- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه ما، بعد علمی آنها است. این پیشوایان بزرگ هرکدام درعصر خود فعالیت علمی داشته و در مکتب خویش شاگردانی تربیت میکردند و علوم و دانشهای خود را توسط آنان در جامعه منتشر میکردند. اما امام جواد(ع) نیز هم چون پدران بزرگوار خود در مناظرات علمی و جلساتی که حاکمان برگزار میکردند تا به نوعی هم ایشان را مغلوب کنند وهم به اهداف خود برسند شرکت میکردند تا حقانیت امامت و مکتب برحق تشیع را اثبات کنند. در اینجا مناظره حضرت امام محمدتقی (ع) را در زیر نقل میکنیم:
عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که هم نشین و دوست احمد بن ابی داود بود، نقل میکند که ذرقان گفت: روزی دوستش (ابن ابی داود) از دربار معتصم عباسی ناراحت به نظر رسید.
گفتم: چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت: در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید.
گفتم: چگونه ؟ گفت: سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود. خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید.
عدهای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند و محمد بن علی الرضا را هم خواست.
خلیفه از ما پرسید: حد اسلامی چگونه باید جاری شود؟ من گفتم: از مچ دست باید قطع گردد.
خلیفه گفت: به چه دلیل ؟ گفتم: به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم. بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته من را تصدیق کردند.
یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : و ایدیکم الی المرافق و این آیه نشان میدهد که دست دزد را باید از مرفق برید.
دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء میشود.
و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روی به حضرت ابو جعفر محمد بن علی کرد و گفت: یا اباجعفر، شما در این مسئله چه می گویید؟ آن حضرت فرمود: علمای شما در این باره سخن گفتند، من را از بیان مطلب معذور بدار.
خلیفه گفت: به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید.
حضرت جواد فرمود: اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم: این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند، خطاست. حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.
خلیفه پرسید: چرا؟ امام علیه السلام فرمود: زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمیماند، و در قرآن کریم آمده است و ان المساجد لله … سجدهگاهها از آن خداست، پس کسی نباید آنها را ببرد.
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد علیه السلام قطع کردند.
ذرقان میگوید: ابن ابی داود سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضرخلیفه رد شده است.
سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت: یا امیرالمؤمنین، آمدهام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم.
معتصم گفت: بگو.
ابن ابی داود گفت: وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسئله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو میشود هستند، و چون میبینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد.
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز درصدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد.
منبع: ایسنا.