، سخنان پاکیزه به سوی او صعود میکند و عمل صالح را بالا میبرد. (۲۱) نقش خدا باوری در دو دیگاه قابل بررسی است.
الف- نقش خداباوری در بالندگی انسان
«اَشْهَد اَنْ لا اِله اِلا الله وَحْدَهُ لاشریک لَه، شَهادهً ممتحناَ إِخلاصُها، معتقداً مَصاصُها … و مَرضاهُ الرَّحمان، و مَدْحَرَهُ الشیطان» «براین حقیقت گوهی میدهم که جزء الله خدائی نیست و یگانه بیشریک است، شهادتی که اخلاص آن از بوته آموزش گذشته و خالص آن به ثبوت رسیده است تا زندهایم به چنین گواهی چنگ یازیم رمز هر احسان، عامل جلب خشنودی خدای رحمان و ابزار رانده شیطان است»
امام علی هنگامی که از شهادت به توحید و خداباوری صحیح سخن میگوید آن را ارزندهترین عامل بالندگی و سعادت در دنیا و آخرت معرفی میکند و حتی آنرا برای ستمگران نیز سودمند میداند چرا که موجب تأخیر کفر آنان خواهد شد.
ب- نقشخداباوری در اصلاح رفتار انسان
انسانها دارای رفتارهای متفاوتی هستند، تا جائی که رفتار هر کسی را نشانگر شخصیت او دانستهاند و چون موجودی آگاه و صاحب اختیار است همواره بر سر چند راهیهای انتخاب قرار میگیرد و به ناگزیر میبایست راه و مسیر مشخصی را برای خود انتخاب کرده و براساسی آن دست به عمل بزند انسان موجودی از پیش ساخته نیست که راهزندگی او را دیگری تعیین کرده باشد وی موجودی است که باید با انتخاب و عمل خویش، خود را بسازد، او در میان تمام پدیدههای آفرینش تنها موجودی است که امکانها و راههای بسیار برایش وجود دارد و تا در برابر آنها موضع گیری نکند و دست به عمل نزد رشد پیدا نمیکند توجه به عمل و اصالت آن در زندگی و لزوم آن برای انسان از جمله مسائلی است که در اکثر مکتبهای عقیدتی و فکری برآن توجه شده است.
۳. عمل
از نظر قرآن هم از آنچنان اهمیتی برخوردار است که موجب رشد و تکامل انسان شناخته شده است به عبارت دیگر عمل، سازنده شخصیت انسان است. «لِکُل دَرجاتٍ مِمّا عَمِلوا» «برای هر کسی براساس آنچه کرده است در جائی است» (۲۴) این آیه مراتب ودرجات کمال انسانی را در رابطه با عمل مطرح مینماید. درواقع اعمال انسان موجب شکوفائی استعدادهای نهفته در روح و روان انسان میشود. از نظر قرآن آن عملی قابل قبول است که همراه با ایمان باشد و انسان را به سوی نور بکشاند و از ظلمت کفر نجات دهد. «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یَهْدیهِم رَبُّهم بإیمانِهم» همانا کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند پروردگارشان آنان را با ایمانی که دارند هدایت مینماید. (۲۵) آری در اسلام عمل و انتخاب مطرح است اما نه هر عمل و هر انتخابی.(۲۶)
۴- مسئولیتپذیری
عامل دیگری که باعث رشد و بالندگی انسان است مسئولیتپذیری است. انسان مسئولیتهای متفاوتی دارد گاهی در برابر خداوند، گاهی در برابر قرآن، و گاهی در برابر خلق و گاهی در برابر حقائق عالم وجود، مسئوولیت هائی دارد که هر کدام در جایگاه خودش از اهمیت به سزائی برخوردار است و انجام آن تعهدات و مسئولیتها زمینههای بالندگی انسان را فراهم میآورد.
الف – مسئولیتپذیری در برابر خدا مهمترین مسئوولیت انسان در برابر خداست، امام علی (ع) در وصیتنامه به فرزندانش سفارش میکند نسبت به خدا (توحید) و دین (اعتقاد به نبوت حضرت خاتم و عمل به دستورات او) هیچگاه کوتاه نیائید میفرماید «اما وصیتی: فالله لاتشرکوا به شیئأ و محمداًصلی الله علیه، و آله فلا تضیّعوا سنته، اقیموا هذین العَمودین، و أَّوْقدوا هذین المصباحین و خَلاکم دَمُّ مالم تَشردوا» «اما وصیت من نسبت به خدا آنست که چیزی را شریک خدا قرار ندهید و نسبت به پیامبر این است که سنت و شریعت او را ضایع نکنید، این دو ستون محکم را بر پا دارید و این دو چراغ را فروزان نگهدارید و تا آن زمان که از حق منحرف نشدید سرزنشی نخواهید داشت. (۲۷)
ب – مسئولیتپذیری در برابر خویشتن در مورد مسئولیت پذیری در برابر خوشیتن حضرت علی (ع) میفرماید: «و انّی لَعالَمُ بِما یُصَلحکم، و یُقیم أَوْدکم، ولکنّی لاأری اِصلاحُکم باء فساد نَفسی» من راه راست کردن کژیهای شما را نیک میدانم اما به خدا سوگند! اصلاح شما را به بهای فاسد کردن خویش نمیخواهیم.
امام علی (ع) که در گردش روزگار، دچار مردم بیوفا و رهبر آزار کوفه گردیده بود، از خسته شدنش به خاطر مداراهای بسیار و ایثارگریهای بیش از حد سخن به میان آورده و میفرماید: درست است که من راه اصلاح شما را می دانم ولی برای اصلاح یک گروه مصلح بزرگ را به تباهی نمیکشانم (۲۹) ۵- عبادت یکی از سریعترین راههای رسیدن انسان به بالندگی و سعادت همه جانبه، عبادت و اطاعت خداوند است حضرت علی (ع) در بیانی یکی از عوامل بالندگی و سعادت بلکه مهمترین عامل سعادت انسان را اطاعت پروردگار معرفی میکند. میفرماید:
«فاجعلوا اطاعه الله شعاراً دونَ دِثارِکم، و دَخیلاً دَون شِعارکم و لطیفا بین اَضْلاعِکم و أمیراً فَوق اُموریکم …. فان طاعه الله حِرزٌ من مَتالف مَکْتَنِفه و مخاوِف متوِّقعه و أَوار نیرانٍ مَوقَدَهٍ» «سپس اطاعات خدا را پوشش جان قرار دهید نه پوشش ظاهری و با جان فرمانبر دار باشید نه با تن تا با اعضاء و جوارح بدنتان درهم آمیزد و برهمه امورتان حاکم گردانید .. همانا اطاعت خدا وسیله نگهدارنده از حوادث هلاک کننده و جایگاه های وحشتناک که انتظار آن را میکشید و حرارت آتش های برافروخته میباشد. (۳۰) موانع رشد و بالندگی انسان هم چنان که در زندگی علل و عواملی سبب بالندگی انسان میشوند، اسباب و زمینههائی نیز وجود دارند که سبب سقوط یا مانع بالندگی انسان میگردند. مهمترین موانع بالندگی انسان باورهای غلط در بعد بینشی و آلایش به صفات نکوهیده در بعد اخلاق و رفتار است. از جمله این موارد عبارتند از:
۱- باورهای غلط
باورهای غلط را میتوان ناشی از کج فهمی نسبت به حقیقتهای تأثیر گذار، سوء ضمایر و خبث سرائر دانست.
الف- کج فهمی یکی از عوامل باورهای غلط کج فهمیهای برخی نسبت به دین و حقایق دیگر است که مصداق بارز آن از دیدگاه نهجالبلاغه خوارجند، گروهی که در زمان خلافت حضرتعلی( ع) به سبب آنکه آن حضرت پس از جنگ صفین به حکمیت رضا داده بود بر او خروج کردند و شعارشان این بود «لاحکم الا الّله» اینان به جهت کج فهمیهایشان از دین به عقاید خرافی زیادی مبتلا شدند و سرانجام با امام علی در نهروان جنگیدند.
ب- سوء ضمایر و خبث سرائر این ناشی از فساد باطنی برخی از انسانهاست که همیشه تاریخ زمینههای اختلاف و پراکندگی ملتها و حتی نابودی حکومتهای مردمی را فراهم آوردند، اینان که غالباً ظاهر و باطنشان از هم جدا بوده و باطن زشت خود را زیبا جلوه میدهند.
حضرت علی (ع) مردم را به شدت از نفاق و منافقین بر حذر داشته و فرمود:
«و أَحذِّرکم اهلَ النِّفاقِ فإِنَّهم الضّالُّون المُضّلون، و الزّالَّون المُزِلّون، یَتَلوَّنون أَلواناً و یفتنون افتناناً …. » «و شما را از منافقان میترسانم زیرا آنها گمراه و گمراه کنندهاند، خطاکار و به خطاکاری تشویق میکنند به رنگهای گوناگون ظاهر میشوند، از ترفندهای گوناگون استفاده میکنند …» (۳۱)
۲- آلایش به صفات ناپسند
همچنان که اتصاف به صفات پسندیده انسانی موجب تعالی معنوی و بالندگی انسان در همه زمینههاست آلایش به صفات ناپسند اخلاقی نیز در همه عصرها و نسلها به نوعی مانع بالندگی انسان بوده و هستند از جمله این صفات عبارتند از:
الف- بخل حضرت علی (ع) بخل را کانون تمام عیبها معرفی میکند و آنرا تشبیه به افساری میکند که انسان را به سوی بدیها سوق میدهد و زمینه برای گناهان دیگر میداند. «البُخْلُ جامعٌ لِمساوِی الْعُیوبِ، وَ هُوَ زِمامٌ یُقادُ بِه إلی کُلِّ سُوء» «بخل ورزیدن کانون تمام عیبها و افساری است که انسان را به سوی هر بدی میکشاند. (۳۲)
ب- حسد دومین صفت ناپسندی را که مانع رشد و سعادت انسان میگردد حضرت علی (ع) حسد معرفی میکند و سفارش میکند که از حسد دوری کنید زیرا حسد ریشه ایمان انسان را زایل میکند و از بین میبرد. میفرماید: «ولا تُحاسدوا فإن الحسدَ یأکُلُ الایمان «کما تأکل النّار الحطب» «به یکدیگر حسد نورزید که ایمان را میخورد، چنان که آتش هیزم خشک را میخورد» (۳۳) ج- طمعورزی سومین صفتی که مانع رشد انسان در جنبههای مختلف میشود را حضرت طمعورزی میداند که انسان را به زبونی و پستی وادار میسازد حضرت میفرماید:
«اکثر مصارعِ العُقول تحتَ بُروقِ المطامع، الطّامع فی وِثاقِ الذُّل» «بستر مرگ خردها بیشتر زیر برق شمشیر آزمندیهاست، طمع کار همواره در بند زبونی و خواری است». (۳۴)
۳- شرایط طبیعی و اجتماعی
از جمله عواملی که باعث میشود انسان از تکامل باز بماند وگاه به سوی یک زندگی عبث و بیمفهوم کشانده شود عوامل طبیعی انسان و شرایط محیطی و اجتماعی است، منظور از شرایط طبیعی همان ساختمان جسمانی و روانی انسان است که اگر دچار وقفه یا اشکال شود انسان را مأیوس و بدبین میکند. مثلاً اگر شخصی در اعضاء بدن خود دچار نقص شود چه بسا احساس حقارت کرده و در رابطه با دیگران کمبود شدیدی را احساس کند کمکم تبدیل به عقده میشود و او را از یک زندگی ایدهال باز میدارد یا انسانی که دچار عوارض روحی روانی شده باشد و از استغنای روحی و فکری مناسب برخوردار نباشد هیچگاه نخواهد توانست از یک زندگی باارزشی بهرهمند گردد.
همچنین بالطبع شرایط و ناهنجاریهای اجتماعی هم میتواند موجب افزایش ناامیدی در سطح جامعه شود و شخص را از رسیدن به قله سرافرازی باز دارد. اگر در جامعهای فقر اقتصادی حکمفرما باشد و اکثریت اعضاء آن جامعه مجبور به کار و فعالیت زیاد و طاقتفرسا باشند چگونه میتواند از یک بینش و آگاهی بالا برخوردار شوند تا به یک زندگی ایدهآل دست یابند؟ یا مثلاً در جامعهای باشند که با وسایل و طرق گوناگون قدرت تفکر و اندیشه از افراد جامعه سلب شود و افراد مجبور باشند که برای برآوردن احتیاجات اولیه خود شب و روز کار و زحمت بکشند چگونه خواهند توانست به یک زندگی سازنده همراه با رشد و تکامل دست یابند خلاصه چون انسان موجودی اجتماعی است و اجتماع هم نقش بسیار مؤثر و سازندهای در شخصیت آدمی دارد، اگر اجتماع از ویژگیها و پارامترهای مثبت و ایدهآلی برخوردار نباشد بالطبع افراد آن جامعه هم نخواهند توانست به یکی زندگی ایدهآلی دست یابند.
نتیجه
حکمت الهی اقتضا میکند که موجودات به ویژه انسان به سوی کمال سیر کنند نگاهی هرچند کوتاه به موجودات جهان هستی نمایانگر آن است که همه موجودات به سوی کمال رهسپارند، دانه گندم یا هسته میوهای که در دل خاک نهفته است همواره مراحل ترقی را طی میکند تا به کمال نهائی خود، که بوته گندم با میوه مطلوب است، برسد، یا نطفهای که در رحم مادر بسته میشود از آغاز پیدایش به سوی هدف غائی خود، که انسان کامل است رهسپار است به طور کلی هر یک از موجودات جهان آفرینش را در نظر بگیریم ملاحظه خواهیم کرد که با هدایت تکوینی به سوی کمال نوعی خود در حرکتند.
انسان نیز چون سایر جانداران از هدایتهای تکوینی برخوردار است ولی از آنجا که موجودی است دارای عقل و شعور، خداوند هدایت تکوینیاش را با هدایت تشریعی به وسیله پیامبران همراه و همگام کرده است که اگر از مسیر آن منحرف نشود مسلماً به مقصد (بالندگی) خواهد رسید و انسان چون پدیدهایست کمال طلب و افزونخواه و هیچ حدی را برای خود نمیشناسد همیشه در تکاپو و جستجوست تا نزدیکترین و مطمئنترین راه را برای رسیدن به سعادت و بالندگی پیدا کند از دیدگاه نهجالبلاغه حضرت علی(ع) ارزندهترین عامل بالندگی و سعادت انسان را در دنیا و آخرت خداباوری میداند به اینکه همیشه خود را در محضر خداوند ببیند و همیشه مراقب رفتارهایش باشد و از آن طرف بزرگترین موانع بالندگی انسان را آلایش به صفات ناپسند اخلاقی در همه عصرها و نسلها معرفی میکند.
پینوشت:
(۱) سوره کهف، ۱۷
(۲) انبیاء، ۵۱
(۳) غافر، ۲۹
(۴) فلسفه آفرینش عبدالله نصری، ص ۳۳۰ و ۳۳۱
(۵) انشقاق، ۶
(۶) احزاب، ۷۱
(۷) قمر، ۵۴-۵۵
(۸) انسانشناسی، محمود رجبی، ص ۳۳ و ۳۴
(۹) اسراء، ۷۰
(۱۰) تین، ۴
(۱۱) نساء، ۲۸
(۱۲) اعراف ۱۷۹
(۱۳) جاثیه، ۱۳
(۱۴) حجرات، ۱۳
(۱۵) عصر، ۲ و ۳
(۱۶) انسانشناسی، محمود رجبی، ص ۱۵۶ و ۱۵۷
(۱۷) ملک، ۱۰
(۱۸) یونس، ۱۰
(۱۹) بقره، ۳۴
(۲۰) اسراء، ۱۰۲
(۲۱) فاطر، ۱۰
(۲۲) نهجالبلاغه، خطبه ۲
(۲۳) نهجالبلاغه، حکمت ۳۲۴
(۲۴) انعام، ۱۳۲
(۲۵) یونس، ۹
(۲۶) مبانی انسانشناسی در قرآن عبدالله نصری، ص ۲۷۶- ۲۷۸
(۲۷) نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۹
(۲۸) نهجالبلاغه، خطبه ۶۹
(۲۹) برگی از دفتر نهجالبلاغه ابوالقاسم طاهری، ص ۳۴
(۳۰) نهجالبلاغه، خطبه ۳۰ (۳۱) نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۴
(۳۲) نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۸
(۳۳) نهجالبلاغه، خطبه ۸۶
(۳۴) نهجالبلاغه، حکمت ۲۱۶-۲۲۶
منابع
۱- قرآن
۲- نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، چاپ دوم، ۱۳۷۰.
۳- فلسفه خلقت، عبدالله نصری، ناشر کانون اندیشه جوان، خرداد ۱۳۸۴
۴- انسانشناسی، محمود رجبی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم ۱۳۸۲.
۵- برگی از دفتر نهجالبلاغه، ابوالقاسم طاهری، چاپ اول ۱۳۸۱.
منبع: shakheni.blogfa.com/post