- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سرّ دلبران در حدیث دیگران
مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام ، به ویژه امام مجتبى علیه السلام در همه ابعاد مشهود است؛ از جمله در ثبت و ضبط سخنان و زندگینامه و شخصیّت آنان در منابع مکتوب، به خصوص در کتب اهل سنّت.
از این رو، دلباختگان این خاندان کوشیده اند تا غبار غربت از سیماى نورانى آنان بزدایند و با تألیف آثارى مستند به کتب اهل سنّت، گوشه اى از فضایل خورشیدگون و جاودان امامان شیعه را تبیین کنند.
محقق ارجمند، استاد حسن مصطفوى با نگارش کتابى با عنوان «الامام المجتبى، ابومحمد الحسن بن على علیه السلام ، حیاته، مقاماته، خلافته، حلمه، جریان صلحه، کلماته، خطبه، ردّ الاعتراضات» و با استناد به کتب تاریخى و حدیثى و صحاح اهل سنّت، تلاش کرده است شخصیّت حضرت مجتبى علیه السلام را ترسیم کند.
به پاس ارج نهادن به تلاش ارزشمند آن پژوهشگر نامدار، گزارشى از تحقیق او تقدیم شما عزیزان مى شود.
مؤلّف، اثر خود را در ۵۸ بخش تدوین کرده است که شامل همه دوره هاى حیات پربرکتِ سبط اکبر علیه السلام مى شود. به خصوص بخشهایى که به دوران امامت و صلح و قضایاى پس از صلح و برخوردهاى او با معاویه و امویانِ کینه توز و جریان هاى انحرافى در جهان اسلام مربوط مى شود، غناى بیشترى دارد.
عمده مطالب این کتابِ ۲۶۰ صفحه اى از منابع اهل سنّت است و در فهرست منابع، نام ۶۱ کتاب دیده مى شود؛ همچون: «اخبار اصبهان» ابونعیم؛ «اخبارالطّوال» دینورى؛ «استیعاب» ابن عبدالبر؛ «اَغانى» ابوالفرج اصفهانى؛ «البدایه و النهایه» ابن کثیر؛ «البیان و التبیین» جاحظ؛ «تهذیب» ابن عساکر؛ «سنن» بیهقى؛ «نهج البلاغه» ابن ابى الحدید؛ «طبقات» شعرانى؛ «عقدالفرید» ابن عبد ربّه؛ «الفصول المهمّه» ابن صبّاغ؛ «مُرُوج الذّهب» مسعودى؛ «محاسن» بیهقى؛ «نورالأبصار» شبلنجى و… دهها کتاب دیگر که عمدتاً از منابع و متون کهن تا قرن پنجم هجرى است.
گاهى هم در تکمیل بحث، نکاتى از برخى منابع شیعى همچون: کافى، وافى، تنقیح المقال، ارشاد، اعیان الشیعه و… آورده است.
مؤلف در مقدمه، اشاره دارد که در این تدوین و تألیف، از هرگونه تعصّب در گفتار و سخنان بى مدرک و مطالب غیر مورد اطمینان یا غیر قابل قبول براى فهم سلیم، پرهیز کرده و بنیاد کار را بر بیان حقیقت و اظهار آنچه درست است و آوردن مطالبى که منطبق با حق و برهان و استدلال استوار است، نهاده است و کتاب را پیشکش به ساحت مقدّس حضرت مجتبى علیه السلام نموده است.
در نخستین بخش، به درج گفته هاى اهل سنّت و مؤلّفان بزرگ آنان پیرامون شخصیّت آن حضرت، پرداخته است. مثلاً به نقل از کتاب «البدایه» موضع او را در حادثه قتل عثمان و تلاش براى جلوگیرى از هجوم شورشیان براى کشتن او، بیان کرده و مى نویسد: «ابوبکر و عمر، امام مجتبى علیه السلام را دوست داشتند و به او احترام مى گذاشتند. ابن عباس، رکاب حضرت را مى گرفت تا سوار شود و این را از افتخارات خود مى دانست.»
در فصلى به استناد منابع اهل سنت، به مقام و فضیلت و جایگاه رفیع آن حضرت نزد خدا و رسول مى پردازد و نمونه هاى متعددى از کرم، بزرگوارى، جود و بخشندگى، علوّ همّت و بى اعتنایى به زرق و برق دنیا مى آورد.
در فصل دیگر، شرافت حسب و نسب امام حسن علیه السلام و برجستگى خاصّ وى را مستند به منابع سنّى یاد مى کند. یکى از دهها موارد، مطلبى است که از «عقدالفرید» این گونه نقل مى کند:
«روزى معاویه به همنشینان خود گفت: گرامى ترین و ارجمندترین مردم از نظرپدر، مادر، جدّ، جدّه، عمو، عمّه، دایى و خاله کیست؟ گفتند: شما بهتر مى دانید. وى دست حسن بن على علیهماالسلام را گرفت و گفت: این؛ پدرش على بن ابى طالب است، مادرش فاطمه دختر پیامبر، جدّش رسول خدا، جدّه اش حضرت خدیجه، عمویش جعفر طیّار، عمّه اش هاله دختر ابوطالب، دایى اش قاسم پسر پیامبر و خاله اش زینب دختر حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم .»(۱)
این، مصداقِ بارز همان نکته معروف است که «اَلْفَضْلُ ما شَهِدَتْ بِهِ اْلأَعْداءُ».
از فصول دیگر کتاب، عبارتند از: امام مجتبى علیه السلام و آیه تطهیر، امام و آیه مودّت، سرور جوانان بهشتى، محبّت پیامبر نسبت به حسنین، صلح امام حسن از زبان پیامبراکرم صلى الله علیه و آله وسلم ، امام مجتبى و ایّام شورا، امام در دوره خلافت عثمان، نقش و حضور آن حضرت در جنگ جمل و جنگ صفّین، مسافرت هاى حضرت و عبادت هاى امام حسن علیه السلام .
جود و بخشش، از ویژگى هاى دیگر حضرت مجتبى علیه السلام است که فصلى را به این موضوع اختصاص داده و نمونه هاى متعدّدى از آن را باز گفته است.
نمونه اى دیگر را از «محاسن» بیهقى، چنین نقل مى کند:
«مردى نیازمند، خدمت امام حسن مجتبى علیه السلام رسید و نیاز خویش را مطرح کرد. حضرت فرمود: برو و خواسته ات را روى کاغذى بنویس و پیش ما بیاور، تا آن را بپردازیم. او رفت و نیازمندى اش را نوشت و آورد. حضرت دو برابر آن به وى بخشید. یکى از همنشینان و اهل جلسه گفت: چه نامه پربرکتى براى او بود اى پسر پیامبر! امام فرمود: برکت او بر ما بیشتر بود؛ چرا که آن شخص، ما را اهل نیکى قرار داد. مگر نمى دانى که نیکى و معروف، آن است که بدون درخواستِ طرف، پرداخته شود؟ امّا وقتى کسى از تو درخواستى مى کند و به او عطا مى کنى، تو در مقابل آبرویى که او از خودش در برابر تو ریخته است، عطا مى کنى؛ شاید او شب را تا صبح، بى تاب بوده و به خود مى پیچیده و بین بیم و امید به سر مى برده و نمى دانسته که آیا خواسته و نیازش ادا خواهد شد یا نه؟ با حالتى نگران و مردّد پیش تو آمده است. اگر تو در مقابل آبرویى که او پیش تو ریخته است، به او چیزى بدهى، اهمیّت کار او بیش از عطاى توست!»(۲)
بارى… قضایاى آن حضرت هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ، برخورد او با ابن ملجم، خطبه اش پس از شهادت پدر، به خلافت رسیدن او و بیعت مردم با وى، نامه نگارى هایش با معاویه، گوشه هایى از مطاعن و ستم ها و انحرافات معاویه، حکّام و والیان گماشته از سوى معاویه و جرائم ارتکابى آنان، تلاش براى به خلافت رساندن یزید از سوى معاویه، آماده شدن امام براى نبرد با معاویه و قضایاى منتهى به امضاى صلحنامه، از بخش هاى دیگر این تحقیق ارزشمند است.
در بخشى از کتاب، به نقل هاى متعدّدى مى پردازد که دیگران به حضرت مجتبى علیه السلام به خاطر صلحش با معاویه، ایراد و اعتراض داشتند و با تعابیرى تند و گاهى اهانت آمیز با آن حضرت گفت و گو مى کردند و حضرت با منطق و مدارا پاسخ آنان را مى فرمود و به نامه هاى اعتراض آمیزشان جواب مى نوشت و تسلیم خود را نسبت به آنچه تقدیر الهى است و تلاش خویش را براى جلوگیرى از ریخته شدن خون مردم بر سر منازعات حکومت و ریاست، باز مى گفت. در میان چهره هاى معترض، نام کسانى چون: سفیان بن لیلى، سلیمان بن صرد، حجر بن عدى و على بن محمد همدانى دیده مى شود. پاسخ هاى امام هم گوناگون است و به تناسب سطح فکر مخاطب و زمینه هاى روحى او فرق مى کند.
موضع روشنگر امام نسبت به اذهان مردم و پیشگیرى از مسأله دار شدن آنان، در صحنه هاى مختلف تکرار مى شود و امام به خاطر مصالح مسلمین، تن به «صلح تحمیلى» مى دهد، نه آنکه تسلیم معاویه شده باشد.
پس از صلح، تلاش هاى معاویه براى کشاندن امام به صحنه هایى در جهت منافع حکومت اموى، بى نتیجه مى ماند. از جمله شواهد این مسأله، درخواستى است که معاویه از امام مى خواهد تا در فرونشاندن فتنه هاى ضدّ حکومت، همکارى کند و امام نمى پذیرد.
استاد مصطفوى به نقل از «کامل» ابن اثیر مى نویسد:
«گروهى از خوارج در حدود پانصد نفر ـ که از سپاه على علیه السلام جدا شده و در جنگ معاویه و على علیه السلام بى طرفى را برگزیده بودند ـ وقتى شنیدند امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرده و حکومت را به معاویه سپرده است؛ براى جنگ با معاویه مصمّم شدند. در حالى که امام حسن علیه السلام از کوفه عازم مدینه بود، معاویه به آن حضرت نامه نوشت و از او خواست که به جنگ با آن گروه بپردازد. در قادسیه، پیک معاویه به او رسید. امام خواسته او را رد کرد و در جواب نوشت: «اگر جنگ با یکى از اهل قبله را برگزیده بودم، ابتدا با تو مى جنگیدم؛ در حالى که من به خاطر مصلحت امّت و حفظ خون مردم، دست از جنگ کشیدم.»(۳)
در فصول بعدى، قضایایى از دوران مسمومیّت و بیمارى حضرت مجتبى علیه السلام و شهادت امام و وصایاى او مى آورد و به نقل از استیعاب، مروج الذهب، تاریخ الخلفاء، المقاتل و مستدرک حاکم، شهادت آن حضرت را با زهر و با دسیسه معاویه و همدستى اشعث و دخترش جُعده مى داند.
سپس به نقل از «البدایه» و «عقد الفرید» جلوگیرى از دفن آن حضرت در جوار قبر جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم و فتنه گرى کینه توزانه مروان بن حکم و دست به سلاح بردن بنى امیّه براى جنگ با بنى هاشم به خاطر این مسأله را، نقل مى کند.
بحثى هم درباره همسران و فرزندان آن حضرت دارد.
در بخش پایانى نیز نمونه هایى از سخنان حکمت آمیز، وصایا، نامه ها، خطبه ها و دعاهاى آن حضرت را نقل کرده است. به عنوان نمونه، حدیثى را از آن حضرت به عنوان پایان بخش این گشت و گذار در کتاب «الامام المجتبى» مى آوریم؛ وى در فصل ۵۸ ضمن سخنان آن حضرت، از تهذیب ابن عساکر چنین نقل مى کند:
امام حسن مجتبى علیه السلام فرزندان و برادرزادگان خویش را جمع کرد و به آنان چنین سفارش نمود:
«یا بَنىَّ وَ بَنى اَخىّ! اِنَّکُم صِغارُ قَوْمٍ وَ یُوشَکُ اَنْ تَکُونُوا کِبارَ آخَرینَ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ اَنْ یَرْوِیَهُ اَوْ یَحْفَظَهُ فَلْیَکْتُبْهُ وَ یَجْعَلْهُ فى بَیْتِهِ۴؛
اى فرزندانم و برادرزادگانم! شما اکنون کوچک هاى قومى هستید و امید مى رود که به زودى بزرگانِ قوم دیگر شوید؛ پس دانش بیاموزید. هرکس از شما نتواند که علم و دانش را روایت کند یا به خاطر بسپارد و حفظ کند، پس آن را بنویسد و در خانه اش نگه دارد.»
جواد محدّثى
پى نوشت ها:
عقدالفرید، ج ۳، ص ۲۸۲.
محاسن، ص ۵۵.
کامل، ج ۳، ص ۱۷۷.
تهذیب، ج ۴، ص ۲۱۹.
منبع :کوثر ، پاییز ۱۳۸۱، شماره ۵۵