- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
عاشوراى حسینى، پیامها و آموزه هاى فراوانى دارد. از این رو، در همه روزهاى سال به ویژه در ایام محرم باید به درس آموزى از مکتب زنده و پویاى امام حسین علیه السلام پرداخت، زیرا این نهضت بزرگ و سازنده از چنان ژرفایى برخوردار است که مى تواند براى تمام انسانها و در همه زمانها به عنوان الگویى ماندگار راهگشا باشد. بدین سان، در بخش نخست این نوشتار به معرفى اجمالى تنى چند از افرادى که توانسته اند خود را در شمار انسانهاى جاودان و ابدى قرار دهند پرداخته ایم. در بخش دوم نیز از شخصیتهایى یاد کرده ایم که از این سعادت محروم مانده اند.
پیوستگان
کربلا کانون تحول، دگرگونى و رسیدن به سعادت جاودان بود. حتى براى آنان که پیشینه درخشانى نداشتند، اما با لطف پروردگار و تصمیم جِدّى، فرجام نیک را از همراهى با سیدالشهداء به دست آوردند و خون خویش را با خون پاکان و اولیاى الهى درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند، که به گونه اى خلاصه به معرفى برخى از آنان مى پردازیم:
۱ـ حرّبن یزید ریاحى. حُر سرآمد دگرگون شدگان است. گر چه وى راه را بر امام حسین علیه السلام بست و مانع حرکت آن حضرت به سوى کوفه گردید، اما صبح عاشورا چون از تصمیم عمر بن سعد در جنگ با امام حسین علیه السلام اطمینان یافت به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه کوفیان خارج شد و به امام پیوست. پس از پذیرش توبه وى از سوى آن حضرت، به میدان بازگشت و پس از نصیحت کردن شامیان، با آنان جنگید تا اینکه در رکاب سرور شهیدان به فیض شهادت نایل آمد(۱).
مرحوم شهید مطهرى درباره دلیل تغییر روحیه حرّ بن یزید مى نویسد:
«گفته شده که یک علت اینکه «حرّ» به سیدالشهدا علیه السلام گروید این است که مدت زیادى همراه حضرت بود و از نزدیک او را مى شناخت.»(۲)
۲ـ على فرزند حرّ. او نیز با جدا شدن پدرش از سپاه کوفه، از منافقان جدا شد، و همراه پدر به امام حسین علیه السلام پیوست، و چون نزدیک آن حضرت رسید، از اسب پیاده شد و زمین ادب بوسید.
امام پرسید: اى جوان تو کیستى؟
گفت: من على پسر حرّ ریاحى مى باشم، آمده ام تا جان خود را در راه شما نثار کنم!
آن حضرت براى او دعا کرد. هنگامى که اجازه نبرد یافت، وارد میدان گردید در حالى که رجز و شعر مى خواند. با همان حال جنگید، تا اینکه به فیض شهادت رسید(۳).
۳ـ زهیر بن قین. زهیر از شخصیتهاى برجسته کوفه بود که روز عاشورا در رکاب امام به شهادت رسید. وى ابتدا از هواداران عثمان بود، اما ناچار گردید در یکى از منزلگاهها فرود آید. امام او را به همراهى خود فرا خواند، ابتدا علاقه چندانى به همکارى نداشت، اما همسرش او را تشویق کرد تا نزد پسر پیامبر صلى الله علیه و آله برود. همسرش نیز همراه او آمد. سخنان امام آتشى در دل زهیر برافروخت، چنان که از یاران فداکار آن حضرت گردید و در کنار امام به شهادت رسید(۴).
۴ـ ابوالحتوف و سعد. این دو شخصیت که فرزندان حرث هستند، از پیوستگان به امام یاد شده اند، و گویند: این دو برادر هر چند که سابقه درخشانى نداشتند و در سپاه کوفه براى جنگیدن با امام آمدند، هنگامى که تنهایى آن حضرت را دیدند و نداى «هل من ناصر ینصرنى» و گریه اهل بیت علیهم السلام را شنیدند، دگرگون شده، به سوى امام روى آوردند و در صحنه پیکار با کوفیان جنگیدند، تا اینکه سرانجام به شهادت رسیدند(۵).
۵ـ شبیب کلابى. وى در شمار تابعان و از یاران على علیه السلام بود. او، که مردى دلیر و رزمنده به ویژه در میدانهاى جنگ صفین بود، با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرد، اما پس از شهادت مسلم همراه سپاه کوفه به کربلا آمد، و تا شب نهم محرم در اردوى کوفیان بود، اما هنگامى که در عصر روز نهم شمر نامه ابن زیاد را به عمر سعد داد و گفت: باید کار حسین علیه السلام را یکسره کند، شبیب دانست که کار به کشتن امام مى انجامد. از این رو، بسیار ناراحت و افسرده خاطر شد. و در تاریکى شب دهم خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به فیض شهادت نایل آمد(۶).
۶ـ مصعب بن یزید، برادر حر. مصعب پس از شهادت حر و پسرش على و غلامش غرّه که همگى در سپاه کوفه بودند، از کوفیان جدا شدند، و یکى پس از دیگرى به شهادت رسیدند(۷).
۷ـ غرّه. او غلام حرّ بن یزید ریاحى بود. پس از شهادت اربابش عنان صبر از کف بداد، و با چشمانى گریان بر کوفیان تاخت و گروهى را کشت. آن گاه نزد امام بازگشت و گفت:
اى پسر رسول خدا گستاخى کردم، مرا معذور دار؛ زیرا هنوز آداب و رسوم جنگیدن را خوب نمى دانم. امروز مى خواهم اجازه دهى که جان خود را در قدمت نثار کنم، تا فردا در عرصه محشر بر خواجگان افتخار نمایم.
امام نیز به وى اجازه داد. او با شور و نشاط فراوان به میدان رفت، تا اینکه پس از جنگیدن به شهادت رسید(۸).
۸ـ بکر تمیمى. وى مردى دلیر و نیرومند بود که همراه سپاه کوفه براى جنگیدن با امام به کربلا آمد، اما هنگامى که از نزدیک ماجرا را دید و بررسى کرد حقیقت را دریافت. از کوفیان جدا شد و به یاران امام پیوست، تا اینکه در روز عاشورا به شهادت رسید(۹).
۹ـ جابر بن حجاج. وى غلام عامر بن نهشل تیمى، و یکى از دلیران عرب و رزمندگان کوفه بود. وى با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولى پس از درماندگى مسلم، از ترس پنهان شد و به سختى زندگى مى کرد و جرئت اظهار وجود نداشت؛ زیرا این افراد به محض اینکه شناخته مى شدند، به جرم تشیع و همکارى با مسلم محکوم به مرگ مى گردیدند.
از این رو، هنگامى که شنید امام به کربلا آمده و سپاه کوفه به سوى کربلا حرکت مى کند، همراه آنان به کربلا آمد و بى درنگ خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به شهادت رسید(۱۰).
۱۰ـ جوین بن مالک تمیمى. جوین در شجاعت، زیرکى و مردانگى، یگانه روزگار خود بود و از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام به شمار مى رفت. او همراه سپاه کوفه به کربلا آمد.
هنگامى که رفتار و برخورد پسر سعد را با امام از نزدیک مشاهده کرد، دریافت که پسر سعد شرایط امام را نمى پذیرد و از رفتن آن حضرت جلوگیرى مى نماید، و با آن بزرگوار با خشونت رفتار مى کند، شبانه همراه گروهى از افراد قبیله خود به امام حسین علیه السلام پیوست و آن حضرت را یارى نمود، تا اینکه در رکاب آن بزرگوار همگى به شهادت رسیدند(۱۱).
۱۱ـ حارث بن امرءالقیس کندى. وى مردى بسیار توانا بود، به گونه اى که او را از قهرمانان عرب شمرده اند. حارث در تیراندازى سرآمد دوران خود به شمار مى رفت، وى نخست از سپاهیان ابن سعد بود که در کربلا حاضر شد، ولى آن گاه که رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه عبیداللّه را با امام، از جمله بستن آب بر آن حضرت و یارانش را از نزدیک دید، همراه چهار تن از قبیله خود به یاران امام پیوست، و همگى در راه حق و جاودانه ساختن اسلام محمدى به شهادت رسیدند(۱۲).
۱۲ـ حلاّس بن عمرو ازدى. وى از یاران پایدار على علیه السلام بود، که همراه برادرش نعمان در کربلا به کاروان امام پیوستند و در حمله نخست به شهادت رسیدند(۱۳).
۱۳ـ زهیر بن سلسلم بن عمرو ازدى. زهیر یکى از سپاهیان کوفه بود که در شب دهم محرم از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست؛ زیرا دریافت که سپاهیان کوفه بر کشتن آن حضرت و یارانش مصمم هستند و هیچ اثرى از صلح و آشتى دیده نمى شود؛ از این رو آخرت را برگزید و با اخلاص و ایمان دلیرانه در حمله نخست به شهادت رسید(۱۴).
۱۴ـ ضرغامه بن مالک تغلبى. ضرغامه یکى از هواداران على علیه السلام و ساکن کوفه بود، او با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولى هنگامى که مسلم دستگیر گردید، پنهان شد تا اینکه همراه سپاه کوفه به کربلا آمد. و بعد از پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا پس از نماز ظهر به شهادت رسید(۱۵).
۱۵ـ عبدالرحمان بن مسعود تیمى. وى در مردانگى، شجاعت و تشیع از جایگاه ویژه اى برخوردار بود. و بر اثر کاردانى، شهامت و استوارى در عقیده و دوستار ولایت بودن در روز هفتم به کربلا آمد و صبح عاشورا به شهادت رسید(۱۶).
۱۶ـ عبداللّه بن بشر بن ربیعه خثعمى کوفى. وى و پدرش از دلاوران معروف و از پیروان و طرفداران على علیه السلام بودند. با سپاه کوفه به کربلا آمد، آن گاه از آنها جدا شد و به امام پیوست و در نخستین حمله شهید گردید(۱۷).
۱۷ـ عمرو بن ضبیعه بن قیس تمیمى. عمرو از دلاوران کوفه به شمار مى رفت که نزد مردم از احترام خاصى برخوردار بود. وى در آداب و فنون جنگ مهارت فراوانى داشت، چون در بسیارى از جنگها حاضر بود. از این رو عمر بن سعد او را در صف نخست سپاهیان خود قرار داده به کربلا آورد. وى چند روزى در کربلا ماند، اما همه چیز را زیر نظر داشت و بررسى مى کرد، تا اینکه رفتار پسر سعد را با امام دید؛ از این رو، نور ایمان در قلب او درخشید و از خواب غفلت بیدار شد. بدین سبب از سپاه کوفه خارج شد و به امام پیوست و در راه یارى آن امام به شهادت رسید(۱۸).
۱۸ـ قاسم بن حبیب بن ابى بشر ازدى کوفى. وى مردى دلاور، پرهیزکار و دیندار بود. و شبها همواره به عبادت و شب زنده دارى مى پرداخت. وى به شجاعت و قهرمانى شهرت داشت، و در راه ولایت و ایمان استوار بود و در تمام جنگها پیروزى را در آغوش مى گرفت.
او که در شمار شیعیان کوفه بود همراه آنان به کربلا آمد، هنگام ورود به یاران امام پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود(۱۹).
۱۹ـ مسعود بن حجاج تیمى کوفى. وى به تشیع و دوستى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله شهرت داشت. او که از دلیران به شمار مى رفت در بسیارى از جنگها حاضر بود و در روز هفتم محرم به کربلا رسید و همراه امام بود تا اینکه به شهادت رسید(۲۰).
۲۰ـ مصعب بن یزید بن ناجیه ریاحى. وى برادر حرّ ریاحى است که پس از شهادت برادرش به سپاه امام پیوست و در دفاع از امام حسین علیه السلام همراه دیگران به فیض شهادت نایل آمد(۲۱).
۲۱ـ حبشه بن قیس نهمى. وى از قبیله حمدان است که در کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و روز عاشورا در حضور آن حضرت پس از نبردى جانانه به شهادت رسید(۲۲).
۲۲ـ نعمان بن عمرو بن ازدى. وى از یاران على علیه السلام بود که در صفین حضور داشت، و همواره در دفاع از خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله تلاش مى کرد، تا اینکه در شب هشتم محرم به کربلا رسید و به امام پیوست، و در راه آن حضرت و در کنار وى همراه برادرش حلاّس به شهادت رسید(۲۳).
آغاز انحراف در اسلام خاستگاه و پیشینه انحرافات در اسلام به دوران حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله باز مى گردد؛ زیرا افرادى که از اعماق جان، اسلام واقعى را نپذیرفته بودند، در مناسبتهاى گوناگون حقیقت درونى خویش را نمودار مى ساختند. در این انحرافات انگیزه ها و اهداف گوناگونى نقش داشته است که به دو عامل مهم اشاره مى شود:
۱ـ دگرگونى در باورها
پروردگار سبحان در قرآن کریم به دگرگونى اعتقادى و باورهاى دینى بعضى از افراد اشاره مى نماید(۲۴). افزون بر آیات قرآن، در تاریخ نیز موارد بى شمارى به ثبت رسیده است که برخى از آنها را یاد مى کنیم:
بازگشت سیصد نفر از جنگ اُحد(۲۵)، برخوردهاى ناشایست در صلح حدیبیه(۲۶)، و هنگام نزول آیات حجاب(۲۷)، طرح ترور پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام بازگشت از تبوک، از سوى هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه، که نام برخى از آنان را پس از درگذشت رسول خدا صلى الله علیه و آله در شمار زمامداران مسلمان مى توان مشاهده کرد(۲۸).
در این زمینه نمونه هاى فراوانى نقل شده که براى اختصار به بیان مدارک آنها بسنده مى کنیم(۲۹).
۲ـ حبّ مال و ثروت اندوزى
یکى از انحرافات بشر همواره از مال دوستى و ثروت اندوزى او سرچشمه گرفته است. این مشکل، در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز وجود داشته است که از جمله مى توان به شمارى از اصحاب پیامبر همانند عباس بن مرداس(۳۰)، سعد بن ابى وقاص(۳۱)، معتَّب بن قشیر عمرى(۳۲)، ذوالثدیه(۳۳) و حسان بن ثابت(۳۴) اشاره کرد که در هنگام تقسیم غنایم جنگ حنین به اعتراض پرداختند و این روند هم چنان پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز به گونه هاى مختلفى ادامه یافت، تا اینکه حادثه عاشورا پیش آمد.
آغاز ترک کنندگان صحنه کربلا
یکى از مطالبى که در برخى از مدارک متأخر و کتب مقاتل نقل شده(۳۵)، این است که تعدادى از یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا کربلا را ترک کردند. این سخن به چند دلیل پذیرفته نیست:
نخست اینکه در مدارک معتبر تاریخى چنین مطلبى نقل نشده است، بلکه تنها در مدارک متأخر که اعتبار علمى چندانى ندارند(۳۶) بدین مطلب اشاره شده است. دیگر اینکه تاریخنگارانى همچون طبرى(۳۷) و شیخ مفید، رفتن برخى از همراهان امام را در منزل زباله یاد کرده اند(۳۸).
افزون بر اینها، اعلان وفادارى و جان نثارى یاران امام علیه السلام در شب عاشورا، نادرستى مطالب یاد شده را ثابت مى نماید(۳۹).
سرشناسان کوفه که امام حسین علیه السلام را رها کردند
آنچه یاد کردیم در مسیر راه امام به کربلا روى داده است. اما در کوفه از سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر کسانى بودند که امام را دعوت کردند، ولى در کربلا رها ساختند و آن بزرگوار را یارى ننمودند که به طور اجمال به معرفى تنى چند از آنان مى پردازیم:
۱ـ شریح بن حارث قاضى. وى اهل یمن بود و به دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله شتافت و مسلمان گردید و در سال ۲۲ ق از سوى عمر به کار قضاوت گماشته شد. شریح از کسانى است که با امام حسین علیه السلام مکاتبه داشت و هفتاد نفر از بزرگان کوفه در حضور وى سوگند یاد کرده بودند تا امام را یارى کنند.
مرحوم شیخ عبدالنبى عراقى مى گوید: شریح با وعده صد هزار دینار زیر بار نرفت تا فتواى حلال بودن خون امام حسین علیه السلام را صادر نماید، اما ابن زیاد با ترفند شوم خود او را فریفت؛ چرا که دستور داد پنجاه هزار دینار به منزل شریح ببرند. سپس خود نیز به منزل وى رفت و پولها را در برابر چشمان شریح به نمایش درآورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامى که شریح آن پولها را دید تسلیم شد و فتواى قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرد. شریح حدود شصت سال قضاوت کرد و سرانجام در زمان حجاج کناره گرفت و در سال ۸۷ ق در ۱۲۰ سالگى از دنیا رفت(۴۰).
۲ـ عمر بن سعد بن ابى وقاص. وى از جمله افرادى است که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، ولى روز سوم محرم الحرام سال ۶۰ ق همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، و نخستین کسى بود که به سوى خیمه هاى امام تیراندازى کرد، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانید، و اهل بیت آن حضرت را اسیر کرد و به کوفه آورد. هنگامى که عمر بن سعد به کوفه آمد، مردم از او کناره گیرى مى کردند و این ذلت و خوارى را تا سال ۶۵ ق تحمل کرد، تا اینکه به دست مختار به مجازات رسید(۴۱).
۳ـ ساربان. وى نیز یکى از افرادى است که در کربلا از امام حسین علیه السلام فاصله گرفت. نام او را بجدل بن سلیم و برخى بریده بن وائل نوشته اند. وى با اینکه از امام علیه السلام جدا شده بود، شب یازدهم محرم به قتلگاه باز گشت و به منظور به دست آوردن انگشتر، انگشت امام را جدا کرد؛ اما بر اثر همین جنایت دستانش خشک و صورتش سیاه و سبب عبرت همگان گردید(۴۲).
۴ـ عمرو بن حجاج. وى کسى است که در نامه اش به امام نوشت، درختان سبز شده، میوه ها رسیده، ما منتظر آمدن شما هستیم، اما با پیروزى عبیداللّه بن زیاد در کوفه، در شمار افرادى قرار گرفت که مردد بودند، ولى سرانجام در کنار عمر بن سعد حاضر شد و فرماندهى چهار هزار نفر از سپاهیان کوفه را برعهده گرفت که از فرات محافظت مى کردند، تا آب به دست امام و یارانش نرسد.
وى در سخنانش خطاب به سپاهیان کوفه مى گفت: در جواز قتل حسین تردیدى به خود راه ندهید؛ زیرا او با یزید مخالف است و از دین بیرون رفته است!
هنگامى که پیکر خونین امام بر زمین افتاد، عمرو بن حجاج پاى در میدان نهاد تا امام را به شهادت رسانَد؛ اما هنگامى که چشم امام به او افتاد، باز گشت. شمر از او پرسید: چرا باز گشتى؟ پاسخ داد: وقتى بر حسین علیه السلام نگریستم، چشمان او همانند دیدگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود(۴۳).
۵ـ شبث بن ربعى. وى نیز از کسانى بود که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، اما هنگامى که پسر زیاد بر کوفه مسلط گردید، شبث به او پیوست و در شمار فرماندهان وى به کربلا آمد. شبث در صفین همراه على علیه السلام و از افراد مذاکره کننده با معاویه بود و با معاویه به مجادله پرداخت و در جنگ نهروان نیز از فرماندهان سمت چپ سپاه على علیه السلام بود و حضورى فعال داشت، اما هنگامى که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، به شکرانه شهادت امام مسجدى ساخت که به نام وى نیز شهرت داشت(۴۴).
۶ـ شمر بن ذى الجوشن. شمر یکى از همراهان على علیه السلام در جنگ صفین بود، اما پس از مدتى اندک دچار انحراف و سقوط فکرى و عقیدتى گردید، به گونه اى که یکى از فرماندهان سمت راست سپاه کوفه شد. و چنان سرسپرده پسر زیاد گشت که حاضر بود در این راه هر جنایتى را انجام دهد!
بدین سان با نیروهاى تحت فرمان خود به خیمه امام نزدیک شد، و بر آن بود تا خیمه ها را با ساکنانش به آتش بکشد، اما به دلیل دفاع دلیرانه از سوى یاران امام به ویژه زهیر بن قین و یارانش، شمر و سپاهیانش مجبور به عقب نشینى گردیدند.
در صبح عاشورا نیز هنگامى که شعله هاى آتش از میان خندق حفر شده پیرامون امام علیه السلام زبانه کشید، شمر بانگ برآورد: اى حسین، آتش دنیا به تو روى آورد، تو شتاب کردى، چون آتش دوزخ در انتظار تو مى باشد!
امام فرمود: گویا شمر است؟
گفتند: آرى.
حضرت فرمود: اى فرزند بزچران، تو به آتش دوزخ سزاوارترى.
پس از حادثه کربلا، شمر گرفتار دست انتقام الهى شد، سپاهیان مختار او را گرفته، نزد مختار آوردند، و به دستور وى به سزاى اعمال پلیدش رسید.(۴۵)
۷ـ هرثمه بن سلیم. وى از یاران على علیه السلام در صفین بود، اما روز عاشورا در کنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختى، به یاد خاطره اى افتاد، و این یادآورى سبب دگرگونى درونى وى گردید. و با جدا شدن از سپاه کوفه، روز عاشورا سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطره خود را بازگو کرد و گفت: هنگامى که همراه على علیه السلام از صفین بر مى گشتم، ایشان در همین مکان، پس از نماز صبح مشتى خاک برگرفت و با صداى بلند فرمود:
«خوشا به حال تو اى خاک! گروهى از تو برانگیخته مى شوند که بدون حساب وارد بهشت مى گردند.
آن گاه امام حسین علیه السلام پرسید: اکنون از حامیان پسر سعد هستى یا از یاران ما؟
هرثمه گفت: از هیچیک! اکنون در اندیشه اهل و عیال خود هستم!
امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسى که در اینجا باشد و صداى ما را بشنود و ما را یارى نکند، در دوزخ جاى خواهد داشت.
هرثمه نگونبخت و بى سعادت، در این نقطه حساس، راه بى تفاوتى را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت، تا جان خود را حفظ نماید!.»(۴۶)
۸ـ عبیداللّه بن حر جعفى. وى از هواداران عثمان و در صفین در کنار معاویه حاضر بود. هنگامى که امام حسین علیه السلام در راه خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفى را نزد وى فرستاد، عبیداللّه گفت: من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمى خواستم وقتى امام وارد آنجا مى شود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم.
حجاج باز گشت و پیام او را به امام رسانید. امام نزد وى رفت، ولى عبیداللّه عذر آورد و همراهى امام را نپذیرفت!
آن حضرت فرمود: پس از این سرزمین فاصله
بگیر، تا بانگ مرا نشنوى، و گر نه کیفر خواهى دید.
از این رو، از امام جدا شد، گر چه بعدها پشیمان گشت و به کربلا آمد. و در آنجا گریست، اما هنگامى که مختار قیام کرد با وى همراه شد؛ هر چند تا پایان کار با وى نیز همراهى ننمود، تا اینکه در زمان مصعب بن زبیر پس از غارتهاى فراوانى که انجام داد، در سال ۶۸ ق خود را در فرات افکند و به زندگى خود پایان داد!(۴۷)
الإمام الحسین علیه السلام : لَیسَ الموتُ فى سبیلِ العِزِّ الاّ حَیاهً خالِدَهً، و لَیسَتِ الحیاهُ مَع الذُّلِّ اِلاَّ الموتُ الَّذى لا حَیاهَ معَه. (الادبُ الحسین، ۱۵۹)
مرگ با عزت جز زندگى جاویدان نیست، و زندگى ذلّت بار جز مرگى بدون [آثار[ حیات نیست.
پی نوشت:
۱- سماوى، محمد، ابصار العین فى انصار الحسین، قم، بصیرتى، بى تا، ص ۲۰۳؛ شوشترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، موسه النشر الاسلامى، ۱۴۰۱ ق، ج ۳، ص ۱۰۳.
۲- مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، تهران، صدرا، ۱۳۷۰ ش، ج ۳، ص ۷۴.
۳- خواند میر، غیاث الدین، حبیب السیر فى اخبار افراد البشر، با مقدمه همایى، خیام، ۱۳۶۲ ش، ج ۲، ص ۵۲.
۴- ابصار العین، ص ۹۵؛ ما مقانى، عبداللّه ، تنقیح المقال فى علم الرجال، نجف، مرتضویه، ۱۳۵۲ ق، ج ۱، ص ۴۵۲؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص ۱۰۵.
۵- ابصار العین، ص ۱۵۹؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۱۹.
۶- تنقیح المقال، ج ۲، ص ۸۰.
۷- حبیب السیر، ج ۲، ص ۵۲.
۸- همان؛ اردبیلى، محمد بن على، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۲۸۲.
۹- ابصار العین، ص ۱۱۳؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۷۷.
۱۰- ابصار العین، ص ۱۱۳؛ تنقیح المقال، ج۱، ص ۱۸۹.
۱۱- ابصار العین، ص ۱۱۳؛ جامع الرواه، ج ۱، ص ۱۷۰؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۴۰.
۱۲- ابصار العین، ص ۱۰۳؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۴۳.
۱۳- ابصار العین، ص ۱۱۵؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۶۰؛ طبرسى، فضل بن حسن، اِعلام الورى بأعلام الهدى، تصحیح على اکبر غفارى، تهران، اسلامیه، ۱۳۳۸ ق، ص ۲۴۲.
۱۴- مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۱۱۳؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۵۲.
۱۵- ابصار العین، ص ۱۱۴؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۰۶؛ مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۱۱۳.
۱۶- ابصار العین، ص ۱۱۲؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۴۸.
۱۷- ابصار العین، ص ۱۰۱؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۷۰.
۱۸- مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۱۱۳؛ ابصار العین، ص ۱۱۳؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۳۳۲.
۱۹- ابصار العین، ص ۱۰۹؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۸.
۲۰- مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۱۱۳؛ ابصار العین، ص ۱۱۲؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۱۳.
۲۱- حبیب السیر، ج ۲، ص ۵۲.
۲۲- ابصار العین، ص ۷۹؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۵۰.
۲۳- مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۱۱۳؛ ابصار العین، ص ۱۰۹؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۷۳.
۲۴- توبه / ۱۰۱ و ۷۳.
۲۵- عاملى، محسن، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه على دوانى، تهران، غدیر، ۱۳۵۱ ش، ص ۴۹۴؛ آیتى، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه، ۱۳۶۲ ش، ص ۳۱۱.
۲۶- ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج ۲، ص ۳۲۰؛ حلبى، على، السیره الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا، ج ۳، ص ۲۳.
۲۷- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، قم، مکتبه المرعشى، ۱۴۰۳ ق، ج ۸، ص ۳۶۶ و ۳۶۸؛ امینى، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربى، ۱۳۸۷ ق، ج ۱۰، ص ۱۲۷.
۲۸- السیره الحلبیه، ج ۲، ص ۳۳۷؛ اعلام الورى، ص ۷۵؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق، ج ۲۱، ص ۱۹۳.
۲۹- السیره النبویه، ج ۲، ص ۵۱۳؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۳۳؛ الغدیر، ج ۸، ص ۲۴۴؛ نمرى، عبدالبر، الاستیعاب، مصر، مکتبه المثنى، ۱۳۲۸ ق، ج ۱، ص ۲۵۱؛ بلاذرى، احمد، انساب الاشراف،بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ ق، ج ۵، ص ۲۷.
۳۰- ابن ابى الحدید، ابو حامد، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ ق، ج ۲، ص ۲۰.
۳۱- السیره النبویه، ج ۴، ص ۴۹۴.
۳۲- تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۰۷.
۳۳- السیره النبویه، ج ۴، ۱۳۹.
۳۴- همان، ج ۴، ص ۱۴۱.
۳۵- ملبوبى، باقر، الوقایع و الحوادث، دارالعلم، ۱۳۴۱ ش، ج ۲، ص ۱۸۳-۱۸۱؛ حائرى، محمد مهدى، معالى السبطین، قم، رضى، ۱۳۶۳ ش، ج ۲، ص ۶۲؛ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، تهران، ارشاد، ۱۳۷۴ ش، ج ۲، ص ۴۸۱.
۳۶- تهرانى، محمد محسن، الذریعه الى تصانیف الشیعه، نجف، مطبعه الغرى، ۱۳۵۷ ق، ج ۲۴، ص ۳۷۲.
۳۷- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، قاهره، ۱۳۵۸ ق، ج ۴، ص ۳۰۰.
۳۸- الارشاد، ص ۲۱۳؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۳.
۳۹- ابن قولویه، جعفر، کامل الزیارات، تصحیح امینى، نجف، مرتضویه، ۱۳۵۶ ق؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۱۷.
۴۰- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۴، ص ۲۸؛ ابن اثیر، على، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، ۱۳۹۰ ق، ج ۲، ص ۵۱۷.
۴۱- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۸؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۰۹.
۴۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۱۱؛ معالى السبطین، ج ۲، ص ۶۱.
۴۳- ابن اثیر، على، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ ق، ج ۴، ص ۲۱، ۲۷ و ۲۳۶؛ اردکانى، ابو فاضل، ماهیت قیام مختار، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، ص ۴۸۴.
۴۴- الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۲۸۶-۲۴۵؛ ملبوبى، الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص ۲۶۳.
۴۵- الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۵۴؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴؛ قمى عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، سنایى، بى تا، ماده شمر.
۴۶- بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۲۵۵ و ج ۳۲، ص ۳۳ و ۴۱۹؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۳، ص ۱۶۹؛ سفینه البحار، ماده هرثم.
۴۷- تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۰۷؛ زرکلى، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالملایین، ۱۳۸۹ ق، ج ۴، ص ۱۹۲.
منبع: فصلنامه مشکوه، شماره ۷۷ و ۷۶