- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
امام موسی کاظم علیه السّلام در بیت قداست و تقوا پرورش یافت و در کانون بندگی و فرمانبرداری بزرگ شد. حضرتش خدادوستی و ایمان به او را از پدران خود به ارث برد؛ دو اصلی که آنان را واداشت تا جان خود را در راه محبوب و معبود خود قربان کنند و آنچه در توان دارند در راه نشر آیین الهی و سرکوب آیین دوگانه پرستی و گمراهی به کار گیرند. بنابراین اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اساس تقوا و معدن ایمان و عقیده هستند و اگر آنان نبودند هیچ بنده ای خدا را بندگی نمی کرد، و هیچ کسی او را به وحدانیت و یکتایی نمی خواند، هیچ فریضه و واجبی به کار بسته نمی شد و هیچ سنتی به پا داشته نمی شد و به یک سخن، هیچ قانون و حکمی در اسلام و بر پیروان آن هموار و قابل تحمل نبود.
نماز آن حضرت
زیباترین و پربهاترین ساعت ها و لحظه ها از نظر امام کاظم علیه السّلام زمانی بود که با خدای خویش خلوت می کرد. آن حضرت با تمام وجود و حضور قلب به درگاه خدا می رفت. درباره عبادت امام آمده است: «چون به درگاه الهی به نماز می ایستاد یا مناجات و راز و نیاز می کرد، اشکش جاری می شد و قلبش به تپش درمی آمد و از شوق و خوف، لرزه بر اندامش می افتاد؛ بیشتر اوقات خود را به نماز می گذراند. «شب را [تا هنگام فجر صادق] نمازهای مستحبی و نوافل می گزارد و آن ها را با نماز صبح پیوند می داد. آن گاه تا برآمدن خورشید به تعقیبات می پرداخت و چون خورشید طلوع می کرد، حضرت سر به سجده می گذارده و پیوسته به دعا و ستایش خداوند مشغول بود تا این که ظهر فرا می رسید».[۲]
از دیگر جلوه های فرمانبرداری و بندگی امام کاظم علیه السّلام این بود که در ابتدای شب وارد مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می شد سر به سجده می نهاد و در یک سجده با صدای بلند که اخلاص و ترس از خدا از آن مشهود بود می گفت:
«عظم الذنب من عبدک، فلیحسن العفو من عندک؛[۳]
گناه بنده ات [چه بسیار] بزرگ است [، اما] عفو و بخشش از حضرتت [چه بسیار و چه ] نیکوست».
آن هنگام که طاغوت زمان، هارون الرشید، حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام را در سیاهچال ها به بند کشید، امام فرصتی به دست آورد تا به عبادت بپردازد، به گونه ای که خردها را مبهوت کرد. حضرت از این که چنین فرصتی برای بندگی به دست آورده بود به درگاه الهی عرض سپاس داشته می گفت:
«اللهم إنی کنت اسألک أن تفرغنی لعبادتک، أللهم و قد فعلت فلک الحمد؛[۴]
بار خداوندا، از تو می خواستم فرصتی عنایت کنی تا به بندگی و عبادتت بپردازم.
خداوندا، آنچه خواستم فراهم نمودی، پس ستایش تو را سزاست.
امام کاظم علیه السّلام نمونه عالی بندگی بود و در بندگی و عبادت و توجه به خداوند کسی را یارای رقابت با حضرت نبود. وجود و جان حضرت شیفته خداوند و دلش آکنده از ایمانی ژرف و راسخ بود. «شیبانی» درباره ابعاد و گستره عبادت حضرت کاظم علیه السّلام می گوید: ابو الحسن، موسی [بن جعفر علیه السّلام] حدود هفت سال همه روزه هنگام برآمدن خورشید سر بر سجده می نهاد و ظهر سر از سجده برمی داشت.[۵]
هارون الرشید، دشمن سرسخت امام موسی بن جعفر علیه السّلام، حضرت را نمونه اعلا در بندگی و ایمان معرفی می کرد، زیرا خود توجه فوق العاده امام را به بندگی خداوند دیده بود. آن هنگام که امام را در زندان «ربیع»[۶] به بند کشیده بود، از فراز کاخ خود خانه (زندان) را می کاوید. او در جای مخصوصی از آن خانه جامه ای بر زمین می دید که هرگز جابه جا نمی شود و حرکتی ندارد.
از این موضوع در شگفت شده، از ربیع پرسید: «این پیراهن چیست که همه روزه آن را در همین جا می بینم؟
ربیع پاسخ می دهد: ای امیر مؤمنان، آنچه می بینی پیراهن نیست، بلکه موسی بن جعفر است که همه روزه هنگام برآمدن خورشید سر به سجده می نهد و ظهر هنگام سر از سجده برمی دارد.
هارون الرشید مبهوت شده، نتوانست شگفتی خود را پنهان کند و گفت: اما او (امام کاظم «ع») از زاهدان بنی هاشم است.
چون ربیع اعتراف هارون را در مورد زهد و بی توجهی امام کاظم علیه السّلام به دنیا شنید، به این انگیزه که هارون امام را آزاد کند گفت: ای امیر مؤمنان، تو را چه شده که با زندانی کردن او، بر او سخت گرفته ای؟
هارون پاسخی داد که نشانه سنگدلی و فقدان عطوفت وی بود. او گفت:
هیهات، جز این که دربند باشد چاره ای نیست».[۷]
روزه داری حضرت
حضرت کاظم علیه السّلام روزها روزه داشت و شب ها را به عبادت زنده می داشت، به ویژه زمانی که به دستور هارون در زندان به سر می برد. در این دوره هرگز عبادت های مستحبی را وانمی گذاشت و به روزه و اعمال مستحبی دیگر مشغول بود و خدای را بر نعمت فرصتی که به دست آورده بود تا بندگی حضرتش کند سپاس می گفت.
حج امام
هرآنچه محبوب خدا و مطلوب درگاهش بود از نظر امام کاظم علیه السّلام دور نمی ماند و حضرتش با اخلاص و رغبت بی حد بدان می پرداخت، از آن جمله سفر حج و مناسک آن بود. آن حضرت در حالی که اسبان راهوار و اصیل را در مسیر سفر آزاد گذاشته بود، مسافت میان مدینه و مکه را پیاده طی می کرد. تمام افراد خانواده حضرت و نیز برادرش «علی بن جعفر علیه السّلام» چهار بار در سفر مکه با حضرت همراه بودند. علی بن جعفر علیه السّلام درباره مدت زمانی که در راه بودند می گوید: «نخستین سفر ۲۶ روز، دومین آن ۲۵ روز، سفر سوم ۲۴ روز و چهارمین سفر ۲۱ روز به درازا کشید».[۸]
تلاوت قرآن
قرآن کریم هماره همدم تنهایی ها و مونس خلوت امام کاظم علیه السّلام بود.
حضرت قرآن را بادقت و تدبّر و بهتر و خوش نواتر از هرکس دیگر می خواند و چون به خواندن قرآن می پرداخت اندوهگین می شد، آن گونه که هرکس تلاوت حضرت را می شنید می گریست.[۹]
«حفص» چگونگی تلاوت قرآن را توسط حضرت کاظم علیه السّلام چنین بیان می کند: «او قرآن را با آهنگی حزین می خواند و چون به تلاوت می پرداخت گویی که با مخاطبی گفت وگو می کند».[۱۰]
حضرت با این گونه تلاوت قرآن، در آموزه ها، آداب، اوامر، نواهی و احکام آن تأمل می کرد.
آزاد کردن بردگان
از دیگر مظاهر و نشانه های فرمانبرداری حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام مهربانی و احسان در حق بردگان بود تا آن جا که حضرت، هزار برده[۱۱] را به انگیزه جلب خشنودی خدا و تقرب به درگاهش آزاد کرد.
پی نوشت:
[۱] جوهره الکلام/ ۱۳۹٫
[۲] الارشاد ۲/ ۲۳۱ و کشف الغمه ۳/ ۱۸( به نقل از الارشاد ۲/ ۲۳۱٫
[۳] وفیات الاعیان ۴/ ۲۹۳؛ کنز اللغه/ ۷۶۶؛ تاریخ بغداد ۱۳/ ۲۷ و انوار البهیه/ ۱۹۰( به نقل از تاریخ بغداد ۱۳/ ۲۷٫
[۴] حیاه الامام موسى بن جعفر علیه السّلام ۱/ ۱۴۰( به نقل از بحار الانوار).
[۵] شیبانى ابو عبد الله محمد بن حسن( مولاى بنى شیبان) سالها در محفل درس ابو حنیفه حضور یافت و نزد ابو یوسف دانش اندوخت. کتابهاى فراوانى نگاشت و دانش ابو حنیفه را گستراند.
شافعى مىگوید دانش فراوانى از محمد بن حسن اندوختم. او همچنین مى گوید« هرکس که درباره مسأله اختلافى مورد سؤال قرار مى گرفت ناخشنودى در چهرهاش پدیدار مىشد مگر محمد بن حسن».
شیبانى به سال ۱۸۷ ق. در ۵۸ سالگى زندگى را وداع گفت( نک: طبقات الفقهاء/ ۱۱۴).
[۶] ربیع بن یونس حاجب منصور بود و پس از ابو ایوب وزیر منصور شد و مورد علاقه و اعتماد کامل او قرار گرفت. روزى منصور به ربیع گفت« خدا تو را رحمت کند اى ربیع اگر مرگ نبود دنیا چه دلپذیر و چه گوارا مى بود!
ربیع به او گفت دنیاى بدون مرگ دلپذیر نیست.
منصور پرسید چرا چنین است؟
ربیع پاسخ داد اگر مرگ نبود تو بر این تخت نمى نشستى.
منصور گفت راست گفتى.
هنگامى که مرگ منصور فرارسید به ربیع گفت آخرت را به یک خواب[ خوش] فروختیم».
گفته مى شود که ربیع پدرى شناخته شده نداشت. روزى یکى از بنى هاشم بر منصور وارد شد و لا به لاى گفت وگو مى گفت« پدرم- که خدایش رحمت کند- و مرتب از پدر خود یاد کرده و بسیار براى او طلب رحمت مى کرد. ربیع به مرد هاشمى گفت در محضر امیر المؤمنین چقدر براى پدرت طلب رحمت مى کنى؟ مرد هاشمى گفت تو را از این بابت معذور مى دارم زیرا قدر و منزلت پدر را نمى دانى.
ربیع از این پیشامد شرمگین شد. ربیع به سال ۱۷۰ ق. از دنیا رفت( نک: وفیات الاعیان ۱/ ۲۳۱- ۲۳۳ چاپ بولاق).
[۷] عیون اخبار الرضا ۱/ ۹۵ حدیث ۱۴ و انوار البهیه/ ۱۸۹( به نقل از عیون اخبار الرضا).
[۸] بحار الانوار ۴۸/ ۱۰۰ حدیث ۲( به نقل از قرب الاسناد).
[۹] مناقب ۴/ ۳۴۸٫
[۱۰] بحار الانوار ۴۸/ ۱۱۱( به نقل از اصول کافى ۲/ ۶۰۶٫
[۱۱] یوسف بن حاتم شامى الدر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم( نسخه خطى موجود در کتابخانه امام سید محسن حکیم نجف اشرف).