- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
الف. اموال عمومى
امامت بى تردید محورى ترین جایگاه و نقش را در منظومه اندیشه کلامى شیعه امامیه داراست. رکن اصلی و متمّم امامت، ولایت است. ولایت داراى مراتب گوناگونى است که بالاترین آن «ولایت کلیه و مطلقه الهی» است که به معناى «حق حاکمیت همه جانبه و همه جایى بر همه مخلوقات» است. این ولایت از سوى خداوند به پیامبر واگذار شده و پس از پیامبر نیز امام صاحب این ولایت است. از شئون ولایت امام، حق مالکیت خاصى است که دین اسلام براى او مشخص کرده و این از خصایص نگرش فقهى شیعه است. مقصود از «مالکیت امام»، مالکیت منصب امامت و رهبرى امّت اسلامى است، نه مالکیت شخص امام؛ زیرا این نوع مالکیت از امامى به امام دیگر منتقل مىگردد، نه به وارثان طبیعى امام. بنابراین، به جاى مالکیت امام، مىتوان عنوان «مالکیت حکومت اسلامی» را به کار برد.
مالکیت امام شامل دو بخش است: یک بخش ثروتهاى طبیعى که پیشتر در تملّک کسى قرار نگرفته و در عین حال، از مباحات عامّه به شمار نمىروند؛ مانند: زمینهاى موات، جنگلها، مراتع و معادن. بخش دیگر ثروتهایى است که پیشتر در تملّک دیگران بوده و به دلایلى در مالکیت دولت اسلامى در آمدهاند؛ مانند: ارث بدون وارث و قطایع ملوک.
مجموعه مواردى که ملک منصب امامت است، تحت عنوان «انفال» قرار مىگیرد، چه ثروتهاى طبیعى که در ابتدا به عنوان ملک امام معرفى شدهاند و چه دارایىهایى که از راههاى گوناگون در اختیار امام قرار مىگیرند.۱۲
علاوه بر این موارد، خمس، زکات و مالیاتهاى اسلامى همه در اختیار امام قرار مىگیرند و امام متصدى و سرپرست توزیع و مصرف آنهاست، ضمن اینکه براى شخص امام نیز در این وجوهات سهمى در نظر گرفته شده است.
البته تمام موارد مزبور زمانى براى امام قابل تحصیل خواهند بود که مسئولیت حکومت اسلامى در اختیار امام باشد و زمانى که این حق از امام غصب شود طبعا این حقوق مالى نیز، به ناحق و از روى ستم، از امام گرفته خواهند شد. با این همه، امامان معصوم همواره انفال را حق مسلّم خود مىدانستند و مسئولیت دریافت و توزیع خمس و زکات را انجام مىدادند. این امر بر حاکمان ظالم گران مىآمد و همیشه یکى از بهانههاى دشمنى و کینهتوزی خلفا و سلاطین با امامان شیعه به حساب مىآمد.
بخشى از اموال عمومی امام کاظم (علیه السلام) شامل خمس، زکات، نذورات، صدقات و موقوفات مىشد که این اموال، گاه، مستقیما از سوى شیعیان تحویل امام داده مىشد و گاه، از طریق وکلا و نایبان امام دریافت و توزیع مىگردید. در این میان، به دلیل جوّ اختناق و فشارى که حکومت علیه امام و شیعیان ایجاد کرده بود، نقش سازمان وکالت داراى اهمیت بیشترى است. در عصر امام کاظم (علیه السلام) فعالیت سازمان وکالت به اوج خود رسید و شیعیان در ارتباط با وکلا و نایبان امام، وظیفه پرداخت خمس و زکات و وجوه شرعى را انجام مىدادند. با تقویت و گسترش سازمان وکالت در عصر امام کاظم (علیه السلام) پرداختهاى مالى شیعیان به دفتر وکالت نیز فزونى یافتند.۱۳ شاید بتوان به عنوان قرینهاى بر کثرت این پرداختها، به نقل شیخ طوسى و کشّى درباره کثرت اموال باقى مانده نزد وکلاى امام کاظم (علیه السلام) پس از شهادت آن حضرت، اشاره کرد:
هنگام شهادت امام کاظم (علیه السلام) مبلغ هفتاد هزار دینار نزد زیاد بن مروان عیسى و مبلغ سى هزار دینار تحویل علىبن حمزه بود.۱۴
مبلغ سى هزار دینار و شش کنیز در تحویل عثمان بن عیسى رواسى نماینده امام در مصر بود که نقل شده است پس از شهادت امام هفتم(علیه السلام)، على بن موسىالرضا(علیه السلام)، کسى را نزد زیاد قندى و عثمان بن عیسى فرستاد و پیغام داد اموالى را که از پدرم نزد شما مانده است، براى من بفرستید.۱۵
هشامبن احمر گفت: اموالى را که براى امام هفتم به مدینه بردم، حضرت فرمود: آن را نزد مفضّل بن عمر برگردان.۱۶
نمونههاى متعدد دیگری از فعالیت مالى سازمانى وکالت در عصر امام کاظم (علیه السلام) در منابع ذکر شدهاند.
قرینه دیگرى بر کثرت اموال عمومى امام کاظم (علیه السلام) را مىتوان در سخن على بن اسماعیل بن جعفر الصادق(علیه السلام) جست که در مقام سعایت از امام کاظم (علیه السلام) به یحیى بن خالد گفت: اموال از شرق و غرب به سوى او سرازیر است که در خزانههایى نگهدارى مىکند و زمینى را به قیمت سی هزار دینار خریده است.۱۷ از همینرو، بارها هارون آن حضرت را متهم کرد و مورد بازجویى قرار داد که از مردم خراج دریافت مىکند و آن حضرت در جواب فرمود:
«والذی بعث محمّدا بالنبوّهِ ما حُمل اِلَى درهما و لادینارا مِن طریقِ الخراجِ لکنّا معاشرَ ابىطالبٍ نقبلُ الهدیهَ التى احلّها اللّه ـ عزّوجلّ ـ لنبیه فى قوله: لو اُهدى لى کراعٌ لَقبِلتُ و لو دعیتُ الى زارعٍ لاَجبتُ و قد عَلِمَ امیرالمؤمنین ضیقَ ما نحنُ فیه و کثرهِ عدوّنا و ما منعنا السلفَ مِن الخمسِ الّذى نطَقَ لنا بِه الکتاب فضاقَ بِنا الامرُ و حرّمت علینا الصدّقهُ و عوّضنا اللّهُ – عزّوجلّ – عنها الخمسَ و اضطُررنا الى قبولِ الهدیه.»۱۸
گرچه امام در این روایت، دریافت خراج و مالیات از مردم را نفى کردهاند، اما دریافت خمس و هدایا و وجوه شرعى را تصدیق مىکنند. بنابراین، طبق فرمایش امام، شیعیان خمس و زکات و سایر وجوه شرعى را به امام تحویل مىدادند و امام مسئولانه به دریافت و توزیع آنها مبادرت مىورزیدند. قراین متعددى حاکى از تأکیدات امامان شیعه به برقرارى سنّت پرداخت وجوه شرعى در میان شیعیان و نکوهش از سستى شیعیان در این زمینه است.
در شریعت اسلام، برای مصرف خمس و زکات موارد خاصى تعیین شده است. امام به عنوان متصدّى این اموال آنها را در موارد خاص و در چند محور عمده مصرف مىنمود:
۱٫ کمک مالى به نیازمندان و فقرا.
۲٫ کمک به قرضداران و ورشکستگان.
۳٫ رفع مشکلات و مشاجرات مالى شیعیان و سادات نیازمند.
۴٫ پرداخت هدیه و صله به شیعیان و شعراى متعهد و افراد تازه مسلمان.
۵٫ رفع نیازهاى اقتصادى بیت امامت.
در مورد کمکهاى مالی امام به نیازمندان و بخشش به شیعیان و شعرا، در بخش کمکهاى مالى امام به تفصیل بحث خواهد شد. از جمله مىتوان به تزویج برخى از فرزندان امام کاظم با اموال ارسالى از سوى وکیل آن جناب یعنى على بن یقطین اشاره کرد.۱۹
ب. اموال خصوصى
بخش دیگرى از اموال و دارایىهاى امام کاظم (علیه السلام) اموال خصوصى و شخصى امام بود که امام به عنوان فردى عادی و عضوى از اعضاى جامعه به روشهاى متعارف آنها را به دست مىآورد. این بخش نمونه عینى از تأکیدات اسلام بر تولید و گسترش آن در فعالیتهاى اقتصادى است. اما آنچه مهم است اهداف و انگیزههاى تولید و تکیه بر عوامل صحیح و مشروع تولید است که در شیوه امام کاظم به آنها اهمیت داده شد.
۱٫ کار و تلاش اقتصادی:
مهمترین و اصلىترین منبع مالى امام کاظم (علیه السلام) کار کشاورزى بود. امام کاظم (علیه السلام) از همان دوران کودکى به کار و تلاش مشغول بود. در دورهاى که هم سن و سالهاى ایشان سرگرم بازىهای کودکانه بودند، آن حضرت به کارهاى مفید مىپرداخت، علاوه بر اینکه در مکتب و مدرسه پدر بزرگوارشان امام صادق(علیه السلام) به کسب معارف الهى مىپرداخت و در همان سنین کودکی، پاسخگوى سؤالات و مشکلات فکرى جامعه نیز بود.
صفوان جمّال مىگوید: نزد امام صادق ۷رفتم و از رهبر آینده جهان اسلام سؤال کردم و پرسیدم: پس از شما حجت خدا چه کسى خواهد بود؟ امام صادق(علیه السلام)، که به دلیل حفظ جان امام کاظم(علیه السلام)، گاه از پاسخ دادن آشکار به این سؤال خوددارى مىکردند، این بار نیز پاسخ دادند: صاحب امر و حجّت خدا کسى است که سرگرم بازى و لهو و لعب نیست.
صفوان مىگوید: در همان هنگام، ابوالحسن موسىبن جعفر(علیه السلام)، که نوجوان خردسالى بود، وارد شد، در حالى که گوسفندى به همراه داشت و آن را به جلو مىراند و به آن خطاب مىکرد: بر پروردگارت سجده کن. آنگاه امام صادق(علیه السلام) او را به سینه خود چسباند و فرمود:
پدر و مادرم به فدایت که اهل بازى و سرگرمى نیستی. «بابى انتَ و اُمّى مَن لا یلهوُ و لایَلعبُ».۲۰
اخبار و روایات متعدد تاریخى نشان مىدهند که آن حضرت به شغل کشاورزى اشتغال داشت و از این طریق امرار معاش مىکرد و شغل دیگرى براى آن امام گزارش نشده است. این اخبار عمدتا مربوط به دوره امامت آن حضرت و مربوط به زمانى است که آن حضرت در مدینه بود. اشتغال حضرت به کشاورزی، هم به دلیل شرایط اقلیمى و جغرافیایى مدینه بود که براى کشاورزى مناسب است و هم به دلیل اهمیت خاصى که ائمّه اطهار: و اولیاء الهى به امر کشاورزی مىدادند. تأکید و اهمیت اسلام بر کشاورزى بیانگر آن است که اسلام اقتصاد بر محور کشاورزى را بر سایر موارد ترجیح مىدهد، ضمن اینکه هرگونه تولیدى که براى انسان مفید باشد و ثمرهاى عقلایى بر آن مترتب باشد مورد قبول اسلام است. یک نمونه تاریخى که نشان مىدهد امام خود شخصا به کشاورزى اشتغال داشتند:
على بن ابى حمزه مىگوید: امام کاظم (علیه السلام) را دیدم که در زمین کشاورزى خود کار مىکرد و عرق مىریخت. عرض کردم: قربانت گردم! پس کارگران کجا هستند؟ فرمود: اى علی! بهتر از من و پدرم در این زمین خود، با بیل کار مىکردند. عرض کردم: آنان را معرفى فرما. حضرت فرمود:
رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پدرانم همه با دست خود کار مىکردند. کشاورزى شغل پیامبران خدا و جانشینان آنان و مردان شایسته است.۲۱
بنابراین، کار کشاورزی اصلىترین منبع درآمد مالى امام کاظم (علیه السلام) بود. حضرت از درآمد محصولات کشاورزی، خود و خانواده و عائلهاش را تأمین مىکرد و علاوه بر آن، به فقرا و محرومان و نیازمندان کمک مىنمود. برخى از بخششها و هدایاى امام نیز از این طریق انجام مىگرفت. براى نمونه، حضرت به یکى از غلامان، که در حق او احسان کرده بود، قطعهای زمین کشاورزى اهدا کرد.۲۲ در مورد دیگر، حضرت زمین کشاورزى خود را به غلامى بخشید و او را آزاد کرد.۲۳ حضرت بخشى از زمین کشاورزى خود را به فرزندش، احمد، که مردی والامقام و خیّر بود، هدیه کرد.۲۴
در وصیتنامه آن حضرت نیز آمده است که ایشان سى اصله درخت خرماى خود را براى فقراى آبادى وقف کرد و بقیه آن را بین فرزندانش تقسیم نمود.
۲٫ موقوفه ها:
یکى از منابع مالی امامان، موقوفه هایى بوده که از گذشتگان براى آنها مانده و آنها به عنوان متولّی اوقاف، درآمد محصول آنها را به دست آورده و در راههاى گوناگون شرعى به مصرف مىرسانند. براى نمونه، وقفنامه اى که ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است، در آن به وصیتنامه حضرت زهرا(س) در مورد وقف مزارع هفتگانه به فرزندانش اشاره شده است. وقفنامههاى دیگرى نیز، که واقف آنها امام علی(علیه السلام) بوده در کتب حدیث ذکر شدهاند که تولیت آن به دست امامان شیعه رسیده۲۵ و آنان درآمد محصول آن را در راههاى گوناگون و در جهت تحکیم و گسترش تشیّع به مصرف رساندهاند.
در وصیتنامه امام کاظم (علیه السلام) نیز آمده است که آن حضرت یک سوم موقوفه پدرش را وصیت کرده است.۲۶ این امر نشان مىدهد که اموال و املاکى از طریق موقوفه و ارث از سوى امام صادق(علیه السلام) به امام کاظم (علیه السلام) منتقل شده است.
۳٫ هدایا:
بخش دیگرى از اموال خصوصى امام، اموالى بودند که به امام هدیه داده مىشدند. در بسیارى از موارد، شیعیان همراه خمس و زکات و وجوهات، هدایایى نیز براى شخص امام مىفرستادند. برای نمونه، مىتوان به هدایایى که على بن یقطین براى امام کاظم (علیه السلام) مىفرستاد، اشاره کرد. على بن یقطین از موقعیت خود براى کمک رساندن به شیعیان و محرومان و همچنین کمک کردن به شخص امام استفاده مىکرد.
پسر على بن یقطین مىگوید: امام کاظم (علیه السلام) هر چیزى لازم داشت یا هر کار مهمى که پیش مىآمد، به پدرم نامه مىنوشت که فلان چیز را براى من خریدارى کن یا فلان کار را انجام بده، ولی این کار را به وسیله هشام بن حکم انجام بده.۲۷
در روایتى که قبلا ذکر شد، امام در جواب هارون، فرمود: «به خاطر آنکه ما از حق مالى و شرعى خودمان (خمس) باز داشته شدهایم، مجبور به پذیرش هدیه هستیم».۲۸
یک بار هارون کسى را دنبال امام فرستاد و دستور داد تا هر چه زودتر امام را حاضر کنند. وقتى مأمور خلیفه به حضور امام رسید، حضرت به او فرمود:
«لولا اَنّى سمعتُ فى خبر جدّى رسولِ اللّه اَن طاعهَ السلطانِ لِلتقیّهِ واجبهٌ اِذا جئتُ»؛
اگر از رسول خدا روایت نشده بود که اطاعت از سلطان از روى تقیّه و حفظ جان واجب است، هرگز نمىآمدم. و وقتى امام نزد هارون آمد، هارون از او پرسید: چرا نزد ما نمىآیى و با ما رفت و آمد نداری؟ حضرت فرمود:
«سعه مُلککَ و حبُّکَ لِلدّنیا»؛ وسعت مملکت و دنیاپرستى تو مانع است.
آنگاه هارون هدایایی به امام داد. امام آنها را پذیرفت و فرمود:
«واللّهِ لولا اَنّى ارى اَن اَتزوّجَ بِها مِن عزّاب بنی طالبٍ لئلا ینقَطعَ نسلَهُ ابدا ما قبلتُها».۲۹
حضرت آن هدایا را براى کمک کردن به ازدواج جوانان مجرّد از خاندان سادات، از هارون پذیرفت.
در مورد دیگر، مهدی عبّاسی، امام کاظم (علیه السلام) را دستگیر و زندانى کرد، سپس در خواب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را دید که او را مورد عتاب قرار داد و فرمود:
«فهل عسیتم اَن تُفسدوا فى الارضِ و تُقطِّعوا ارحامکَم…»
آنگاه دستور داد امام را آزاد کنند و مبلغ سه هزار دینار به او بدهند و ایشان را راهى مدینه کنند.
مورد مشهور دیگرى از قبول هدیه از سوى امام کاظم (علیه السلام) مربوط به دوران منصور دوانیقى است که در روز عید نوروز از امام کاظم (علیه السلام) خواست تا جلوس کند و هدایایى که مردم و به ویژه سربازان ایرانى مىآورند بپذیرد. حضرت ابتدا از انجام چنین کارى خوددارى کرد، اما با اصرار و فشار منصور پذیرفت. شخصیتها، فرماندهان و سربازان به دیدن حضرت مىآمدند و به آن حضرت تبریک مىگفتند و هدایایى به آن امام مىدادند. مأمور منصور از هدایا صورتبردارى مىکرد. آخرین فردى که داخل شد پیرمردى بود که عرض کرد: اى پسر دختر رسول خدا(ص) من فقیرم و ثروتى نداشتم که برایت هدیه بیاورم. سه بیت شعرى که جدّم درباره جدّت حسینبن علی(علیه السلام) سروده است، آوردهام. اشعار خود را خواند.
حضرت فرمود:
هدیهات را قبول کردم، بنشین خدا به تو برکت دهد. سپس رو کرد به مأمور منصور و به او فرمود: نزد منصور برو و هدیهها را بازگو کن و نظرش را درباره مصرف آن به دست آور. او رفت و بازگشت و گفت: منصور مىگوید: همه هدایا را به موسىبن جعفر بخشیدم. هر اقدامی مىخواهد درباره آن بنماید. امام همه هدایا را به آن پیرمرد بخشید.
غالبا هدایایى که امام به اکراه از سوى حاکمان دریافت مىکرد، به مردم نیازمند و محروم مىبخشید و خود از آن استفاده نمىکرد. در برخى موارد، امام کاظم (علیه السلام) از قبول هدایا از سوى افراد ظالم خوددارى مىکرد. در یک مورد، شخص آوازهخوان و هنرپیشهاى به نام مخارق وقتی مشاهده کرد، هارون از کمک مالى به امام خوددارى مىکند، با به کار بستن حیلهای پول و اموال فراوانى از هارون به چنگ آورد و آنها را نزد امام آورد. امام از پذیرش آن هدایا خوددارى کرد و فرمود:
«خدا به شما و مال شما برکت دهد و جزاى نیکو عنایت کند! به خدا سوگند! نه از او و نه از این پول درهمى مىگیرم و نه از این زمین چیزی…»۳۰
سندى بن شاهک، زندانبان ظالم و بىرحم امام کاظم (علیه السلام) در آخرین لحظات عمر آن حضرت، از وى خواست تا اجازه دهد تا با مال خودش کفنى براى حضرت تهیه کند. حضرت در جواب فرمود:
«اِنّا اهل بیتُ مُهورُ نسائِنا و حجُّ صرورتنا و اکفانُ موتانا مِن طاهرِ اموالنا و عندی کفنٌ و اُرید اَن یتَولّى غسلى و جِهازى مولاى فلان…»
بدینسان، امام از پذیرش هدیه چنین فرد ظالم و گستاخى خوددارى کرد.
پیش از آن نیز هارون کنیز زیبارویى براى آزار و اذیت امام و با عنوان هدیه نزد امام فرستاد. حضرت از قبول کنیز خوددارى کرد و این آیه را تلاوت فرمود:
«بَل اَنتُم بِهدیّتکم تَفرحونَ…»
_______________________________________________________________
پىنوشتها:
۱۲ ـ جمعی از نویسندگان، درآمدى بر اقتصاد اسلامی، تهران، سمت، ۱۳۷۲، ص۱۰۴٫
۱۳ ـ محمّدرضا جبّاری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمّه(علیه السلام)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینی، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۲۸۰٫
۱۴ ـ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، شهید، دانشکده الهیات و معارف اسلامی،۱۳۴۸، ص۴۶۷٫۱
۱۵ ـ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ق، ج ۱، ص۹۱ـ۹۲٫
۱۶ ـ شیخ طوسی، الغیبه، قم، مؤسسهالمعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق، ص۳۴۷٫
۱۷ ـ همان، ص۲۸٫
۱۸ ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج ۴۸، ص۱۲۲٫
۱۹ ـ شیخ طوسی، رجال کشی، ص۴۳۴٫
۲۰ ـ محمّدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲، ج ۲، ص۸۷٫
۲۱ ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۴۸، ۱۱۵٫
۲۲ ـ باقر شریف قرشی، پیشین، ج ۱، ص ۱۵۲٫
۲۳ ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفی، ۱۴۰۴ق، ج ۷، ص ۲۱۵٫
۲۴ ـ شیخ مفید، الارشاد، قم، آلالبیت، ۱۴۱۶ق، ج ۲، ص ۲۴۴٫
۲۵ ـ محمدبن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج ۷، ص ۴۷و۴۸٫
۲۶ ـ شیخ صدوق، پیشین، ص ۲۸٫
۲۷ ـ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، ۱۳۸۰، ص۴۵۶٫
۲۸ ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۴۸، ص ۱۲۲٫
۲۹ ـ همان.
۳۰ ـ همان، ص۱۲۹٫