- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
درباره حضرت محمد آیات قرآن فراوان است و به بیش از ۵۰۰ آیه مى رسد. با توجه به رعایت اختصار، ما فقط به بخشى از آیات اشاره مى کنیم و نشانى دیگر آیات را ذکر مى کنیم.
«انّا أرسلنـک بالحقّ بشیراً و نذیراً و لاتُسئَلُ عن أصحـب الجحیم»؛[۱] اى پیامبر، تو را به حق فرستادیم که مردم را به نعمت بهشت جاوید مژده دهى و از عذاب جهنم بترسانى و تو مسئول کافران که به راه جهنم رفتند، نیستى … .
«ما أصابک من حسنه فمن اللّه و ما أصابک من سیّئه فمن نفسک و أرسلنـک للنّاس رسولاً و کفى باللّه شهیداً»؛[۲] هرچه از انواع نیکویى به تو رسد از جانب خداست و هر چه بدى رسد از پیش تو است و [اى پیامبر] ما تو را به رسالت براى مردم فرستادیم و براى رسالت تو تنها گواهى خدا کافى است.
«کذلک أرسلنـک فى أمّه قد خلت من قبلها أمم لتتلوا علیهم الذى أوحینا إلیک …»؛[۳] و [اى محمد(ص) ]ما تو را میان خلقى به رسالت فرستادیم که پیش از این هم پیغمبران و امت هاى دیگر به جایشان بود و[ درگذشتند] تا بر امت آن چه از ما به وحى بر تو رسد تلاوت کنى و … .
«یـأیّها النبىّ إنّا أرسلنـک شـهداً و مبشراً و نذیراً»؛[۴] اى رسول [گرامى] ما تو را به رسالت فرستادیم، تا بر نیک و بد خلق گواه باشى و خوبان را به رحمت الهى مژده دهى و بدان را از عذاب خدا بترسانى.
«اِنّا اَرسَلنـکَ بِالحَقِّ بَشیرًا ونَذیرًا واِن مِن اُمَّه اِلاّ خَلا فیها نَذیر »؛[۵] ما تو را به حق و راستى به سوى خلق فرستادیم، تا بشارت دهى و بترسانى و هیچ امتى نبود، جز آن که در میانشان ترسانیده اى بوده است.[۶]
نظر قرآن و احادیث درباره بعثت پیامبر اکرم(ص)
بعثت و برانگیخته شدن پیامبر گرامى اسلام(ص)به نبوت در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل بوده است. این واقعه در چهل سالگى پیامبر(ص)و در غار حرا که در نزدیکى مکه قرار دارد، رخ داده است.
خدا در قرآن مى فرماید: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.[۷]
حضرت على(ع)فرمود: خداوند، محمد(ص)را به حق برانگیخت، تا به کتاب متقن و محکمش بندگان را از پرستش بت ها به پرستش او درآورد و از طاعت شیطان نجات داده مطیع خویش سازد که از این رهگذر، مردم که خداى خود را نمى شناختند، بشناسند و پس از انکار، به وجودش اعتراف نمایند و … .[۸]
راه های اثبات نبوت پیامبران
براى شناسایى پیامبران راستین از مدعیان دروغین راه هایى وجود دارد که عبارتند از:
الف. معجزه: معجزه نخستین دلیل نبوت است که در قرآن اغلب با «آیه»، «بینه» و «برهان» از آن یاد شده است. آیات ۱۰۶ـ۱۰۸ سوره اعراف امور خارق عادات را (با شرایطى) وسیله اى براى شناخت پیامبران معرفى مى کند: «[هنگامى که حضرت موسى(ع)<براى هدایت فرعون، به نزد او رفت فرعون] گفت: اگر نشانه اى آورده اى ارائه کن، اگر از راست گویانى [موسى(ع) ] ناگهان عصاى خود را افکند و اژدهایى آشکار شد، و دست خود را [از گریبان]بیرون آورد، سفید [و درخشان] براى بینندگان بود.[۹]
ب. خبر دادن پیامبر پیشین: اگر پیامبرى، به طور روشن و صریح و بدون هیچ گونه ابهام، شخص دیگرى را به عنوان پیامبر خدا معرفى کند، پیامبرى آن شخص اثبات مى شود؛ مانند معرفى هارون از سوى حضرت موسى(ع) .[۱۰]
ج. شواهد و قراین قطعى: گردآورى یک سلسله قراین و شواهد راهى دیگر براى اثبات نبوت مدعى نبوت است. این قراین باید به گونه اى باشد که انسان از مجموع آنها یقین پیدا کند، که مدعى نبوت فرستاده خداست.
قراینى که درباره پیامبران مى تواند پى گیرى شود، عبارت است از:
۱. بررسى خصوصیات روحى و اخلاقى مدعى زهد و بى رغبتى او به مال و جاه و سوابق زندگى او در میان مردم؛
۲. محیطى که از آن جا برخاسته است؛ به طور مسلم هر گاه از میان یک ملت درس نخوانده و دور از فرهنگ، مردى برخیزد که با نداشتن تحصیلات عادى، مردم را به پاکى و نیکى و نظام صحیح زندگى دعوت کند و مدعى نبوت باشد، گواه راستى اوست.
۳. رهاورد آیین او از نظر معارف و احکام؛ هر گاه سخنان او در باب معارف علمى با موازین عقل سلیم و فطرت پاک تطبیق کند و در شناسایى معارف از قبیل صفات خدا و آن چه مربوط به مبدأ و معاد است از صحیح ترین راه وارد شود و در بیان نظام هاى اخلاقى و اجتماعى، جامعه را به عالى ترین نظام، رهبرى نماید و با طریقى دور از افراط و تفریط، فضایل انسانى و سجایاى اخلاقى را میان پیروان خود پرورش دهد، آنان را از سوق به ناپاکى ها و صفات پست باز دارد، این محتویات خود مى تواند گواه ارتباط او با خدا باشد.
۴. ثبات و پایدارى در راه دعوت و مطابقت گفتارها با کردارهایش؛
۵. بررسى روش و ابزارهایى که براى پیش برد آیین خود به کار مى گیرد مى تواند راست گویى یا دروغ گویى او را به اثبات رساند و وضع پیروان او نیز راهى براى شناخت نبوت اوست.[۱۱] هرگاه بیشتر نزدیکان و بستگان او که کاملا از وضع زندگى اش آگاهى دارند، به وى ایمان آوردند و یا غالب کسانى که به وى گرویده اند، از اهل خرد بوده، به پاکى و درستى میان مردم شناخته شوند، مى توان نتیجه گرفت که او به راستى پیامبر خداست.
تمامى راه هاى یاد شده در مورد پیامبرگرامى اسلام(ص)فراهم بوده و نبوت و رسالت آن حضرت قطعى و یقینى است، که در پرسش هاى بعدى به آنها اشاره مى کنیم.
راه هاى اثبات نبوت حضرت محمد(ص)
الف. معجزه
بیشتر معجزه هایى که قرآن به آنها اشاره فرموده، مربوط به پیامبران پیشین است؛ معجزات پیامبر اسلام، بسیار است. قرآن کریم به برخى از آنها اشاره کرده که عبارتند از:
۱. شقّ القمر که در اولین آیه از سوره قمر به آن اشاره شده است. «شقّ القمر» یعنى اجزاى قرص ماه از یک دیگر جدا و دو نیم شده، این آیه، به معجزه «شقّ القمر» که قبل از هجرت در مکه براساس پیشنهاد مشرکان مکه انجام شد، اشاره مى کند.[۱۲]
۲. معراج پیامبر که در اولین آیه از سوره هاى اسراء (بنى اسرائیل) و نجم به آن اشاره شده است. خداوند، در یک شب، پیامبر را از مسجدالحرام به بیت المقدس و از آن جا به سوى آسمان ها به معراج برد.[۱۳]
۳. قرآن، خود از جمله معجزه هایى است که در بسیارى از آیات از جهات مختلفى به معجزه بودنش اشاره شده است. خداوند مى فرماید: (قُل لـَئنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ والجِنُّ عَلى اَن یَأتوا بِمِثلِ هـذا القُرءانِ لا یَأتونَ بِمِثلِهِ ولَو کانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهیرا )؛[۱۴] اگر جن و انس گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر]باشند.
اعجاز قرآن، در حدى است که خداوند، دیگران را به همانند آورى دعوت کرده است. ویژگى مهم این معجزه، جاویدان بودن آن تا روز قیامت است.
۴. هلاکت استهزاءکنندگان و دفع شرّ آنها از پیامبر اکرم(ص) ؛[۱۵]
۵. تکثیر سپاه اسلام در چشم مشرکان قریش در جنگ بدر؛[۱۶]
۶. فرود آمدن فرشتگان و کمک آنها به سپاه اسلام در جنگ بدر؛[۱۷]
و … .[۱۸]
۱. شق القمر
شق القمر (شکافته شدن ماه)، یکى از معجزه هایى مسلّم و قطعى پیامبراکرم(ص)است و مطابق روایات مشهور، مشرکان نزد پیامبر خدا آمدند و گفتند: «اگر راست مى گویى و تو پیامبر هستى، ماه را براى ما دو پاره کن.» حضرت فرمود: «اگر این کار را بکنم، ایمان مى آورید؟ گفتند: آرى. آن شب چهاردهم ماه بود. پیامبر از خداوند تقاضا کرد که آن چه را خواسته بودند به او بدهد. ناگهان ماه دو نیم شد و پیامبر(ص)آنها را یک یک صدا مى زد و مى فرمود: ببینید، و چیزى نگذشت که دو قطعه ماه به فرمان خدا به هم پیوست و دوباره به صورت اوّل برگشت.»
قرآن کریم هم به این معجزه اشاره کرده، مى فرماید: «قیامت نزدیک شد [چون بعد از پیامبر اسلام، تا قیامت پیامبرى نخواهد آمد] و ماه از هم شکافت * و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببینند اعراض کرده، مى گویند: این سحرى مستمر است!* آنها آیات خدا را تکذیب و از هواى نفسشان پیروى کردند … .»[۱۹]
علامه طباطبائى(ره)در تفسیر المیزان، مى گوید: این آیه (اقتَرَبتِ السّاعه و انشقّ القمر) به معجزه «شق القمر» پیامبر(ص)اشاره دارد که بنا به درخواست مشرکان در مکه و قبل از هجرت واقع شد.[۲۰]
۲. معراج
دلایل جسمانى بودن معراج پیامبر چیست؟ اگر پیامبر(ص) ، معراج هاى متعدد داشته اند، آیا همه جسمانى و روحانى بود یا فقط روحانى بوده است؟
براى روشن شدن پاسخ این پرسش، لازم است که به سه موضوع اشاره شود: الف) دیدگاه هاى موجود در کیفیت معراج و سیر رسول خدا(ص) ؛ ب) ادلّه اثبات جسمانى و روحانى بودن معراج؛ ج) آیا پیامبر اکرم(ص)یک معراج داشته یا بیشتر؟
الف) در چگونگى معراج، و سیر رسول خدا(ص)سه دیدگاه وجود دارد:
۱. رسول خدا با جسم و روح شریفش از مسجد الحرام به مسجد الاقصى و از آن جا نیز با همان جسم و روح، به آسمان ها عروج نمود.
۲. آن حضرت، با روح و جسد تا بیت المقدس سیر فرمود و از آن جا، تنها با روح به آسمان ها عروج نمود.
۳. سیر پیامبر اکرم(ص)از ابتدا روحانى بوده نه جسمانى.
نظر اوّل، عقیده بسیارى از مفسران و علماى شیعه و اهل سنت است؛ از جمله شیخ طوسى در تبیان[۲۱]، مرحوم طبرسى در مجمع البیان[۲۲]، علامه مجلسى در بحارالانوار[۲۳] و … .
بسیارى مفسران اهل سنت نیز تصریح کرده اند که معراج، جسمانى و روحانى بوده است، از جمله: ابى صغیر، محمد بن جریر طبرى[۲۴]، ابى حیّان اندلسى[۲۵]، ابن کثیر[۲۶]، بیضاوى در انوار التنزیل[۲۷]، فخر رازى[۲۸]، سید قطب[۲۹]، مراغى[۳۰].
۲. علامه طباطبائى درباره معراج پیامبر(ص)فرموده اند: «ظاهر آیه و روایات، محفوف به قراینى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مى کنند؛ ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست و با در نظر داشتن آن قراین، از آیه و روایات چنین استفاده مى شود، که آن جناب، با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى رفته است، امّا عروجش به آسمان ها از ظاهر آیات سوره نجم … و صریح روایات بسیارى بر مى آید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمى توان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوییم که این عروج، با روح مقدسش بوده است، ولیکن نه آن طور که قائلین به معراج روحانى معتقدند، که به صورت رؤیاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤیا مى بود، دیگر جا نداشت آیات قرآنى این قدر درباره آن اهمیت داده و سخن بگوید و در مقام اثبات کرامت درباره آن جناب برآید … ، بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آن جناب، به ماوراى این عالم مادى یعنى آن جایى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اَعمال بندگان بدان جا منتهى و اَقدار از آن جا صادر مى شود، عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیا و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتوگو کرده است، ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده و آیات الهى را دیده که جز با عبارات «عرش» «مجب» «سراقات» تعبیر آنها ممکن نیست.[۳۱]
۳. عقیده گروهى به نام «جَهْمیه» است که قائل هستند معراج از ابتدا روحانى بوده است.[۳۲]
ب) ادلّه اثبات جسمانى و روحانى بودن معراج:
۱. از ظاهر آیه شریف: (سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِى لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَا) که تعبیر به «عبده» فرموده، بیان گر این است که معراج، در بیدارى بوده نه در خواب؛ جسمانى بوده نه روحانى. بیشتر مفسّران که معراج را جسمانى و روحانى مى دانند، به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت اللّه جوادى آملى، فرموده اند: خداوند مى فرماید: «اسرى بعبده» و نفرموده «بروحه». «عبد» همان مجموع جسم و روح است، ظاهر این است که عروج در بیدارى صورت گرفته، نه در خواب؛ به تعبیر علامه طباطبائى(ره)فخر این نیست که انسان عروج را خواب ببیند؛ این خواب را دیگران نیز مى بینند … ، سپس فرمود: «سیر بدنى آن حضرت، هرگز به معناى خروج از عالم طبیعت و ورود به ماوراى طبیعت نخواهد بود، زیرا آسمان، مانند زمین موجودى مادى و طبیعى بوده و احکام طبیعت به هر یک از آنها جارى است.»[۳۳]
۲. انکار مشرکان و واکنش شدید آنان: وقتى رسول خدا، جریان معراج را براى مردم تعریف کرد، مشرکان به شدّت آن را انکار کرده و گفتند: چنین امرى امکان ندارد و از همین راه، شروع به کوبیدن رسول خدا کردند و این امر دلیل است که معراج جسمانى بوده، پیامبر، هرگز مدعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده است؛ در ضمن جمعى از مفسران به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت اللّه مکارم شیرازى[۳۴] و ابن کثیر[۳۵] و بیضاوى[۳۶] از مفسران اهل سنت.
۳. اگر ما باور کنیم که قدرت خدا بى نهایت است و بر هر امرى که از نظر عقلى محال نباشد، تعلّق مى گیرد، جسمانى بودن معراج به خوبى ثابت مى شود. در قرآن مجید، نمونه هاى فراوانى از امور خارق العاده که بیان گر قدرت نامتناهى خدا است، بیان شده؛ از جمله آوردن تخت بلقیس، از سرزمین یمن به فلسطین در کمتر از یک چشم به هم زدن.[۳۷]
بیضاوى از مفسّران اهل سنت مى گوید: «امروز ثابت شده که اجسام در قبول اعراض، مساوى اند، و از آن جا که قدرت خدا بر هر امر ممکنى تعلّق مى گیرد، خدا قادر است که حرکت سریع [که یک نوع عرض است] در بدن پیامبر یا هر کس که بدن آن حضرت را حمل کند، ایجاد نماید».[۳۸]
ج ـ در مورد این که پیامبر یک معراج داشته یا بیشتر، از آیات و روایات استفاده مى شود که پیامبر اکرم(ص) ، معراج هاى متعدد داشته است. از آیات سوره نجم، اثبات دو معراج براى پیامبر قطعى است: (وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِندَ سِدْرَهِ الْمُنتَهَى )؛[۳۹] پیامبر(ص)و جبرئیل امین را مرتبه دیگرى در نزد سدره المنتهى دید. در آیات پیش از این آمده است: (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى )؛[۴۰] پیامبر نزدیک شد، سپس نزدیک شد، به اندازه دو کمان یا نزدیک تر. در روایتى از امام صادق(ع)آمده است: ابوبصیر از آن حضرت پرسید: رسول خدا(ص)را چند نوبت به معراج بردند، فرمود: دو نوبت.
الف) هنگامى که پیامبر اکرم(ص)به معراج رفتند از چند آسمان گذشتند؟ب) در این آسمان ها با چه کسانى ملاقات داشتندج) در این سفر آیا خداوند با پیامبر صحبت کرده اند؟ با چه زبانى و لهجه اى؟
الف) قرآن مجید در سوره هاى «اسراء و نجم» به واقعه معراج پیامبر اکرم(ص) پرداخته است. در ذیل آیات معراج، روایات به طور مفصل جریان معراج را توضیح داده اند. در این روایات آمده است که پیامبر اکرم در معراج از آسمان هاى هفت گانه عبور کردند و به مقام قرب خداوند، رسیدند؛ (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى )[۴۱]
ب) مشهور است که پیامبر اکرم بیش از یک بار به معراج رفتند، لذا محتواى روایاتى نیز که به جریان معراج پرداخته اند متفاوت است. به علت پرهیز از طولانى شدن پاسخ، در این جا به اختصار روایتى را ذکر کرده، مطالعه و بررسى بیشتر را به آدرس هایى که در پاورقى مى آید ارجاع مى دهیم.
در روایتى از پیامبر اکرم(ص)آمده است: …[ پس از نماز در بیت المقدس] جبرئیل مرا به آسمان بالا صعود داده، عجایب و ملکوتش را دیدم. ملائکه آن جا به من سلام کردند. آن گاه جبرئیل مرا به آسمان دوم بالا برد، در آن جا عیسى بن مریم و یحیى ابن زکریا را ملاقات کردم، سپس به آسمان سوم عروجم داد، در آن جا یوسف را دیدم. پس مرا به آسمان چهارم بالا برد در آن جا ادریس را دیدم، پس به آسمان پنجم برد، در آن جا هارون را دیدم، پس به آسمان ششم برد، در آن جا افراد بسیارى دیدم که موج مى زدند. پس به آسمان هفتم عروجم داد در آن جا خلقى و فرشتگانى دیدم.
[در روایت دیگرى آمده است در آسمان ششم حضرت موسى و در آسمان هفتم حضرت ابراهیم را دیدم.]
پیامبر(ص)مى افزایند: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلى علیین رفتیم و اعلى علیین را وصف نموده، در آخر مى فرمایند: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم. بهشت و دوزخ را دیدم و عرش سدره المنتهى را دیده، به مکّه بازگشتم.[۴۲]
ج) روایات معراج، سخن گفتن خداوند متعال را با پیامبر اکرم تأیید مى کنند. از آن جا که پیامبر اکرم(ص)عرب زبان بود، تکلم خداوند با ایشان عربى و با صدایى شبیه صداى حضرت على(ع)بود. در روایتى آمده است:
«از پیامبر اکرم(ص)سؤال شد، در شب معراج، خداوند با چه زبانى با شما سخن گفت؟ حضرت فرمود: با زبان [صداى]حضرت على(ع)و مى افزایند: به خداوند عرض کردم خدایا تو با من صحبت کردى یا حضرت على(ع) ؟ خداوند فرمود: من موجودى هستم نه مانند اشیا و موجودات دیگر، با مردم مقایسه نمى شوم. با صفات و ویژگى هاى اشیا توصیف نمى گردم. تو را از نورم و على(ع)را از نور تو آفریدم. از درون قلبت مطلع شدم. محبوب تر از على(ع)را نزدت نیافتم؛ پس با زبان حضرت على(ع)با تو صحبت کردم، تا قلبت مطمئن شود.»[۴۳]
معراج پیامبر(ص)چگونه با دانش روز مى سازد؟ لطفاً با توجه به آیات قرآن پاسخ دهید.
بى تردید، مسئله معراج، جنبه عادى نداشته و امرى خارق العاده بوده و با استفاده از نیرو و قدرت بى پایان خداوند متعال صورت گرفته است و همه معجزه هایى پیامبران الهى از همین گونه اند: (بَدِیعُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ وَ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُو کُن فَیَکُونُ )؛[۴۴] هستى بخش آسمان ها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى گوید «موجود باش!» و آن، فورى موجود مى شود. (… اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَىء قَدیر )؛[۴۵]… خدا بر همه چیز تواناست.
بنابراین، معراج پیامبر گرامى(ص)از مقوله قدرت خداوند و امور خارق العاده بوده و با قوانین و سنن علمى و عادى و علوم تجربى قابل تحلیل نیست. یعنى علم بشرى قادر نیست در حوزه معجزات و امور خارق العاده الهى وارد شود و درباره نفى و یا اثبات آن نظرى ارائه کند. هر چند که فى حد نفسه انجام آن کار، محال عقلى نیست.[۴۶]
هدف از معراج پیامبر(ص)
معراج، جریان عروج پیامبر(ص)به آسمان است که تعدادى از آیات قرآن، آن را بازگو کرده است.
از آیات و احادیث استفاده مى شود که هدف از معراج پیامبر(ص)سه چیز بوده است: ۱. بزرگداشت فرشتگان؛ ۲. دیدن عجایب و اسرار آفرینش؛ ۳. بازگو کردن آن براى مردم.
حضرت امام صادق(ع)مى فرمایند: «همانا خداوند هرگز داراى مکان و زمان نیست، ولى خدا مى خواست فرشتگان و ساکنان آسمان هایش را با گام نهادن پیامبر(ص) به میان آنها،مورد احترام و تجلیل قرار دهد و نیز مى خواست شگفتى هاى عظمتش را به پیامبرش نشان دهد، تا او پس از بازگشت براى مردم بازگو کند».[۴۷]
نکته قابل توجه این است که جریان معراج تازگى نداشته، بلکه درباره بعضى از پیامبران پیشین ـ البته به صورت محدود ـ نیز این امر واقع شده است؛ مانند: معراج حضرت عیسى(ع) .[۴۸]
قرآن کریم درباره معارج پیامبر به آسمان ها و مشاهده هاى آن حضرت مى فرماید: و بار دیگر او [جبرئیل] مشاهده کرد، نزد سدره المنتهى، که جنت المأوى در آن جا است، در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده اى] سدره المنتهى را پوشانده و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود، او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.[۴۹]
بنابراین، پیامبر گرامى(ص)در آسمان ها گفتوگوها و مشاهدات بسیارى داشتند.[۵۰]در معراج پیامبر گرامى(ص) ، درس هاى بسیار آموزنده اى وجود دارد که ذکر آنها در این مختصر نمى گنجد.[۵۱]
۳. مباهله
«مباهله» یعنى چه؟ آیه مباهله، نام سوره، علت این که آیه را مباهله نامیده اند بیان کنید.
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اَهل) به معناى «رها کردن» و «قید و بند را از چیزى برداشتن» است و به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارند و پستان آن را در کیسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به آن «باهل» مى گویند و «ابتهال» در دعا به معناى تضرّع و واگذارى کار به خدا است و اگر گاهى آن را به معناى «هلاکت و لعن و دورى از خدا» گرفته اند، نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار نمودن بنده به حال خود، این نتایج را به همراه دارد.[۵۲]
آیه مباهله، در سوره آل عمران، آیه ۶۱ آمده است. مفسران گفته اند: این آیه، درباره هیئت نجرانى و همراهان آنها نازل شده است که پیامبر، آنها را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرت مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت: شما فردا به محمد نگاه کنید. اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمده بود، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد، با او مباهله کنید. فرداى آن روز، پیامبر آمد، در حالى که دست على بن ابى طالب را گرفته و حسن و حسین(ع)پیش روى او راه مى رفتند و فاطمه(س)پشت سرش بود. نصارى نیز بیرون آمدند، در حالى که اسقف آنها پیشاپیش آنان قرار داشت. اسقف، درباره همراهان پیامبر سؤال کرد. به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختر او از على(ع)هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک ترین افراد به قلب اوست … . اسقف گفت: من مردى را مى بینم که در مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و گمان مى کنم راست گو باشد که در این صورت، به خدا، یک سال بر ما نخواهد گذشت، درحالى که در تمام دنیا، یک نصرانى وجود نداشته باشد که آب بنوشد، و عرض کرد: اى ابوالقاسم ! ما با تو مباهله نمى کنیم، بلکه مصالحه مى نماییم و پیامبر(ص) با آنها مصالحه کرد.[۵۳]
پى نوشت:
[۱] بقره، آیه ۱۱۹.
[۲] نساء، آیه ۷۹.
[۳] رعد، آیه ۳۰.
[۴] احزاب، آیه ۴۵.
[۵] فاطر، آیه ۲۴.
[۶] هم چنین ر.ک: (نساء، آیه ۸۰)، (اسراء، آیه ۵۴، ۱۰۵)، (انبیا، آیه ۱۰۷)، (فرقان، آیه ۵۶)، (سبأ، آیه ۲۸)، (شورى، آیه ۴۸)، (بقره، آیه ۱۴۷)، (انعام، آیه ۳۷)، (توبه، آیه ۳۳، ۱۲۸، ۱۲۹)، (صف، آیه ۶)، (حجر، آیه ۸۹، ۹۰، ۹۱)، (نحل، آیه ۴۴، ۸۹، ۱۲۳)؛ جهت اطلاع بیشتر ر.ک: خلیل الله صبرى، طبقات آیات، ص ۵۱ ـ ۱۲۵.
[۷] آل عمران، آیه ۱۶۴.
[۸] ر.ک: بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۲۱؛ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، مدخل بعثت پیغمبر اسلام؛ حیوه القلوب، ج ۲ و براى آگاهى بیشتر از چگونگى و فلسفه بعثت ر.ک: پیام قرآن، ج ۷، ص ۱۸ـ۵۳.
[۹] نیز بنگرید آیات ۴۹ آل عمران، ۷۳ و ۱۳۲ و ۱۳۳ اعراف، ۲۸ هود و … .
[۱۰] ر.ک: آیات ۲۹ تا ۳۲ و آیه ۳۶ سوره طه.
[۱۱] براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفر سبحانى، الهیات و معارف اسلامى، ص ۲۰۷ ـ ۲۱۷ / پیام قرآن، ج ۷، ص ۲۶۳ـ۳۱۵.
[۱۲] ر.ک: المیزان، ج ۱۹، ص ۵۷ ـ ۶۲.
[۱۳] ر.ک: همان، ج ۱۳، ص ۳۲؛ همان و فضل طبرسى، مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۰۹.
[۱۴] اسراء، آیه ۸۸.
[۱۵] حجر، آیه ۹۵.
[۱۶] انفال، آیه ۴۳ و ۴۴.
[۱۷] انفال، آیه ۹.
[۱۸] ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۹ و ۱۸۷ ـ ۱۹۲.
[۱۹] قمر، آیه ۱ ـ ۳.
[۲۰] ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج ۸، ص ۳۱۷ ـ ۳۲۷؛ المیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیات ۱ ـ ۳ سوره قمر.
[۲۱] شیخ الطوسى، تفسیر تبیان، ج ۶، ص ۴۴۶.
[۲۲] فضل طبرسى، تفسیر مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۶۱.
[۲۳] بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۸۹.
[۲۴] طبرى، تفسیر طبرى، ج ۸، ص ۱۶.
[۲۵] ابى حیّان اندلسى، النهر الماد من البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۳۸.
[۲۶] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۳، ص ۲۵.
[۲۷] تفسیر بیضاوى، ج ۲، ص ۲۹۱.
[۲۸] تفسیر کبیر، ج ۱۹ و ۲۰ و ۲۱، ص ۲۹۶.
[۲۹] سید قطب، تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۵، ص ۳۰۲.
[۳۰] تفسیر مراغى، ج ۱۳، ص ۳۲.
[۳۱] المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج ۱۳، ص ۴۰.
[۳۲] محمد بن حسن شیبانى، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، ج ۳، ص ۲۲۱.
[۳۳] عبدالله جوادى، تفسیر موضوعى، ج ۹، ص ۷۱.
[۳۴] تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۵.
[۳۵] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، همان.
[۳۶] تفسیر بیضاوى، ج ۲، ص ۲۹۱.
[۳۷] نمل، آیه ۴۰ و نیز ر.ک: تفسیر نمونه، همان.
[۳۸] تفسیر بیضاوى، همان.
[۳۹] نجم، آیه ۱۳و۱۴.
[۴۰] نجم، آیه ۸و۹.
[۴۱] نجم، آیه ۸ـ۹.
[۴۲] ر.ک: عبد على عروسى حویزى، نورالثقلین، ج ۴، ص ۱۱۶ـ۱۵۲ و المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج ۱۳، ص ۱۰ـ۵۷.
[۴۳] محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج ۳، ص ۱۷۷.
[۴۴] بقره، آیه ۱۱۷.
[۴۵] بقره، آیه ۲۰.
[۴۶] ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴ـ۳۴.
[۴۷] محمد محمدى اشتهاردى، سیماى معراج پیامبر(ص) و آن از تفسیر برهان، ج ۲، ص ۴۰۰.
[۴۸] نساء، آیه ۱۵۸.
[۴۹] نجم، آیه ۱۳ـ۱۸.
[۵۰] براى آگاهى بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۹۵ـ۵۱۲.
[۵۱] در این زمینه، ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ابتداى سوره اسراء؛ حیوه القلوب،و محمد محمدى اشتهاردى، ج ۲، سیماى معراج پیامبر(ص).
[۵۲] ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۸ و راغب، مفردات، واژه «بهل».
[۵۳] تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۷۸ و ۵۷۹.
منبع :www.maarefquran.com