- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
دربارۀ صفات پیامبر(ص) به عنوان انسان کامل ممکن است همه صفات کمال انسانی در یک مقاله قابل شمارش نباشد و پیداست که پیامبر خدا باید نسبت به انسانهای دیگر از صفات کمال به طور کلی برخوردار باشد چنانچه در کتب کلامی اندیشمندان اسلامی مخصوصاً دانشوران شیعی یکسری صفات ذکر گردیده است.[۱] در اینجا به دیدگاه برخی از متکلمین و علمای شیعه اشاره می کنیم:
علامه در کتاب نهج الحق صفاتی چون «عصمت» و «اعجاز» و «علم لدنی» را از صفات اختصاصی انبیا ذکر مینماید که باید یک پیامبر، این صفات را داشته باشد تا به پیامبری و رسالت برسد، علاوه بر آنکه یکسری صفات عمومی را نیز باید داشته باشد مانند عقل، ذکاوت، قوت رأی، نداشتن عیب جسمانی، عدم بیماری تنفرآور و عدم صفاتی چون سختدلی، قساوت، خشونت، ضعف شخصیت و داشتن اخلاص، تحمل سختیها، ظلمستیزی، عدالتپروری و…[۲]
یکی از بزرگان عرفا علم لدنی را برای اهل نبوت و ولایت دانسته و به آیۀ ۶۵ سورۀ کهف اشاره کرده که دربارۀ اعطای علم از نزد خداوند متعال به حضرت خضر است.[۳]
مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید دو روایت را از امام باقر(ع) نقل میکند به این مضمون که برای خدا دو گونه علم است: علم خاص؛ و آن دانشی است که ملائکهها و پیامبران از آن اطلاعی ندارند. (یعنی مخصوص خداوند متعال است). علم عام؛ و آن دانشی است که ملائکه مقربین و رسولان الهی از آن اطلاع دارند و برای ائمه(ع) نیز از جانب رسول خدا(ص) رسیده است.[۴]
شیخ حر عاملی علم غیب را برای پیامبر و ائمه(ع) فی الجمله قایل میشود با این تعبیر که پیامبر و ائمه(ع) جمیع علم غیب را نمیدانند اما بعض از علم غیب را که خداوند به آنها اعلام نموده میدانند و هر زمان که اراده کنند که چیزی از علم غیب را بدانند، از آن آگاه میشوند.[۵]
شیخ محمدحسین مظفر ضمن بحث از علم امام(ع) از علم پیامبر اسلام(ص) به عنوان منبع علم ائمۀ اطهار(ع) یاد کرده و به خاطر شمول دایرۀ نبوت آن حضرت بر جمیع مخلوقات عالم، علم پیامبر به حوادث عالم را لازمۀ نبوت عام آن حضرت دانسته است.[۶]
عرفا و فیلسوف های اسلامی نیز نظرات خاصی در باره علم لدنی دارند که به آنها اشاره می شود:
ملاصدرا دربارۀ علم لدنی در اشراق سوم، علم لدنی را که بدون فکر و تأمل و بدون وساطت بشری از جانب خدا افاضه میشود معلول رسیدن نفس ناطقه به مرتبۀ اعلای معنا میداند تاحدی که شباهت به روح اعظم و عقل کلی عالم پیدا کند و با روح اعظم اتصال کلی پیدا کند و به آیۀ ۳۵ سورۀ نور مثال میزند که علم را به نور تشبیه می کند.[۷]
تلمسانی در کتاب شرح منازل السائرین علم را به درجه جلی، خفی و علم لدنی تقسیمبندی نموده و منشأ علم لدنی را همان آیۀ ۶۵ سورۀ کهف دانسته که مکرراً ذکر نمودیم و دربارۀ حضرت خضر است چون از نزد خداوند متعال اخذ شده و غیراکتسابی است، به آن علم لدنی گفته میشود.ایشان چند ویژگی برای آن ذکر میکند که خلاصهاش چنین است: «علم لدنی با اسناد ایجاد نمیشود بلکه اسناد آن همان وجودش هست، بعبارت دیگر، علم حضوری است و طریق آن تحصیل وجدان او میباشد.ادراک آن به فهم نیست بلکه بالعیان است و شارح آن را به شهود معنا کرده و اشاره به حدیث پیامبر اکرم(ص) مینماید که میفرماید: «بنده پیوسته توسط نوافل به من نزدیک میشود تا مُحِب آن شوم، پس زمانی که مُحِب او شدم من گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند تا آخر حدیث. صفات علم لدنی به گونهای است که جز با علم به آن متصل نمیشود. بین او (کسی که علم لدنی دارد) و غیب حجابی نیست.»[۸] در جای دیگر میگوید: «وجود علم لدنی در مکاشفه صحیح حق، علم شواهد و استدلال را قطع مینماید. ».[۹]
قیصری در شرح فصوص، ضمن توضیح حدیث پیامبر(ص) «من شهر دانش و علی(ع) در آن است» میگوید: «علم نبی، علمی است که از طریق وراثت [و تفضل الهی] به دست آمده نه از طریق کسب و دراست و آن علم لدنی است که خدا افاضه کرده به نزدیکترین کس به رسول خدا(ص) »[۱۰]
فیض کاشانی علم لدنی را برای پیامبران مرسل و امامان قایل میشود، کسانی که ارتباط با خدا از خلق و بر عکس او را باز ندارد.[۱۱] از نظر ایشان آخرین درجه علمآموزی درجۀ پیامبری است که همۀ حقایق یا بیشتر آن بدون درس خواندن و با کشف الهی در اسرع وقت حاصل میشود و جز پیامبر، کسی حقیقت نبوت را نمیداند.[۱۲]
پی نوشت:
[۱] . علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۵۸.
[۲] . علامه حلی، نهج الحق، ص ۱۵۹ – ۱۶۰.
[۳] . آملی، تفسیر المحیطالاعظم و البحر الخضم، ج ۸، ص ۵۸.
[۴] . شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۸.
[۵] . حرعاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۹۵.
[۶] . مظفر، علم الامام(ع)، ص ۱۳.
[۷] . صدرالمتألهین، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، ص ۳۴۱؛ همو، المبدأ و المعاد، ص ۴۸۰ – ۴۸۳ سجادی، فرهنگ و اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص۴۵۹ – ۴۶۱.
[۸] . تلمسانی، عفیف الدین سلیمان، شرح منازل السائرین، ج ۲، ص۳۳۵ – ۳۳۶.
[۹] . همان، ص۵۸۷ – ۵۸۸.
[۱۰] . ( قیصری رومی، شرح فصوص الحکم، فص حکمت رحمانیه فی کلمۀ السلطانیه، ص ۹۴۰؛ خوارزمی، فص حکمت رحمانیه فی کلمۀ هارونیه، ج ۲، ص ۷۱۳؛ فرغانی، مشارق الدرراری، ص ۸۶.
[۱۱] . فیض کاشانی، المحجۀ البیضاء، ترجمه شده با عنوان راه روشن، ترجمۀ محمدصادق عارف، ج ۴، ص ۴۳۱ – ۴۳۲؛ همان، ج ۵، ص ۶۶.
[۱۲] . همان، ج ۵، ص ۲۸.
منبع: از فصلنامه حضور، حصین صالحی مالستانی، شماره ۸۸، ص ۴۰-۷۰.