- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مرحوم قطب الدّین راوندى و دیگر بزرگان به نقل از عیسى شَلمغانى آورده اند:
روزى بر محضر مبارک امام صادق علیه السلام وارد شدم و تصمیم داشتم که درباره شخصى به نام ابوالخطّاب سؤال کنم .
همین که داخل منزل حضرت رفتم و سلام کردم ، امام علیه السلام فرمود: اى عیسى ! چرا نزد فرزندم موسى – کاظم علیه السلام – نمى روى ، تا آنچه که مى خواهى از او سؤ ال کنى ؟!
من دیگر سخنى نگفتم و براى یافتن حضرت موسى کاظم علیه السلام روانه گشتم ؛ و سرانجام او را در مکتب خانه یافتم ، که نشسته بود و مدادى در دست داشت.
چون چشم آن کودک معصوم بر من افتاد، اظهار داشت : اى عیسى ! خداوند متعال در روز أزل از تمامى پیغمبران و خلایق ، بر نبوّت محمّد بن عبداللّه صلى الله علیه و آله ؛ و نیز خلافت و جانشینى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عهد و میثاق گرفته است ؛ و همگان نسبت به آن وفادار و ثابت هستند.
ولیکن عدّه اى از افراد، ایمانشان حقیقت و واقعیّت ندارد، بلکه ایمان آن ها عاریه و ظاهرى است ، که ابوالخطّاب نیز از جمله همین افراد مى باشد.
عیسى شلمغانى گوید: چون از آن کودک ، چنین سخنى عظیم را شنیدم ، خصوصاً که از نیّت و قصد درونى من آگاه بود، بسیار خوشحال شدم ؛ و آن حضرت را در آغوش گرفته و پیشانى او را بوسیدم و اظهار داشتم :
ذرّیه رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، بعضى از بعضى ارث مى برند و همگان یکى مى باشند.
و پس از آن ، نزد امام صادق علیه السلام بازگشتم و جریان را برایش بازگو کردم ؛ و افزودم بر این که همانا او حجّت خدا و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله است .
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: چنانچه هر مطلب و سؤالى که داشتى ، از این فرزندم – که او را مشاهده نمودى – سؤال مى کردى ، تو را پاسخ کافى و کامل مى داد.(۱)