- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، مشهور به امام سجاد و زین العابدین (۳۸- ۹۵ق)، چهارمین امام شیعیان. مدت امامت وی ۳۵ سال بود. امام سجاد(علیه السلام) در واقعه کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری، در جنگ شرکت نکرد. لشکر عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) او را همراه اسیران کربلا به کوفه و شام بردند. خطبه امام سجاد در شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل بیت شد.
و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا
و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما.و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها کان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما…و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا کراما (۱) .
آیههایى که نوشتیم در پایان سوره فرقانست.خدا در این آیات صفت مؤمنان گزیده را شمرده است.از آنچه در فصلهاى آینده خواهید خواند، مىبینید همه نشانههایى را که براى بندگان کامل پروردگار «عباد الرحمن» معین شده در على بن الحسین (علیه السلام) آشکار است.در چنان دوره تاریک براى جویندگان انسانیت بحقیقت چراغى روشن بود.با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده کرد.و مردمى که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامى را بچشم خود دیدند.پرستش خدا، نرم خوئى، محاسبه نفس تا حد ریاضت .خود شکنى براى حق، دستگیرى مستمندان، بخشش، پرهیزگارى.و…
جاحظ در رسالهاى که در فضائل بنى هاشم نوشته در باره او گفته است:
اما على بن الحسین (علیه السلام)، در باره او خارجى را چون شیعه و شیعه را چون معتزلى ومعتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص دیدم و کسى را ندیدم که در فضیلت او شک داشته باشد و یا در مقدم بودن او سخنى گوید (۲)
او نه تنها با خویشان، دوستان، آشنایان، بزرگوارانه رفتار مىکرد، مهربانى وى بدان درجه بود که بر دشمنان درمانده نیز شفقت داشت، و بر جانوران سایه مرحمت مىافکند.داستان پناه بردن مروان پسر حکم بدو و پذیرفته شدن خواهش وى از جانب امام در فصل گذشته نوشته شد .
طبرى نوشته است چون خبر مرگ یزید به حصین بن نمیر رسید، به شام بازگشت.سر راه خود خسته و کوفته و نگران به مدینه آمد.اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوانتر.در مدینه على بن الحسین (علیه السلام) از او پذیرائى کرد (۳)
مجلسى از سید بن طاوس و او باسناد خود از امام صادق (علیه السلام) آورده است که چون ماه رمضان مىرسید على بن الحسین (علیه السلام) خطاهاى غلامان و کنیزان خود را مینوشت که فلان غلام یا فلان کنیز چنین کرده است.در آخرین شب ماه رمضان آنان را فراهم مىآورد و گناهان آنانرا برایشان مىخواند که تو چنین کردى و من تو را تأدیب نکردم و آنان مىگفتند درست است.سپس خود در میان آنان مىایستاد و مىگفت بانگ خود را بلند کنید و بگوئید: على بن الحسین (علیه السلام) ! چنانکه تو گناهان ما را نوشتهاى پروردگار تو گناهان تو را نوشته است.و او را کتابى است که بحق سخن میگوید.گناهى خرد یا کلان نکردهاى که نوشته نشده باشد.چنانکه گناهان ما بر تو آشکارست، هر گناه که تو کردهاى بر پروردگارت آشکار است، چنانکه از پروردگار خود امید بخشش دارى ما را به بخش و از خطاى ما در گذر.و چنانکه دوست دارى خدا تو را عفو کند از ما عفو کن تا عفو و رحمت او را در باره خود به بینى!
على بن الحسین (علیه السلام) ! خوارى خود را در پیشگاه پروردگارت بیاد آر! پروردگارى که باندازه خردلى ستم نمیکند.
على بن الحسین (علیه السلام) ! به بخش! و در گذر تا خدا تو را به بخشد و از تو در گذرد چه او مىگوید
و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبون أن یغفر الله لکم (۴) این چنین مىگفت ومىگریست و نوحه میکرد و آنان گفته او را تکرار میکردند.سپس مىگفت پروردگارا ما را فرمودهاى بر کسى که بر ما ستم کرده است به بخشیم.ما چنین کردیم و تو از ما بدین کار سزاوارترى.فرمودهاى خواهنده را از در خانه خود نرانیم.ما خواهنده و گدا بدر خانه تو آمدهایم و بر آستانه تو ایستادهایم و ملازم درگاه تو شدهایم و عطاى ترا مىخواهیم.بر ما منت گذار و محروممان مساز که تو بدین کار از ما سزاوارترى.خدایا مرا در زمره آنان در آور که بدانها انعام فرمودهاى.سپس به کنیزان و غلامان خود مىگفت من از شما گذشتم.آیا شما هم از رفتار بدى که با شما کردهام در میگذرید؟ من مالک بد کردار و پست ستمکارى هستم که مالک من بخشنده و نیکوکار و منعم است.آنان مىگفتند آقاى ما تو بما بد نکردهاى و ما از تو گذشتیم.میگفت بگوئید خدایا چنانکه على بن الحسین (علیه السلام) از ما گذشت از او در گذر و چنانکه ما را آزاد کرد از آتش دوزخ آزادش کن.
ـ مىگفتند آمین!
ـ بروید من از شما گذشتم و بامید بخشش و آزادى شما را در راه خدا آزاد کردم و چون روز عید مىشد بدانها پاداش گران مىبخشید.
در پایان هر رمضان دست کم بیست تن برده و یا کنیز را که خریده بود در راه خدا آزاد میکرد .چنانکه خادمى را بیش از یکسال نزد خود نگاه نمیداشت و گاه در نیمه سال او را آزاد مىساخت (۵)
مجلسى به سند خود آورده است که: على بن الحسین (علیه السلام) روزى یکى از بندگان خود را تازیانه زد، سپس بخانه رفت و تازیانه را آورد و خود را برهنه کرد و خادم را گفت بزن على بن الحسین (علیه السلام) را.خادم نپذیرفت و او ویرا پنجاه دینار بخشید (۶)
روزى گروهى در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شیونى شنیده شد.امام بدرون رفت بازگشت و آرام بر جاى خود نشست حاضران پرسیدند: مصیبتى بود؟
ـ آرى! بدو تسلیت دادند و از شکیبائى او به شگفت درماندند.امام گفت: ـ ما اهل بیت، خدا را در آنچه دوست میداریم اطاعت میکنیم و در آنچه ناخوش میداریم سپاس میگوئیم (۷) .
فرزندى از او مرد و از وى جزعى ندیدند پرسیدند چگونه است که در مرگ پسرت جزعى نمیکنى ! امام گفت چیزى بود که منتظر آن بودیم (مرگ) و چون در رسید آنرا ناخوش نداشتیم (۸)
چنانکه نوشتیم در آن سالها چند تن از بزرگان تابعین به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدینه مىزیستند چون: ابن شهاب (۹) سعید بن مسیب (۱۰) ابو حازم (۱۱) همه اینان فضیلت و بزرگوارى على بن الحسین (علیه السلام) را بمردم گوشزد میکردند.سعید بن مسیب میگفت : على بن الحسین (علیه السلام) سید العابدین است (۱۲) زهرى مىگفت هیچ هاشمى را فاضلتر از على بن الحسین (علیه السلام) ندیدم (۱۳) از عبد العزیز بن خازم نیز همین اعتراف را نقل کردهاند (۱۴) روزى در مجلس عمر بن عبد العزیز، که در آن سالها حکومت مدینه را بعهده داشت حاضر بود .چون بر خاست و از مجلس بیرون رفت عمر از حاضران پرسید:
ـ شریفترین مردم کیست؟ حاضران گفتند:
ـ تو هستى!
ـ نه چنین است.شریفترین مردم کسى است که هم اکنون از نزد من بیرون رفت همه مردم دوست دارند بدو پیوسته باشند و او دوست ندارد به کسى پیوسته باشد (۱۵)
این سخنان کسانى است که تنها فضیلت ظاهرى او را مىدیدند، و از درک عظمت معنوى وى و شناسائى مقام ولایت او محروم بودند.سادهتر این که اینان که او رااین چنین ستودهاند، على بن الحسین (علیه السلام) را امام نمیدانستند، و مىبینیم که تا چه حد برابر ملکات نفسانى او خاضع بودهاند.
على بن الحسین (علیه السلام) کنیزکى را آزاد کرد سپس او را به زنى گرفت.عبد الملک پسر مروان از ماجرا آگاه شد و این کار را براى وى نقصى دانست.بدو نامه نوشت که چرا چنین کردى؟ او بوى پاسخ داد:
«خداوند هر پستى را با اسلام بالا برده است.و هر نقصى را با آن کامل ساخته و هر لئیم را با اسلام کریم ساخته.رسول خدا کنیز و زن بنده خود را بزنى گرفت.
عبد الملک چون این نامه را خواند گفت:
آنچه براى دیگران موجب کاهش منزلت است براى على بن الحسین (علیه السلام) سبب رفعت است (۱۶)
روزى یکى از بندگان خود را براى کارى خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نیز، سرانجام از او پرسید:
ـ پسرم آواز مرا نشنیدى؟
ـ چرا.
ـ چرا پاسخ مرا ندادى؟
ـ چون از تو نمىترسم.
ـ سپاس خدا را که بنده من از من نمىترسد (۱۷)
از او پرسیدند چرا ناشناس با مردم سفر میکنى؟ گفت:
خوش ندارم بخاطر پیوند با رسول خدا چیزى بگیرم که نتوانم مانند آنرا بدهم (۱۸)
و روزى بر گروهى از جذامیان گذشت بدو گفتند:
ـ بنشین و با ما نهار بخور گفت:
ـ اگر روزه نبودم با شما مىنشستم.چون بخانه رفت سفارش طعامى براىآنان داد و چون آماده شد براى ایشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (۱۹)
چون میخواست به مستمندى صدقه دهد نخست او را مىبوسید، سپس آنچه همراه داشت بدو میداد (۲۰)
نافع بن جبیر او را گفت:
تو سید مردمى و نزد این بنده ـ زید بن اسلم ـ میروى و با او مىنشینى؟ گفت:
ـ علم هر جا باشد باید آنرا دنبال کرد (۲۱) در روایت مجلسى از مناقب است که:
ـ من نزد کسى مىنشینم که همنشینى او براى دین من سود داشته باشد (۲۲)
و چون او براى خدا و طلب خشنودى خدا با بندگان خدا چنین رفتار میکرد،
خدا حشمت و بزرگى او را در دیده و دل مردم مىافزود.
او را گفتند تو از نیکوکارترین مردمى.ندیدیم با مادرت هم خوراک شوى.گفت میترسم دست من به لقمهاى دراز شود که او چشم بدان دارد و مرا عاق کند (۲۳)
او براى خدا و تحصیل رضاى پروردگار، با آفریدگان خدا، این چنین با فروتنى رفتار میکرد، و خدا حرمت و حشمت او را در دیده بندگان خود مىافزود.دشمنان وى
ـ اگر دشمنى داشته است ـ مىخواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وى بیشتر مىگشت، که خورشید را بگل نمیتوان اندود و مشک را هر چند در ظرفى بسته نگاهدارند، بوى خوش آن دماغها را معطر خواهد کرد.»
پى نوشت:
۱.بندگان رحمان که در زمین آرام راه مىروند.و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن گویند به نیکوئى بدانها پاسخ دهند.و آنانکه شب را بر پاى و در سجده بسر مىبرند.و آنانکه میگویند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! که عذاب دوزخ پایان نیافتنى است، و بد آرامگاه و بد جاى اقامتى است.و آنانکه چون انفاق میکنند، نه اسراف میکنند و نه بر خود تنگ میگیرند و میانه را مىگزینند، و آنانکه بدروغ گواهى نمیدهند و چون ناپسندى ببینند بزرگوارانه از آن مىگذرند. (الفرقان: ۶۳ـ ۷۳) .
۲.عده الطالب ص ۱۶۰
۳.تاریخ طبرى ج ۷ ص ۴۳۲
۴.به بخشند و در گذرند آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد (نور: ۲۲)
۵.بحار ج ۴۶ ص ۱۰۳ـ ۱۰۵
۶.بحار ج ۴۶ ص ۹۲
۷.حلیه الاولیاء ج ۳ ص ۱۳۸.مناقب ج ۴ ص ۱۶۶ و نگاه کنید به کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۳
۸.کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۲ـ ۱۰۳
۹.محمد بن مسلم زهرى متوفى به سال ۱۲۴ ه.ق
۱۰.متوفاى سال ۹۴ ه.ق
۱۱.ابو حازم از تابعین است.
۱۲.کشف الغمه ج ۲ ص ۸۶
۱۳.انساب الاشراف ج ۲ ص ۱۴۶ نسب قریش ص ۵۸ از یحیى بن سعید.علل الشرایع ج ۲ ص ۲۳۲
۱۴.ارشاد ج ۲ ص ۱۴۲.حلیئه الاولیاء ج ۳ ص ۱۴۱
۱۵.مناقب ج ۴ ص ۱۶۷
۱۶.عقد الفرید ج ۷ ص ۱۲۱ـ مناقب ج ۴ ص ۱۶۲.عیون الاخبار ج ۴ ص ۸ و نگاه کنید به المعارف ص ۲۱۵
۱۷.ارشاد ج ۲ ص ۱۴۷.مناقب ج ۴ ص ۱۵۷.کشف الغمه ج ۲ ص ۸۷ اعلام انورى ص ۲۶۱ـ ۲۶۲
۱۸.کشف الغمه ج ۲ ص ۱۰۸
۱۹.اصول کافى ج ۲ ص ۱۲۳.الامام على بن الحسین ص ۳۴۵
۲۰.حلیه الاولیاء ج ۳ ص .۱۳۷
۲۱.کشف الغمه ج ۲ ص ۷۸ـ ۷۹
۲۲.ج ۴۶ ص ۳۱
۲۳.مناقب ج ۴ ص ۴۵