- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
عالم جلیل القدر و روحانى وارسته حضرت آیت اللّه حاج شیخ علیرضا ممجّد لنگرودى. رضوان اللّه علیه. فرزند فقیه عظیم الشأن مرحوم حضرت آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه ممجّد لنگرودى. رضوان اللّه علیه. به سال ۱۲۹۳ شمسى در خاندان تقوا و فضیلت و فقاهت در شهرستان لنگرود دیده به جهان گشودند. خاندان حضرت آیت اللّه ممجّد لنگرودى همگى در سلک روحانیت و فقاهت بوده اند. والد بزرگوارش مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه لنگرودى یکى از عالمان برجسته شهرستان لنگرود به شمار مى رفتند.
او که از شاگردان آخوند خراسانى، و شریعت اصفهانى، میرزاى نائینى و… به شمار مى رفت، بعد از اخذ حدود ۱۴ اجازه اجتهاد به قصد صله ارحام به لنگرود آمده و در این شهر مورد استقبال علما و مردم قرار گرفت و به اصرار مرحوم آیت اللّه حاج شیخ على اکبر لنگرودى که اعلم علماى لنگرود به شمار مى رفت، در لنگرود ماندگار شد و در این مدت علاوه بر تدریس، مشغول وعظ و خطابه و ارشاد و هدایت مردم گردید.
جایگاه علمى خاندان
۱. حضرت آیت اللّه ممجّد لنگرودى درباره والد بزرگوارش این گونه مى فرماید:
مرحوم والد از علماى برجسته بود و حدود چهارده اجازه اجتهاد و روایت داشت. گاهى با خودم مى گفتم حیف از ایشان که در شهرستان کوچکى مانند لنگرود بماند! این، نه از این جهت که پدرم بود، بلکه از این جهت که در حقیقت، جاى ایشان در حوزه بود با آن سابقه علمى. مرحوم شریف العلماء(لنگرودى) مدعى بود که در گیلان در علم هندسه و ریاضى، کسى بمانند شیخ عبداللّه(مرحوم والد) وجود ندارد.
مرحوم والد، در علم ریاضى ید طولایى داشت با این که سه ماه بیشتر درس ریاضى نخوانده بود. ایشان براى ماندن در گیلان از سامرا نیامده بود بلکه براى صله ارحام و دیدار آشنایان و اقوام آمده بود و از این روى، کتابها و مقدارى از اثاثیه را در سامرا گذاشته بود. به لنگرود که مى آید، وى را بزرگان شهر نگه مى دارند با اصرار مرحوم حاج شیخ على اکبر فتیدهى لنگرودى که از نظر علمى و اخلاقى، خیلى بالا و والا بود؛ پدرم راضى مى شود که در لنگرود بماند. ایشان بعدها به خاطر مخالفت با رضاخان، مدتى به قریهاى به نام دریاسر و بعد هم به رشت تبعید شد.
از تاریخ تولد و نیز مراحل تحصیلى، غیر از حوزه نجف اشرف و سامرا، اطلاعى در دست نیست ولى به ظنّ نزدیک به یقین معظمله بایستى مراحل ابتدایى تحصیل را در شهر لنگرود و در رشت که داراى مرکزیت علمى بیشترى بوده، به اتمام رسانیده باشند. در کتاب خطى بیت الاحزان که هم اکنون در پیش یکى از نوادگان دخترى آن مرحوم است، صورت اجازات و نیز اسامى اساتیدى که وى از آنها اجازه اجتهاد، روایت و… دریافت کرده اند بدین شرح آمده است:
آیات و حجج الاسلام: ملا عبداللّه مازندرانى(اجتهاد. روایت)، آخوند خراسانى، حاج شیخ شعبان رشتى، حاج سید اسداللّه اشکورى، شریعت اصفهانى، صدر کاظمینى، حاج شیخ اسماعیل محلّاتى، شیخ محمدعلى خوانسارى، شیخ محمدعلى رشتى، سید ابوالحسن اصفهانى و… مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه ممجّد لنگرودى به علت مخالفت با رضاخان، مورد غضب عمّال رضاخانى قرار گرفته و مدتى را به صورت تبعید در رشت و یکى از دهات لنگرود به نام دریاسر که حتى فاقد هر گونه امکانات اولیه بود، زندگى کردند.
۲. مرحوم میرزا عبدالباقى لنگرودى یکى از برجستگان برخاسته از این خاندان است. از تاریخ تولد و تحصیلات وى اطلاعى در دست نیست وى بسیار از قبالجات و اوراق و اسناد و املاک قدیمى به خطّ خوش آن مرحوم هنوز موجود است.
۳. آیت اللّه العظمى حاج سید مرتضى مرتضوى لنگرودى یکى دیگر از برجستگان علمى و معنوى این خاندان بود که در سال ۱۳۸۳ ق. در قم وفات یافت و در جوار حرم مطهّر فاطمه معصومه (سلام الله علیها)به خاک سپرده شد. آیت اللّه شیخ عبداللّه لنگرودى داراى دو فرزند عالم و دانشمند بوده است:
۱. حجه الاسلام و المسلمین شیخ محمد جواد ممجّد لنگرودى که در سال ۱۲۸۳ شمسى در نجف اشرف متولد و در همان اوان کودکى به همراه والد بزرگوارش به گیلان هجرت نموده و در شهرستان لنگرود اقامت گزید. وى دروس مقدماتى را در نزد پدر مجتهدش شروع کرد. مرحوم والدشان معتقد بودند که فرزندان قبل از تدریس هر کتابى، در ابتدا بایستى در محضر با تقواترین عالمان فرزندشان را ببرند تا از نفس قدسى آن عالم ربانى، فرزندانشان توشه رشد و ترقى علمى و معنوى برگیرند. وى تحصیلات خود را در شهرهاى لنگرود و قم در نزد اساتید بزرگوارى هم چون آیات عظام: صدر، حجّت و سیّد محمد تقى خوانسارى و مقدار کمى نیز در نزد آیت اللّه بروجردى تلمّذ کرد و از همین بزرگواران اجازه اجتهادى داشت. وى به علت ناسازگارى آب و هواى قم به لنگرود مهاجرت کرده، و تا آخر عمر در راه اعتلاى اسلام و ترویج احکام نورانى آن و ارشاد و هدایت جامعه، سعى و کوشش کرد و سرانجام در همان شهر وفات کرده و در مدخل ورودى مسجد امینى لنگرود به خاک سپرده شد.
۲. آیت اللّه حاج شیخ علیرضا ممجّد لنگرودى (ره) دومین فرزند مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبداللّه است. حاج شیخ علیرضا ممجّد در سال ۱۲۹۸ ش. در حالى که پنج ساله بود، وارد حوزه علمیه قم گردید ولى به علت ناسازگارى آب و هواى قم مدتى در تهران بسترى و پس از درمان به لنگرود بازگشته و در همان جا در خدمت والد بزرگوارش و آیت اللّه آقا شیخ على اکبر لنگرودى به تحصیل علوم پرداخته است. و در سال ۱۳۰۵ ش. براى ادامه تحصیل به همراه برادرش به قم آمده و تا سال ۱۳۱۹ ش. در این حوزه کهن مشغول تحصیل علوم متداول آن عصر بودهاند. سیوطى و شمسیه و جامى و گلستان سعدى و… را در نزد مرحوم آقا شیخ محمدحسین ساوجى و نیز مطوّل و معالم و قوانین را در محضر آیت اللّه شیخ محمدعلى اراکى تلمّذ کرده و با فرزند بزرگ معظمله مباحثه مى کردند.
توسل به حضرت معصومه (سلام الله علیها)براى فهم دروس
آیت اللّه ممجّد به جهت روزگار سخت معیشتى و تنگدستى و روزگار خفقان رضاخانى، دوران سختى را سپرى کرده است ولى خودش از اوضاع آن عصر و نیز توسل به ذیل عنایت فاطمى (سلام الله علیه )چنین مى فرماید:
من کمتر از ده سال داشتم که عمامه مى گذاشتم، این در روزگارى بود که مأموران رضاخان عمامه ها را برمى داشتند و من هم خیلى علاقه داشتم که عمامه داشته باشم. از این روى آن قدر نماز جعفرطیّار خواندم که خداوند عنایتى بفرماید و مأموران عمامه مرا برندارند که برنداشتند. در آن روزگار سخت با همه مشکلات آنچه بیش از همه مرا رنج مى داد و در ابتداى تحصیل، خوب نفهمیدن درس ها بود. چندین درس مى رفتم و هر چه زحمت مى کشیدم و به خود فشار مى آوردم آن گونه که باید درس ها را نمى فهمیدم تا این که روزى از شدت ناراحتى به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیه)مشرف شدم و بسیار گریستم به گونه اى که چشمهایم مى سوخت. برگشتم به حجره مدرسه خان و دراز کشیدم که یک مرتبه به قلبم الهام شد که این طورى نباید درس بخوانى، روزى دو درس، یکى صبح و یکى بعدازظهر کافى است و با هر جان کندنى باید آن را یاد بگیرم. احساس کردم سوزش چشمم خوب شده با نشاط بلند شدم و همین شیوه را به کار بستم. شش ماه درس خواندم، کار به جایى رسید که پس از شش ماه، تدریس هم مى کردم و از همان زمان به بعد این شیوه را به کار بستم، هم درس مى گفتم و هم درس مى خواندم و در همه امتحانات رایج حوزه با نمره عالى قبول مى شدم.
تحصیل در حوزه علمیه مشهد مقدس
به خاطر سختگیرى کارگزاران رضاخانى بر حوزه قم و آزار و اذیت ها، مرحوم والدش پیشنهاد کرد: اگر بخواهى، مى توانى به حوزه مشهد بروى و در آن جا ادامه تحصیل بدهى. آیت اللّه ممجّد در این باره مى گوید: به یاد دارم پیش از عزیمت به مشهد مقدس، در لنگرود خدمت مرحوم والد بودم و عدهاى دیگر هم حضور داشتند. به ایشان گفتم: آقا! من مشهد رفتم چقدر برایم شهریه خواهید فرستاد. مرحوم والد از این سخن من خیلى عصبانى شد و گفت: من خیال مى کردم در این مدت که در قم تحصیل مى کردى، چیزى یاد گرفتى. معلوم شد چیزى نفهمیدى؟ گفتم: آقا! من که چیز بدى نگفتم! گفت: چطور؟ تو دارى مى روى خدمت امام رضا (علیه السلام)، امام واسطه فیض خداوند به مخلوقات است؛ آن وقت تو چشم طمع به من دارى که براى تو چقدر شهریه خواهم فرستاد! من چه کارهام همه چیز آن جاست. آرى ایشان درست مى گفت و من اشتباه کرده بودم.
اوضاع حوزه مشهد
حوزه علمیه مشهد در زمان حضور آیت اللّه ممجّد لنگرودى داراى دو وضع کاملاً متفاوت از هم بوده است. در سال ۱۳۱۹ شمسى که معظمله وارد این حوزه شد، این حوزه به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و قیام مردم مسلمان به رهبرى مرحوم آیت اللّه حاج آقا حسین قمى و مسائل بعد از آن، مورد هجوم کینه توزانه عمّال رضاخانى بود. وضع حوزه مشهد خیلى به هم ریخته بود و بیشتر علما و بزرگان حوزه به اطراف مشهد پناه برده بودند و درس و بحثى در این حوزه به چشم نمى خورد. آیت اللّه ممجّد در این باره مى فرماید:
در حوزه قم به خاطر سیاست هاى درست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى، رضاخان نتوانست به اهداف شوم خود برسد، ولى در حوزه مشهد رضاخان به خاطر جریان مسجد گوهرشاد و مبارزات مرحوم حاج آقا حسین قمى حساس بود و کینه داشت و به خاطر نداشتن شخصیتى مانند حاج شیخ عبدالکریم در رأس کار، حوزه مشهد شیرازه اش از هم گسیخت و تا اندازهاى رضاخان به اهداف شوم خویش رسیده بود. علما همگى یا تبعید بودند یا به روستاهاى اطراف مشهد پناهنده شده بودند. مدارس خالى بود. زمانى بود که در مدرسه دودَر که من حجره گرفته بودم پیرمردى، عدهاى را دور خود جمع کرده بود و تجوید یاد مى داد.امّا بعد از سقوط رضاخان در سال ۱۳۲۰ به بعد اوضاع کمى بهتر شد، علما یکى یکى از اطراف به مشهد مى آمدند و مورد استقبال پرشور مردم قرار مى گرفتند و وضع کاملاً مناسب، و حوزه مشهد رونق گرفت و بزرگانى هم چون آیات عظام: مرحوم کفایى، حاج شیخ علىاکبر نوقانى، حاج شیخ مجتبى و حاج شیخ هاشم قزوینى به حوزه مشهد گرمى بخشیدند و مدرسه ها را یکى پس از دیگرى، طلبه ها از دست عمّال رضاخان بازپس گرفتند و شور و نشاطى در این حوزه به وجود آمد و حیات مجدد به این حوزه بازگشت. مرحوم آیت اللّه ممجّد لنگرودى از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۲۵ در این حوزه به تحصیل و تدریس اشتغال داشته است. خود وى در این باره مى فرماید: من حدود شش سال در حوزه مشهد ماندم؛ در این مدت، کار اصلى من، تدریس بود. عدهاى از طلبه ها خدمت آقا شیخ مجتبى قزوینى رفته بودند که درس مکاسب براى آنان شروع کند. ایشان گفته بود: اگر آقاى ممجّد هم در درس شرکت کند، من براى شما مکاسب مى گویم. اینان پیش من آمدند و گفتند: آقا چنین گفته است. به این آقایان عرض کردم اگر آقا براى من شوارق بگوید در مکاسب ایشان شرکت مىکنم. آقا پذیرفت که براى من شوارق بگوید و من هم در مکاسب ایشان شرکت کردم.آیت اللّه ممجّد درس شوارق و قسمتى از مکاسب را در نزد آیت اللّه حاج شیخ مجتبى قزوینى، و مابقى مکاسب را در نزد آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینى و جلد اول کفایه را در نزد آیت اللّه حاج شیخ على اکبر نوقانى تلمّذ کرده و خود نیز لمعه را براى عدهاى تدریس مى کردند.
ورود به حوزه علمیه قم
در سال ۱۳۲۵ شمسى آیت اللّه ممجّد دوباره راهى حوزه علمیه قم شد. در این دوران، تحول در حوزه قم نسبت به گذشته چشمگیرتر بود. وى پس از ورود به حوزه علمیه قم در امتحانات حوزه شرکت جسته و در نزد مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى امتحان داده و معظمله در ذیل ورقه امتحانى ایشان نوشته بود: آقاى ممجّد از عهده امتحان خوب برآمده و شایستگى تدریس دارد. و ماهى صد تومان شهریه براى وى مقرر داشتند. ورود معظمله به قم در سال ۱۳۲۵ شمسى بود که تا سال ۱۳۴۵ شمسى به مدت ۲۰ سال ادامه داشت. در این دوران نسبتاً طولانى معظمله از محضر آیات بزرگوارى تلمذ کرده اند. در این باره مى فرماید:
۱. آقا شیخ شعبان چافى(چاف از قراى لنگرود است) در نزد وى کفایه جلد اول را دوبار، خواندم. او، مرد ملایى بود و خیلى مسلط بر درس، ولى از نظر مادى خیلى فقیر و تهى دست بود و به طور معمول از پول نماز و روزه استیجارى، امرار معاش مى کرد. در سنین جوانى هم به رحمت خدا رفت.
۲. آیت اللّه آقا شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى؛ ایشان هم اهل دَیْوسْل از قراى لنگرود بود. پدرش به نام آقا شیخ شعبان رشتى از عالمان بزرگ بود که عدهاى از مردم خطه گیلان از ایشان تقلید مى کردند. جلد دوم کفایه را در نزد ایشان خواندم و پس از اتمام کفایه، در درس خارج ایشان هم شرکت مى کردم.
۳. آیت اللّه سید مرتضى مرتضوى لنگرودى؛ ایشان در سال ۱۳۷۳ق. وارد حوزه علمیه قم شدند. و به مدت ۱۰ سال یعنى تا زمان رحلتشان در درس خارج فقه و اصول ایشان در مسجد عشقعلى شرکت مى کردم. با این بزرگوار فامیل هم هستیم. از نظر علم و فضل به حدّى بود که وقتى مى خواست حوزه نجف را ترک و به ایران بیاید، مرحوم آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانى راضى نمى شد، ولى به علت ناسازگارى آب و هواى نجف، به ایران آمد و در تهران ساکن شد و آن وقت به دعوت آیت اللّه بروجردى به قم تشریف آورد و درس و بحث را شروع کرد و جزو بزرگان و مراجع تقلید به شمار مى رفت.
۴. آیت اللّه بروجردى: ایشان فقیه توانایى بود و در تربیت شاگردان بسیار موفق بود. توفیق داشتم از بدو ورود ایشان به قم تا آخر عمر شریف آن بزرگوار، از محضرشان استفاده کنم.
۵. حضرت امام خمینى: من از ارادتمندان حضرت امام بودم. رفتار، منش و دانش ایشان براى من خیلى جاذبه داشت. در درس خارج فقه ایشان شرکت مى کردم و علاوه بر آن، درس منظومه اى هم براى ما مى گفت. ابتداى آشنایى من با حضرت امام از طریق حاج آقا مصطفى بود ؛ من براى حاج آقا مصطفى شمسیه مى گفتم. روزى که این آیه شریفه مطرح بود، (سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم رجماً بالغیب و یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم قل ربّى اعلم بعددهم…) من گفتم: عدد اصحاب کهف هفت نفر بودند و هشتمین، سگ آنان بود. تا همین جمله را گفتم، حضرت امام از دَر وارد شد. فرمود: از کجا مى گویى که اصحاب کهف هفت نفر بودند؟ گفتم: به خاطر حرف واو چون خداوند در آن دو احتمالِ قبل واو نفرموده ولى در احتمال سوم، واو فرمود و این نشان مى دهد سخن قبل تمام است و جمله بعدى، جداى از آن است. امام از این سخن و برداشت من خوشش آمد و از آن به بعد، اصرار داشت که آقامصطفى منطق را در نزد من بخواند.به یاد دارم ماه رمضانى بود و من به خاطر مریضى یکى از فرزندانم نتوانستم به تبلیغ بروم. روزى به منزل حضرت امام رفتم، امام فرمود: آقاى ممجّد! چرا به تبلیغ نرفتهاى؟ عرض کردم: فرزندم مریض بود، نتوانستم. ایشان استکان آبى را تبرّک کرد و به من داد و فرمود: این آب را به مریض بده، انشاءاللّه خوب مىشود. آب را بردم به فرزند مریضم دادم، شفا پیدا کرد و این قضیه بر ارادت من به ایشان افزود. امام شخصیت بسیار بزرگى بود. ویژگى هایى داشت و از خصالى برخوردار بود که در کمتر کسى وجود داشت. بسیار متواضع بود؛ در برابر طلبه ها، خیلى تواضع مى کرد. چه در جلسات خصوصى و چه در جلسات عمومى وقتى طلبه اى، هر چند ساده و معمولى، وارد مىشد و جناب ایشان متوجه مى گردید، به تمام قد بلند مى شد و احترام مى کرد. از دیگر خصوصیات امام، پرهیز از اسراف بود. شاهد بودم روزى پس از درس، به اشکال طلبه اى پاسخ مى داد که متوجه شد آن طرف مسجد، لامپى بى جهت روشن است، بدون این که از اطرافیان بخواهد فوراً رفت لامپ را خاموش کرد و آن گاه، جواب اشکال طلبه را داد. اتفاقاً در زمان جنگ برخى اشکال مى کردند و بر ادامه جنگ خُرده مى گرفتند، من همین خاطره را براى ایشان نقل مى کردم و مىگفتم: این چیزى است که من به چشم خودم دیدم. شخصى که این قدر در امور شرعى مقیّد مى باشد چگونه در برابر این مسائل که به نظر شما اشکال مى آید، بىتوجه مىتواند باشد؟ حتماً مصلحت اسلام و نظام را این مى بیند. همین علاقه و ارادت ما به امام و آقامصطفى، سبب شد تا پس از شهادت ایشان که در سراسر ایران، مجالس عزا برپا شد و ما هم به نوبه خود با جدّیت در این جهت کوشا باشیم، تصمیم گرفتیم براى آن مرحوم مجلس ترحیم برگزار کنیم. اطلاعیه اى تهیه کردیم و با تیتر درشت نوشتیم: حضرت آیت اللّه آقامصطفى خمینى فرزند برومند مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت آیت اللّه العظمى حاج آقا سید روحاللّه خمینى ساواکى ها متوجه شده بودند به چاپخانه رفته بودند تا جلوى چاپ را بگیرند، مدیر چاپخانه آنان را خام کرده بود و گفته بود: اعلامیه چاپ شده و دارد منتشر مى شود. با همه این مزاحمت هاى ساواک، اعلامیه چاپ و منتشر شد و براى اولین بار در لنگرود مجلس باعظمتى براى فرزند امام برگزار شد و مرحوم آیت اللّه دکتر ضیایى سخنرانى داغ و پرشورى کردند.
۶. آیت اللّه گلپایگانى، پس از تبعید حضرت امام به ترکیه و رحلت آیت اللّه لنگرودى، مدت کمى در درس حضرت آیت اللّه گلپایگانى شرکت کرده و پس از آن به لنگرود رفت و ساکن شد.
هجرت به گیلان
آیت اللّه ممجّد لنگرودى در سال ۱۳۴۵ شمسى تا آخر عمر شریفشان در لنگرود ساکن و مشغول تدریس سطوح مختلف، تألیف، تربیت شاگرد، ارشاد و هدایت مردم و… بود. معظمله از اوّل بناى سکونت در آن شهر را نداشتند و به علت مسائل پیش آمده و تأکید فراوان بزرگانى همانند آیات عظام: گلپایگانى، نجفى مرعشى و فقیهى رشتى که معظمله تا آخر عمر در شهرستان لنگرود ماندند. او درباره هجرتش به لنگرود فرمود: مرحوم آیت اللّه آقا شیخ یحیى ذکّى مدرس هاى را در لنگرود بنا کردند و بنده تابستانها وقتى به لنگرود مىرفتم در همین مدرسه براى طلاب درسى را شروع مىکردم. یک سال دیدم طلبهها خوب درس نمىخوانند و روش درستى در فراگیرى ندارند تصمیم گرفتم چهار ماهى بمانم و اینان را وادارم که با روش درستى درس بخوانند؛ همین کار را کردم. شاگردان مدرسه را تا کتاب صمدیه رساندم خواستم به قم برگردم، رفتم با متولّى مدرسه خداحافظى کنم. یکى از متدیّنان در آن جا حضور داشت و ناراحت شد از این که من دارم مدرسه را با این وضع ترک مى کنم و آن را به حال خود رها مى سازم. رو به من کرد و گفت: آقاى ممجّد! من با هزینه خودم براى شما ماشین کرایه مى کنم و شما را به قم مىفرستم ولى شما جواب امام زمان(عج) را چه خواهى داد؟! چنان این سخن از سر سوز و اخلاص بود که مرا به شدت منقلب کرد و هنوز هم هر وقت یادم مىآید، گریهام مى گیرد. از این روى قول دادم یک سال دیگر هم بمانم تا وضع مدرسه سر و سامان بیابد. اَلآن بیست و پنج سال. یعنى سال ۱۳۷۴ (موقع مصاحبه با ایشان). است که آن سخن مرا ماندگار کرده است.
فعالیت هاى درسى
آیت اللّه ممجّد لنگرودى از ابتداى تحصیل، خود نیز سطوح پایین تر را تدریس مى کردند و از امثله تا کفایه را بارها براى شاگردان مختلف تدریس کرد و شاگردان فراوان را تربیت نمود. به طورى که حضرت آیت اللّه محمدى گلپایگانى چندین سال قبل به مناسبتى در لنگرود و در بالاى منبر خطاب به آقاى ممجّد فرمود: آقاى ممجّد، استاد من بود. براى ما خیلى زحمت کشیده است و من الآن هیچ طلبه فاضلى را در قم نمى شناسم مگر آن که در نزد آقاى ممجّد درس خوانده باشد. بنده در نزد ایشان منطق و حاشیه ملاعبداللّه را خواندهام. آیت اللّه ممجّد فعالیت عمده خود را این گونه برشمرده است: فعالیت عمده من در این مدت اقامت در لنگرود عبارتند از: ۱. سر و سامان دادن مدرسه؛ با این که تنها بودم و هیچ کس در امور تحصیلى و تدریسى و مدیریت حوزه مرا یارى نمى داد ولى به لطف پروردگار هر روز به صورت تمام وقت، روزانه هفده درس از امثله تا کفایه مى گفتم که در این اواخر بر اثر فشار زیاد و کهولت سن، سکته کرده و از کار افتادم. ۲. اوایل انقلاب اسلامى، هجوم جوانان و گرایش آنان براى طلبگى زیاد بود ولى ما از نظر ساختمان در تنگنا بودیم. با کمکهاى متولیان مدرسه لنگرود حضرات آیات: فقیهى رشتى (ره) و سید محمدحسین لنگرودى (مدّظله العالى) مدرسه بازسازى و حجرات زیادى احداث گردید و از نظر امکانات وضع مدرسه ما خوب و بر تعداد طلبه ها افزوده شد. اگر حمل بر خودستایى نشود، ما در مدرسه خودمان شاید از نظر امکانات و شهریه نسبت به سایر مدارس گیلان خیلى قوى نبودیم ولى از لحاظ وضع درسى طلاب، از مدارس نمونه گیلان به شمار مى رفتیم. به طورى که طلبه هاى مدرسه ما در امتحانات حوزه قم موفق بودند. به روزى مرحوم آیت اللّه دکتر ضیایى. دبیر وقت شوراى مدیریت حوزه علمیه قم. سرّ موفقیت طلبه هاى مدرسه لنگرود را پرسید؛ عرض کردم: ما اوّلاً نمى گذاریم وقت طلبه ها بیهوده بگذرد. ثانیاً اگر طلبه اى را ببینیم خوب درس نمى خواند، علت را پىگیرى مى کنیم تا مانع را برطرف سازیم و اگر قابل اصلاح نباشد، عذرش را مى خواهیم و در این جهت مصلحت اندیشى نمى کنیم و سفارش هم نمى پذیریم؛ معیار، خوب درس خواندن است. ۳. یک جلسه تفسیر داشتیم که در سه سطح انجام مى شد: هفت هاى یک روز براى عموم مردم بود، یک روز براى فرهنگیان و تحصیل کرده ها و روزهاى پنجشنبه براى طلاب که در کنار تفسیر، به مسائل ادبى و نکات فقهى و اصولى هم مى پرداختیم.معظمله با اشتغالات دیگرى هم چون حضور مستمر در شوراى روحانیت شهر، اعزام نیروهاى رزمنده به جبهه، سخنرانى ها و شرکت در محافل گوناگون مذهبى در سطح شهر و یا شهرهاى دیگر استان، لحظه اى از طلاب غافل نبود. او به طلاب درس خوان عشق مى ورزید و همواره آنان را نصیحت مى کرد و از ضعف و سستى و از به هدر دادن عمر و نشاط جوانى و غفلت از این موقعیت استثنایى و خدادادى، آنان را بیم مى داد.
خاطرهاى زیبا
آیت اللّه ممجّد چنین نقل مى کند: روزى در همین مدرسه لنگرود، سه نفر پیش من آمدند و گفتند: ما آمدهایم براى تحصیل. من به خاطر کثرت مشغله و تا حدودى کمبود ظرفیت و امکانات، از پذیرش آنان سر باز زدم و آنان را نپذیرفتم. آنان هر چه اصرار کردند، اعتنایى نکردم؛ به گونه اى که با ناراحتى مدرسه را ترک گفتند. شب در عالم رؤیا دیدم در یک باغ پُر از گل ایستادهام و مشغول آبیارى گلها هستم. ناگهان متوجه شدم در میان همه گلها، سه گُل پژمرده شدهاند. شگفت زده شدم که چطور اینها را من ندیده ام و آنها را آبیارى نکردهام که چنین پژمرده شده اند؟ در همان عالم رؤیا کسى به من گفت: چرا این سه گل را آب ندادى؟ گفتم: متوجه نشدم. گفت: نه، شما عمداً به اینها آب ندادهاى تا پژمرده شوند! من سوگند خوردم که اصلاً اینها را ندیدم. در حال گفت و گو از خواب بیدار شدم. به فکرم آمد، این خواب، بىارتباط با نپذیرفتن آن سه جوان نیست. صبح به سراغ آنان رفتم با خواهش و اصرار، موفق شدم دو نفر از آنان را به مدرسه بیاورم، ولى یک نفر آنان را هر چه اصرار کردم نیامد. خلاصه متوجه شدم که طلبه، گلى از گلستان مهدى است، خیلى باید به وقت و موقعیت آنان ارزش داد.
اوصاف
مرحوم آیت اللّه ممجّد لنگرودى داراى اوصاف و خصوصیات و فضائلى بوده است که حجه الاسلام و المسلمین صاحب على محبّى مسؤول محترم مؤسسه تحقیقاتى احسن الحدیث و از شاگردان معظمله. در این باره مى گوید: حضرت آیت اللّه ممجّد (ره) یکى از استوانه هاى علمى استان به شمار مى رفت که به برخى از ویژگى هاى آن استاد فرزانه اشاره مى کنم. ۱. روش تدریس ایشان در زمان تصدّىشان، زبان زد عام و خاص بوده است. ۲. شاگردان ایشان از جمله کسانى بودهاند که به ثمره و نتیجه خوبى رسیدهاند. موفقیت هایى که اکنون خودم دارم، مرهون زحمات ایشان مى دانم. ۳. ایشان هم مدرس بود و هم به منزله پدر و برادر طلبه. زیرا مسائل گوناگون یک طلبه را زیر نظر داشت؛ در واقع هم مدرّس، هم مربّى و هم مشاور بود ایشان معتقد بود که براى به نتیجه رسیدن یک طلبه باید تا سطح به طور دقیق، روش خاصى را با استاد راهنما طى کرد. ۴. ایشان از نظر علمى مسلط بر تدریس بودند، گاهى کتابهایى چون مکاسب را بدون مطالعه قبلى تدریس مى کردند… من مکاسب محرمه را در فصل تابستان که در سپاه لنگرود مشغول بودهام، پیش ایشان خواندهام و این نکته را در آنجا از ایشان دیدم. ۵. ایشان براى پذیرش طلبه یک دوران آموزشى داشتند که پس از آن دوران به او یا ولىّ او تذکر مىدادند که ایشان استعداد این رشته تحصیلى را دارند یا نه؟ در صورت منفى بودن، رشته دیگرى را که وى استعداد و زمینه آن را داشته به او متذکر مى شد. ۶. ایشان تأکید داشتند هر طلبه اى که مثلاً مشغول پایه دوم هست پایه اول را به دیگران تدریس نماید. ۷. سفارش و تأکید فراوان به مباحثه کردن هر یک از دروس به صورت دو نفرى یا سه نفرى را داشتند. ۸. سعى مى کرد شاگردان را ضمن آموزش قرآن و تجوید آنها را با مباحث کلى مربوط به قرآن آشنا نمایند و هر روز اول صبح جلسه اى با همه طلاب در همه سطوح در زمینه قرآن داشتند؛ از آموخته هاى ادبى و نحوى طلاب در آن جلسه به صورت تجزیه و ترکیب امتحان عملى مى گرفتند و آیاتى را در زمینه هاى گوناگون و مناسب و مورد نیاز روز طلاب، براى آنان توضیح و تفسیر مى کردند. ۹. در ضمن تدریس دروس اصلى، درس اصلى تر از همه، یعنى اخلاق را نیز خود به عهده داشتند و آن را در ضمن دروس مختلف به مناسبت هایى که پیش مى آمد، مطرح مى کردند. ۱۰. یکى از روش هاى بسیار جالب ایشان که من در این حد از کسى سراغ ندارم، نظارت دقیق و مستمر بر دروس و اخلاق طلاب بود. گاهى از شبها به مدرسه سرکشى مى کرد که نکند طلاب مشکلاتى داشته باشند. ۱۱. نقش ایشان در جبهه و جنگ؛ در زمان جنگ بنده به اتفاق برخى از دوستان در فرماندهى تبلیغات واقع در اهواز، در این جهت در خدمت بودم که مقاله هاى مختلف و مناسب با ایام جنگ تهیّه مى کردم و به طلاب اعزام به جبهه ارائه مى شد. در همین راستا از علماى دیگر شهرستانها استفاده مى کردیم؛ از جمله وقتى بنده به ایشان پیشنهاد کردم که در این رابطه ما را یارى نمایند، ایشان دست به قلم بُرده و مقاله اى بسیار جالب و علمى در زمینه قرآن براى ما ارسال داشتند که نشان مى داد ایشان در تفسیر قرآن کار زیادى کرده اند.
ساده زیستى
مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا ممجّد لنگرودى در طول زندگانى از زىّ طلبگى خارج نشد و عمرى را در نهایت سادگى و صفا زندگى کرد. بارها فرمود: من به اتفاق دوستم حضرت آیت اللّه شمس لنگرودى. که الآن امام جمعه لنگرود است و از لحاظ سِنّى شیخ العلماى گیلان به شمار مىرود. از نزدیک شاهد زندگانى بسیار ساده خیلى از بزرگان و اعاظم حوزه قم بودیم. یادم هست که ما بچه بودیم و هنوز از لحاظ درسى در موقعیتى نبودیم که در درس مرحوم آیت اللّه حائرى شرکت کنیم ولى درس او را تماشا مى کردیم و به منزل آن بزرگوار رفت و آمد داشتیم. روزى در محضر آن بزرگوار بودیم که یک طلبه اى آمد و اظهار داشت: آقا! این شهری هاى را که شما مى دهید کفاف زندگى ام را نمى دهد. من عیالوارم و خیلى در تنگنا زندگى مى کنم. حاج شیخ فرمود: خدا مى داند و شاهد است من هم به اندازه شما شهریه دارم و به همان اندازهاى که به شما شهریه مى دهم، خودم هم برداشت مى کنم. حالا شما در کجاى دنیا سراغ دارید شخصیتى به عظمت حاج شیخ و با آن نفوذ و علاقهمندى مردم به او، که مرجع على الاطلاق بودند، مانند یک طلبه گمنام زندگى کنند و حقوق او مساوى باشد با یک طلبه. و به راستى اینها الگو بودند و زندگانى کردن آنان با این سختى ها و رنجها باعث کاهش رنج و اندوه طلاب بوده و طلاب مى دیدند که اگر آنان مشکل دارند، زُعماى آنان نیز همان سختى و مشکل را نیز دارند. آن وقت آقاشیخ جعفر شمس لنگرودى که انسان باصفایى است، یک جمله اى تاریخى در این باره داشتند و آن این است که مى فرمود: آقاى ممجّد! تا وقتى که زندگى آقاى حائرى، آقاشیخ مهدى پایین شهرى، آقا سید محمدتقى خوانسارى و… را از نزدیک ندیده بودم و سادگى زندگى آنان را به چشم خودم مشاهده نکرده بودم، فکر مى کردم آخوندى هم یک راهى براى امرار معاش است ولى از آن وقتى که زندگى این بزرگان را از نزدیک دیدم، فهمیدم رسالت روحانیت خیلى بالاتر از مطامع دنیوى است.
تألیفات
مرحوم آیت اللّه ممجّد لنگرودى تألیفات فراوان در ادبیات عرب، فقه و اصول و شرح بر رسائل، شرح بر مکاسب، شرحى بر کفایه، شرحى بر قوانین، شرحى بر لمعتین و… دارند که متأسفانه هیچ کدام آنان به طبع نرسیده است.
وفات
آیت اللّه ممجّد لنگرودى در سال ۱۳۷۴ شمسى در حالى که مشغول تدریس بود، دچار سکته مغزى شد و بعد از قریب به سه سال از این بیمارى در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۷۶ در شهرستان لنگرود دار فانى را وداع گفت و با شرکت انبوهى از مردم متدین لنگرود، علما ائمه جمعه و جماعات استان، تشییع و پیکر پاکش به قم انتقال یافت و بعد از نماز توسّط حضرت آیت اللّه آقاى بهجت. دامت برکاته. در قبرستان آیت اللّه حائرى (قبرستان نو) در جوار قبر پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.