- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
شیعیان با توجه به پشتوانه ی معرفتی خود در این زمینه مبارزه با ظلم را همواره مدنظر خود قرار می دادند؛ به گونه ای که یکی از عوامل جذب توده های مردم و گسترش تشیع، موضع ضد ظلم شیعیان، دانسته شده است.(۱)این موضعی بود که با شدت و ضعف در تمامی مدت حکومت امویان و عباسیان وجود داشته و همیشه فضای مبارزه را بر ضد ستم، مشروعیت می بخشیده است.
گفته شده است: رأی شیعه و اکثر معتزله این است که اگر از طریق مسالمت نتوان ستمگر را وادار کرد که از ظلم و جور دست بردارد، باید با استفاده از همه وسایل با او به ستیز پرداخت و در برابر وی ایستادگی کرد. از نظرشیعه، خاموشی و چشم پوشی نسبت به جور وستم او روا نیست.(۲)
مرحوم صاحب جواهر در مورد اقسام جهاد می فرماید:«قتال الباغین ابتدا فضلا عن دفاعهم علی الرجوع الی الحق»؛(۳) یکی از اقسام جهاد، جنگ با یاغیان و ستمگران است تا به حق بازگردند. این در صورتی است که یاغیان علیه امت اسلامی تحرک نکرده باشند. و در صورت هجوم و تحرک یاغیان، به طریق اولی جنگ با آنها واجب است. از این رو، ایشان مبادرت به جنگ با یاغیان و ستمگران را برای اینکه به حق
باز گردند، از اقسام جهاد دانسته اند. واژه «باغی» همه ستمگران و تمامی کسانی را که از راه حق بیرون روند و از اطاعت امام (ع) سرپیچی کنند فرا می گیرد.
همچنین مرحوم صاحب جواهر از حضرت علی(ع) نقل می کنند که پیامبر خدا(ص) فرمودند: «خداوند بر مؤمنان واجب کرده که در فتنه ها جهاد کنند، همان گونه که برآنها واجب کرده به همراه من با مشرکان بجنگند. من پرسیدم: یا رسول الله! فتنه هایی که جهاد در آنها برما واجب شده است کدامند؟ فرمود: فتنه گروهی که بر یگانگی خداوند و پیامبری من گواهی می دهند، در حالی که با سنت من مخالفت می ورزند و از دین من منحرف می شوند. پرسیدم: یا رسول الله! به چه دلیلی با آنها بجنگیم در حالی که آنها به یگانگی خداوند و پیامبری تو گواهی می دهند؟ فرمود: به دلیل بدعت های آنها در دین من و دوری کردن آنها از دستور من و حلال شمردن آنها ریختن خون فرزندان مرا.»(۴)
بدین ترتیب، این مسئله یکی از اهداف قیام های شیعی است. در قیام امام حسین(ع) این موضوع مطرح است. حضرت برروی این مسئله تأکید داشتند و حتی در زمان معاویه، ظلم ها و جنایات او را متذکر می شدند. در مورد حضرت نقل شده است: «امام حسین(ع)در منزل و منطقه بیضه برای اصحابشان و اصحاب حر سخنرانی کرد. پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! پیامبرخدا(ص) فرمود: هرکس پادشاه ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال کرده، دین خدا را فروافکنده، با سنت پیامبر خدا مخالفت می کند و در میان مردمان با گناه کاری و ستم حکم می راند، سپس با سخنرانی و اقدام براو نشورد، سزاوار است که خداوند آن کس را نیز به سرانجام (خواری و عذاب) آن پادشاه دچار سازد.»(۵)
در قیام مختار نیز این آرمان مطرح است و یکی از اموری که مختار مردم را بر آن دعوت می کرد عبارت بود از: «والدفع عن الضعفه»؛(۶) یعنی دفاع از مظلومان و ضعیفان. و همین امر یکی از شروط اشراف کوفه در بیعت با او بود.(۷)
یکی از اموری که زید در بیعت با مردم آن را بیان میکرد همین موضوع بوده است. او می گفت: «ای مردم! ما شما را به کتاب خدا و سنت رسولش دعوت میکنیم. همچنین شما را به جهاد با ظالمان، حمایت از مستضعفان و…دعوت میکنیم.»(۸)
مقدسی می نویسد: «چهارده هزار نفر با زید بن علی، به جهاد با ظالمان و دفاع از مستضعفان بیعت کردند.»(۹)
این موارد همه دال بروجود ظلم و ستم در میان مردم است. در واقع این مواضع منعکس کننده نیازهای جامعه است. کارنامه خلفای بنی امیه و بنی عباس، مملو از جور و ستم است.
معاویه به مأموران خود دستور داده بود در شهرها بگردند، و هرکس از شیعیان علی را یافتند بکشند.(۱۰) او همچنین به عمال خود نوشت: در میان شما هرکه را از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست، از بین ببرید، حتی اگر شده دلیل و بینه ای برای این کار، هرچند با حدس و گمان از زیر سنگ بیرون بکشید. قتل حجربن عدی و عمروبن حمق، یکی از جنایات بی شمار معاویه است. مأموریت مهم زیاد. یکی از عمال جنایتکار معاویه. سرکوبی شیعیان در کوفه و در سراسر عراق بود. ابن ابی الحدید می گوید: او به طور دایم در پی شیعیان بود و هرکجا آنها را می یافت به قتل می رساند، به گونه ای که شمار زیادی را کشت. اوست او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد.(۱۱)
عبدالملک بن مروان در سال ۷۵حجاج را حاکم عراق کرد. حجاج در همان لحظه ورود خود به بصره گفت:
خلیفه به من دو شمشیر داده است؛ یکی رحمت و دیگری عقوبت.(۱۲) اما شمشیر رحمت در میان راه افتاده و تنها شمشیر عقوبت باقی مانده است.(۱۳) ابن خلکان در مورد رفتارهای او می نویسد: در خونریزی و قتل و شکنجه داستان هایی درباره حجاج نقل شده که مانند آن شنیده نشده است.(۱۴)
سیوطی درباره حجاج می گوید: تعداد غیرقابل شمارش از صحابه و تابعین را کشت؛ چه رسد به دیگران.
علایمی نیز در گردن انس بن مالک و دیگر صحابه نهاد.(۱۵) همچنین نتیجه اقدامات سختگیرانه او در عراق، کشتن بیش از یکصد و بیست هزار نفر بود.(۱۶) بیش از پنجاه هزار مرد و سی هزار زن، که نیمی ازآنها عریان بودند، در زندان های مختلط حجاج به سر می بردند.(۱۷)
عمربن عبدالعزیز وقتی به خلافت رسید به جنایات و ظلم و ستم حاکمان پیش از خود اعتراف کرد ودرصدد جبران برآمد. او طی بخشنامه ای به استانداران و نمایندگان حکومت مرکزی در ایالات مختلف، چنین نوشت: مردم دچار فشار و سختی و دستخوش ظلم و ستم گشته اند و آیین الهی در میان آنها وارونه اجرا شده است. زمامداران و فرمانروایان ستمگر گذشته، با مقررات و بدعت هایی که اجرا نموده اند، کمتر در صدد اجرای حق و رفتار ملایم و عمل نیک بوده و جان مردم را به لب رسانده اند. اینک باید گذشته ها جبران گردد و این گونه اعمال متوقف شود.(۱۸)
طبری نامه ای را نقل کرده است که عمربن عبدالعزیز درباره اهل کوفه به والی آن نوشته است: آنها در معرض بلا و فشار و ستم حکام سوء بوده اند، در حالی که قوام دین به عدل و احسان است. سپس به حاکم کوفه دستور داد تا از مردم بینوا به اندازه طاقتشان[مالیات] گرفته و حتی از ثروتمندان جز خراج چیزی نگیرد. از مردم مزد مالیات بگیران را نگیرند، هدایای نوروز و مهرگان و پول هایی را که تحت عنوان دراهم النکاح یا ثمن الصحف و یا اجور البیوت گرفته می شد، مطالبه نکنند. همچنین از کسانی که مسلمان شده اند خراج نگیرند.(۱۹)نامه فوق نشان می دهد که حکام بنی امیه تحت عناوین مختلفی به غارت مردم می پرداختند و حتی از آیین های محلی زرتشتیان، که جشن نوروز و مهرگان بود، سوء استفاده میکردند و از آنها هدایایی در این روزها طلب می کردند. مسئله دیگری که این نامه به آن اشاره می کند، گرفتن خراج و جزیه از کسانی بود که اسلام آورده بودند. این کار را حجاج معمول کرده بود تا جبران کمبودهای بیت المال را بکند؛ زیرا با مسلمان شدن تعداد زیادی از مردم و کاهش خراج، او دچار مشکلات مالی شده بود.
در دوران حکومت بنی عباس نیز، اوضاع بر همین منوال بود. ظلم و ستم و خونریزی نه تنها کم نشد، بلکه بیشتر هم شد. منصور عباسی در یکی از جلسات خصوصی خود به هم نشینانش این گونه گفت: تالله ما رایت رجلاً انصح من الحجاج لبنی مروان(یعنی: ای کاش ما هم مثل او داشتیم) یکی از همنشین ها به نام مسیب بن زهیر گفت: حجاج کاری نکرده که ما آن را برای شما بنی العباس انجام نداده باشیم. عزیزتر از پیامبر را خدا خلق نکرده و تو به ما امر کردی فرزندانش را بکشیم و ما این کار را کردیم.(۲۰) منصور سادات حسنی را در شترها و استرهای بدون سایبان کوچ داد و ایشان را در زندانی حبس کرد که شب و روز را تشخیص نمی دادند. از این رو، قرآن را پنج جز می کردند تا یک وقت تقریبی برای اوقات نماز پنج گانه باشد. آنها در زندان به خاطر عفونت در پاها، و سپس در قلب، جان می دادند.(۲۱)
هادی عباسی، خلیفه معاصر شهید فخ، از دشمنان معروف اهل بیت پیامبر(ص) بود، به گونه ای که این فرد
جانی در مدت کوتاه حکومت خود، دستورهای سختی برای زیرفشار گذاردن علویان صادر کرد. او ابتدا دستور داد تا تمام حقوق و مزایایی که در زمان پدرش. مهدی عباسی. به بعضی علویان داده می شد، قطع کنند و به تمام مناطق و شهرها بخشنامه کرد: هرکس یکی از خاندان علی را بیابد و اطلاع دهد وبه پایتخت(بغداد) بفرستد، جایزه دارد. او با روش های گوناگون درصدد دستگیری و ارعاب و از بین بردن علویان برآمد. این فشارها و جنایات او نسبت به خاندان پیامبر یکی از علل قیام شهید فخ بود.
پی نوشت:
دانش پژوه کارشناسی ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
۱. ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص۹۹.
۲. هاشم معروف الحسنی، جنبش های شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه محمدصادق عارف، ص۱۳۵.۱۳۶.
۳. محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۴.
۴. همان، ج۲۱، ص۳۲۶.
۵. محمدبن جریرطبری، همان، ج۵، ص۴۰۳.
۶. احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج۶، ص۳۷۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۵۵.
۷. ابن کثیر، همان، ج۴، ص۲۲۶.
۸. احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج۳، ص۲۳۷؛ محمدبن جریرطبری، همان، ج۷، ص۱۷۲؛ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن اثیر، ج۵، ص۲۳۳.
۹. مطهربن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۵۰.
۱۰. جلال الدین سیوطی، همان، ص۴۲۳.
۱۱. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۱، ص۴۴.
۱۲. ابن اعثم کوفی، همان، ج۷، ص۶.
۱۳. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۴۰.
۱۴. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۱.
۱۵. جلال الدین سیوطی، همان، ص۲۲۱.
۱۶. یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴۹.
۱۷. علی بن حسین مسعودی، همان، ج۳، ص۱۶۶.۱۶۷.
۱۸. احمدبن یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۵.
۱۹. محمدبن جریرطبری، همان، ج۶، ص۵۶۹.
۲۰. علی بن حسین مسعودی، همان، ج۳، ص۲۹۸.
۲۱. همان، ص۲۹۸و ۲۹۹.
منبع: علی واحدی نشریه معرفت، شماره ۱۵۶