- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
براى روشن تر شدن جواب این سؤال یادآورى مطالبى ضرورى به نظر مى رسد:
۱. مردم کشورهایى که به دست نیروهاى رزمى مسلمان فتح مى شدند، همان سال فتح، مسلمان نمى شدند بلکه این مردم به تدریج و در طول قرن ها دین اسلام را پذیرفته اند و چنین نبود که نیروهاى رزمى مسلمان، مردم این کشورها را مجبور به مسلمان شدن کرده باشند بلکه آنان به این مردم مى گفتند: یا مسلمان شوید و یا جزیه بپردازید و این مردم هم جزیه مى دادند و به دین خود مى ماندند. به عنوان مثال مردم ایران را در نظر بگیرید. این مردم به تدریج و در طول صدها سال مسلمان شده اند نه این که همان سال فتح کامل ایران، مسلمان شده باشند. ایران در سال سى و یکم هجرى قمرى فتح شد ولى مسلمان شدن مردم ایران در قرن سوم به اوج خود رسید و در قرن چهارم، فرهنگ ایران، فرهنگ اسلامى شد ( ر.ک: خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری).
۲. مردم کشورهاى تازه مسلمان، وقتى که مسلمان مى شدند نمى دانستند که در مسأله خلافت وجانشینى پیامبر چه حوادثى پیش آمده و چه نظریاتى وجود دارد. آنان وقتى که مسلمان مى شدند به آنان نمى گفتند که مسلمانان پس از وفات پیامبر بر سر مسأله جانشینى چه اختلافاتى داشتند بلکه هر کس مسلمان مى شد، همان لحظه ابوبکر، عمر و عثمان را خلیفه پیامبر به حساب مى آورد و مسأله شیعه و سنى براى آنان مطرح نشده بود.
به عنوان مثال مردم ایران و مردم شام نمى دانستند که در روز وفات پیامبر و پس از آن چه مسائلى پیش آمده بلکه آنان وقتى که مسلمان مى شدند، ابوبکر را خلیفه مى دانستند و عمر بن خطاب را خلیفه پیامبر به حساب مى آوردند. بر این اساس، مسلمانان کشورهاى تازه مسلمان، مسأله اى به نام شیعه و سنى نمى دانستند و به تدریج این مسأله براى آنان روشن شد که در میان مسلمان دو دیدگاه وجود دارد و پس از آن بود که عده زیادى از مسلمانان متوجه حق و باطل در مسأله خلافت شدند. البته برخى از مردم و گاهى برخى از شهرها، بسیار زودتر از جاهاى دیگر متوجه این مسأله شدند و زودتر از همه شیعه شدند. پس نباید چنین فکر کرد که مسلمانان کشورهاى تازه مسلمان شده مسأله شیعه و سنى را تحقیق کرده باشند و بعد سنى شده باشند بلکه در آن زمان مسأله سنى و شیعه براى این مردم مطرح نبود و فقط مسلمان مى شدند و بعدها فهمیدند که مسأله شیعه و سنى مطرح است و عده اى شیعه شدند و ابوبکر و عمر و عثمان را خلیفه پیامبر به حساب نیاوردند.
در ایران، شهر قم اولین مرکز تشیع بود و زودتر از همه جا مردم این شهر، تشیع را پذیرفته اند. آقاى جعفریان در کتاب «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» چنین آورده است: «به طور قطع مى توان گفت: شهر قم اولین مرکز تشیع در ایران بوده است زیرا سابقه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجرى باز مى گردد و تا آن موقع ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقى ماندن بر دین آباء و اجدادى خود بود. اما قم مشى مذهبى خود را برگزیده بود (تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى، ص ۱۱۷ چاپ سوم، یک مجلدی)
بر این اساس باید توجه داشته باشیم که در ایران و کشورهاى دیگر تازه مسلمان شده، هم مسلمانى به تدریج پیش رفته و هم تشیع به تدریج پیش رفته است و مسأله شیعه و سنى در آغاز امر براى مسلمانان کشورهاى تازه مسلمان شده، به طور جدى مطرح نبوده است و بعدها این مسلمانان متوجه مسأله شیعه و سنى شده اند و پس از آن که در میان آنان این مسأله مطرح شد، آنان دو حالت خاص پیدا کردند. عده اى شیعه شدند و عده زیادى در همان اعتقاد نخستین باقى ماندند و آنان که بر اعتقاد نخستین باقى ماندند، دو گونه شدند. عده اى بسیار متعصب و افراطى شدند و عده اى به صورت معتدل ماندند و در طول تاریخ بین سنیان متعصب و افراطى و شیعیان درگیرى وجود داشته است.
۳. اصفهان هم از شهرهایى است که تشیع در آنجا به تدریج پیش رفته همان طورى که در بسیارى از شهرهاى دیگر ایران نیز به تدریج گسترش یافته است. اصفهان در دوران خلیفه دوم به دست ابوموسى اشعرى فتح شد. در آغاز، عرب هاى مسلمان براى حفظ سلطه خود بر این شهر، شمارى از جنگجویان مسلمان را در آنجا اسکان دادند واین افراد به تدریج اصفهانى شدند. امویان تبلیغات تندى بر ضد علی(ع) و علویان کردند و این تبلیغات در اصفهان بیش از جاهاى دیگر تأثیر گذاشت و تا چند قرن این تبلیغات چهره خاصى به این شهر بخشیده بود و مردم اصفهان داراى تسنن افراطى شدند واصفهان به عنوان شهر ناصبى معروف شد و بعدها به تدریج، تسنن اصفهان تعدیل شد ولى با این حال نفوذ تشیع در آن به این آسانى امکان نداشت.
در طول قرن اول تا قرن چهارم این شهر محدثان و عالمان فراوانى در مذهب سنت داشت. ابوبکر خوارزمى که از شیعیان ادیب قرن چهارم هجرى است مى نویسد: «از خدا مى خواهیم که ما را بر چند چیز محشور نکند: ناصبى گرى اصفهانى و…» این نشان مى دهد که مردم اصفهان در قرن چهارم در تسنن افراطى بسر مى بردند و نسبت به اهل بیت کینه خاصى داشتند.
در حدیثى آمده است که علی(ع) فرمود که مردم اصفهان فاقد چند امر هستند که یکى از آنها محبت ما خاندان پیامبر است. البته با وجود تسنن افراطى در اصفهان در آن دوران، عده اى هم بودند که به اهل بیت پیامبر علاقه و محبت داشتند. یکى از عوامل رشد علاقه به اهل بیت در میان مردم اصفهان، صاحب بن عباد است. صاحب بن عباد وزیر شیعى و برجسته دوره اخیر حکومت آل بویه است. شهر اصفهان و شهر قم دو نقطه مقابل هم بودند. قم شیعه خالص و اصفهان سنى افراطی.
در آن زمان از نظر تقسیمات منطقه اى قم تابع اصفهان بود و به خاطر گرایشات متضاد این دو شهر، شهر قم را از اصفهان جدا کردند. در قرن چهارم توسط صاحب بن عباد و حاکمان بویهیى به تدریج در اصفهان تشیع رشد مى کرد. در قرن ششم تشیع اصفهان به رشد خود ادامه داد.
حرکت فرهنگى عماد الدین طبرى در قرن هفتم، یکى از اقداماتى است که براى انتشار تشیع در اصفهان انجام شد. عماد الدین طبرى آثار علمى خود را به زبان فارسى نشر داد و این نشان مى دهد که در قرن هفتم تشیع در اصفهان رشد چشمگیرى داشته است.
عماد الدین طبرى در مقدمه کتاب «کامل بهائى» آورده است که: «روزگار تقیه به سر آمده است». این نشانگر آن است که در قرن هفتم، اصفهان بسیار عوض شده بود و تشیع گسترش خوبى داشته است. در قرن هشتم سلطان محمد خدابنده شیعه شد و در رواج دادن تشیع اقداماتى کرد و اقدامات او در اصفهان هم بى تأثیر نبود. در قرن هشتم و نهم در اصفهان میان سنى ها و شیعه ها یک نوع تفاهم برقرار شده بود. اصفهان با آمدن صفویه به آن شهر، آمادگى کامل براى تشیع داشت و وقتى شاه اسماعیل صفوى به اصفهان آمد، کمترین مقاومتى نشد وحتى صحبت از فتح این شهر هم به میان نیامد و اصفهان پس از آن از تسنن دست برداشت و همه شیعه شدند
(ر.ک: تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم، سه مجلدى، رسول جعفریان – تاریخ تشیع اصفهان، مهدى فقیه ایمانى).