- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شرح دعای روز شانزدهم ماه رمضان
* دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان *
أَللّهُمَّ وَفِّقْنى فیهِ لِمُوافَقَهِ الاَْبْرارِ وَ جَنِّبْنى فیهِ مُرافَقَهَ الاَْشْرارِ وَ آوِنى فیهِ بِرَحْمَتِکَ اِلى دارِ الْقَرارِ بِاِلهِیَّتِکَ یا اِلهَ الْعالَمینَ؛
«خدایا امروز، مرا به موافقت نیکان، موفّق بدار، و از رفاقت و دوستى بدان، دور گردان، و مرا با رحمت خویش، در سراى ماندگار، منزل و پناه بده، به حق خدایى ات، اى خداى جهانیان».
با نیکان، بر بدان
موضع داشتن، از ویژگی هاى مسلمان متعهّد است. با همه کس، یکسان نمى توان برخورد کرد. با نیک و بد، نمى توان به گونه اى خو کرد که هم نیکان انسان را بخواهند و هم اشرار، دوستدار انسان باشند. اگر دوستى ها و دشمنى ها مرز ایدئولوژیک و دینى داشته باشد، اگر قطع و وصل ها، موافقت ها و مخالفت ها، انگیزه مکتبى داشته باشد، اگر رفاقت، خدایى باشد، نمى توان، با همه بود…و با همه زیست.
«عرفى» شاعر گفته است:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت، عرفى
مسلمانت به زمزم شوید و هندو، بسوزاند
ولى این، خوى اسلامى و زندگى مکتبى نیست. اسلام، بر اساس «تولّى» و «تبرّى» است. مسلمان، داراى «جاذبه» و «دافعه» است. مؤمنین به خدا و رسول «أشِدّاءُ عَلَى الکُفّار»ند و «رُحَماءُ بَینَهُم»![۱]
مگر مسلمان مى تواند چنان خاکشیر مزاج و دمدمى و چند چهره و چند زبان باشد که همه خواهانش باشند، همه را جذب کند، همه از او حمایت کنند؟!…
در میدان ارزش ها و خوبى و بدى حتّى، «بیطرفى»، گاهى «بى شرفى» است. انسان شریف، باید نسبت به خوبان و بدان، خوبی ها و بدی ها، زشتی ها و زیبایی ها، نسبت به حق و باطل، خیر و شرّ، ستم و داد، مساوات و تبعیض، حساسیّت و تعهّد و «موضع» داشته باشد.
دوستى و دشمنى، نمایشگر موضع انسان است. دوستان و دشمنان، بیانگر خطّ فکرى و عملى مسلمانانند. موافقان و مخالفان، فکر و عمل انسان را نشان مى دهند.
وقتى امام صادق (علیه السلام) از دوستى با ترسو و بخیل و فاجر و احمق و دروغگو منع مى کند،[۲] وقتى امام على (علیه السلام)، صداقت در پشت سر را نشانه دوست حقیقى مى شمارد، وقتى امام على (علیه السلام) دوست منحوس و ناستوده را، کسى مى داند که در سختی ها تنهایت مى گذارد،[۳]
این نشان مى دهد که در دوستی ها و موافق بودن ها و مخالفت کردن ها، باید از یک سرى ملاک هاى مکتبى و ضابطه هاى ارزشى پیروى کرد و باید آن ضوابط و معیارهاى حق، بر اساس جهت گیرى انسان حاکم باشد. بنابراین، باید از خدا خواست تا نسبت به موافقت «ابرار» و نیکان، و همچنین اجتناب و دورى از «اشرار» و بدان، توفیق دهد.
«ابرار» و «اشرار»، کیانند؟
قرآن کریم در آیات متعدّد مى گوید: «مؤمنان، دعا مى کنند که با «ابرار» بمیرند»، «پاداشى که نزد خداوند است براى «ابرار» بهتر از هر چیزى است»، «ابرار»، از جام هایى که آمیزه اى از کافور دارد، در بهشت مى نوشند، «ابرار» در نعمت هاى خداوند به سر مى برند، کتاب و نامه عمل «ابرار»، در جایگاه هاى بلند و والاست، «ابرار» که در نعمت ها مخلّدند، بر تخت هایى نشسته و مى نگرند.[۴]
در کنار این، قرآن از مسائلى به عنوان «برّ» یاد کرده است، یعنى نیکى، از جمله: «ایمان به خدا و قیامت و فرشتگان و کتاب هاى آسمانى، به خانه ها از در وارد شدن. تقوا، انفاق از آنچه دوست دارید».[۵]
در کتب لغت مى نویسند: «ابرار» یعنى نیکان، اولیاء خدا، آنان که در دنیا مطیع خداوندند و در آخرت به نعمت هاى الهى مى رسند. و اغلب «ابرار» به اولیا و زاهدان و نیایشگران و بزرگان، اطلاق مى شود.[۶]
و امّا اشرار: اشرار، جمع «شرّ» است. قرآن کریم شرّ را اطلاق کرده است بر: «آنکه مورد لعنت و خشم خدا قرار گیرد»، «انسان هاى کر و لالى که نمى اندیشند»، «کافرانى که ایمان نمى آورند»، «برادران یوسف که آن ستم را نمودند»، «آتشى که کافران به آن وعده داده شده اند»، «آنان که با صورت، به دوزخ افکنده مى شوند»، «کفار و مشرکینى از اهل کتاب که جاودانه در آتشند».[۷]
راستى، آیا دوستى با اینان رواست؟ پس، از خدا توفیق همگامى و هماهنگى با «ابرار» و دورى و پرهیز از «اشرار» را بخواهیم، چراکه دوستان بد، انسان خوب را هم بدنام مى کنند.[۸]
در پناه رحمت جاودانه خدا
این، سوّمین خواسته امروز ماست. انسان درمانده و بى پناه، بنده فرارى و گریزپاى، عبد عاصى و خطاکار، چه مى خواهد؟ جز سایه رحمتى که در کنارش بیارمد و آرامش جاودانه اى که به آن پناه برد؟ جز پناه بردن به خانه و پناهگاه ابدى، آن هم در کنار خدا؟!… چه چیزى جز آرمیدن در رحمت حق و رسیدن به دیار یار و قرب حضور، نفس انسان را به «اطمینان» مى رساند؟
بگذارید در این قسمت، با خواجه عبداللّه انصارى هم آوا شویم. در تفسیر سوره «فجر» وقتى به آیه: «یا أیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه…» مى رسد، مى نویسد:
«… خوشا روزا، که این قفس بشکنند و این بازداشته را باز خوانند و این راه و رسم خاکیان از «مقرّبان» بردارند، و «شیطان» پوشیده در صورتِ آدمیّت بیرون شود و جوهر پادشاهى، چهره جمال بنماید و دشمن از دوست جدا شود. بزرگى را پرسیدند: جان ها هنگام «نزع» (جان کندن) در این راه حق چون بود؟ گفت: چون صید در دام آویخته و صیّاد با کارد کشیده بر سر او رسیده! گفتند: چون به حق رسد چگونه بود؟ گفت: صیدِ از فتراک[۹] آویخته!
لطیفه:… اگر روزى صید دام وى شوى و کشته راه او گردى، به عزّت عزیز او سوگند، که جز به کنگره عرش مجیدت نبندد، که فرمود: هر کس مرا دوست دارد، کشته من گردد، و آن کس که کشته من شد، او را نداى عزّت خواهم داد: این است عاقبتِ نفس راضیه و مرضیّه».
دیدى ملِکى که دست درویش گرفت
آنگه بنواخت، دربر خویش گرفت
آنگه به ولىّ و صاحب جیش گرفت
آنگاه بکُشت و کُشته را پیش گرفت[۱۰]
پی نوشت ها
[۱] ـ سوره فتح، آیه ۲۹؛
[۲] ـ لا تُواخِ اربعهً: الاحمقَ و البخیلَ و الجَبان و الکذّابَ. خصال صدوق، ج ۱ ص ۲۴۴؛
[۳] ـ شرّ الإخوانِ المواصِلُ عندَ الرّخاء وَ المُفاصِل عند البلاء. غررالحکم، ج ۴ ص ۱۷۱؛
[۴] ـ ر.ک: آل عمران ۱۹۳ و ۱۹۸، دهر ۵، انفطار ۱۳، مطففیّن ۱۸ و ۲۲؛
[۵] ـ ر.ک: بقره ۱۸۹ و ۱۷۷؛
[۶] ـ مجمع البحرین.
[۷] ـ ر.ک: انفال ۲۲، یوسف ۷۷، حج ۷۲، فرقان ۳۴؛
[۸] ـ پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم): ایّاکَ و قرینَ السّوءِ فَانّک بِهِ تُعْرَفُ. کنزالعمال، ج ۹ حدیث ۲۴۸۴۴؛
[۹] ـ تسمه یا چرم باریکى که از عقب زین مى آویزند و با آن، چیزى به ترک مى بندند. فرهنگ عمید.
[۱۰] ـ تفسیر ادبى و عرفانى قرآن مجید، خواجه عبدالله انصارى، ص ۶۱۲؛
منبع: سینای نیاز؛ جواد محدثی