- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پس از حماسه عاشورا، شیعیان با الهام از قیام حسینی با حکومت ستمکار بنی امیه به مبارزه برخاستند. قیام توابین، قیام مختار، قیام زید و فرزندش یحیی نمونه هایی از مبارزات شیعیان با بنی امیه بود که همگی با شعار خونخواهی امام حسین و با الهام از حماسه عاشورا شکل گرفته بود.[۱]
قیام مردم مدینه و واقعه حره
قیام مردم مدینه پس از آن صورت گرفت که گروهی از مردم مدینه برای دیدن اوضاع یزید به دمشق رفتند و پس از بازگشت، آنچه از زشت کرداری یزید دیده بودند را بازگو کردند. مردم گرد منبر پیامبر اکرم (ص) جمع شدند و یزید را از خلافت عزل و خانواده های منتسب به بنی امیه را از مدینه بیرون کردند و گفتند کسی که قاتل اولاد رسول الله (ص) و ناکح محارم و تارک نماز و شارب خمر است، لیاقت خلافت ندارد.[۲]
یزید پس از اطلاع از واقعه، مسلم بن عقبه را در رأس گروهی جنگجو به مدینه فرستاد. وی بعدها بر اثر افراط در کشتار مردم مدینه، در منطقه «حره»، معروف به مسرف بن عقبه گردید. وی پس از ورود به مدینه به مدت سه روز این شهر را برای لشکریانش مباح کرد و آنها فجایع عظیمی به بار آوردند.[۳]
قیام زنان و مردان قبیله همدان
وقتی یزید به هلاکت رسید، برخی از کوفیان در اجتماعی که داشتند، تصمیم گرفتند تا تعیین خلیفه، شخصی را به عنوان حاکم کوفه تعیین کنند و بر امارت عمر بن سعد (در تاریخ طبری: عمرو بن سعید) اجماع کردند.
ناگاه زنان همدان با صدای «واحسینا» به گریه آمدند، و مردان قبیله همدان با شمشیرهای آخته بر گرد منبر شروع به چرخیدن کردند و با این کار از به قدرت رسیدن دشمن حسین (ع) جلوگیری نمودند.[۴]
قیام توابین
شگردهای اهریمنانه بنی امیه در مهار مردم کوفه، و جلوگیری از حرکت کاروان امام حسین (ع) به طرف کوفه، و عکس العمل سریع اعوان خلافت بنی امیه در سیطره بر کوفه، و ایجاد فضای امنیتی سنگین، و از طرفی سستی و ضعف سازماندهی در بین شیعیان کوفه، و عدم پیش بینی درست اوضاع از سوی آنان، باعث نوعی غافلگیری و ندانم کاری در بین آنان شد که البته هزینه سنگین آن جبران ناپذیر گردید؛ هزینه ای به بهای شهادت سبط پیامبر اکرم (ص) و اسارت اهل بیت (ع).
این تقصیرها و قصورها عموم مردم شیعه و غیرشیعه را آزار می داد و خیلی زود از فردای واقعه عاشورا به فکر جبران افتادند. لذا بزرگانی چون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل أزدی، عبدالله بن وال تمیمی و رفاعه بن شداد بجلی در منزل سلیمان بن صرد اجتماع کردند و دور از چشم اعوان بنی امیه به شور پرداختند.
دو نکته از مجموع گفتگوهای آنان به دست می آید:
اول، پشیمانی شدیدشان از اینکه فرصت ارزشمند حمایت از امام حسین (ع) و براندازی خلافت بنی امیه را از دست دادند؛ از این جهت سخت احساس گناه می کردند، گناه نابخشودنی که جز با جانفشانی، ننگ آن زدودنی نبود.[۵] و لذا شعار آنان «یا لثارت الحسین» بود و اینان اولین کسانی بودند که با این شعار به قیام پرداختند.[۶] از این رو آتش انتقام در درونشان زبانه می کشید و کینه بنی امیه و قاتلان امام حسین (ع) و یارانش در دل آنان موج می زد.
دوم، سرنگونی بنی امیه؛ زیرا تمامی نابسامانی ها و جنایت ها را معلول طاغوت بنی امیه می دانستند. آنان نامه ها و سخنان امام حسین (ع) را فراموش نکرده بودند و ارزیابی امام (ع) از اوضاع را کاملاً می دانستند.
نتیجه شور این گروه به دو تصمیم مهم منتهی شد:
اول: تهیه ابزار جنگی لازم در نهایت احتیاط و دور از چشم اعوان بنی امیه. زیرا نیک می دانستند که افشای این امر باعث ناکامی و خسارت شدید خواهد شد.
دوم: دعوت از شیعیان سایر بلاد مثل بصره، مدائن و … و انتظار فرصت مناسب برای خروج و قیام انتقام جویانه.
سرانجام آنها تصمیم گرفتند حمله را از شام آغاز کنند و سپس به کوفه بپردازند؛ زیرا علت اصلی همه جنایات را شیطان صفتان ساکن در شام می دانستند. از سال ۶۱ هجری و پس از واقعه عاشورا، توابین در کار جمع سلاح و سازماندهی افراد و انتظار فرصت مناسب بودند تا در سال ۶۵ هجری که یزید به هلاکت رسید و زمینه مناسب فراهم گردید؛ لذا آنان پنهان کاری را کنار گذاشتند و دعوت خود را علنی ساختند.
آن گاه در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال ۶۵ هجری نخستین شعله قیام زبانه زد. در آن شب، توابین با هم به سوی تربت پاک امام حسین (ع) روانه شدند و همین که بالای قبر آن حضرت رسیدند، فریادی از دل برآورده، عنان اختیار از کف دادند و این سخنان را با اشک دیده در هم آمیختند:
«پروردگارا! ما فرزند پیامبر (ص) را یاری نکردیم؛ گناهان گذشته ما را بیامرز، ما را بپذیر؛ به روح حسین (ع) و یاران راستین و شهید او رحمت فرست. ما شهادت می دهیم که بر همان عقیده هستیم که حسین (ع) بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت بر ما ننگری، زیانکار و بدبخت خواهیم بود.»
آنها پس از پایان این صحنه مهیج و شورانگیز، قبور شهدا را ترک گفتند و به سمت شام حرکت کردند و در سرزمینی به نام «عین الورده» با سپاه شام، که فرماندهی آنها را عبیدالله زیاد به عهده داشت، روبرو شدند.
پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز رفاعه به شهادت رسیدند و بقیه نیروهای شان به فرماندهی رفاعه بن شداد به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.[۷]
قیام مردم کوفه به سرکردگی مختار
مختار با یاران خود، از جمله باقی ماندگان توابین و با شعار «یا لثارات الحسین» جنگ های سختی با معاندان کرد و از تک تک دست اندر کاران فاجعه عاشورا انتقام گرفت. درباره ماهیت قیام و نحوه بیعت مردم با مختار نوشته شده است:
مختار در شب چهارشنبه، ۱۴ شبانه روز مانده از ماه ربیع الآخر سال ۶۶ قمری در کوفه خروج کرد و مردم با او براساس کتاب خدا، سنت پیامبر (ص)، خونخواهی امام حسین (ع) و اهل بیت او و دفاع از ضعیفان بیعت کردند.»[۸]
به نظر می رسد مقصود از ضعفاء در عبارت مذکور، «موالی» باشند، یعنی مسلمانان غیرعرب که از طرف دستگاه خلفاء سخت در زحمت بودند و تبعیض وحشتناکی علیه آنان اعمال می شد.
حضور چشمگیر موالی در سپاه مختار
درواقع مختار، موالی را که مخصوصاً در کوفه زیاد بودند، زیاده از حد دلجویی کرد و آنها را که در دوره تسلط عمال بنی امیه، مورد جور و استخفاف بسیار واقع شده بودند، هواخواه خویش گردانید.
عمال بنی امیه که تعصب عربی بسیار داشتند، پیش از آن، نسبت به این موالی تحقیر و اهانت بسیار روا داشته بودند. آنها قبل از آن، موالی را پیاده به جنگ می بردند و از غنایم نیز بدان ها هرگز بهره ای نمی دادند.
مختار، موالی را بر مرکب نشاند و از غنائم جنگ بهره شان داد؛ از این رو آنها به یاری مختار برخاستند. چنان شد که عده موالی در سپاه او چندین برابر عرب ها بود.»[۹]
قیام ابن أشعث به همراهی مفسران و قاریان قرآن
عبدالرحمن بن محمد بن أشعث از جانب حجاج بن یوسف ثقفی در زابل امارت داشته است، اما در ادامه به عللی بر او خروج می کند.[۱۰] و چون ابن اشعث با حسن مثنی نواده علی ابن ابیطالب (ع) – که فرزند حسن مجتبی (ع) و از بزرگان بنی هاشم بود – بیعت کرده بود، هنگام خروج علیه حجاج، شیعیان و موالی به او پیوستند.
به خاطر نام حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی (ع) – که در عاشورا نیز حضور داشته و زخم های زیادی بر او وارد شده بود[۱۱] – مفسران و قراء زیادی نیز به ابن اشعث پیوستند.[۱۲]
گرچه بعد از شکست ابن اشعث، حجاج بسیاری از قراء را بخشید، اما پس از چهار سال سعید بن جبیر را که به مکه پناهنده شده بود، دستگیر نمود و به شهادت رسانید.[۱۳]
صورت بیعت ابن اشعث اینگونه بود: «بیعت کنید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و جهاد با اهل ضلالت و گمراهی و جهاد با کسانی که حرام الهی را مباح کرده اند.»[۱۴]
در لشکر ابن اشعث، بیشتر، سخن از مبارزه با منکرات، فساد، ظلم و بدعت ها بود و مفسران همراه آنان، مثل سعید بن جبیر و شعبی و نخعی و مانند آنها نیز نقش بزرگی در تهییج مردم به مقاومت در برابر دستگاه بنی امیه داشتند؛ چنان که نوشته اند:
جبله بن زحر (فرمانده لشکر ابن اشعث) فریاد برآورد: ای عبدالرحمن بن ابی لیلی! ای جماعت قاریان قرآن! فرار از جنگ بر هیچ کس زشت تر از شما نیست. من از علی بن ابی طالب (ع) که خدا مقامش را رفیع گرداند و پاداش راستان و شهدا را به او عنایت فرماید، در روز جنگ با شامیان (صفین) شنیدم که می فرمود:
ای مؤمنان! کسی که تجاوز و منکری را که بدان خوانده می شود مشاهده کند، آن گاه با قلب خود آن را انکار کند، پس به سلامت عبور کرده و از ننگ آن دوری جسته است. اما آن کس که با زبان خود به انکار منکر و تجاوز بپردازد، پس جسارت به خرج داده است و او برتر از کسی است که فقط با قلب خود از منکر تبری جسته است.
اما آن کس که با شمشیر آخته به جلوگیری از منکر و بازداشتن از تجاوز اقدام کند تا «کلمه الله» حاکم و «کلمه الظالمین» محکوم گردد، راه درست را رفته و قلبش نورانی گشته است. پس بجنگید با این مردمی که حرام خدا را مباح کرده اند و در دین خدا بدعت گذاشته اند؛ آنان که به حق ناآشنایند و کارشان تجاوز و تعدی است.
ابوالبختری گفت: ای مردم! به خاطر دین و دنیای خود با اینها بجنگید. سوگند به خدا اگر بر شما پیروز شوند، دین و دنیای شما را به تباهی می کشند. شعبی گفت: ای مردم بکشیدشان و حرجی به خود راه ندهید. سوگند به خدا بر گستره زمین کسی را ستمگرتر از ایشان سراغ ندارم. سعید بن جبیر نیز از همین قبیل کلمات بر زبان جاری کرد. آن گاه فرمانده گفت: هجوم سنگین و درستی بر آنان بیاغازید و هرگز پشت به آنان نکنید تا آنجا پیش روید که صفوف آنان را بر هم زنید.
آتش جنگ آنچنان زبانه کشید که مفسری مثل سعید بن جبیر و ابوالبختری در گرما گرم جنگ به درون لشکر شامیان رسیدند و همچنان بر آنان حمله می بردند.[۱۵]
این جنگ چهار سال طول کشید. در ابتدا، در نزدیکی شوشتر حجاج شکست خورد و به بصره گریخت و از آنجا به کوفه رفت؛ اما در ادامه در نزدیکی «دیر الجماجم» طی صد روز، هشتاد نبرد بین آنها رخ داد و سرانجام ابن اشعث شکست خورد.[۱۶]
قیام زید بن علی
زید فرزند امام سجاد (ع) فردی زاهد، با ورع و حلیف قرآن بود و در برابر مظالم بنی امیه احساس مسئولیت می کرد. خون حسین (ع) در رگ هایش می جوشید و منتظر فرصت بود تا به جنایت بنی امیه در ریختن خون امام حسین (ع) پاسخی در خور بدهد. می گفت: «هرگز هیچ قومی از گرمای شمشیر نهراسید، مگر اینکه ذلیل شد.»[۱۷]
شائبه هایی که در مبارزات مختار و ابن اشعث مطرح شد، از قبیل دنیا طلبی و هوا خواهی، هرگز در مورد زید گفته نشده است.[۱۸]
قیام زید در کوفه، اولین قیامی است که از خاندان علی (ع) پس از واقعه کربلا علیه بنی امیه صورت گرفت و ماجرا چنین پیش آمد که: کوفیان پیش او آمدند و گفتند صد هزار مرد شمشیر زن داریم که همه در خدمت تو جان سپاری می کنند. زید گفت: من از عذر شما می ترسم و می دانید که با جد من حسین (ع) چه کردید! ایشان او را به خدای تعالی سوگند دادند و به عهود و مواثیق مستحکم گردانیدند و مبالغه بسیار نمودند.
زید به کوفه آمد و شیعیان فوج فوج با او بیعت می کردند تا پانزده هزار مرد از اهل کوفه بیعت کردند، به غیر از اهل مداین، بصره، واسط، موصل، خراسان، جرجان و ری. چون کار بیعت بدین جا رسید، زید دعوت خود را آشکار کرد.
یوسف بن عمر که از طرف بنی امیه امیر کوفه بود، لشکری فراهم نمود و جنگی عظیم برپا شد؛ لشکر زید متفرق شدند و زید با اندک فوج باقی مانده، نبرد سختی کرد که ناگاه تیری بر پیشانی وی اصابت کرد و شهید شد. گرچه جسد او را اندک یاران باقی مانده به گور سپردند، اما بالاخره یوسف بن عمر جسد را پیدا کرد و به دار آویخت. جسد چهار سال بر دار بود تا آن گاه که هشام دستور داد جسد را بسوزانند و به باد دهند.[۱۹]
قیام یحیی بن زید
ظاهراً یحیی هنگام شهادت پدر، حاضر بوده است و اندکی قبل از قتل پدر، پنهانی از کوفه می گریزد و با چند تن از یارانش به خراسان می رود و نهایتاً وارد بلخ می شود.
در بلخ به تدارک قیام برمی آید و یارانش گرد او جمع می شوند و پس از جنگ و گریزهای متعدد در نیشابور و هرات و گرگان همراه یارانش در رمضان ۱۲۵ قمری به شهادت می رسد. سرش را به دمشق برای ولید می فرستند و تنش را بر چوبه دار در دروازه گرگان می آویزند تا ابومسلم ظفر پیدا می کند و جنازه را پایین می آورد و در همان جا دفن می نماید.
افکار عمومی به قدری از جنایات بنی امیه خصوصاً قتل یحیی که هجده سال بیش نداشت، تنفر پیدا کرده بود که به هر ندایی که از در مخالف با بنی امیه بلند می شد، پاسخ مثبت می دادند؛ تا جایی که در آن سال هر کودکی که در خراسان متولد شد، نامش را یحیی و یا زید می نامیدند تا نام این شهیدان جاودانه گردد.[۲۰]
سقوط بنی امیه
تراکم جنایات بنی امیه و وحشیگری بی نظیر آنها چنان در حافظه مردم انباشته شده بود که مردم بی تأمل ندای عباسیان را لبیک گفتند. عباسیان شهدای مبارزات و مقاومت های پیش گفته را نیز دستاویزی برای خروج خود ساختند. آنان به کمک داعی خود ابومسلم و به بهانه انتقام خون زید و پسرش یحیی توانستند بقایای زیدیه و ناراضیان عراق را هم جلب نمایند.[۲۱]
قیام زید و یحیی، هرچند به شط خون نشست، اما سرانجام در سیری تکاملی به دریای مواج خون هزاران شهید راه حق و در نهایت به اقیانوس خون شهدای کربلا پیوست و تبدیل به طوفانی شد که کیان بنی امیه را در نوردید و آنان را به سقوط کامل کشانید؛ زیرا سنت الهی این است که:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»[۲۲] «ما به وسیله حق بر سر باطل می کوبیم تا به مخ او برسد و آن گاه باطل نابود گردد.»
نتیجه گیری
قیام حسینی و حماسه عاشورا سرآغاز دوره ای از مبارزات شیعیان با امویان بود. قیام های شیعیان یکی پس از دیگری بر ضد حکومت ستمکار و فاسد بنی امیه شعله ور می شد تا اینکه سرانجام در قرن دوم هجری قمری این مبارزات به نابودی کامل حکومت اموی ختم شد. آنچه این قیام ها را طی چند دهه زنده نگه می داشت الگوی الهام بخش قیام حسینی و شعار «یا لثارات الحسین» بود.
پی نوشت ها
[۱] . طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص ۴۳۱
[۲] . محدث قمی، تتمه المنتهی، ص ۳۸
[۳] . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۲۶۲، ج۸، ص ۲۳۸
[۴] . طبری، تاری الطبری، ص۴۰۴؛ محدث قمی، تتمه المنتهی، ص ۵۰
[۵] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص ۳۳۲
[۶] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۰؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۷، ص ۲۷
[۷] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳۲-۳۴۷؛ پیشوایی، سیره پیشوایان، ص ۲۲۵
[۸] . شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۳
[۹] . زرین کوب، دو قرن سکوت، ص ۹۷
[۱۰] . ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص ۶۵
[۱۱] . محدث قمی، منتهی الآمال، ج۱، ص ۵۱۴
[۱۲] . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۴، ص ۱۲
[۱۳] . شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص ۳۳۶
[۱۴] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص ۷۹
[۱۵] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص ۸۵
[۱۶] . زرین کوب، دو قرن سکوت، ص۱۰۳
[۱۷] . شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۷۲
[۱۸] . شیخ مفید، الارشاد، ص ۱۷۳؛ فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص ۲۷۰
[۱۹] . زرین کوب، دو قرن سکوت، ص ۱۰۵ – ۱۰۶؛ همو، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۳۶۱- ۳۶۲؛ محدث قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص ۱۱۱-۱۱۲
[۲۰] . محدث قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص ۱۱۳ به بعد
[۲۱] . زرین کوب، دو قرن سکوت، ص ۱۰۵ – ۱۰۶
[۲۲] . انبیاء/۱۸
منابع
۱- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، چاپ اول، ۱۳۶۳ش
۲- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۳۲۵ق
۳- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، مصر، هجر، ۱۴۱۷ق
۴- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۳۸۵ق
۵- ابن ماکولا، علی بن هبه الله، الإکمال فی رفع الإرتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الأسماء و الکنی و الأنساب، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق
۶- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، ۱۳۷۲ش
۷- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ نهم، ۱۳۸۰ش
۸- زرین کوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، تهران، نشر سخن، چاپ سی و نهم، ۱۴۰۲ش
۹- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه عز الدین، چاپ اول، ۱۴۱۳ق
۱۰- طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، قم، مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۰۴ق
۱۱- طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دار الثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق
۱۲- فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، تهران، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش
۱۳- قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۷۹ش
۱۴- قمی، عباس، تتمه المنتهی، قم، مؤمنین، چاپ اول، ۱۳۸۰ش
۱۵- مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق
منبع اقتباس: اعرابی، غلامحسین، اثرگذاری الگویی مقاومت حسینی بر مبارزات شیعیان در دوره بنی امیه، نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد۲، تهران، سازمان اوقاف و امور خیریه سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، ۱۳۸۸ش