- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
کلمه عرفان در فرهنگ اسلامی به معنی شناختن آمده است(۱) و در لغتنامه ها به معنی علم و دانش تفسیر گردیده است، ولکن از جهت مفهوم میان علم و معرفت فرقهای قایل شده اند، از جمله اینکه معرفت، علم پس از جهل است و از این جهت به خداوند عالم گفته می شود اما عارف گفته نمی شود زیرا علم خداوند ازلی است و مسبوق به جهل نمی باشد.(۲)
در تعیین اصل و ریشۀ کلمه تصوف و اشتقاق آن نظرهای گوناگون و مختلفی وجود دارد. که مشهورترین و صحیحترین نظر این است که کلمه صوفی از صوف به معنای پشم مشتق است.(۳) زیرا در این تردید نیست که صوفیه پشمینه پوش بوده اند و چنین می نماید که این عمل آنها به تدریج باعث آن شده است که به نام صوفی معروف شوند.
رابطه تصوّف با عرفان:
در این رابطه دو دیدگاه مطرح است: برخی معتقدند که تصوف از مصداق و شعبه های عرفان است. نه تمام آن، به این معنی که عرفان عالیتر و والاتر از تصوّف میباشد، تصوّف روش و طریقه ای است که از سرچشمه عرفان فیض می گیرد. و عرفان با مفهوم کلی آن شامل تصوّف و دیگر روشها و طریقه ها نیز می گردد. در سخنان بزرگان صوفیه عارف در مقام بالاتر و عالیتر از صوفی ذکر شده است، چنانکه در کتاب اسرار توحید آمده است که خواجه مظفر نوغانی به شیخ ابوسعید گفت: صوفیت نگویم و درویشت هم نگویم بلکه عارفت گویم به کمال، شیخ گفت آن بود که گوید.»(۴)
۲ . برخی دیگر معتقداند که بین تصوف و عرفان تفاوت چندانی وجود ندارد. فقط در اعتبار فرق میکند. به این معنی که هرگاه اهل عرفان به عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان «عرفا» و هر گاه به عنوان اجتماعیشان یاد شوند غالباً با عنوان «متصوّفه» یاد میشوند.(۵)
این مطلب به نظر صحیحتر می رسد زیرا در ابتدا پیدایش، این گروه به تصوف معروف بودند و بعد از سپری شدن سالها و تطورات و رشد، سرانجام چهرۀ تصوف به عرفان علمی تغییرنمود(۶) و عرفان نظری توسط محیالدین عربی پایه گذاری گردید.(۷) بنابراین می توان گفت: که تصوف از زهد و فقر آغاز شد و با عشق و ذوق و وحدت وجود و شهود به کمال رسید و در واقعیت تفاوت جوهری بین تصوف و عرفان وجود ندارد. و این دو ماهیتاً و حقیقتاً متحد می باشد.
عرفان و اسلام:
در مورد این که آیا اعمال، رفتار و جهانبینی صوفیه یا عرفاء مورد تأیید اسلام است یا نه؟ دو دیدگاه مطرح است.
الف) گروهی از محدثان و فقهای اسلامی معتقدند که عرفا عملاً پایبند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنت صرفاً عوام فریبی و برای جلب قلوب مسلمانان است و عرفان یا تصوف اساساً ربطی به اسلام ندارد. و برخی دیگر در این راستا می گویند: عرفاء عملاً ایمان و اعتقادی به اسلام ندارند بلکه عرفان و تصوف نهضتی بوده از ناحیه ملل غیر عرب بر ضد اسلام و عرب در زیر پوششی از معنویت. آنها مدعی هستند که استناد عرفا به کتاب و سنت صرفاً تقیه و از ترس عوام بوده است. می خواستند به این وسیله جان خود را حفظ کنند.(۸)
۲ . نظر دیگر در رابطه با عرفا این است که در عرفان و تصوف خصوصاً درعرفان عملی و بالاخص آنجا که جنبه فرقه ای پیدا می کند بدعتها و انحرافات زیادی می توان یافت که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمی دهد. ولی عرفایی هستند که هرگز نمی خواسته اند بر ضد اسلام مطلبی گفته شود و در میان آنها کسانی هستند که به اسلام نهایت خلوص نیت داشته اند.(۹)
بنابراین نمی توان عرفان را به طور مطلق تأیید کرد و یا رد نمود و باید فرق قایل شد بین عرفان حقیقی و دروغین. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است: «من کان بالله اعرف کان من الله أخوف»(۱۰) آنکه به خدا عارفتر است از خدا ترسناکتر است در این راستا در میان شیعه کسانی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و عمیقاً خداترس و اهل سیر و سلوک عرفانی میباشند و در حقیقت عرفای اصلی این طبقه اند. که بیشتر مراجع تقلید و فقهای عظیم الشأن شیعه با پیروی از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ چنین بوده اند. نه گروههایی که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد کرده اند. و به نام اهل دل اشعار عاشقانه سروده اند و از دلربایی و فراق و وصال سخن گفته اند.
بنا بر این راه صحیح سیر و سلوک الی الله آنست که بر طبق موازین قرآن و روایات معصومین (ع) باشد . آیت الله گلپایگانی پس از نفی و رد تصوف می گوید که حق در راه سلوک به سوی خدا راه و روشی است که اصحاب ائمه(رضوان الله علیهم) به متابعت از ائمه اطهار(ع) رفته اند و علماء ابرار و صلحاء شیعه و اسلاف و اسلاف آنان از آنها تبعیت کرده اند. و هر چیزی که با این روش مخالف باشد بدعت و گمراهی است .پس هیچ روشی در عبادت و هیچ طریقه ای و هیچ ریاضتی در مجاهده نفس و تزکیه و تهذیب آن غیر از آن چه که از کتاب و سنت نبوی و ائمه اطهار استفاده می شود وجود ندارد .و لذا دوری از آن چه که صوفیه اختراع کرده اند از قبیل سلاسل شان و پیروی از غیر فقهاء در مسئله ریاضت و جدایی بین شریعت و طریقت واجب است. و به گردن گرفتن راه و طریق آنان و رکن به سوی آنها جایز نیست و هیچ کسی از علماء امامیه نمی بینیم مسلک صوفیه را رفته باشد یا عقیده آنان را پسندیده باشد. خداوند مسلمانان را از شرور مبدعین حفظ نماید انشاالله العالم.»(۱۱)
و نیز پس از این که شرکت در خانقاه و ریاضت و سیر و سلوک صوفیان را ترویج باطل می داند را ه صحیح سیر و سلوک را منحصر در انجام عبادات بر طبق رساله مرجع تقلید دانسته چنین می گوید:« برای عبادت به مسجد بروید و برای ریاضت مطابق رساله مرجع تقلید ، واجبات و مستحبات را عمل نمایید و محرمات و مکروهات را ترک کنیدکه بهترین ریاضت است و از متابعت غیر از قرآن و اخبار ائمه (ع) اجتناب کنید که خطر دارد.»(۱۲)
نظر و موضع امام خمینی (ره) مانند سایر فقهاء و علماء امامیه در برابر تصوف و فرقه های صوفیه خیلی روشن است که در جای جایی از سخنان و کتاب هایش منعکس شده است .مثلا امام در کتاب چهل حدیث در باره همه صوفیان چنین می گوید:« آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته از آن دو (عارف و حکیم متکبر) حالش پست تر و غمزه اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده… برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده گمان کرده با لفظ « مجذوب علیشاه»یا «محبوب علیشاه» حال و جذبه و حب دست می دهد … بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده خود را دارای مقامی دانسته ، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده ، یک ولیده نا هنجاری پیدا شده و از انضمام این ها یک معجون عجیبی و اخلوطه ای غریبه ای فراهم شده است. و خود را با این همه عیب مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت ، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده و دارای مقام ولایت کلیه دانسته است»(۱۳)
پی نوشت:
۱. کیائی نژاد، زینالدین، سیر عرفان در اسلام.ص ۶۸، تهران، اشراقی، اول ۱۳۶۶ ه.
۲. صفیپور، عبدالرحیم بن عبدالکریم، منتهی الادب، ج ۳، ص ۸۲۱، کتابخانه سنائی، بیتا، بیجا.
۳. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۰۴، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸ ه.
۴. میهنی، محمد بن منصور بن ابی سعید، اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید، ص ۳۴۳، تهران، فردوسی، اول ۱۳۷۸.
۵. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم سیاسی، ج ۲، ص ۸۴، تهران،صدرا، بیست و دوم ۱۳۷۸ ه.
۶. کاشانی، کمالالدین عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، ص ۴۳، تهران، میراث مکتوب، بیتا، دوم ۱۳۸۰ ه.
۷. آشنایی با علوم اسلامی، ص ۱۳۱.
۸. آشنائی با علوم اسلامی، ص ۹۳.
۹. همان.
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار. ج ۶۷، ص ۳۹۳، لبنان، مؤسسۀ الوفا، دوم ۱۴۰۳ ه.ق.
۱۱. آیت الله گلپایگانی ، ارشادالسائل، ص۱۹۷، بیروت ، دار صفوه، اول، ۱۴۱۳ق.
۱۲. آیت الله گلپایگانی ، مجمع المسائل ، ۱:۱۵۵، قم ، دارالقرآن.
۱۳. امام خمینی ، شرح چهل حدیث، ص۹۱، موسسه تنظیم و نشر آثار، پنجم ، ۱۳۷۳ش.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.