- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
ولادت
سال ۱۲۶۷ هجرى ق. در روستاى «مهرجرد» یزد در خانه مردى پاکدل و پرهیزکار به نام «محمد جعفر» کودکی پا به عرصه حیات گذاشت و عبدالکریم نام گرفت.[۱] وی دوران کودکى را در دامان پر مهر مادرى سپرى کرد تا به شش سالگى رسید. در آن روزگار که عبدالکریم بایستی پایش به مکتب باز می شد در مهرجرد از مدرسه و مکتب خبرى نبود و کودکانى که بزرگ می شدند به دنبال کار و حرفه پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپرى می کردند. اما عبدالکریم که گویى سرنوشتى جز این داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خیلى زود وسیلهدرس و دانش اندوزى برایش فراهم شد.
آغاز تحصیل
«روزی یکى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (میرابوجعفر) که خود عالم و در کسوت روحانیّت بود به مهرجرد آمد و (در دیدار نخست) آثار استعداد و پرتو نبوغى خارق العاده را در سیماى این کودک مشاهده نمود و این بود که تحصیل عبدالکریم را عهده دار شد و در همین سفر با رضایت پدر و مادرش، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد.»[۲]
عبدالکریم، در این شهر ناآشنا چندین سال در رفت و آمد بود. روزها در درس استادان حاضر می شد و شبها در خانه میر ابوجعفر به سر می برد و گاهى در شبهای جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش می گرفت. عبدالکریم هر چند با رحلت پدر مدتّى از تحصیل باز ماند امّا این فراق از مکتب چندان طول نکشید و دیگر بار شوق مدرسه و مکتب، قرار از کف اختیار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و این بار راه حوزه علمیّه یزد را در پیش گرفت.
حوزه یزد
در آن دوران (اواخر قرن سیزدهم) یزد حوزه علمى پر رونقى داشت. پنج مدرسه علوم دینى در این شهر، بخش عمده اى از دانشجویان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود و دانشمندان بزرگى که تربیت یافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شیخ بزرگ انصارى و میرزاى شیرازى بودند، در آنجا به تدریس علوم مختلف اسلامى اشتغال داشتند.
«در میان مدرسه هاى مختلف علوم دینی، مدرسه بزرگ (و زیبای) «محمدتقى خان» از معروف ترین آنها به شمار می رفت.»[۳] که بسیارى از درسهای دوره سطح و خارج در آنجا تدریس می شد. عبدالکریم جوان، در چنین جوّ معنوى وارد دارالعباده یزد گردید و در مدرسه محمدتقى خان سکنى گزید و سالها با شور و اشتیاق فراوان در پاى درس استادان بزرگ به تحصیل علوم اسلامى پرداخت.
شوق دیدار
هنوز بیش از ۱۸ بهار از عمر عبدالکریم سپرى نگردیده بود که شوق دیدار عتبات در دل وى جوشیدن گرفت و راهی سرزمین عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف، کربلا، کاظمین و سامرّا) که فرزندان پیامبر خدا را میزبان هستند و خاکشان وجود پاک امامان بزرگوار ما را در آغوش خود کشیده است، عتبات می گویند.
او به همراه مادر خویش با کاروان زیارتی راهى آنجا شد و بی درنگ به حلقه دانشوران و عالمان بزرگى که گرداگرد امامان را گرفته بودند، پیوست. عبدالکریم ابتدا چند سالى در حوزه علمیه کربلا در محضر آیت الله فاضل اردکانى بود و پس از آن با راهنمایى استادش به حوزه علمیه سامرّا و به محضر میرزاى بزرگ شیرازی شتافت.
در حوزه سامرّا
میرزای شیرازى در آن زمان مرجع وقت و در رأس حوزه علمیه سامرّا بود. وى از آنجا که به علم و معنویت آیت الله اردکانى احترام زیادى می گذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. می گویند وقتى نامه فاضل اردکانى را خواند رو به عبدالکریم کرد و فرمود: «من به شما اخلاص پیدا کردم».[۴] از همین رو آن طلبهجوان و پر تلاش را در منزل خود جاى داد.
آیت الله حائرى پس از اینکه به مقام اجتهاد نایل گشته بود از این دروان به نیکى یاد کرده، از خانه میرزا خاطراتى را این گونه نقل می کند:
«سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارک رمضان سحرى را نیز در آنجا می خوردم امّا براى افطار به خانه میرزا باز نمی گشتم، بلکه به علت گرمای طاقت فرساى هوا، به سوى فرات رفته، آب مفصلى می خوردم و شنا می کردم.»[۵]
شیخ عبدالکریم در حوزه عملیّه سامرّا دوازده سال تمام به تحصیل علم پرداخت. او در این مدّت. با همه رنجها و مشقتها ساخت و فارغ از هر گونه اشتغال دیگرى با دلى پرامید، به آینده روشن خویش چشم می دوخت و سرانجام نیز به کمالات علمى و معنوى نایل گشت.
در محضر استادان
گذشته از اراده محکم و تلاش خستگى ناپذیر شیخ عبدالکریم در راه تحصیل دانش، استادان پرمایه نیز در شکل گیرى شخصیّت علمى و معنوى او نقش اساسى ایفا می کردند.
وی در سالهایى که در حوزه علمیّه سامرّا حضور داشت از خرمن دانش فقهاى بزرگى چون آیت الله سید محمد فشارکی، آیت الله نوری، که هر یک از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار می رفتند. خوشه علم و معنویت چید.
اقامت در کربلا
آیت الله حائرى پس از رحلت میرزاى شیرازى راهى نجف گردید و در آنجا رحل اقامت افکند اما به زودى دریافت که حوزه علمیه کربلا اکنون به وجود او نیاز بیشتر دارد. به همین سبب شهر امام مظلومان حسین ـ علیه السلام ـ را برگزید و راهى کربلا گردید.
کربلا که روزگارى حوزه علمیه معروف و باشکوهى داشت در آن روزها دیگر شکوه و رونق خود را از دست داده بود هیچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علمیه به چشم نمی خورد و از تراکم طلاب مثل سالهای دوران تحصیل او خبرى نبود.
بارگاه مقدس حسینى نیز آرام و خالی از درس و بحث علمی، روزگار خود را تنها با زمزمه شیفتگان اهل بیت و زائران مشتاق ضریح حسین ـ علیه السلام ـ می گذراند. وى به موجب همین اوضاع تأسف بار حوزه علمیه، این شهر را انتخاب کرد و اینجا بود که او لقب حائری* را براى خود برگزید با حضور اندک مدّت خود در حوزه علمیّه، کربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره این شهر زدود و پس از سالها آرامش و سکوت بار دیگر همهمه طلاب در مدارس پیچید و بارگاه امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز با طنین افکندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن، جلوه اى دیگر گرفت. آیت الله حائرى در این مدّت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدریس می کرد و باقی اوقاتش را در اختیار طلاب علوم دینى قرار داد و علاوه بر اینها، در مقام کسى که آیت الله میرزا محمدتقی شیرازى مرجع تقلید شیعه احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده، پاسخگویى به مسائل دینى مردم را نیز بر عهده گرفت.
در حلقه خوبان
آیت الله حائرى در اواخر سال ۱۳۳۲ هجرى ق. وقتى ماجراجویى انگلیس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر کربلا نیز کشیده شده به دعوت مردم اراک عزم سفر به ایران کرد. و تا سال ۱۳۴۰ که عازم قم شد در کنار مردم این دیار و در خدمت حوزه علمیّه شهر اراک بود. گویند در این ایّام امام خمینى (ره) جوانی بیست ساله بود که با شنیدن آوازه حوزه علمیّه شهر اراک، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر کرد و به سوى اراک شتافت و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معرفت این مرد بزرگ بهره ها جست.[۶] آیت الله حائرى به مدّت هشت سال در این حوزه پرشکوه بر مسند تدریس تکیه زد و در کنار مسؤولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شکوفایى استعدادهاى طلاب جوان نیز لحظه اى غافل نبود و به موجب اهمیت فوق العاده به این امر صدها جوان پاک طینت دیگر را که امید آن می رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آیند در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.
قم شهر فضیلت
قم از بزرگترین شهرهاى مذهبى جهان تشیّع به شمار می آید که از روزگاران نخست تولد تشیع در ایران، به مرکزیّت شیعه شهرت داشته و تاکنون نیز مرکزیّت خود را در دانش و بینش اسلامى و تصمیم گیرى درباره حوادث سیاسی و اجتماعى حفظ کرده است. این شهر همانند شهرهاى نجف و کربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ایجاد گردید و با ورود دختر امام موسى کاظم ـ علیه السلام ـ و بعدها به سبب وجود بارگاه عظیم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ایمان قرار گرفت.
قم تاریخ درخشانى در خصوص برپایى حوزه علمیّه و پایگاه دینى مردم دارد. اوّلین کسانى که در این شهر براى تأسیس حوزه علمیّه قیام کردند محدثان و روات قبیله اشعرى بودند که از یاران امامان معصوم علیهم السلام به شمار می رفتند.
سپس ظهور شخصیّتهاى بزرگى چون شیخ کلینى و شیخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شیعیان علوى بدین حوزه بر رونقش افزود. امّا با اینهمه این شهر روزگارى نیز خالى از عالمان بوده است و از قرن ششم هجرى تا دوران صفویه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاى مدارس آن گرد غربت و تنهایى نشسته بود.
«در اوایل قرن یازدهم هجری ق. چند سالى شخصیتهاى بزرگى چون صدرالدین شیرازی، فیاض لاهیجى و فیض کاشانى و بعدها میرزای قمى در مدارس این شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى در فقه، تفسیر کلام، فلسفه و عرفان پرداختند.»[۷] و با تشکیل جلسات پرشکوه علمى مدّتى کور سوى دانش را در این شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزى که آیت الله حائری پا به این شهر می گذارد وضع حوزه هاى علمیّه همچنان اسفبار و مدتها عظمت گذشته آن فراموش شده بود.
آیت الله حائرى پیش از آنکه از طرف اهالى قم به این شهر دعوت شود یک بار در سال ۱۳۳۲ هجرى ق. در سفرى که به مشهد رضوى عزیمت نمودند، از قم نیز دیدن کرده و چند شبى را در کنار حرم حضرت فاطمه معصومه علیهماالسلام گذرانده و اوضاع مدارس دینى را از نزدیک مشاهده نموده بود.
مدرسه فیضیه را دیده بود که حجره هاى پرغوغاى دیروزش اکنون خالى از همهمه محصلان علوم دینى شده و بر قفسه هاى کتاب گرد فراموشی نشسته است. انگار هیچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنین انداز نبوده است! مدرسه بزرگ «دارالشفا» را دیده بود که سالنهای درس و بحث آن اکنون محل اسکان فقراى شهر یا زائران شده است «و بعضاً کسبه اطراف حرم از حجره هایش به عنوان انبار اجناس استفاده می کردند.» و از همه غمناک تر حال و روز طلاب جوانی بود که به علت محروم بودن از استادان چیره دست و نبود نظم با چهره هاى افسرده، عمر خود را به بیهودگى می گذرانیدند و در آن حجره هاى تاریک و غبار گرفته با مباحثات سطحی، روزگار سپرى می کردند.
گویند ایشان پس از آنکه از نزدیک اوضاع اسفبار مدارس علمى این شهر را دید، بسیار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترک گفت و اطرافیانش بارها از او شنیدند که می گفت: «چه می شد اگر حوزه علمیّه قم سر و سامان می گرفت!».
آیت الله حائرى در اواخر زمستان ۱۳۰۰ هجرى ش. (۲۲ رجب ۱۳۴۰ ق.) بود که با فرزند بزرگش حاج شیخ مرتضى حائرى به همراه آیت الله محمدتقی خوانسارى به قصد اجابت دعوت مردم، از اراک به سمت قم حرکت کردند و در میان انبوه جمعیت استقبال کننده وارد شهر قم شدند.
تأسیس حوزه
تأسیس حوزه علمیّهقم چیزى بود که زمزمه آن قرنها پیش از حوزه علمیه نجف شروع شده بود و ریشه در روایات امامام معصوم علیهم السلام داشت امام صادق ـ علیه السلام ـ در قرن دوم هجرى قمرى به یاران خود درباره شهر قم و مرکزیّت این شهر براى دانش اسلامى چنین فرموده بود:
زود باشد که کوفه روزگارى از مؤمنان خالى گردد و دانش در آن ناپدید شود… و به شهرى که آن را «قم» گویند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.[۸]
حضور آیت الله حائرى در قم این نوید امامان بزرگوار شیعه را که همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شیعیان جاى گرفته بود. تحقق می بخشید.
اوایل بهار ۱۳۰۱ ش، پس از دو ماه اقامت آیت الله حائرى در شهر قم، در منزل آیت الله پایین شهری، جلسه اى از طرف علما، بازاریان و کسبه تهران تشکیل شد که بزرگانى از فقهاى قم چون آیت الله بافقی، آیت الله کبیر وآیت الله فیض در آن شرکت داشتند. در این جلسه، گفتگو پیرامون حوزه علمیه قم، ساعتها به درازا کشید و سرانجام نظر نهایى به آیت الله حائرى محوّل شد.
همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول این امر مهم را به آیت الله حائرى اصرار کردند ونیز بسیارى از بازاریان و کسبه در تأمین مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آیت الله حائرى ابتدا بر این عقیده بود که بزرگان قم خود این کار را انجام دهند و از عهده این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. امّا چون اصرار بى حد علما را مشاهده کرد تکلیف را بر عهده خود ثابت دید و این نکته را بیان فرمود: «استخاره خواهیم کرد آیا صلاح است در قم مانده، به فضلا و محصلین حوزه اراک که انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم به قم بیایند یا نه؟».
وی صبح روز بعد، پس از آنکه نماز صبح را به پایان رساند در حرم حضرت معصومه علیهما السلام به دعا و نیایش ایستاد و به قرآن روى آورد. نقل است که آیت الله حائرى به قرآن استخاره نمی کرد و می فرمود من درست نمی فهمم مثلاً «یسبح له ما فى السموات و الارض، نسبت به موضوع استخاره خوب است یا بد». اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره کرد و خود را به مشیّت الهى سپرد، که آیه اى زیبا و مناسب حالش «… وَ أْتُونِى بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»[۹] خط مشى آینده او را ترسیم نمود و آیت الله حائرى را مصمّم ساخت حوزه علمیّه قم را سامان داده، شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند.[۱۰]
با اقامت گزیدن آیت الله حائرى در قم بنیان حوزه عملیّه قم نیز نهاده شد و با گامهاى بزرگى که ایشان برداشت این حوزه بتدریج رشد کرد و در ردیف بزرگترین حوزه هاى علمیّه جهان تشیّع در آمد.
اساسی ترین گام آیت الله حائری پس از تأسیس حوزه، تعمیر مدارس دینى و تغییر روش آموزشى بود که تحوّلى عظیم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علمیّه قم که پس از میرزاى قمّى وضع رقّت بارى یافته بود، پایان گرفت. ابتکار آیت الله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دینى به ژرف نگرى در درس و بحث علمى گزینش «هیأت ممتحنه» براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود که امروز چنین روشى در آموزش و پرورش همه کشورها از ضروریات کار محسوب می شود.
شکوه و عظمت حوزه علمیّه قم از آغاز تا به امروز که بیش از هفتاد سال از شکل گیرى آن می کذرد هر سال چشمگیرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودی اش افقهاى جدیدى از دورترین نقاط عالم را در نوردیده است. این حوزه با شکوه گذشته از اینکه بزرگ ترین دانشگاه علوم اسلامى است در رشته هاى اعتقادات، فقه و حقوق، و عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسیر، کلام و…
پاسخگوی نیازهاى اجتماعی، فرهنگى و فکرى جامعه نیز بوده و هست و در این راه اندیشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اکنون بیش از ۴۰ هزار دانشجوى علوم اسلامى از ایران و هزاران نفر از ۴۵ کشور اسلامى را در خود جای داده است.
به طور کلى حوزه علمیه در زمینه هاى مختلف فرهنگی، اعتقادی، سیاسى و اجتماعى آثار و برکات فراوانى به جاى گذاشت که می توان در یک کلام از آن، احیاى عظمتهاى فراموش شده این سرزمین تعبیر آورد. پس از تأسیس حوزه عملیّه قم بود که در کمترین زمان، روح بالندگى و تحرّک علمى و فرهنگى در بسیارى از شهرهاى ایران نمایان گردید. پرورش یافتگان حوزه علمیّه قم به سایر بلاد سرازیر گشتند، و ده ها کتابخانه و مدرسه علوم دینى در سراسر کشور تأسیس شد. در آن روزگار که چند مدرسه دولتى ایران محدود به شاهزادگان و حکومتیان بود درگاه حوزه هاى علمیّه سراسر کشور، به روى فرزندان همه اقشار ملّت گشوده بود و حتى در دورترین نقاط کشور هم به همّت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار می یافت و مکتبهاى درسى رونق می گرفت و از هر خانه گلى در دل کوهها و میان جنگلها هم صدای دلنشین قرآن بچه هاى مسلمان در آسمان این کشور طنین انداز می شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشیّع در ایران راه می یافت.
به برکت شکل گیرى حوزه علمیّه قم در زمانى اندک فروغ درخشان آن به افقهاى دور دست رسید.
وضع مدارس دیگر شهرستانها نیز با گسیل شاگردان مکتب آیت الله حائرى بدان مناطق رو به بهبود گذاشت. و در خود شهر قم علاوه بر احیاى مدرسه هاى علمیّه قدیمى چون، فیضیه، دارالشّفا، مؤمنیّه، خان، مدرسه هاى بزرگ دیگری نیز نأسیس شد که امروزه تعداد آنها «به بیش از ۷۰ » مدرسه می رسد.[۱۱]
آثار
در کنار همه تلاشهاى خستگى ناپذیر آیت الله حائرى آثار قلمى مهمى نیز از ایشان به یادگار مانده است که از آن میان می توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:
۱. کتاب الصلوه – کتاب مفصّلى درباره مسائل نماز است.
۲. کتاب دور الاصول – این کتاب تقریرات درس آیت الله سید محمد فشارکى است.
گویند آیت الله محمدحسین کمپانى اصفهانی، صاحب کتاب گرانقدر «نهایه الدرایه فى شرح الکفایه» بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همین کتاب پیش می برده و از مؤلف آن با عنوان «بعض الأجله» (یکى از مردان بزرگ) تعبیر می فرموده است.[۱۲]
۳. کتابهاى دیگر آیت الله حائرى مجموعه رسائلى است که در ابواب مختلف فقهى مانند احکام ارث، احکام شیر دادن و مسائل ازدواج و طلاق به رشته تحریر در آورده است.
شاگردان مکتب آیت الله حائرى
آیت الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگى و اجتماعى به اسلام و مسلمانان، در مکتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگى را تربیت کرد.
او که در دوران تدریس توجّه ویژه اى نسبت به شاگردان تشویق می نمود و مورد حمایت خویش قرار می داد و بدین ترتیب توانست شخصیّتهای بارزى را به جهان اسلام تقدیم دارد که از میان آنان می توان از آیت الله گلپایگانی، آیت الله العظمى آٌقاى اراکی، آیت الله العظمى آقای مرعشى نجفى و صدها فرزانه دیگر نام برد.[۱۳]
ویژگى روحى
از خصوصیات بارز آیت الله حائرى که سایر خصوصیات اخلاقى دیگر او را تحت الشعاع خویش قرار می داد، زهد و ساده زیستى و زندگى بی آلایش – قبل و پس از مرجعیّت – او بود. پای بندى او به طلبگى زیستن تا آخر عمر، از او تندیسى از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاکر بود که از همان اندک چیزى که در دست دارد می تواند به وضع فقرا رسیدگى کند. روزی یکى از بزرگان، عباى گرانقیمتى را به فرزندش هدیه کرد و آیت الله حائرى چون از آن مطلع گردید با فرزندش به سخن نشست و با این جمله که «فرزندم، این عبا برای تو زیاد است» او را متقاعد ساخت که آن را فروخته، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.
در مقام زهد ایشان، همین بس که امام خمینی (ره) وقتى به یاوه گوییهاى پسر رضاخان پاسخ می دهد. با اشاره به زهد آیت الله حائرى چنین می فرماید:
«ما مفت خوریم! … مایى که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى ما از دنیا می رود، همان شب آقازاده هاى ایشان شام ندارند، مفت خوریم!یا آنها که بانکهاى خارج را پر کرده اند و باز دست از مملکت برنمی دارند مفت خور نیستند!».[۱۴]
در جاى دیگر حضرت امام (ره) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است: جناب استاد معظم و فقیه مکرّم حاج شیخ عبدالکریم یزدى حائرى – که از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۵ ریاست تامّه و مرجعیّت کامله قطر شیعه را داشت همه دیدیم که چه سیره اى داشت. با نوکر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روى زمین می نشست.»[۱۵]
از دیگر ویژگیهاى روحى آیت الله حائری اینکه اخلاق بسیار در معاشرت با مردم داشت وى کم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملایمت رفتار می کرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحیّه آنها را مراعات می نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهایش تبسّم داشت.
گاهی در دمادم سحر براى سرکشى و شناخت طلاب پرکار و سحرخیز، راهى مدارس می شد و در رفع مشکلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش می کرد. بارها می شد که به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه می کرد و بدهى طلابى را که از آنها جنس نسیه برده بودند، ادا می نمود.
بردبارى
صبر و بردبارى یکى دیگر از خصوصیات روحى آیت الله حائرى در مقابل مشکلات بود که از وى رادمردى پر استقامت ساخته بود. ایشان در مقابل حوادث و مسائل سیاسى در اوایل شکل گیرى حوزه که مصادف با روى کار آمدن رضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى کشف حجاب بود همواره صبر و بردباری را پیشه خود ساخت و حراست از حوزه علمیّه نوپا را که انهدام آن در رأس توطئه دشمنان دین بود، تلاش بسیارى نمود و همواره می فرمود: «من حفظ حوزه علمیه را اهم می دانم.» آیت الله حائرى در ماجراى کشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستیز نمود.
معروف است که: پس از ماجراى کشف حجاب و کشتار مسجد گوهرشاد ایشان هیچ گاه حال و روز خوشى نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت.
وفات
آیت الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت، در ۸۱ سالگی، در ۱۷ ذیقعده ۱۳۵۵ هجرى ق (۱۳۱۵ ه ش) به دیار ابدی شتافت و در جوار مرقد مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام به آغوش خاک سپرده شد.
پی نوشت:
[۱] . مجله حوزه، ش ۱۲، سال ۶۴؛ فصلنامه یاد، ش ۴، سال ۶۵.
[۲] . یادداشتهای مرحوم آیت الله شیخ مرتضى حائرى (فرزند بزرگ ایشان).
[۳] . تاریخ یزد، عبدالحسین آیتی، ص ۴۲۸.
[۴] . آیت الله موسس، کریم جهرمی، ص ۳۱، به نقل از یادداشتهاى مرحوم آیت الله شیخ مرتضى حائری.
[۵] . همان، ص ۳۰.
[۶] . فصلنامه یاد، ش ۱۷.
[۷] . ر.ک: آشنایى با حوزه هاى علمیه شیعه، سیّد حجه موحّدى ابطحی، ج ۱، ص ۲۹۱
[۸] . گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۳۲.
[۹] . سوره یوسف، آیه ۹۳؛ یعنى «پدر : و همه کسان خود را نزد من بیاورید».
[۱۰] . گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۸۷.
[۱۱] . آشنایی با حوزه هاى علمیه، ص ۱۲۸.
[۱۲] . آیت الله مؤسس، ص ۱۰۳.
[۱۳] . ر.ک: گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۹۰. (در این کتاب نام ۸۱ شاگرد آیت الله حائرى ذکر شده است).
[۱۴] . صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۹۲.
[۱۵] . چهل حدیث، امام خمینی، ص ۹۷.
سعید عباس زاده