- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
سبک زندگی از نگاه جلال آل احمد
مقدمه
ایرانیان از یک سو، ملتی هستند با میراثی غنی و از سوی دیگر، در مرحله ای سرنوشت ساز از تازیخ خود قرار دارند. کوشش آنها در دو دهه گذشته در دموکراسی سازی و گسترش مشارکت عمومی، دلالت بر این دارد که می خواهند سرنوشت خود را به دست بگیرند، و در جهان امروز، ایفای نقش کنند.
راست این است که برای بازیگری در روند تمدن سازی، نخست باید نسبت به این میراث غنی آگاهی داشت، و آن هم بدست نمی آید مگر به این پرسش که “ایرانی کیست” پاسخی کلان داده شود، پاسخی که هم رابطه او با گذشته اش را حفظ کند و هم حرکت او به سوی آینده را استوار. این گام در عصر حاضر که ویژگی آن “یک تمدن” (تمدن رایانه و فناوری) و “چندفرهنگ” است هم ضروری و هم امکانپذیر است.
هویت، از آن زمره مشکلات است که تنها به یک وجه نمی توان آن را دریافت و یا برای آن، صورت بندی نمود. هویت، همیشه و همه جا چندلایه و متغیر بوده است و هر چه انسانها از لحاظ جغرافیایی به هم نزدیکتر شده و از نظر فرهنگی نیز تعامل بیشتر داشته اند، این چندلایگی، هم از نظر کمی، هم از نظر کیفی، گستردهتر و پیچیده تر شده است. با این حال، هویت، مقوله ای انتزاعی، نامتغیر، ایستا و ابدی نیست.
سیر تاریخی “رودخانه هویت ایرانی” نشان می دهد که در دوران های تولید تمدنی و فرهنگی در تاریخ ایران، ایرانیان به وجهی ابتکارآمیز مناسبات خود با خود، با دیگر همنوعان، زمان و مکان خویش را بازآفرینی، بازتعریف و بازسازی کرده اند. هویت بهنگام و برای عصر جهانی شده ی ایرانیان چند بعدی است و به ناچار باید با خمیرمایه های ایران، دین، سنت، پادشاهی و تجدد، قوام و دوام یابد.
در این نوشتار قصد بر این است که به عنصر تجدد و غرب در هویت ایرانی با توجه به کتاب غربزدگی جلال آل احمد پرداخته شود. اما این که چرا غرب و تجدد، جزیی از عناصر هویتی ماست می توان با این سوال پاسخ داد که “چرا به نظر، زندگی ایرانیان نه واقعا مصداق میراث ایرانی و یا اسلامی است و نه مصداق معیارهای جهان جدیدی که خود را در آستانه هزاره جدید تصور می کنند؟ زیرا” در دو سده ی گذشته، هر قشر و گروهی از ایرانیان، تنها یکی از سه معیار: سنت، دین، تجدد را برگزیده و بر اساس آن، کوشش های صادقانه هم نموده است. “
در واقع می توان گفت “انسان، بدون گذشته، ریشه نخواهد داشت و بدون آینده، افق ندارد. اما همه جنبه های میراث گذشته نمی تواند برای حال کارساز باشد و همه چیز حال نیز مطلوب نیست.
بنابراین عنصر تجدد، از الزامات تحولات و پیشتازی به سوی آینده است که اکنون در کنار عناصر سنت و دین، در ایران قرار گرفته است، اما این که” کدام جنبه از گذشته واقعا به گذشته تعلق دارد و عمرش به سر آمده است و کدام جنبه به زمان حال، به ارزیابی و انتخاب بازیگران امروز بستگی دارد. و در آخر پرسش اساسی که در کتاب ” غربزدگی ” به دنبال آن هستم ” دلیل اهمیت غرب در هویت ایرانی از دیدگاه جلال آل احمداست. “
کتاب غربزدگی به جز مقدمه و پیش درآمدش، ١١ فصل دارد که از مجموع ٢٢٧ صفحه متن غربزدگی تنها حدود ٩۰صفحه آن به طرح تاریخی مسئله غربزدگی که اساس آن است اختصاص دارد و بقیه وصفی است از وضع زمان به عنوان دنباله اجتناب ناپذیر آن سیر تاریخی. اما به هر حال، اغلب مطالب کتاب، تاریخ قرن ١٩ و٢۰ ایران را بررسی کرده و نقش و اثر بریتانیا و آمریکا را در آن جستجو می کند.
بنابراین برای آوردن دلیل نویسنده برای ترجیح بعد غرب و تجدد در هویت ایرانی با همان ٩۰ صفحه اول سروکار داریم که نوآوری های اوست و به قول خود او ” طرحی تازست ” از تاریخ و آن بقیه حرف هایی است عیان.
۱) طرح یک بیماری
در این فصل، به تعریف غربزدگی می پردازد و در تحلیل های خویش، غربزدگی را نوعی مرض نظیر وبازدگی یا بقول آلبرکامو، طاعون می داند. “غربزدگی می گویم همچون وبازدگی… به هر صورت سخن از یک بیماری است و تلقی جلال از غرب، آنگاه قوت و استحکام و جامعیت می یابد که آن را با شرق مواجه می سازد. در اندیشه جلال، غرب و شرق در کلیت موضوع، فاقد مفاهیم سیاسی و در حدود جغرافیای نامحدود هستند، بلکه در بدو امر، دو مفهوم کاملا اقتصادی به شمار می روند.
” غرب در یک معنا یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه. برای من، دولت آفریقای جنوبی هم تکه ای از غرب است. گرچه در منتهی الیه جنوبی آفریقاست و اغلب ممالک آمریکای لاتین جزو شرقند گرچه آن طرف کره ی ارضند. جلال، ما را از دسته ی دوم می داند ” واضح است که ما از این دسته ی دومیم. از دسته ی ممالک گرسنه.
آل احمد در یک نگاه خصوصیات غرب را در ثروت، قدرت، علم و آبادانی و تمدن تصور می نماید و خصوصیات شرق غربزده را در فقر، ضعف، جهل، ویرانی و… ترسیم می سازد و بالاخره غربیان را سازندگان و صادرکنندگان و شرقیان را مصرفکنندگان و واردکنندگان معرفی می نماید. ” روزگار ما، دو دنیاست یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادر کردن ماشین، و دیگری در جهت مصرف کردن و فرسوده کردن و وارد کردن آن. یکی سازنده و دیگری مصرفکننده.
” نکته مهم این است که برای ما ایرانیان، تجدد نیز مانند اسلام از سوی غرب به ایران آمد و ایرانیان در شکل گیری آن، نقش بارزی ایفا نکردند و در واقع، دریافتکننده آن بوده اند. به جای بازیگرشدن، یا به تماشاچی تبدیل شدند و یا مصرفکننده صرف ماندند که دیدیم همین موضوع را جلال نیز اشاره می کند.
” بنابراین شناخت ایرانیان از دنیای جدید، بسیار ضعیف است و مهمتر از آن، قلت منابع و در دسترس نبودن آنها، نسل امروز ایرانی برای استخراج جنبه هایی از تجدد که برای هویتش مفید است، با مشکلات متعددی روبروست.
جلال نیز می گوید: ” حرف اصلی این است که ما نتوانسته ایم شخصیت ” فرهنگی- تاریخی ” خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم؛ بلکه مضمحل شده ایم. حرف در این است که ما نتوانسته ایم موقعیت سنجیده و حساب شده ای در قبال این هیولای قرن جدید بگیریم.
تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه تمدن غرب را درنیافته ایم، همچون آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد. این که ما تا وقتی مصرف کننده ایم. – تا وقتی ما ماشین را نساخته ایم- غربزده ایم. غربزدگی، مشخصه دورانی از تاریخ است که به مقدمات ماشین یعنی به علم جدید و تکنولوژی آشنا نشده ایم.
٢) نخستین ریشه های بیماری
در این فصل، به ریشه های تاریخی غربزدگی در شرق می پردازد و دلیل توجه ما به غرب را ” گریز از هند (مرکز) می داند و یا فشار بیابانگردهای شمال شرقی، ما را به این سمت میرانده است و همچنین توجه به اسلام را هم نیز خود توجهی به غرب می دانست و توجه ما را به غرب در دو دوره مقایسه می کند:
١-تا حدود سیصد سال پیش که ما همیشه به غرب احساس حسادت و رقابت داشته ایم.
٢-سه قرن اخیر که احساس رقابت جایش را به حسرت و درماندگی و عبودیت داده است.
در واقع جلال، ریشه های غربزدگی را در خودباختگی می بیند و معتقد است بر اساس همین خودباختگی است که انسان های غربزده به جای احساس رقابت، به احساس درماندگی مبتلا می شوند و در مقابل غرب، احساس بندگی می کنند و در نتیجه نه تنها خود را مستحق و یا بر حق نمی دانند بلکه به این باور می رسد که “… نفت ما را می برند چون حقشان است و چون ما عرضه نداریم، سیاستمداران را می گردانند چون خود ما دست بسته ایم. آزادی را گرفتهاند، چون لیاقتش را نداریم.
جلال، دانه شیوع این مرض را گسترده تر می داند و معتقد است برای این که به جامعه غربزده خویش اصالت ببخشیم و خود را مطرح سازیم و نهایتا حیات خویش را بیابیم، باید: “… . عین غربی ها زن ببریم! عین ایشان ادای آزادی را درآوریم! عین ایشان دنیا را خوب و بد کنیم! عین ایشان لباس بپوشیم و چیز بنویسیم! و بالاخره شب و روزمان وقتی شب و روز است که ایشان تایید کرده باشند؛ و می بینیم رجایی هم این مطلب را بیان کرده است که “مهمترین چالش برای استخراج جنبه هایی از تجدد یکسره آفرینش های تازه ای است و ایرانیان آنقدر از اطمینان خاطر و اعتماد به نفس برخوردار نیستند که ” خودباور” باشند.
٣) سرچشمه های اصلی سیل
این فصل به تحولات صنعتی غرب اشاره دارد و جلال دلیل آن را در یک بررسی تاریخی این می داند که ” غرب مسیحی در وحشت از نیستی و اضمحلال در مقابل خطر اسلام یک مرتبه بیدار شد و ناچار نجات یافت و اکنون را نوبت ما می داند که در مقابل قدرت غرب احساس خطر کنیم.
زمان های توجه به غرب را یکی زمانی می داند که ایران راهی برای رسیدن به هند و چین بود و دیگری زمانی است که نفت خوزستان به میان می آید.
وی در ریشه یابی عقبماندگی های شرق، آثاری از مسیحیت کاتولیکی می یابد و بر این باورست که غرب مسیحی، نقش عمده ای در شعلهور ساختن بسیاری از جنگ و گریزهای شرق داشته و از آتش ویرانی های مغول و کشتار تیمور هرگز جرقه ای به دامن عالم مسیحیت اصابت نکرده است و در نتیجهگیری چنین می نویسد:
“و اگر باز هم شکی دارید، متوجه باشید که درست پنجاه سال بعد از فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان – حکومت صفوی در اردبیل تاسیس شد – یعنی درست در پشت سر عثمانی؛ بهترین جا برای فرو کردن خنجر؛ و آیا می دانید یا نه که در”چالدران”با قتل عام های داخلی از دو سو – خون نزدیک به ۵۰۰ هزار مسلمان به زمین ریخت؟! گمان نکنید که به دفاع از ترکان عثمانی برخاستهام، نه! می خواهم بگویم که بر اثر کمخونی ناشی از آنهاست که ما خاورمیانه ای ها امروز به چنین روزگاری گرفتاریم.
۴) جنگ تضادها
در این قسمت به نظر جلال، یکی از مظاهر عمده غربزدگی، به خاطر جبر بازار و اقتصاد نفتی، ناگزیر به خرید و مصرف ماشین هستیم. در تحلیل این مقوله، به شاخص هایی می رسیم که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
١-روستاگریزی و کنده شدن از روستا و مهاجرت به شهر و عواقب آن که این را حاصل غربزدگی ما می داند.
٢-مسئله آزادی زنان (واجبات غربزدگی) را مطرح می کند که ” جز تظاهر در اجتماع به او اجازه دیگری نداده ایم، در نتیجه زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیده ایم.
٣-به نظر او، افتراق بین ” مذهب ” و ” حکومتِ با تکیه بر غربزدگی ” نتیجه ای جز انحطاط ندارد. (حاکمیت بی مذهبی و بی دینی)
۴-حاکمیت عوام فریبی
۵-احساس خودباختگی و بی هویتی
۶-وابستگی روز افزون سیاسی دولت ها به غرب
٧-ایجاد صنایع وارداتی و رکود صنایع داخلی
۵) راه شکستن طلسم
در این فصل آل احمد، سه راه حل ارائه می دهد:
١-مصرفکننده ماشین بمانیم؛ (راهی است که تاکنون پیموده ایم) که همان غربزدگی است.
٢-بستن درهای زندگی به روی ماشین و تکنولوژی و روی آوردن به رسوم و سنت های ملی و مذهبی.
اگر ایران می خواهد استقلال اقتصادی و فرهنگی خود را بدست آورد، باید فوت و فن های ماشین را یاد بگیرد و شکی نیست که آل احمد از راه سوم طرفداری می کند.
۶) اجتماعی به هم ریخته
در این فصل به ویژگی های جامعه غرب زده می پردازد که: ” از نظر اجتماعی و اقتصادی گرفتار سازمانی ناهماهنگ و درهم ریخته است، ملغمه ای از اقتصاد شبانی و جامعه روستایی و شهرنشینی تازه پا، با سلطه قدرت های بزرگ اقتصادی، خارجیتر است یا کارتل.
خطر روستا را وسوسه شهر و وحشت از گذر ایل و… می داند و خطر شهر را ” کنفورمیسم ” یعنی همه را سر و ته یک کرباس کردن می داند.
به نظر جلال، جامعه مدرن که ماشین را می سازد تا آن حد خطرناک است که آدمی را به خدمت ماشین می گمارد و در جوامعی نظیر ما که صرفاً مصرفکننده ماشین است، این خطر دو چندان می شود. وی در همین زمینه چنین می نویسد:
“… یک غربی خدمتکار ماشین، دستکم از دموکراسی هم خبری دارد چرا که حزب دنباله ماشین است ولی ما که حزب نداریم از اجتماعات مذهبیمان هم که مدارس روز به روز می کاهند و بعد هم گرفتار حکومتی از نوع عهد دقیانوسیم. پس اگر قرار باشد به خدمتکاری ماشین در آییم و همه سر و ته یک کرباس بشویم که دیگر واویلا! دیگر نه اصلی می ماند و نه فرعی…
جلال یکی از مشکلات عمده این قبیل جوامع را مسئله دموکراسی می داند و بر این باور است که حکومت ها فقط دموکراسی نمایی می کنند آن هم صرفا برای بستن دهان این یا آن حریف سیاسی خارجی که باید وام بدهد. وی معتقد است که دموکراسی غربی به احزاب متکی است و تظاهر تنها به دموکراسی غربی یکی دیگر از نشانه های غربزدگی است.
٧) اقتربت الساعه
در آخرین فصل کتاب، آل احمد با بررسی کتاب های دیگری چون طاعون ” آلبرکامو ” نمایش نامه کرگدن ” اوژن یونسکو ” و فیلم مهر هفتم اثر ” اینگمار برگمن ” بیان می کند که همه ” دلشکسته از عاقبت کار بشریتند. ” بشریتی که اگر نخواهد زیر پای ماشین له بشود باید حتما در پوست کرگدن برود و من می بینم که همه این عاقبت های داستانی وعید ساعت آخر را می دهند که به دست دیو ماشین (اگر مهارش نکنیم و جانش را در شیشه نکیم) در پایان راه بشریت، بمب ئیدروژن نهاده است.
منابع
١-غربزدگی؛ جلال آل احمد؛ زیر نظر شمس آل احمد؛ چاپ سوم؛ ١٣٧۵؛ انتشارات فردوس؛ تهران
٢-مشکله هویت ایرانیان امروز (ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ)؛ فرهنگ رجایی؛ چاپ سوم؛ ١٣٨۵؛ نشر نی؛ تهران
٣-یادنامه جلال آل احمد؛ علی دهباشی؛ چاپ اول؛١٣٧٨؛ نشر به دید؛ تهران
منبع: وبلاگ زندگی اسلامی دو(با اندکی خلاصه و تغییر)