- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده:
کلمهی «کمال» در لغت به معنای تمام شدن، کامل شدن و اتمام آراستگی صفات است و در اصطلاح به معنای به فعلیّت رسیدن تمام استعدادهای نهفته در یک موجود می باشد. هر یک از مکاتب عقل، عشق، قدرت و محبّت بر اساس نوع دیدشان به انسان و سعادت وی، تعریفی از انسان کامل ارائه داده و براساس آن، معیارهایی را برای آن ارائه داده اند؛ مکتب عقل، کمال انسان را در شکوفائی هر بیشتر قوّهی اندیشه و تعقّل می داند؛ مکتب عشق، رسیدن به حد اعلای عشق و محبّت پرروردگار را، کمال نهایی انسان معرّفی می کند؛ مکتب قدرت، کسب قدرت را به هر طریق ممکن، مایهی کمال می داند و مکتب محبّت با تأکید بر ضرورت هر بیشتر خویشتن، کمال انسان را در دوست داشتن دیگران خلاصه می کند. از دیدگاه قرآن، کمال نهایی انسان رسیدن به هدف نهایی خلقت و تحقّق اهدافی است که انسان به جهت آن خلق شده است. هدف نهایی خلقت انسان از دیدگاه قرآن رسیدن به مقام خلیفه اللهی و مظهریّت اسماء وصفات الهی است که تنها از طریق عبودیّت ذات پرودگار حاصل می شود. عبودیّت حقیقی خداوند نیز در گرو ایمان و عمل صالح و مخالفت با وسوسه های شیطانی است.
طرح مسئله
کمال جویی از جمله گرایشات اصیل و فطری انسان بوده و هر شخصی در نهاد خویش به دنبال رسیدن به کمال و تحصیل آن است. امّا علارغم بداهت اصل وجود این گرایش در انسان، مصداق و متعلّق آن از جمله بحث انگیزترین مباحث اخلاقی به شمار می رود. هر یک از مکاتب اخلاقی ، بر اساس مبانی خویش تعریفی از انسان کامل را ارائه داده اند. و در این میان بعضاً دیدگاه های متضادّی مطرح شده است.
مکتب اخلاقی اسلام نیز با نظر به اهمیّت معرّفی شاخصه های یک انسان مطلوب در نیل دادن افراد به سمت فضائل اخلاقی، با معرّفی افرادی به عنوان نمونه های عینی انسان کامل و اسوه های عملی اخلاق، معیارها و شاخصه های یک انسان برتر را در اختیار پیروان خویش قرار داده است. در این تحقیق برآنیم تا ابتدا با بررسی دیدگاه مکاتب مختلف در این زمینه، تصویری از انسان کامل در مکاتب دیگر را ارائه دهیم و آنگاه به بررسی شاخصه ها و ملاکات انسان از دیدگاه اسلام خواهیم پرداخت.
مفهوم کمال
کلمهی «کمال» از «کمل» مشتق شده است و در لغت به معنای تمام شدن، کامل شدن و اتمام آراستگی صفات است.[۱] از اینرو می توان گفت که «کمال»، صفتی وجودی است که یک موجود به آن متّصف می شود[۲] و زمانی که شیئ در جهت عمودی بالا رود، می گویند کمال یافت. مثلاً وقتی می گویند عقل فلان کس کامل شد یعنی عقلش یک درجه بالاتر آمده است.[۳]
امّا از حیث اصطلاح، می توان در تعریف جامعی بیان داشت که: «کمال هر موجود به فعلیّت رسیدن استعدادهای خاصی است که دستگاه آفرینش در آن به ودیعه گذاشته است و در حرکت به سوی آن فعلیّت ها، هیچ نوعی انحرافی از خط سیری که نظام آفرینش برای آنها ترسیم کرده، صورت نداده و هیچ مانعی در راه شتاب آنها رخ ندهد.»[۴] از اینرو وقتی در مورد کمال انسان سخن به میان می آید به این معناست که «در ساختمان وجود انسان، بعدی بی نهایت قرار گرفته که انسان می تواند با گام برداشتن در راه خدا به اعلی علیّین برسد.»[۵]
نظریه های مختلف در مورد انسان کامل
مکاتب مختلف بر اساس نوع دیدشان به انسان و سعادت وی، تعریفی از انسان کامل ارائه داده و براساس آن، معیارهایی را برای کمال انسان ارائه داده اند و براساس آن مدّعی شده اند که اگر فرد واجد این صفات و معیارها گردد، به مقام عالی انسانیّت نائل شده است. در زیر به چند نمونه از این مکاتب اشاره می کنیم.
۱- مکتب عقل
به عقیدهی فلاسفهی قدیم، جوهرهی انسان، اساساً همان «عقل» اوست که «من» واقعی او را تشکیل می دهد؛ و بدن جسمانی نقشی در شکل دهی شخصیّت انسانی نداشته و تنها به عنوان طفیلی عقل و به عنوان ابزار و وسیله ای در دست اوست. همهی قوای تحریکی بدن، اعمّ از دست و پا و چشم وگوش وحتیّ حافظه، قوّهی خیال و قوّهی واهمه و به طور کلی هر نیرو و استعدادی که در ما وجود دارد، همه وسیله هایی برای ذات ما است که همان عقل است(ای برادر تو همه اندیشه ای/ مابقی خود استخوان و ریشه ای)
عقل نیز به معنای قوهی تفکّر و اندیشه است. از اینرو هرچه انسان بیشتر در جهت تعالی این قوّه خویش بکوشد وقوّهی تفکر و اندیشهی خویش را تقویت کند و بیشتر در جهت تحصیل علم و دانش قدم بردارد، از کمال بیشتری برخوردار است. و لذا کامل ترین افراد همان حکماء و دانشمندانند.
۲- مکتب عشق
مکتب دیگر در باب انسان کامل، مکتب عشق یا مکتب عرفان است. این مکتب، کمال انسان را در عشق به ذات حق و آنچه انسان را به آن می رساند، می داند.
این مکتب با نقد مکتب عقل، اساساً آن را تحقیر کرده و اتّکا به عقل صرف را در رسیدن به کمال کافی نمی داند بلکه عقل را نیز همانند دیگر قوای نفس، تنها ابزاری می داند که انسان را می تواند به سعادت و کمال حقیقی یعنی عشق به محبوب حقیقی یاری رساند. ولذا اینگونه می سراید که: عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند.
۳- مکتب قدرت
این مکتب با ارائه تفسیر طبیعت گرایانه از انسان، کمال حقیق وی را همانند دیگر موجودات در قدرت بیشتر دانسته و انسان قدرتمندتر را کامل تر می داند. بر اساس این دیدگاه تحصیل قدرت به هر شکل ممکن ، از آنجاکه تأمین کنندهی کمال فرد و سعادت اواست، دارای ارزش اخلاقی بوده و هرچه شخص از قدرت بیشتری برخودار باشد، از کمال بیشتری نیز برخوردار خواهد بود. «نیچه» از فلاسفهی غرب دارای چنین دیدگاهی است.
۴- مکتب محبّت
مکتب دیگری در مورد انسان کامل وجود دارد و به مکتب محبّت معروف شده و تمام سعادت و کمال حقیقی انسان را در محبّت و عشق ورزیدن به دیگران و همنوعان می داند که از طریق «معرفت نفس» و شناخت خود حاصل می شود.
دراین مکتب، محور تمام کمالات انسانی خود شناسی است چرا که: اولاً تنها یک حقیقت در عالم وجود دارد و آن شناختن نفس است؛ ثانیاً هرکه خود را شناخت خدا و دیگران را می شناسد و ثالثاً فقط یک نیرو ویک آزادی ویک عدالت وجود دارد و آن نیروی تسلّط بر خویشتن است وتنها راه تسلّط بر خویشتن نیز شناخت دقیق و صحیح اوست.
امّا از آنجا شناختن درست خویشتن، منجر به موجب بیرون آمدن از حصارهای تنگ خوبینی و خودخواهی است، این امر باعث می شود تا شخص انسان های دیگر را بهتر بشناسد و بالتبع شناخت صحیح آنها موجوب دوست داشتن آنها و ابراز محبّت به آنهاست و لذا برخی این مکتب را مکتب محبّت نامیده اند.
نقدی بر دیدگاه های فوق
شهید مطهری در نقد دیدگاه های مختلف در مورد کمال و سعادت حقیقی انسان مطالبی دارند که مختصراً به آن اشاره می کنیم[۶].
همانگونه که درمکتب عرفان گذشت، در این مکتب، عقل گرایان مورد تحقیر قرار گرفته اند و پای عقل در رسیدن به مطلوب حقیقی، چوبین معرّفی شده است. استاد مطهری معتقدند که چنین تحقیرهایی معلوم نیست که با دیدگاه اسلام درمورد انسان کامل توافق داشته باشد و چه بسا آنچه را که آنها کوچک می شمارند، در واقع در کمال حقیقی انسان، نقش عمده ای داشته باشد و از اینرو می توان گفت که انسان کامل عرفان، در حقیقت انسان نیمه کاملی است. مضاف براینکه مسئلهی دیگری که در انسان کامل عرفان وجود دارد و اسلام آنرا تأیید نمی کند، این است که در عرفان، فقط درون گرایی مطرح است و برون گرایی به نحوی تحت الشعاع قرار گرفته است و جنبه های اجتماعی انسان محو شده است.
در مورد مکتب قدرت نیز ایشان معتقدند که این مکتب، تمام ارزش های انسانی به جز یک ارزش یعنی همان «قدرت» را نادیدده گرفته است. ایشان بیان می دارد در اینکه «قدرت» یک ارزش انسانی و به اصطلاح یک کمال است، تردیدی نیست و از همین روست که فلاسفهی ما از آنجهت که قدرت یک صفت کمالی است همانند صفات دیگر مانند علم و اختیار و اراده برای خداوند اثبات می کنند. ولی اینکه «کمال» مساوی با قدرت باشد، جای حرف است. همچنانکه درذات حق تعالی هم قدرت تنها صفت کمالیّه نیست و ذات حق، صفات کمالیّه و اسماء حسنای زیادی دارد که از جملهی آن صفات، صفت «قدرت» است.
ایشان همچنین مکتب محبّت را با دو اشکال مواجه می بینند. اوّلاً این مکتب نیز مانند مکتب قدرت تک ارزشی است و ارزش خدمت و محبّت را تمام کمال و ارزش انسانی معرّفی کرده است در حالیکه انسان کمالات وارزش های دیگری نیز دارد. و ثانیاً در این مکتب شناخت و درک درستی از محبّت وجود ندارد و محبّت واقعی را با یکی از مراتب پایین آن یعنی محبّت به دیگران خلط شده و از محبّت واقعی یعنی محبّت به ذات الهی که متعلّق حقیق محبّت است، غفلت شده است.
انسان کامل از دیدگاه اسلام
شناخت انسان کامل از دیدگاه اسلام از دو طریق میسّر است؛ یکی رجوع به کتاب و سنّت و بررسی ویژگی های است که این منبع اصیل اسلامی برای انسان کامل برشمرده اند و دیگری رجوع به نمونه ها و مصادیق عینی انسان کامل و بررسی سیره و زندگانی و صفات افرادی است که به این درجه از انسانیّت نائل آمده و به عنوان اسوه و الگو برای کسانی قصد چنین مقام بلندی را دارند معرّفی شده اند. ما در این قسمت دیدگاه قرآن کریم و بیانات اهل بیت در مورد انسان کامل می پردازیم.
کمال انسان از دیدگاه قرآن
کمال هر موجودی از جمله انسان درعینیّت یافتن و ظهور تمام استعدادهای نوعی اوست. از اینرو انسان کامل نیز انسانی است که تمام استعدادهای بالقوّهی وی به فعلیّت رسیده و تمام توانایی های وی به ظهور رسیده است. و اساساً به جهت رسیدن به این هدف است که انسان جامعهی وجود به تن کرده است. لذا برای پی بردن به کمال شایسته نوع انسانی باید به اهداف خلقت انسان از دیدگاه قرآن کریم نظری بیافکنیم.
برخی از آیات هدف خلقت انسان را رسیدن به مقام خلیفه اللهی معرّفی کرده اند مانند این آیات شریفه: «انّی جاعل فی الأرض خلیفه»[۷] همانا بر روی زمین جانشین قرار خواهم داد. و یا «هو الذی جعلکم خلائف الأرض»[۸] او خدائی است که شما را جانشینان روی زمین قرار داد.
در دستهی دیگری از آیات، عبودیّت خداوند هدف آفرینش انسان معرّفی شده است. مانند: «وماخلقت الجن والأنس الا لیعبدون»[۹] من جن و انس را به جز برای عبادت نیافریدم.
« منظور از عبادت و بندگی که به عنوان هدف آفرینش انسان مطرح شده چیزی جز این نیست که انسان به تصفیه و تزکیهی درون پرداخته و با انتخاب ها و گزینش های خویش مراحل کمال را طی کرده و انسان کامل شود»[۱۰]
در جمع بین این آیات می توان گفت که مقام خلیفه اللهی همان کمال قصوای انسانی است که از طریق عبودیّت پروردگار حاصل می شود.
در حقیقت مقام خلیفه اللهی که همان مقام قرب به خداوند است، غایت قصوای سیر آدمی و نقطهی فرجام کمال انسانی است که بردارندهی ناب ترین، گسترده ترین و پاینده ترین لذّت های معنوی برای شخص است. «مقصود از مقام قرب این است که انسان در اثر اعمال شایسته برخاسته از ایمان و همراه با تقوا، ارتقاء وجودی می یابد و حقیقت وجودی او استعداد یافته و متعالی تر می شود بگونه ایکه خویش را با علم حضوری آگاهانه می یابد و شهود نفس خویش را با علم حضوری آگاهانه می یابد و با شهود نفس خویش و وابستگی کامل و محض خود به خداوندگارش، خداوند را با علم حضوری آگاهانه می یابد»[۱۱]. دستیابی به این مقام همهی کمالات روحانی و انسانی را در برخواهد داشت و رسیدن به این کمال، همان نقطهی اوج قرب به خدا است که انسان در سایهی آن مثل او می شود و درجوار رحمتش استقرار می یابد، چشم و زبانش چشم و زبان او می شود و به اذن خدا کارهای خدا را انجام می دهد.
دعای شریف سحر تفسیر و تبینی از این حقیقت ناب است. در این دنیا منتهای مطلوب و خواستهی ما از خداوند، درجات عالیهی کمالات الهی و مراتب بلند اسماء و صفات اوست. در این دعا می خوانیم:
«اللّهم انی اسئلک من کمالک باکملها و کل کمالک کامل…» یعنی «خداوندا! از عالیترین مراتب کمال از تو سؤال می کنم در صورتی که تمام مراتب آن عالی است، خداوندا تمامی مراتب کمال تو را درخواست می کنم. پرردوگارا از تو بزرگترین نامهایت را طلب می کنم و حال آنکه تمامی نامهایت بزرگ است؛ پس تو را به تمام نامهایت می طلبم، بارالها! عالی ترین مرتبهی عزمت را تو خواهانم درحالیکه تمامی مراتب آن عالی است؛ پس همهی مراتب عزّت را از تو می خواهم …»
«رسیدن به آنچه در این دعا آمده است به معنای رسیدن به مقام فناست که در اثر قرب فرائض و قرب نوافل واصل شده و به مظهریّت تام نسبت به اسماء حسنای الهی می انجامد و تا انسان به این مرحله نرسید، در راه است»[۱۲]
عوامل رسیدن به کمال
شناخت ذات حق ویقین به او
بی شک اوّلین قدم در راه نیل به هدف و مقصود شناخت هدف و مقصد است. از آنجاکه ذات خداوند مقصد نهایی سیر آدمی و قرب به او و آخرین منزگاه حرکت آدمی به سوی کمال است، از اینرو شناخت ذات باری تعالی و تلاش در جهت شناخت هر بیشتر ذات کبریایش، طریق رسیدن به کمال را فراهم می سازد.
از همین روست که در قرآن کریم برای علم و آگاهی ارزش بسیاری قائل شده و عالمان به وحدانیّت باری تعالی در ردیف ذات پرودگار و فرشتگان جای داده شده اند: «شهد الله انّه لا الا هو ملائکته واولوالعلم قائماً بالقسط»
حضرت علی(ع) در مورد متّقین که مصادیقی از انسان های کاملند می فرماید:
«بینش و دانائی به آنان رو کرده و این بینش توأم با بصیرت و آگاهی است. روح یقین بر آنها فروغ افکنده است؛ با آنچه که نادانان از آن بیزارند انس پیدا کرده اند، بدنشان در دنیا و روحشان در مقام اعلی قرار دارد.»
همانگونه که مشاهده می شود در این سخن نورانی به دو امر اشاره شده است:
اول اینکه انسان کامل و متّقی، علمشان همراه با یقین و روشنی کامل بوده واز شک وتردید به دورند و این علمشان به حدی است که گویا حقایق را می بینند و می شنوند و وجود خداوند را با تمام وجود لمس می کنند. کمااینکه وقتی از حضرت امیرعلیه السلام سؤال شد که آیا خدا را دیده ای؟ فرمودند: من اصلاً خدایی را ندیده باشم عبادت نکرده ام، بعد برای اینکه او خیال نکند منظور دیدن خدا با چشم سر بوده است می فرمایند: «لا تراه العیون بمشاهده الاعیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الأیمان» یعنی چشم های قادر به مشاهدهی خداون نیست ولی قلوب به وساطهی حقایقی از ایمان، قادر به درک خداوند است.
دوم اینکه این که علم یقینی چنان شوقی را برای رسیدن به مطلوب نهای و مقام قرب الهی در ایشان ایجاد کرده است که علارغم اینکه در دنیا هستند و تمام فکر و هم و غمّشان جهان دیگر و سرای دوست است.
عمل صالح
عامل دیگری که در کنار شناخت، زمینه ساز رسیدن انسان به کمال مطلوب انسانی است، عمل صالح و کردار نیک و پرهیز از گناهان است. از دیدگاه قرآن، عمل صالح اگر با ایمان همراه گردد، انسان را به سوی نور می کشاند و از ظلمت رهایی می بخشد و چنین عمل صالحی است که استعدادهای نهفته وجود انسانی را شکوفا کرده و انسان را به سوی کمال می برد.[۱۳]
بدون عمل صالح و تلاش در جهت تهذیب نفس تلاش های انسان در جهت تعالی روحی و کمال معنوی هرگز به نتیجه مطلوب نمی رسد، آدمی برای نجات از گمراهی و ضلالت و قدم گذاردن در طریق کمال، علاوه بر سلامت عقل، نیازمند به حفظ و تأمین سلامت دل است و هرگاه یکی همراه دیگری نباشد، شخص از نیل به مقام کمال باز می ماند.[۱۴]
حضرت امیرعلیه السلام در این زمنیه و در مورد شیوهی سلوک عارفان بالله و متّقین می فرماید:
«محبوب ترین بندگان خدا کسی است که خداوند او را در مبارزهی با نفس یاری کرده است. چنین شخصی محزون و خائف است و چراغ هدایت در قلبش فروخته شده است. جامعهی شهوت از تن به دور کرده و خود را از همهی هموم نجات داده و فقط یک غصّه دارد و آنهم غصّهی دوری از خداست. از کوری و از هوا و هوس بیرون آمده و خود به بابی از هدایت تبدیل گشته است..»
علامهی طباطبائی بر این اعتقاد بودند که انسان با انجام کم ترین معصیت، راه او به سمت حرم معارف الهی، مسدود می شود. ایشان در رساله الولایه از استاد بزرگوارشان، مرحوم آیه الله سید علی قاضی نقل می کنند که مرتاضهای هندی که هفته ای یک مغز بادام می خورند یا به کارهایی نظیر نخوابیدن ویا ایستادن بر روی یک پا و با دست های گشوده در تمام شبانه روز، اقدام می کنند در واقع از کارهای مشکل به سوی کارهای آسان، فرار می کنند؛ آنچه مشکل است آن است که در طول هفتاد سال عمر یک دروغ، غیبت، نگاه غیر جائز از انسان سر نزند.
موانع رسیدن به کمال
بنابر قاعده ای فلسفی،تحقّق یک شی مستلزم دو امر است؛ یکی وجود مقتضی و دیگری عدم وجود مانع. یعنی برای آنکه یک شیئ محقّق شود، علاوه بر اینکه تمام شرائط و اجزای تحقّق آن لازم است، باید مانعی نیز بر سر راه تأثیر این شرائط نباشد و الا در صورت وجود مانع، آن شیئ محقّق نخواهد شد. اجرای این اصل در موضوع مورد بحث به این معناست که سالک الی الله علاوه بر توجّه به عوامل نیل انسان به سوی کمال، که همان ایمان و عمل صالح است، از موانع طریق نیز نباید غفلت ورزد.
از بزرگترین این موانع، که در آیات و روایات به آن اشاره شده، ابلیس است. ابلیس پس از آنکه از درگاه الهی رانده شد قسم یاد کرد که همهی بندگان الهی را بجز افراد مخلص، گمراه سازد. شیطان با به کارگیری عواملی درونی یعنی همان هوای نفس و دیگر عوامل خارجی، به وسوسه در جان انسان پرداخته و زشت را زیبا و زیبا را زشت نمایان می سازد و از این طریق به اغواء و گمراهی بندگان می پردازد..
«وسوسه و تحریکات شیطان که در دورن انسان جلوه گر می شود و شیطان با پنهان کردن خویش، در گوش دل انسان می دمد»[۱۵]. از این رو جویندهی راه کمال وسالک طریق اله الله باید از این مکر شیطان ی مطّلع بوده و به مراقبهی نفس پرداخته و به دقّت مواظب وسوهای درونی خویش باشد.
پی نوشت:
[۱] – فرهنگ عمید
[۲] – مصباح یزدی، محمد تقی، خودشناسی به سوی خود سازی، ص ۲۷۷
[۳] – مطهری مرتضی، انسان کامل، ص۱۰
[۴] – قائمی، امیر، خودشناسی
[۵] – الهی نیا، اصغر، اخلاق عبادی
[۶] – ر.ک. مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص۱۶۰
[۷] – بقره/ ۳۰
[۸] – بقره/ ۱۶۵
[۹] – ذاریات/۵۶
[۱۰] – نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص۹۸٫
[۱۱] – رجبی، محمود، انسان شناسی، ص۱۳۵
[۱۲] – آملی، عبدالله، انسان در اسلام، ص ۹۲
[۱۳] – موسوی، مجتبی، رسالت اخلاق در تکامل انسان.
[۱۴] – محمد علی، سادات اخلاق و تربیت اسلامی
[۱۵] – پاینده، مصطفی، خطوط کلی اخلاق در قرآن، ص۷۶
فهرست منابع و مراجع
۱- قرآن کریم
۲-فرهنگ عمید، تهران:انتشارات جاویدان، ۱۳۸۲
۳- مصباح یزدی، محمد تقی، خودشناسی به سوی خود سازی، قم: مؤسّسهی امام خمینی
۴-مطهری مرتضی، انسان کامل، قم: انتشارات صدرا، ۱۳۸۵
۵- قائمی، امیر، خودشناسی
۶- الهی نیا، اصغر، اخلاق عبادی
۷- نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، موسسهی فرهنگی دانش و اندیشهی معاصر
۸- رجبی، محمود، انسان شناسی، قم: موسسهی امام خمینی، ۱۳۷۷
۹- آملی، عبدالله، انسان در اسلام، مرکز نشر فرهنگی، ۱۳۷۲
۱۰- موسوی لاری، مجتبی، رسالت اخلاق در تکامل انسان، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶
۱۱- محمد علی، سادات اخلاق و تربیت اسلامی
۱۲- پاینده، مصطفی، خطوط کلی اخلاق در قرآن، قم: انتشارات اسوه، ۱۳۸۵