- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
انسان به خاطر مرکب بودن از جسم و روح دارای دو وجود است. وجود جسمی و طبیعی انسان همان ظاهر اوست که با چشم دیده می شود امام وجود معنوی و روحی او با چشم قابل دیدن نیست. در این نوشته بیان شده که ارزش واقعی انسان با انسانیت و کمالات معنوی او ارزیابی می گردد. ممکن است ظاهر آراسته و زیبایی داشته باشد اما این امور به انسان ارزش نمی دهد. در این نوشته به این موضوع و برخی مطالبی که به آن مربوط می شود پرداخته شده است.
انسان، دو «خود» دارد: خود حیوانى و خود انسانى. اما ارزش انسان به خود انسانى اوست نه خود حیوانى. خود حیوانى طفیلى و در واقع ناخود است. انسان گرچه حیوان است و باید به لوازم زندگى حیوانى خویش عنایت داشته باشد لیکن در این جهان، نیامده تا حیوان زندگى کند بلکه آمده تا از زندگى حیوانى خویش براى تکمیل زندگى انسانى بهره بگیرد و استفاده کند.
انسان در هریک از دو زندگى. حیوانى و انسانى. نیازهائى دارد که مبادى آنها در وجودش نهاده شده است. از این جهت که حیوان است و نامى، نیاز به آب و غذا و مسکن و لباس و هوا دارد. براى اینکه زنده بماند نیاز به آب و غذا دارد و براى اینکه در تأمین آنها تلاش و جدیت و حرکت کند احساس گرسنگى و تشنگى و لذّت و میل به غذا و آب در وجودش نهاده شده است، و براى اینکه نوع انسان ادامه یابد غریزه جنسى و میل به همسر در وجودش نهاده شده است.
انسان به بقاى خویش علاقه دارد و براى ادامه حیات ناچار است به آثار و لوازم زندگى حیوانى نیز مقید باشد، چون غذا را مى بیند و احساس گرسنگى و میل به غذا مى کند پیش خود مى گوید: باید غذا را تهیه کنم و بخورم، و اگر مانعى بر سر راهم پیدا شد با آن مبارزه کنم. البتّه این احساس بد نیست، زیرا انسان در ادامه حیات باید کار کند و بخورد و بیاشامد. در اسلام هم نه تنها از آن نهى نشده بلکه توصیه هم شده است، لیکن باید این مطلب را بداند که زندگى حیوانى مقدمه است نه هدف، طفیلى است نه اصیل.
پس اگر کسى به زندگى حیوانى اصالت داد و براى تأمین خواسته ها و تمایلات حیوانى شبانه روز تلاش و جدیت نمود و هدف زندگى خویش را خوردن و نوشیدن و آرمیدن و پوشیدن و شهوترانى و ارضاى غرائز حیوانى قرار داد، به ضلالت و گمراهى افتاده است. زیرا روح ملکوتى و عقل انسانى خویش را از حاکمیت انداخته و در خانه فراموشى محبوس ساخته است. چنین فردى را نمى توان انسان محسوب داشت بلکه حیوانى است به صورت انسان. عقل دارد ولى چنان منزوى شده که نمى تواند فضائل و مکارم انسانى را بشناسد و دنبال کند. چشم و گوش دارد ولى حقائق را نمى بیند و نمى شنود.
قرآن چنین فردى را حیوان بلکه گمراه تر از حیوان مى داند. زیرا حیوان عقل ندارد و نمى فهمد اما این شخص با اینکه عقل دارد نمى فهمد.
در قرآن مى فرماید: اگر دعوت تو را نمى پذیرند بدان که اینان از هواى نفس خودشان پیروى مى کنند، و چه کس گمراه تر از شخصى است که هدایت خدا را رها کرده از هواى نفس پیروى مى کند و خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد[۱].
قرآن کریم مى فرماید: محققا بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدیم (که به سوء اختیار خود به جهنم میروند) زیرا قلبهائى دارند که با آنها نمى فهمند و چشم هایى دارند که با آنها نمى بینند و گوش هایى دارند که با آنها نمى شنوند، اینان مانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، اینان غافلند[۲].
و مى فرماید آیا آن کس را که خدا را هواى نفس خود گرفت، و با اینکه عالم بود خدا گمراهش کرد، و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیدى؟! جز خدا چه کسى او را هدایت مى کند؟ چرا پند نمى گیرید؟[۳].
چقدر زیانکار و بدبختند کسانى که نفس ملکوتى و سعادت و کمال انسانى خویش را فداى خواسته هاى نفسانى و زندگى حیوانى مى سازند؟ و نفس انسانى را با لذتهاى حیوانى معاوضه مى نمایند.
امیر المؤمنین (علیهالسلام) فرمود: مغبون کسى است که به دنیا مشغول شود و بهره اش را از حیات آخرت از دست بدهد[۴].
و فرمود: نفست را از کارهاى پست منزه بدار گرچه تو را به سوى امور مورد رغبت مى کشد، زیرا در برابر آنچه از نفس خود بذل مى کنى عوض نمى گیرى، خودت را بنده دیگرى قرار نده با اینکه خدا تو را آزاد آفریده است، خیرى که جز به وسیله شر بدست نیاید خیر نیست. هم چنین چیزى که جز با سختى بدست نیاید آسان نخواهد بود[۵].
و فرمود: چه بد تجارتى است که دنیا را ارزش نفس خودبینى، و آن را در عوض آنچه در نزد خداست بستانى [۶].
اما انسان در «خود حیوانى» خلاصه نمى شود بلکه یک خود انسانى هم دارد، و به این اعتبار گوهرى است مجرد و ملکوتى که از عالم قدس آمده و ارزشهائى را غیر از خواسته هاى حیوانى خواستار است. اگر انسان به باطن ذات و روح ملکوتى خویش بنگرد و خویشتن را خوب بشناسد، مشاهده مى کند که از عالم قدرت و کرامت و علم و رحمت و بخشش و نور و احسان و خیر و عدالت و بطور کلى از عالم کمال آمده و با آن عالم سنخیت و تناسب دارد.
در اینجا انسان دید دیگرى پیدا مى کند و به عالم دیگرى مى نگرد. کمال مطلق را مى نگرد و به ارزشهاى آن علاقه مند مى شود و با بکار بستن آن ارزشها نفس خویش را از مرتبه نازل حیوانیت حرکت مى دهد تا در مدارج کمال طى طریق کند و به مقام قرب الهى نائل گردد.
در اینجاست که جایگاه ارزش هاى اخلاقى روشن مى شود. اگر انسان خواستار ارزش هایى از قبیل: علم، احسان، خیرخواهى، ایثار، عدالت، بخشش، دفاع از محرومین و مستضعفین، راستى، درستى و امانتدارى، مى باشد، به این جهت است که خودش را از عالم کمال مى بیند، و چنین ارزش هائى را با مقام شامخ انسانى خویش متناسب مى یابد، و به همین جهت آنها را دوست دارد و حتى حاضر مى شود که خود حیوانى و خواسته هایش را در راه رسیدن به این ارزش ها فدا سازد.
مکارم و ارزش هاى اخلاقى عبارتست از یک سلسله کمالات روحانى و معنوى که روح ملکوتى انسان، تناسب آنها را با نیازهاى استکمالى خویش درک مى کند و مى گوید: باید اینها را انجام دهم. «باید» هاى اخلاقى از کرامت و شرافت نفس سرچشمه مى گیرند. و براى رسیدن به علو ذات و کمال روحانى به کار گرفته مى شوند. وقتى مى گوید باید در راه حق ایثار کنم یعنى ایثار براى تعالى و تکامل ذات من سودمند مى باشد و باید به این اعتلا برسم. راه و وسیله استکمالات معنوى انسان ها یکى است و همه در شناخت ارزشها و ضد ارزشها متشابه آفریده شده اند.
انسان اگر به فطرت پاک و کمال دوست خود مراجعه کند و بدور از هوى ها و هوس ها، خوب بیندیشد مى تواند فضائل و ارزش هاى اخلاقى و همچنین رذائل اخلاق و ضد ارزش ها را دریابد. همه انسان ها و در تمام زمان ها این چنین هستند، و اگر بعض انسان ها از چنین درک مقدسى محرومند بدین جهت است که هوى ها و هوس ها و تمایلات شدید حیوانى نور عقلشان را خاموش ساخته و خود، یکه تاز میدان نفس شده اند قرآن نیز درک فضائل و رذائل را فطرى انسانها دانسته مى گوید:
قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیاراست و راه انحراف و تقوا را به او الهام کرد.
پس هرکه نفس را تهذیب و پرورش داد به فلاح و رستگارى رسید و هرکس که او را با گناه و اخلاق زشت آلوده ساخت زیان برد[۷].
پیامبران بدین منظور آمدند تا فطرت انسان ها را بیدار سازند و شعور ناآگاه اخلاقى آنها را به شعور آگاه تبدیل نمایند. آمدند تا انسانها را در طریق شناخت و توجه به فضائل و مکارم، و بکار بستن آنها و طى مدارج کمال و نیل به مقام قرب پروردگار، رهنمود و یارى دهند، آمدند تا انسانها را به مقام شامخ انسانیت و ضرورت حفظ و احیاى ارزش هاى والاى انسانى توجه دهند. آمدند تا به انسان ها این نکته مهم را گوشزد کنند که شما حیوان نیستید بلکه انسانید و از فرشته ها برتر.
امور دنیوى و مظاهر حیوانى درخور مقام شامخ ملکوتى شما نیست خودتان را به آنها نفروشید.
از امام سجاد (علیهالسلام) پرسیدند: شریف ترین و والاترین مردم کیست؟
فرمود: کسى که دنیا را ارزش و شرف نفس خویش نشناسد[۸].
اگر انسان شخصیت انسانى خویش را شناخت و خود انسانى در او تقویت شد فضائل و مکارم اخلاق در او زنده مى شود و بر رذائل چیره مى گردد. در این هنگام است که به انسان اجازه نمى دهد ارزش هاى انسانى را رها کند و دنبال ضد ارزش ها برود، مثلا راستى را رها کند و به دنبال دروغ برود، امانت دارى را رها کند و دنبال خیانت برود، عزت نفس را رها کند و خویشتن را به ذلت بیندازد، احسان را رها کند و دنبال مردم آزارى برود و …
امیر المؤمنین (علیهالسلام) فرمود: هرکس که نفس خویش را گرامى بدارد خواسته هاى نفسانى در نظرش پست خواهد شد[۹].
پیامبران همواره سعى داشتند فطرت انسان ها را بیدار سازند تا به گوهر وجود خویش پى ببرند و وابستگى و ارتباط خود را با خدا دریابند و همه چیزشان را در راه تحصیل مقام رضا و قرب به پروردگار جهان صرف نمایند، به طورى که حتى خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نگاه کردن و سخن گفتن و کار کردن و زنده بودن و مردن آنها همه اش اخلاق و قداست باشد. وقتى انسان بنده خدا شد و جز تحصیل رضاى او هدفى نداشت، همه کارهایش عبادت و اخلاق و ارزش مى شود.
قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ.[۱۰]
به همین جهت، خودشناسى در اسلام از ارزش خاصى برخوردار است.
امیر المؤمنین (علیهالسلام) فرمود: معرفت نفس سودمندترین منافع مى باشد[۱۱].
و فرمود: هرکس که نفس خودش را شناخت کارش بالا گرفت [۱۲].
مراد از خودشناسى، خودشناسى شناسنامه اى نیست بلکه بدین معنا است که انسان مقام واقعى خودش را در جهان آفرینش دریابد و بفهمد که یک حیوان خاکى نیست بلکه پرتوى است از عالم ربوبى، خلیفه خدا و امانت دار او مى باشد.
موجودى است ملکوتى که آگاه و مختار و آزاد آفریده شده تا به سوى کمال نامتناهى سیر و صعود نماید، و با آفرینش ویژه اش مسئولیت پرورش و ساختن خویش را بر عهده گرفته است. انسان در اثر چنین شناختى احساس شرافت و کرامت مى کند، به قداست و ارزش وجودى خویش پى مى برد، و فضائل و مکارم اخلاق برایش معنا و ارزش پیدا مى کند.
در این صورت است که از یأس و ناامیدى و پوچ پندارى و بیهوده گرى و تکرار مکررات نجات مى یابد و زندگى برایش ارزشمند و مقدس و هدف دار و زیبا مى گردد.[۱۳]
پی نوشت:
[۱] . فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. قصص/ ۵۰.
[۲] . وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. اعراف/ ۱۷۹.
[۳] . أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ. جاثیه/ ۲۳.
[۴] . قال على (علیهالسلام): المغبون من شغل بالدنیا و فاته حظه من الاخره. غرر الحکم/ ج ۱ ص ۸۸.
[۵] . قال على (علیهالسلام): اکرم نفسک من کل دنیّه و ان ساقتک الى الرغائب، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا و ما خیر خیر لا ینال الا بشرّ و یسر لا ینال الّا بعسر. نهج البلاغه صبحى صالح/ ص ۴۰۱ کتاب ۳۱.
[۶] . قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): لبئس المتجر ان ترى الدنیا لنفسک ثمنا و ممالک عند اللّه عوضا. نهج البلاغه/ خطبه ۳۲. ۷۵.
[۷] . وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها. شمس/ ۷ تا ۱۰.
[۸] . قیل لعلى بن الحسین (علیهالسلام): من اعظم الناس خطرا؟ قال: من لم یرى الدنیا خطرا لنفسه. تحف العقول/ ص ۲۸۵.
[۹] . قال على (علیهالسلام): من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته. نهج البلاغه/ قصار ۴۴۹.
[۱۰] . انعام/ ۱۶۲.
[۱۱] . قال على (علیهالسلام): معرفه النفس انفع المعارف. غرر الحکم/ ص ۷۶۸.
[۱۲] . قال على (علیهالسلام): من عرف نفسه جلّ امره. غرر الحکم/ ص ۶۲۸.
[۱۳]. برگرفته از: امینى، ابراهیم، خودسازى(یا تزکیه و تهذیب نفس)، ص۲۳.۲۸، شفق . ایران . قم، چاپ: ۸، ۱۳۷۵ش.