- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
فرهنگ، مجموعه امورى است که به روح و فکر انسان، شکل مى دهد و انگیزه اصلى او را به سوى مسائل مختلف، فراهم مى سازد. مجموعه عقائد، تاریخ، آداب و رسوم جامعه، ادبیّات و هنر، همان فرهنگ جامعه است. در اینجا به سراغ تأثیر فرهنگ جامعه در تحکیم پایه هاى فضائل یا تعمیق صفات رذیله در جامعه، سخن مى گوییم.
آداب و عادات و رسوم و سنن و تاریخ یک جامعه یک از امور فرهنگی است که اگر بر محور فضائل دور زند، زمینه بسیار مناسبى براى پرورش صفات عالى انسانى و تهذیب نفوس فراهم مى سازد، و اگر از رذائل اخلاقى مایه بگیرد، محیط را کاملًا آماده پذیرش رذائل مى سازد.
در آیات قرآن، اشارات بسیار روشنى در این زمینه دیده مى شود و نشان مى دهد چگونه بسیارى از اقوام منحرف پیشین، به خاطر آداب و رسوم غلط و سنن جاهلى و فرهنگ منحط، به درّه هولناک رذائل اخلاقى سقوط کردند؛ به عنوان نمونه:
۱. «وَ اذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءنا وَ اللّهُ امَرَنا بِها قُلْ انَّ اللَّهَ لَا یأمُرُ بِالْفَحْشاءِ، ا تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون؛ و هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند مى گویند:
پدران خود را بر این عمل یافتیم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!- بگو خدا (هرگز) به کار زشت فرمان نمى دهد، آیا چیزى به خدا نسبت مى دهید که نمى دانید!» (سوره اعراف، آیه ۲۸)
۲. «وَ اذا قِیل لَهُم اتَّبِعُوا ما انْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَیْنا عَلَیْهِ آبائَنا اوَلَوْ کانَ آبائُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُوْنَ ؛ و هنگامى که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید! مى گویند: نه! ما از آنچه پدران خود را برآن یافتیم پیروى مى نماییم. آیا اگر پدران آنها چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند کرد؟)» (سوره بقره، آیه ۱۷۰)
۳.«اذْ قالَ لِابِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتى انْتُمْ لَها عاکِفُونَ- قالوا وَجَدْنا آباءنا لَها عابِدِینَ ؛ آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسّمه هاى بى روح چیست که شما همواره آنها را پرستش مى کنید؟- گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مى کنند.» (سوره انبیاء، آیه ۵۲ و ۵۳)
۴. «وَکَذلِکَ ما ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فى قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیْرٍ الَّا قالَ مُتَرَفُوها انَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَى امَّهٍ وَ انَّا عَلَى آثارِهِمْ مُقْتَدُوْنَ ؛ و این گونه در هیچ شهر و دیارى، پیش از تو، پیامبر انذار کننده اى نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرورِ آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم!» (سوره زخرف، آیه ۲۳)
۵. «وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ الَّا انْ قالُوا اخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ انَّهُمْ اناسٌ یَتَطَهَّرُونَ ؛ ولى پاسخ قومش چیزى جز این نبود که گفتند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمى هستند که پاکدامنى را مى طلبند (و با ما، همصدا نیستند)!» (سوره اعراف، آیه ۸۲)
۶. «وَ اذا بُشِّرَ احَدُهُمْ بِالْانْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْودّاً وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَوارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ ایُمْسِکُهُ عَلَى هُوْنٍ امْ یَدُسُّهُ فى التّرُابِ الاساءَ ما یَحْکُمُونَ ؛ در حالى که هرگاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى شود و بشدّت خشمگین مى گردد- به خاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مى گردد؛ (و نمى داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مى کنند!» (سوره نحل، آیه ۵۸ و ۵۹)
۷. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السُّجُودِ؛ محمد (صلیالله علیه و آله) فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.» (سوره فتح، آیه ۲۹)
تفسیر و جمع بندى
سخن در این است که فرهنگ هر قوم و ملّتى هرچه باشد در پرورش صفات اخلاقى اثر تعیین کننده اى دارد؛ فرهنگهاى عالى و شایسته، افرادى با صفات عالى پرورش مى دهد، و فرهنگهاى منحط و آلوده، عامل پرورش رذایل اخلاقى است؛ و آیات فوق اشارات پرمعنایى به هر دو قسمت دارد.
در نخستین آیه سخن از عذر گروهى از منحرفان شیطان صفت به میان مى آورد که وقتى عمل زشت و قبیحى را انجام مى دهند، اگر از دلیل آن سؤال شود مى گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را برآن یافتیم «وَ اذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آبائَنا»!
بلکه پا را از این هم فراتر مى نهند و مى گویند که خداوند نیز به ما دستور داده است که آن را انجام دهیم (وَاللّهُ امَرَنا بِها)
به این ترتیب، سنّت پیشینیان را دلیلى بر حسن عمل، و حتّى دلیلى بر حکم الهى مى گرفتند؛ و نه تنها از قباحت و زشتى عمل، یا صفات اخلاقى مربوط به آن شرم نداشتند، بلکه به آن نیز افتخار مى کردند.
در دومین آیه، همین معنى به صورت دیگرى مطرح شده، هنگامى که به آنها پیشنهاد مى شد بیایید و از آنچه خداوند بر پیامبر (صلیالله علیه و آله) نازل کرده پیروى کنید، آنها با غرور و تکبّر مى گفتند: نه! ما این کار را انجام نمى دهیم، بلکه از آنچه پدران خود را برآن یافتیم پیروى مى کنیم- و به این ترتیب، سنّتهاى جاهلى و رذائل اخلاقى، به خاطر این که جزء فرهنگ آنها شده بود، در نظر آنان ارزشمندتر از آیات الهى و بیّنات قرآنى بود- «وَ اذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما انْزَلَ اللَّهُ قالوُا بَلْ نَتَّبِعُ ما الْفَیْنا عَلَیْهِ آبائَنا»!
قرآن اضافه مى کند: آیا پدران آنها نادان و گمراه نبودند (چرا با این حال، سنّت آن گمراهان نادان را بر آیات حیاتبخش و روشنى آفرین قرآن مقدّم مى دارید- «اوَلَوْ کانَ آبائُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُوْنَ»
در سومین آیه باز به تأثیر سنّت و فرهنگ غلط در اعمال ضدّ اخلاقى برخورد مى کنیم؛ در بیانى شبیه آیات گذشته، در داستان ابراهیم علیه السلام و بت پرستان بابل مى خوانیم:
هنگامى که ابراهیم علیه السلام آنها را ملامت کرد که چرا پیوسته این مجسّمه هاى بى روح را پرستش مى کنید (و از این کار ابلهانه دست بر نمى دارید)! آنها گفتند: این به دلیل آن است که ما همواره پدران خود را مى دیدیم که آنها را عبادت مى کنند «اذْ قالَ لِابِیْهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتى انْتُمْ لَها عاکِفُونَ- قالُوا وَجَدْنا آبائَنا لَها عابِدِیْنَ»!
در اینجا ابراهیم شدیدترین حمله خود را بر این تقلید کورکورانه کرد و گفت: بطور مسلّم شما و پدرانتان در گمراهى آشکارى بودید «قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ انْتُمْ وَ آبائُکُمْ فى ضَلالٍ مُبِینٍ»!
ولى متأسّفانه این ضلال مبین از نسلى به نسلى منتقل مى شد و به صورت فرهنگى در مى آمد، و نه تنها قبح آن از بین نمى رفت، بلکه تبدیل به یک افتخار مى شد.
در چهارمین آیه باز با همین معنى در شکل دیگرى روبه رو مى شویم:
در پاسخ این سؤال که چرا شما انسانهاى با شعور، بتهاى بى شعور را پرستش مى کنید، مى گویند: «ما نیاکان خود را بر مذهبى یافتیم و مادر پرتو آثار آنها هدایت یافته ایم»! «بَلْ قالُوا انَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَى امَّهٍ وَ انَّا عَلَى آثارِهُمْ مُهْتَدُوْنَ»
آنها این کار ابلهانه را نه تنها ضلالت و گمراهى نمى شمردند بلکه هدایتى مى دانستند که از نیاکانشان به آنها رسیده، و در آیه متعاقب آن، این منطق را، منطق همه مترفین (ثروتمندان مست و مغرور)، در تمام طول تاریخ مى شمرد «وَکَذلِکَ ما ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فى قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیْرٍ الَّا قالَ مُتَرَفُوها انَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَى امَّهٍ وَ انَّا عَلَى آثارِهِمْ مُقْتَدُوْنَ».
بدیهى است این تقلید کورکورانه که در سایه آن زشتیها، زیبا، خودنمایى مى کرد، عوامل زیادى داشت؛ ولى بى شک، یکى از عوامل آن تبدیل زشتیها به یک سنّت و فرهنگ دیرپا بوده است.
و نیز همین معنى در آیه ۱۰۳ و ۱۰۴ سوره مائده آمده که عربهاى جاهلى یک سلسله بدعتهاى ابلهانه درزمینه حلال و حرام براى خود گذارده بودند؛ غذاهاى مباح و حلالى را بر خود تحریم مى کردند، و حرامهایى را بر خود حلال مى شمردند، و چنان به این سنّت غلط چسبیده بودند که آیات الهى را درباره آن بى رنگ مى پنداشتند و در مقابل آن مى گفتند: «حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا؛ آنچه را از پدران خود یافته ایم ما را بس است!»
از مجموع این بخش از آیات به روشنى ثابت مى شود که تا چه حد سنّتهاى غلط مى تواند زمینه ساز اعمال ضدّ اخلاقى گردد، و رذائل را فضائل نشان دهد، و عقاید انحرافى را درست و صواب معرفى کند.
در پنجمین آیه به مطلب تازه اى درزمینه تأثیر سنّتها بر دگرگونى ارزشهاى اخلاقى، برخورد مى کنیم، و آن این که قوم لوط که انحرافات اخلاقى آنها صفحات تاریخ را سیاه کرده، (و با نهایت تأسّف در جاهلیّت عصر ما در مراکز تمدّن غربى، به صورتى بدتر از گذشته و در شکل قانونى بروز و ظهور نموده است) هنگامى که دعوت حضرت لوط و یاران اندکش را به پاکى و تقوا بطور مکرّر شنیدند ناراحت شدند، و فریاد زدند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، اینها آدمهایى هستند که مى خواهند به پاکى و تقوا روى آورند (یا تظاهر به پاکى و تقوا کنند) «وَماکانَ جَوابَ قَوْمِهِ الَّا انْ قالُوا اخْرِجُوهُمْ مِنْ قَریَتِکُم انَّهُمْ اناسٌ یَتَطَهَّرُنَ».
محیط آلوده، سنّتهاى غلط و فرهنگ منحط، آن چنان اثر سوء، در میان آنها گذارده بود که پاکى و تقوا، جرم محسوب مى شد، و ناپاکى و آلودگى افتخار!
بدیهى است در چنین محیطى رذائل اخلاقى بسرعت پرورش مى یابد و فضائل کمرنگ و بى رنگ مى شود.
در ششمین آیه، سخن از داستان وحشتناک زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیّت، به خاطر خو گرفتن به یک سنّت غلط مى باشد.
عرب جاهلى تولّد دختر را ننگى براى خود مى پنداشت، و هرگاه به او خبر مى دادند دخترى نصیب تو شده است، چنان خشمگین مى شد که صورتش از شدّت ناراحتى کبود و سیاه مى شد![۱]
و گاه روزها یا هفته ها خود را پنهان مى کرد و پیوسته در فکر بود، آیا این ننگ را بر خود بپذیرد، و دختر را نگه دارد یا در زیر خاک پنهانش سازد؛ و خود را از این غم و اندوه ننگ رهایى بخشد «وَ اذا بُشِّرَ احَدُهُمْ بِالْانْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدَّاً وَ هُوَ کَظِیْمٌ یَتَوارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ ایُمْسِکُهُ عَلَى هُوْنٍ امْ یَدُسُّهُ فى التّرُابِ الاساءَ ما یَحْکُمُونَ».
بى شک آدم کشى آن هم در جایى که پاى فرزند نوزاد در میان باشد از قبیح ترین اعمال و زشت ترین کارها است ولى سنّتهاى غلط چنان قبح و زشتى آن را از بین مى برد که به صورت یک فضیلت و افتخار در مى آید.
از مسائل وحشتناکى که در مورد مسئله زنده به گور کردن دختران در بعضى از تفاسیر آمده، این است که نوشته اند دفن کردن در زیر خاک یکى از طرق نابود کردن آنها بود، گاه دختران را در آب مى انداختند و غرق مى کردند و گاه از بالاى کوه پرتاب مى نمودند و گاهى آنها را سر مى بریدند![۲] در اینکه ازچه زمانى این سنّت ننگ آلود در میان عرب جاهلى رایج شد و انگیزه اصلى آنچه بود، بحثهاى مفصّلى است که این جا، جاى آن نیست.[۳]
سخن در این است که چگونه این گونه سنّتها راه را براى رذائل اخلاقى در بدترین اشکالش هموار مى سازد؛ و بدترین رذائل را در ردیف بهترین فضائل قرار مى دهد؛ و این گواه دیگرى است بر این که فرهنگ قوم و ملّت، یکى از انگیزه هاى مهمّ گرایش به فضائل یا رذائل است و آنان که مى خواهند با رذائل اخلاقى مبارزه کنند، باید در اصلاح فرهنگهاى فاسد بکوشند.
شبیه همین معنى را در عصر و زمان خود مشاهده مى کنیم که فرهنگهاى شبیه فرهنگ عرب جاهلى، سرچشمه انواع رذائل اخلاقى شده است به عنوان نمونه: در یک کنفرانس بزرگ جهانى که در سالهاى اخیر در پکن پایتخت چین درباره حقوق زن برگزار شد، گروه عظیمى از کشورهاى شرکت کننده در آن کنفرانس اصرار داشتند که این سه اصل در برنامه کنفرانس جاى گیرد: آزادى روابط جنسى زنان؛ مشروع بودن هم جنس گرایى آنان؛ و آزادى سقط جنین؛ که با جنجال عظیمى از سوى بعضى از کشورهاى اسلامى از جمله کشور ما روبه رو شد.
بدیهى است هنگامى که نمایندگان به اصطلاح تحصیل کرده اقوام و ملّتها از این گونه کارهاى زشت و ننگین به عنوان حقوق زن دفاع کنند و فرهنگى براساس آن پدید آید، چه رذائل اخلاقى در میان اقوام و ملل شایع مى گردد! رذائلى که آثار زیانبار آن نه تنها در مسئله تهذیب اخلاق، بلکه در زندگى اجتماعى و اقتصادى آنها نیز نمایان مى شود.
در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث که بیانگر رابطه فضائل با فرهنگ محیط است، سخن از یاران پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) به میان آمده و نشان مى دهد که آنها در سایه فرهنگى که آن حضرت در آن جامعه تاریک و ظلمانى به وجود آورد، با چه سرعتى مراحل فضائل اخلاقى را پیمودند و از نردبان علم و فضیلت بالا رفتند؛ مى فرماید: محمّد فرستاده خداست و آنها که با او هستند (داراى این صفات برجسته اند) در برابر کفّار سرسخت و در میان خود مهربانند؛ همواره آنها را در حال رکوع و سجود (و نیایش و عبادت) مى بینى، که فضل و رضاى پروردگار را مى طلبند، نشانه آنان در صورتشان از آثار سجده نمایان است «مُحَمَّدٌ رَسُوْلُ اللَّهِ وَ الِّذِینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیْماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السَّجُودِ».
بدیهى است منظور از و الَّذینَ مَعَهُ (کسانى که با او هستند) همراهى در زمان و مکان نیست؛ بلکه همراهى در آموزشها و عقائد و پذیرش سنّتها و فرهنگ خاصّ الهى اوست.[۴]
پی نوشت:
[۱] . بعضى از مفسّران گفتهاند: براثر رابطه نزدیکى که میان قلب و صورت انسان است، هنگامى که روح و قلب انسان مملو از شادمانى مىشود( خون شفّاف به طرف صورت حرکت مىکند) و صورت نورانى و روشن و پرفروغ مىگردد؛ و هنگامى که غم و اندوه بر روح انسان مسلّط مىگردد( جریان گردش خونِ شفّاف در صورت کم مىشود و) صورت زرد و تیره مىگردد؛ و به همین دلیل این دو پدیده به عنوان نشانههاى سرور و شادمانى، و اندوه و غم شناخته مىشود.( تفسیر روح المعانى، ذیل آیه مورد بحث)
[۲] . تفسیر روح المعانى، جلد ۱۴، صفحه ۱۵۴، ذیل آیه مورد بحث.
[۳] . علاقهمندان مىتوانند به تفسیر نمونه، جلد ۱۱، ذیل آیه ۵۸، سوره نحل مراجعه کنند.
[۴]. برگرفته از : مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن(مکارم شیرازى)، ج۱، ص۱۸۵-۱۹۱، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (علیه السلام) – ایران – قم، چاپ: ۴، ۱۳۸۵ ه.ش.