- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
یکى از جزایر پیرامون بصره، در حدود ۱۰۵۰ ق.[۱] شاهد تولد نوزادى بود که خانه سید عبدالله را در شادمانى فرو برد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم ـ علیه السّلام ـ به شمار میآمد[۲] فرزند دلبند خویش را نعمت الله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد. در مسیر تحصیل نعمت الله روزهاى کودکى را شتابان پشت سر نهاد و با بهرهگیرى از دانشوران صباغیه، شط بنى اسد، حویزه و بصره به یازده سالگی رسید. در این هنگام همراه برادرش سید نجم الدین رهسپار شیراز شد و به یارى شیخ جعفر بحرانى در مدرسه منصوریه اقامت گزید.[۳]
تهیدستی بسیار سید نعمت الله، سرانجام وى را از انزواى ویژه روزگار آغازین درس برون آورد، به نسخه بردارى از کتابها، تصحیح نسخهها وحاشیه نویسی کشاند.[۴] فرزند سید عبدالله گاه تا بامداد کار میکرد، درس میخواند و پس از نماز صبح و مطالعه ویژه بامدادى سر بر کتاب نهاده، لحظهاى میآرامید. آنگاه تا نمیروز تدریس میکرد و پس از نماز ظهر به درس یکى از استادان میشتافت.[۵]
او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنین نگاشته است:
وقتى اذان ظهر برمیخاست به درس میشتافتم … البته بیشتر وقتها نمیتوانسم نان تهیه کنم، بنابراین تا شام گاه گرسنه میماندم. اغلب هنگامى که شب فرا میرسید به اندازهاى در اندیشه درس فرو رفته بودم که نمیدانستم در روز چیزى خوردهام یا نه! پس مدتى فکر میکردم و درمییافتم که چیزى نخوردهام…
.[۶] تلاش سید تابستان و زمستان نمیشناخت. براى او همه فصل ها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکى از زمستان هاى شیراز نگاشته، درستى این گفتار را نشان میدهد:
من درسى داشتم که حاشیههاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مینوشتم. سرماى هوا و بسیارى تلاش باعث میشد که خون از دستم جارى شود! … سه سال روزگار بدین سان گذشت.[۷]
ناگفته پیداست که کار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراین نوجوان بین النهرین گاه چنان در تهیدستى فرو میرفت که حتى توان خرید لقمه نانى نداشت. در چینن موقعیت دشوارى چراغ حجرهاش به سبب بیروغنى خاموش میماند و سید نعمت الله را در اندوهى جانکاه فرو میبرد. او براى تحمل گرسنگى توان بسیار داشت ولى هرگز نمیتوانست به دلیل نادارى درس شامگاهى را ترک کند. بنابراین به مهتاب، خانه دوستان یا مسجد جامع پناه میبرد.[۸] شیراز با همه دشواری ها، جاذبههایى نیز داشت. جاذبههایى که ثروتمندان و تهیدستان به یک اندازه از آن بهرهمند میشدند. باغ هاى سرسبز، چشم اندازهاى پرگل و چشمههاى زلال را باید در شمار این جاذبههاى طبیعى جاى داد. زیبایی هایى که گاه نوجوان صباغیه را به بیرون شهر و اقامت یک هفتهاى در گلستان ها[۹] کشانده، بر نشاط و اشتیاقش میافزود. سرانجام پیام هاى پیوسته پدر، سید نعمت الله را به سمت صباغیه رهسپار ساخت. پدر و مادر، که براى دیدار فرزند روزشمارى میکردند براى آنکه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج برپا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند. بیست روز پس از ازدواج در حالى که سید اندیشه شیراز را ـ دست کم براى مدتى ـ از خود دور ساخته بود، زیارت یکى از دانشوران جزایر و گفتار ارزنده وى اشتیاق مدرسه را دل دل او بیدار ساخت؛ به گونهاى که در همان محفل تصمیم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بیرون آمد بیآنکه کسى را آگاه سازد رهسپار شیراز شد.[۱۰]ولى این بار اقامت درمدرسه منصوریه دیرى نپایید. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد[۱۱] و اندکى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش کشید.[۱۲]
سید نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شیراز: شیخ جعفر بحرانى ( متوفاى ۱۰۹۱ ق.) ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقی الدین شیرازی، سید هاشم بن حسین احسایی،[۱۳] شیخ صالح بن عبدالکریم کزکزانى (متوفى ۱۰۹۸ ق.)[۱۴] راه اصفهان را پیش گرفت.
اساتید فرزند صباغیه از اصفهان در محضر حافظ سید محمد میرزا جزایری،[۱۵] میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر طباطبایى (متوفاى ۱۰۷۹ ق.)، شیخ عماد الدین یزدی، محقق سبزواری (متوفاى ۱۰۹۰ ق.)، شیخ على بن شیخ محمد عاملی،[۱۶] شیخ حر عاملی (متوفاى ۱۱۰۴ ق.)،[۱۷] شیخ حسین بن جمال الدین خوانسارى (متوفى ۱۰۹۸ ق.)،[۱۸] امیر اسماعیل خاتون آبادى (متوفى ۱۱۱۶ ق.)،[۱۹] ملا محسن فیض کاشانى (متوفى ۱۰۹۱ ق.)،[۲۰] و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته، در تهیدستى و گرسنگى به سوى قلههاى کمال پیش رفت. ولی تنگدستیِ سپاهان دیرى نپایید. گوهر شناس شهره پایتخت بزودى ارزش گوهر صباغیه را باز شناخت و او را از حمایت مادى و معنوى خویش برخوردار ساخت. سید نعمت الله اینک میتوانست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یارى دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است:
«من در وقت تألیف (بحار الانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه مینمودیم، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از
عالم خواب بیدار میکرد و درباره حل بعضى احادیث مراجعه مینمود … .[۲۱] به خاطر کمک به وى شبها در اتاقش میخوابیدم. او با من بسیار مزاح میکرد و میخندید تا از مطالعه خسته نشوم، ولى با همه اینها هرگاه میخواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وى دلم چنان میتپید که مدتى پشت در میایستادم تا به حالت عادی بازگردم».[۲۲] توقف در خانه ناخداى فرزانه دریاهای نور چهار سال به درازا کشید. اندک اندک مدرسهاى که میرزا تقى دولت آبادى بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سید نعمت الله در آن مرکز علمى به تدریس پرداخت.[۲۳]
مرجع جنوب سید در بازگشت از خراسان، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. در این روزگار نامههاى فراوان از شوشتر و حویزه دریافت کرد. نامههایى که وى را به آن شهرها فرا میخواند. فقیه پاک رأى صباغیه ناگزیر به قرآن کریم پناه برد و به راهنمایى آن کتاب مقدس شوشتر را
برگزید و در روزهاى پایانى ۱۰۷۹ ق. دعوت فتحعلى خان (حاکم خوزستان) را اجابت کرد و به شوشتر پاى نهاد.[۲۴] او در آن دیار مسجدها و مدرسههاى دینى فراوان پیافکند و به تربیت مشتاقان علوم اهل بیت ـ علیه السّلام ـ پرداخت. آن بزرگمرد علامه بر اقامه جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع، در خیابانها به راه میافتاد و اصناف و پیشهوران را با آداب اسلامى آشنا میساخت.[۲۵]
اندک اندک نهاله ایى که او کاشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه کرد. دانشورانى که به آبادی هاى دور و نزدیک میشتافتند و مردم را با اهل بیت پیامبرـعلیه السّلام ـ آشنا میساختند.[۲۶]
چون خبر تلاش هاى موفقیت آمیز فقیه بلند آوازه صباغیه به شاه سلیمان صفوى رسید چنان تحت تأثیر قرار گرفت که بیدرنگ در ضمن فرمانی، او را به شیخ الاسلامی جنوب برگزید و همه مناصب شرعى آن دیار را به وى وانهاد. [۲۷]او که اینک مرجع دینى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار میآمد و در پى هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنى قبیلهها تلاش فراوان کرده، اطلاعیههاى گوناگونى با مهرهاى ویژه خویش، که عبارتهاى «و ان تعدّوا نعمه الله لا تحصوها» و «الواثق بالله نعمه الله» آراسته بود، به دور و نزدیک میفرستاد. شاگردان پیر دانشور صباغیه شاگردان بسیارى تریبت کرد که هر یک در گوشهاى از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهل بیت پرداختند؛ دانشورانی چون: ابوالحسن اصفهانى غروی، ابوالحسن شوشتری، شیخ على بن حسین بن محیى الدین جامعى عاملی، فتحالله بن علوان الکعبى الدورقی، قاضى محمد تقى بن قاضى عنایت الله شوشتری، شیخ محمد الضبیری، شیخ محمد علم الهدى کاشانی،شیخ محمد بن على بن حسین نجار شوشتری، محمود بن میرعلى میمندى و ده ها شخصیت دیگر از شاگردان او به شمار میآیند.[۲۸]آثارماندگار حضرت سید نعمت الله جزایرى کتاب هاى گران بهایى که فراتر از ۵۵ عنوان است، از خود به یادگار نهاد . نوشتههایی که نام برخى ازآنها را برمیشماریم: الانوار النعمانیه فى بیان معرفه النشأه الانسانیه، انیس الفرید فى شرح التوحید، تحفه الاسرار فى الجمع بین الاخبار، الجواهر الغوالى فى شرح عوالی اللئالی، ریاض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار، زهر الربیع، الغایه القصوی، عقود المرجان فى تفسیر القرآن، مشکلات المسائل، منبع الحیاه فى اعتبار قول المجتهدین من الاموات، نوادر الاخبار، النور المبین فى قصص الانبیاء و المرسلین، هدیه المبین و تحفه الراغبین و دهها اثر دیگرى که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است.[۲۹]وفات مرجع ۶۲ ساله جنوب آنگاه که به سمت خوزستان ادامه مسیر میداد به شدّت بیمار شد کاروانیان چون به جایدر (منزلگاهى نزدیک پلدختر)رسیدند سید را فرو آوردند تا لختى بیاساید،[۳۰] لیکن در این وادى بیمارى شدت یافت و سرانجام در شب جمعه ۲۲ شوال ۱۱۱۲ ق.[۳۱] دیدگانی که به برکت خاک مقبره امامان معصوم ـ علیه السّلام ـ فروغى آسمانى یافته بود، براى همیشه بسته شد.مسافران پاکدل شوشترى پیکر پاک مرجع شان را غریبانه در جایدر به خاک سپردند. نیکان آن سامان، که قدر گوهر رخشان جزایر را میدانستند،بر آرامگاهش ساختمانی سراسر عشق و اخلاص بنیاد نهادند و براى تأمین مخارج قاریان و خدمت گزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند.[۳۲]اینک جایدر در سایه ایمان، پرهیزگارى و خلوص سرور فقیهان خوزستان چون خورشید به همه گیتى نور امید و رستگاری میپراکند. عباس عبیرى
پی نوشت:
[۱] . نابغه فقه و حدیث، سید محمد جزایری، ص ۱۰٫
[۲]. تحفهالعالم، عبداللطیف بن ابیطالب شوشتری، ص ۵۳٫
[۳]. الانوار النعمانیه، فى بیان معرفه النشأه الانسانیه، سید نعمت الله جزایری، ج ۴، ص ۳۰۲، ۳۰۷٫
[۴] . همان.
[۵] . همان، ص ۳۰۸، ۳۱۰٫
[۶] . همان.
[۷] . همان، ص ۳۱۲٫
[۸]. همان.
[۹]. همان،ص ۳۰۸٫
[۱۰]. نابغه فقه و حدیث، ص ۱۲۵٫
[۱۱]. همان.
[۱۲]. همان،ص ۱۴۵٫
[۱۳]. کشف الاسرار فى شرح الاستبصار، سید نعمت الله جزایری، تحقیق سید طیب جزایری، ج ۱، ص ۵۸٫
[۱۴]. نابغه فقه و حدیث، ص ۱۲۹٫
[۱۵]. همان،ص ۱۰۶٫
[۱۶]. قصص العلماء، میرزا تنکابنی، ص ۴۳۷٫
[۱۷]. ریاضالعلماء و حیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى اصفهانی، ص ۵۶ و ۲۵۶٫
[۱۸]. تحفهالعالم، ص ۵۵٫
[۱۹]. نابغه فقه و حدیث، ص ۹۲٫
[۲۰]. کشف الاسرا، ج ۱، ص ۵۹٫
[۲۱] . چکیدهای از زندگانى عقبری، فقه و حدیث سید جزایری، سید طبیب جزایری، ج ۷، ص ۱۴٫
[۲۲]. کشف الاسرا، ج ۱، ص ۴۹٫
[۲۳] . نابغه فقه و حدیث، ص ۱۲٫
[۲۴] . نابغه فقه و حدیث، ص ۱۸، ۱۵٫
[۲۵] . همان،ص ۲۸۷، ۲۸۶٫
[۲۶]. نابغه فقه و حدیث، ص ۱۸، ۱۵٫
[۲۷] . همان،ص ۲۸۷، ۲۸۶٫
[۲۸]. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۶۸، ۱۰۳٫
[۲۹] . همان، ص ۱۰۶، ۲۳۸؛ چکیدهأى از زندگانى سید جزایری، ص ۱۶، ۷۷٫
[۳۰] . نابغه فقه و حدیث، ص ۲۲۵٫
[۳۱]. فیض العلام فى عمل الشهور و وقایع
الایام، شیخ عباس قمی، ص ۸۱٫
[۳۲]. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۴۲، ۴۴۵٫