- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه:
در دوران پیامبر (ص) عدهای فقیر بودند و از روی وعدههای بهشت به اسلام روی آوردند. مهمترین عامل در موفقیت پیامبر اکرم(ص) در پیشبرد اهداف خویش و استقبال مردم از آیین محمّدی، اعجازی بود که در آیات قرآن کریم نهفته بود، کمتر کسی بود که با کلام عرب آشنایی داشت و با شنیدن آیات قرآن سر تسلیم فرود نمیآورد.
پاسخ :
با نیم نگاهی به تاریخ پیامبر اسلام و نخستین کسانی که دعوت آن حضرت را در پذیرش آیین جدید لبیک گفتند به خوبی میتوانیم تحلیل کنیم که چه کسانی و با چه اهدافی این آیین را میپذیرفتند؛ برخی از مورخان اسامی اشخاصی را که پس از امیرالمؤمنین و خدیجه کبری ـ علیهماالسلام ـ به اسلام روی آوردهاند، در صفحات تاریخ ثبت کردهاند که نام تعدادی از آنان به شرح زیر است:
زیدبن حارثه، ابوبکر، عثمان، زبیر، عبدالرحمان عوف، طلحه، ابو عبیده جرّاح، ابو سلمه، ارقم، عثمان بن مظمون و برادران او قدامه و عبدالله، عبدالله بن جحش، جعفر بن ابی طالب و همسرش اسماء بنت عمیس، بلال، عمار یاسر و پدر و مادر او و تعداد دیگری از مردان و زنان[۱]
این افراد و تعداد دیگری نخستین کسانی بودند که دعوت رسول خدا(ص) را در یکتاپرستی و روی گرداندن از بتها پذیرفتند، امّا نام اندکی از آنان در میان افرادی است که از فقر اقتصادی رنج میبردند و بعید است که بگوئیم تنها عاملی که سبب قبول اسلام از سوی آنان شده وعده بهشت باشد، زیرا صفحات تاریخ گواه و گویای صفای باطنی و رسوخ ایمان واقعی در قلبهای آنان میباشد، چرا که شکنجههای طاقت فرسا نه تنها از ایمان آنان کاسته نشد بلکه نور ایمان در قلبهایشان افزون گشت.
امیه بن خلف«بلال» را در گرمای شدید نیمروز مکه روی سنگریزهای تفتیده به پشت میخوابانید و با گذاشتن سنگی بزرگ روی سینهاش، او را شکنجه میکرد و میگفت: باید به همین صورت بمانی تا بمیری یا به محمد(ص) کافر شوی و «لات و غری» را بپرستی، اما بلال همه آزارها را به جان میخرید و در همان حالت شکنجه میگفت «اُحد، أحد»[۲]
آیا اینگونه استقامت و پایداری در دین را میتوان به فراز از فقر و امید به بهشت متهم کرد؟ قطعاً چنین احتمالی منتفی است، افزون بر این هشام در این باره میگوید: بلال اسلام راستین را اختیار کرده و دارای قلبی پاک بود.[۳]
طایفه بنی مخزوم عمار و پدر و مادر وی را که همگی اسلام آورده بودند در گرمترین ساعت روز روی سنگریزههای مکه آزار میدادند پیامبر اکرم(ص) (که گاهی) از کنار آنان میگذشت (و این صحنه را میدید) میفرمود: ای آل یاسر صبر کنید، قرار ما و شما در بهشت؛ مادر عمار یاسر را در حالی که همه چیز جز اسلام روی گردانده بود، به شهادت رساندند.[۴]
یاسر پدر عمّار نیز در مکّه به شهادت رسید و عبدالله برادر وی نیز زیر شکنجه از دنیا چشم فروبست.[۵] به یقین میتوان گفت: اگر کسی به طمع بهشت و به خاطر فرار از فقر مسلمان شده باشد، تا ایمان واقعی در قلب او رسوخ نکرده باشد، با تهدید و شکنجه طاقت فرسا، دست از آیین خود برمیدارد و از میدان دین خارج میشود.
اینک پس از روشن شدن این مطلب که فرار از فقر و وعده بهشت، نقشی در رویکرد مردم عربستان به اسلام نداشت، به موضوع اوّل که مهمترین عامل در پیشبرد اهداف رسول خدا(ص) به حساب میآید یعنی جاذبه قرآن کریم برمیگردیم و تنها به بیان دو نمونه بسنده میکنیم:
۱. اسعد بن زراره که از مدینه به مکّه آمده بود به دیدار عتبه بن ربیعه رفت، عتبه جریان ظهور نبوت از سوی حضرت محمّد(ص) را با وی در میان گذاشت و به او تاکید کرد که در هنگام طواف خانه خدا مبادا سخنان پیامبر نوظهور را بشنود و سخنان سحرآمیز او در وی اثر بگذارد و به او پیشنهاد کرد که پنبهای در گوش خود بگذارد تا کلام پیامبر(ص) را نشنود؛ اسعد پس از ورود در مسجد الحرام شروع به طواف کرد، در حین طواف چشمش به آن حضرت افتاد، دید در حجر اسماعیل نشسته و عدهای از بنیهاشم از وی محافظت میکنند، از ترس سحر کلام آن حضرت پیش نیامد، امّا سرانجام با خود اندیشید که این چه کار نابخردانهای است که من انجام میدهم، پیش رفت و به رسم جاهلیّت سلام کرد و گفت: «انعم صباحاً» حضرت در پاسخ وی فرمود خدای من تحیتی بهتر از این فرستاده است و آن اینکه در هنگام ملاقات باید گفت: «سلام علیکم» اسعد از پیامبر(ص) درخواست کرد که هدف خود را از این دعوت توضیح دهد. حضرت دو آیه از سوره انعام را که مضمون آن به شرح زیر است، برای اسعد قرائت نمود: من برای این مبعوث شدهام که شرک و بتپرستی را از بین ببرم؛ احسان به پدر و مادر در سرلوحه برنامه من است؛ فرزندکشی در آیین من به خاطر ترس از فقر کار زشتی شمرده میشود، هدف دیگر از بعثت من این است که بشر را از کارهای زشت پنهان و آشکار آن دور کنم، در شریعت من آدم کشی به ناحق ممنوع است؛ خیانت به مال یتیم حرام است، کم فروشی ممنوع است؛ هیچ کسی را بیش از توانایی خودش تکلیف نمیکنم؛ در گفتار خود عدالت پیشه باشید و به پیمانهایی که با خدا بستهاید وفا کنید.[۶]
۲. ولید از قضات عرب بود و بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل میشد، گروهی از قریش برای حلّ مشکل نفوذ اسلام به سوی او شتافته و قضاوت وی را درباره قرآن خواستار شدند، ولید در اینباره از آنان مهلت خواست، آنگاه در حجر اسماعیل به محضر پیامبر(ص) شرفیاب شد و گفت: بخشی از شعرهایت را برایم بخوان، پیامبر(ص) فرمود: آنچه که من میگویم شعر نیست بلکه کلام خداست، رسول خدا(ص) سوره حم سجده را شروع کردند و به آیه شریفه «فإن أعرضوا فقل أنذرتکم صاعقه مثل صاعقه عادٍ و ثمود[۷]» رسیدند؛ ولید این آیات را شنید و تمام موهای او بر بدنش راست شد، از آنجا بلند شد و بدون آنکه به سمت قریش برود به خانه برگشت و مدّتی از خانه بیرون نیامد به طوری که قریش میگفتند ولید راه محمّد(ص) را در پیش گرفته است.[۸]
ولید در مورد دیگری آیاتی از سوره غافر را از پیامبر(ص) شنید و سخت تحت تأثیر قرار گرفت و هنگامی که به سوی قوم خود بنی مخزوم آمد، گفت: به خدا سوگند امروز از محمّد(ص) سخنی شنیدم که از قبیل کلام جن و انس نبود، شیرینی خاص و زیبایی مخصوصی داشت، شاخههای آن پر میوه و ریشههای آن پر برکت بود، سخنی بود برجسته و هیچ سخنی از آن برجستهتر نیست.[۹]
نتیجه: از صفحات تاریخ اسلام درباره کسانی که به آیین همیشه جاوید خاتمالنبیین(ص) ایمان آورده بودند و نیز از قضاوتهایی که درباره نفوذ سریع آیات قرآن کریم در قلبها، شده، میتوان گفت: مهمترین عامل در پایبند شدن افراد و گروهها به آیین نبوی، مضامین قرآن کریم بوده است نه اینکه به خاطر فرار از فقر به جانب پیامبر(ص)، و دین او بشتابند؛ بله در میان مسلمانان عدهای هم فقیر دیده میشدند، امّا ایمان قلبی آنان مانع از این است که کسی بتواند ادعا کند که ایمان آن عده هم به علت فرار از فقر بوده است.
پی نوشت:
[۱] . ابن هشام، السیره النبویه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، صص ۲۶۴ ـ ۲۷۹ و صص ۳۳۹ ـ ۳۴۲.
[۲] . همان، ص ۳۳۹ ـ ۳۴۰.
[۳] . همان، ص ۳۳۹.
[۴] . همان، ص ۳۴۲.
[۵] . آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، معاصر، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، بهمن ۱۳۶۶، ص ۱۲۷.
[۶] . انعام، ۱۵۲ ـ ۲۵۱، سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ج۱، ص ۲۴-۲۲.
[۷] . فصّلت، ۱۳.
[۸] . مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲، به نقل از اعلام الوری.
[۹] . طبرسی، مجمع البیان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، جزء ۱۰، ص ۳۸۷.