- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
«شیعه جعفری»، لقبی است که با خواندن زندگی نامه امام صادق(علیه السلام) و یا برنامه هایی که در پیوند با سالگرد زادن یا درگذشت آن بزرگوار دیده یا شنیده می شود، بسامد فراوان دارد. این نوشته ی کوتاه در پی آن است تا باز خوانی تاریخ پرفراز و نشیب فراگیری و پراکندگی حدیث میان مسلمانان دو سده ی نخست تاریخ اسلام، نشان دهد لقب یاد شده گرچه همواره در نوشته های نویسندگان دهه های نزدیک به امروز ما، با چاشنی خوش بینی و مثبت انگاری بازتاب یافته است در بستری از ریش خند و دست اندازی شیعیان و آلوده به رنگ سرزنش و نکوهش به کار می رفته است و سرنوشتی چون دیگر واژه هایی داشته است که نخست ناخوشایند بوده اند و اندک اندک نمودی نو و شناسنامه ای دلپذیر یافتند.
مقدّمه
به گزارش دانش زیست شناسی(Biology) برخی جانداران در فرایند تولد تا بلوغ خود، دگرگونی های شگفت آوری پشت سر می نهند تا با بیرون شدن از یک قالب و درآمدن به قالبی نو، ارگان های گوناگونی را تجربه کنند و اندام های نهایی و بافت های ماندگار خود را بازیابند. این ویژگی که دگردیسی(Metamorphism) نامیده می شود و در حشراتی چون پروانه ها و ملخ ها و دوزیستانی چون غوک ها دیده می شود، به نوعی، سرنوشت مشترک انسان ها و واژه ها نیز هست: آدمیان هم در درازنای زندگی خود، تحت تأثیر علل و عواملی گوناگون و گاه ناشناخته، رن
گ ها و نقش های تابه تا و تو در تویی بر جان و روان و اندیشه و احساسات خود می بینند یا می زنند و چنان دیگرگون می شوند که گویا به رغم باور فیلسوفان، «انقلاب ماهیت»(Transmutation) پیدا می کنند و به گفته ی فرانسوی ها، «الینه» می شوند.
واژه ها و القاب، بسان برخی جانداران، در فرایند تولد تا بلوغ خود، دگرگونی های شگفت آوری را پشت سر می نهند و اگر چه بسیاری از آنها در همان زادگاه معنای لغوی خود ایستا می مانند و دست خوش دگرگونی ها و پوست اندازی ها نمی شوند، شماری در خور ملاحظه از آنها نیز چنین نیستند. این دسته از واژه ها، در بستر معنایی زاده می شوند، رشد می کنند، می بالند و گاه می میرند و از دایره ی کاربری ها بیرون می روند؛ به دیگر سخن، برخی از واژه ها به دنبال افزودن یا کاستن یک یا چند قید و در نتیجه، در پی ایجاد توسعه یا محدودیت در مفهوم شان، از شکلی به شکل دیگر و از شخصیتی به شخصیت دیگر در می آیند، و به همین ترتیب فرایند اصطلاح سازی(Term) شکل می گیرد و «اصطلاح شناسی»(Terminology) زاده می شود؛ فرانیدی که ما آن را «دگردیسی های ترمینولوژیک» می نامیم. چگونگی رخ نمایی اصطلاح «شیعه ی جعفری» و دیگرگونی اش، پاره ای از این داستان دیر آیند و پر نمونه است.
۱.دو امام وارسته(علیه السلام) و یک گشایش خجسته
بازخوانی پرونده ی فراز و فرود و برآمدن و پا گرفتن و فرو ریختن و از پا درآمدن نظام های سیاسی ای که نه به پشتوانه ی خواست توده ها و گرایش درونی آنان، پشت بر اورنگ چیرگی و تخت حاکمیت دارند، بلکه همواره شمشیر را گام نخستین موجودیت و گره گشای بحران مشروعیت و مقبولیت خود می بینند، نشان می دهد آمد و شد چنین نظام هایی و دست به دست شدن شان، پیوسته نموداری زنگوله ای و تکراری و پیش بینی شدنی دارد. داستان هر یک از چنین چیرگی هایی، با سست شدن و فرو ریختن نظام پیشین و پا گرفتن و سست بودن نظام نو، آغاز می شود؛ آن گاه همین سیستم مدیریتی جدید، روزگار خوش اوج گیری و اقتدار و سروری را در پیش می گیرد و چونان یک فواره به پله ی پایانی نیرومندی خود می رسد؛ پس از آن، سرنوشت آبشارگونه ی خود را می آغازد و روزهای سستی و سیاهی و سردی اش فرا می رسد و چون به سال های پایانی چیرگی خود می رسد، چونان نظام های پیش تر رفته، از پا افتاده و ناتوان می شود و به دست براندازانی که فردا به قدرت می رسند و براندازان دیگری را پیش روی خود می بینند، از پا در می آید و …این چرخه ادامه دارد.
چنین آمد و شدی در جهان سیاست، هر چه برای سیاستمداران و دلباختگان دلبر قدرت و مدیریت، جانکاه و تلخ باشد و خواب خوش هماره بر سر کار بودن و پشت یه تخت طاووس اقتدار داشتن را در کامشان با کابوس های بیم بر انگیز بر هم زند و دردآلود کند، برای ساکنان کوی فرهنگ و اندیشه و اصلاح، خوشایند و مایه ی شادخواری و امیدواری است. فرو رفتن هر نظام سرکوبگر و دشمن دیرپای اندیشیدن و اندیشه ورزان در گرداب رویارویی براندازان و «حیّ علی الصّلاح» گویان، ناخواسته و ناگزیر، فشار سنگین آن را که دیگر نمی تواند چونان گذشته، در چند سنگر، با دشمنان خود بجنگد و محاسبه گرانه و چاره جویانه بهتر آن می بیند که در بردی کوتاه، نخست با شمشیر به دست ها و کمان بر دوش ها دست و پنجه نرم کند و کار قلم به دستان و کتاب پرستان را به فرصت فراروی فردا واگذارد، از گرده ی فرهنگ پروران و دلسوختگان دانش آموزی و دانش پراکنی بر می دارد و بدین ترتیب است که غنیمت گران، بهای اندکی آسان تنفس کردن این دست انسان های ساخته شده و سازنده، نه به دست قدرت برتر امروز که ناخواسته و پیش آمده، به دست قدرت برتر و سرکوبگر فردا فراهم می شود!
از راه رسیدن چنین گشایشی خجسته و سوگمندانه کوتاه دامان و نه چندان دیرپا، همواره با روی خوش و آغوش گرم کسانی همراه بوده است که لبخند زنان به سراب سیاست و این گونه تلاش های رفتگار، شتابان و خستگی ناپذیر به تکاپوهایی فرهنگی و ماندگار دست زده، بنیادهایی پی افکنده اند که تاریخ را در نوردد و از گزند باد و باران، خم به ابرو نیاورد؛ زیرا آنان به تجربه ی تلخ و تکراری و تاریخی انسان ها دریافته اند که خزان در پیش و «بهار پراگ، کوتاه است!».
داستان بر آمدن امویان و سست شدن و از پا درآمدنشان به دست عباسیان، نمایشی از آن فیلمنامه ی همیشگی است که تنها هنر پیشه ها و بازیگرانش نام هایی دیگرگون و تازه به گوش رسیده داشتند؛ کارزار این دو خانواده ی قدرت طلب گرچه با دست اندر کاری و پا در میانی بازیگران رنگارنگ و پر شماری چونان ایرانیان و علویان همراه بود و این نوشتار با رویکردی که دارد، جای شایسته ی پرداختن، به آنها نیست فشار سنگین خاندان اموی را از دوش دو پیشوای پاک شیعیان، امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) برداشت و به آن دو فرصت های گرانبهایی برای پیوند بیشتر با هواخواهان و گفت و شنیدهای فرهنگ ساز با ایشان ــ آن هم دور از چشم جاسوسان و نگاه های خبر چینان حکمومتی ــ داد.
این فراخی حال و گشایش روزگار، برای امام صادق(علیه السلام) دو چندان بود؛ آن حضرت ــ اگر پدر ارجمندش نتوانست بیش از سستی پایه های بنیاد حکومت اموی چیز دیگری از داستان دراز دامن دست به دست شدن عروس زشت روی قدرت را ببیند هم سال های نگونبختی و از پا درآمدن امویان و هم سال های سر برآوردن و نوپایی عباسیان را دید و هم از این روی توانست به تلاش ها و تکاپوهایی بسی بیشتر و پر دامنه تر از آنچه پدر بزرگوارش کرد، دست زند.
برآیند آنچه امام صادق(علیه السلام) کرد و کم و بیش تا سال ۱۴۵قمری که در آن منصور ــ خلیفه ی سرکوبگر عباسی ــ خیزش علویان زیدی مذهب به رهبری محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم را فرو نشاند، و با دغدغه ای کمتر و جست و خیزهایی آزادانه تر دنبال شد، چنان در سطح و عمق، گسترده و ریشه دار که درباره اش بسیار گفته اند و نوشته اند و نیازی به بازگویی آن در این جا نیست(برای نمونه، ر.ک.به: قزوینی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۱۲/مغنیه، [بی تا]، ص۱۰۶/شریف قرشی، ۱۴۱۳ق، ج۷، ص ۱۹۸/امین، ۱۴۰۳ق، ج۱، صص۲۱و۲۵/پیشوایی، ۱۳۷۲ش، ص۳۵۶/آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۰ق، ص۱۲۹/مظفری، [بی تا]، ص۴۴/یحیی امین، ۱۴۰۶ق، ص۸۳/جعفری، ۱۳۷۲، ص۳۰۲/فیاض، ۱۳۹۵ق ، ص۱۵۰/نعمه، ۱۴۱۳ق، ص۳۱۲/مطهری، ۱۳۵۸، ص۱۴۱/معروف حسنی، ۱۹۸۱م، ج۲، ص۲۵۲/شیرازی، ۱۳۶۱، ص۵۷۶/حیدر، ۱۳۹۰ق، ص۲۱۵/طباطبائی، [بی تا]، ص۵۳).
منبع: پرویز رستگار؛نشریه شیعه شناسی، شماره ۲۶.