- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در روایات اسلامى تعبیرات بسیار والایى درباره «جود» و «سخا» دیده مى شود که در نوع خود کم نظیر است. روایات زیر نمونه هایى است که از میان احادیث فراوانى گلچین شده است:
۱- در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمده است: «السَّخاءُ خُلْقُ اللّهِ الاعْظَمُ [۱]؛ سخاوت، اخلاق بزرگ الهى است».
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلّى است، زیرا هر چه داریم از اوست. نعمتهاى گوناگون، زمین و آسمان، حیات وجود ما، همه از اوست و هرجا جود و بخشش نیز از مواهب اوست.
۲- امام صادق علیه السلام مى فرمایند: «السَّخاءُ مِن اخْلَاقِ الْانْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْایْمَانِ و لاتَکُونُ المُؤمِنُ الّا سَخِیّاً وَ لایَکونُ سَخِیّاً الّا ذُو یَقینٍ وَ هَمُّهُ عَالِیَهٌ لِانَّ السَّخاءُ شُعاعُ نُورِالیَقینِ، وَ مَنْ عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَلیْهِ مَا بَذَلَ؛ سخاوت از اخلاق انبیا است و ستون ایمان است و هیچ فرد با ایمانى وجود ندارد، مگر این که با سخاوت است و هیچ سخاوتمندى وجود ندارد، مگر این که داراى یقین و همّت عالیه است؛ زیرا سخاوت، شعاع نور یقین است و آن کس که بداند چه چیزى را قصد کرده، آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهمّیّت است».[۲]
از این حدیث استفاده مى شود که این صفت والا بعد از ذات پاک الهى که مبدأ سخاوت است در وجود انبیا، نشانه ایمان و یقین آنهاست.
۳- در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است: «تَحُلَّ بِالسَّخاءِ وَ الْوَرَعِ فَهُما حُلْیَهُ الْایمَانِ وَ اشْرَفُ خَلالِکَ؛ به سخاوت و ورع، خود را بیاراى که این دو آرایش ایمان و برترین صفات توست».[۳]
این تعبیر نشان مى دهد که این صفت را از برترین صفات مؤمن به حساب آورده است.
۴- در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار آمده است : «السَّخاءُ ثَمَرَهُ العَقْلِ و القَناعَهُ بُرهانُ النَّبَلِ؛ سخاوت میوه درخت عقل و خرد و قناعت دلیل بر نجابت است».[۴]
آنها که در بخشش به دیگران «بخل» مى ورزند، اموال زیادى را فراهم کرده و مى گذارند و مى روند، در حقیقت این گونه افراد عاقل نیستند؛ زیرا، زحمت بر دوش آنها بوده، بدون آن که از اموالشان بهره مادى یا معنوى ببرند. کدام عاقلى چنین کارى مى کند!
۵- در تعبیر دیگرى از آن حضرت علیه السلام در مورد اهمّیّت «سخاوت» به نکته لطیف دیگرى اشاره مى فرمایند: «غَطُّوا مَعایِبَکُم بِالسَّخاءِ فَانَّهُ سَتْرُ العُیوبِ؛ عیوب خویش را با سخاوت بپوشانید؛ زیرا سخاوت پوشاننده عیبهاست».[۵]
صدق این کلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى شود، اشخاصى را مى بینیم که عیوب گوناگونى دارند، ولى چون سخاوتمندند همه مردم به دیده احترام به آنها مى نگرند.
۶- باز در تعبیرى دیگر از همان امام همام علیه السلام آمده است: «السَّخاءُ یَمْحَصُ الذُّنُوبَ وَ یَجْلُبُ مَحَبَّهَ الْقُلُوبِ؛ سخاوت، گناهان را پاک مى کند و دل ها را به سوى سخاوت کننده فرا مى خواند».[۶]
این تعبیر نشان مى دهد که «سخاوت» کفّاره بسیارى از گناهان است!
۷- مولى الموحّدین على علیه السلام درباره تأثیر عمیق محبّت در جلب قلبها مى فرمایند: «مَا اسْتَجْلَبَتِ المَحَبَّهُ بِمِثلِ السَّخاءِ وَ الرِّفْقِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ؛ هیچ چیزى مانند سخاوت و مدارا کردن و حسن خلق، جلب محبت نمى کند».[۷]
۸- رسول خدا صلى الله علیه و آله دراین باره مى فرمایند: «السَّخىُّ قَریبٌ مِنَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ النّاس قَریبٌ مِنَ الجَنَّهِ؛ سخاوتمند نزدیک به خدا، نزدیک به مردم و نزدیک به بهشت است.»[۸]
۹- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام آمده است: «شَابٌّ سَخىٌّ مَرْهَقٌ فی الذُّنُوب احَبُّ الَى اللّهِ عَزّوجلّ مِنْ شَیخٍ عَابدٍ بَخیلٍ؛ جوان سخاوتمند آلوده به گناه، نزد خدا محبوبتر از پیرمرد عابد بخیل است».[۹]
به یقین این «سخاوت» سبب امدادهاى الهى مى شود و سرانجام آن جوان آلوده را نجات مى دهد، ولى آن پیر عابد بخیل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
۱۰- این بحث را با حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به عنوان حسن ختام پایان مى دهیم:
«تَجَافُوا عَنْ ذَنْبِ السَّخىِ فَانَّ اللّهَ آخِذٌ بِیَدِهِ کُلَّما عَثُرَ؛ از گناه و لغزش سخاوتمند صرف نظر کنید؛ زیرا هر زمان بلغزد، خداوند دست او را مى گیرد (و نجاتش مى دهد)».[۱۰]
از مجموع احادیث بالا، ارزش و اهمّیّت فوق العاده «سخاوت» در کلام پیشوایان اسلام مشخّص مى شود و نشان مى دهد که کمتر فضیلتى با آن برابرى مى کند.
آثار و پیامدهاى سخاوت
۱- آثار مثبت «سخاوت» در زندگى فردى و اجتماعى انسان که با تجربه ثابت شده و یا در احادیث اسلامى به آن اشاره گردیده است، بسیار زیاد است، به عنوان نمونه:
از روایات متعددى استفاده مى شود و تجربیات روزانه نیز آن را تأیید مى کند که «سخاوت» محبّت دوست و دشمن را جلب مى کند، بر عدد دوستان مى افزاید و از دشمنان مى کاهد.
۲- «سخاوت» پوششى براى عیوب انسان هاست و به این ترتیب، آبروى انسان را حفظ مى کند.
۳- «سخاوت» در عین این که ثمره درخت عقل است، بر عقل و خرد انسان مى افزاید. عقل مى گوید: دلیلى ندارد که انسان با زحمت زیاد اموال فراوانى تهیّه کند و آن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسیله آن، جلب ثواب و کسب آبرو نکند.
از سوى دیگر «سخاوت»، گروهى از اندیشمندان را گرد انسان جمع مى کند و آنها مى توانند بر فکر و عقل و دانش او بیفزایند.
۴- «سخاوت» فاصله طبقاتى جامعه را کم مى کند و از این طریق ناهنجاریهاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بین مى برد و یا کاهش مى دهد. آتش کینه هاى محرومان را خاموش مى کند و حسّ انتقام جویى را در آنان تضعیف مى نماید و از این طریق پیوندهاى اجتماعى را محکم مى سازد.
۵- «سخاوت» مدافعان انسان را زیاد مى کند و آبروى او را محفوظ مى دارد و دشمنان و بدخواهان را عقب مى راند؛ امیر مؤمنان علیه السلام دراین باره مى فرمایند: «الْجُود حَارِسُ الاعْرَاضِ؛ جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى کند».[۱۱]
۶- جود و «سخاوت»، آثار معنوى فوق العاده اى نیز دارد؛ به همین دلیل از صفات انبیا شمرده شده و همان گونه که در روایات گذشته خواندیم، شعاع نور «یقین» است؛ حتى اگر این فضیلت در افراد بى ایمان باشد، به حال آنها مفید و سودمند است.
در حدیثى آمده است که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام وحى نمود: «لاتَقْتُل السَّامِرىَّ فَانَّهُ سَخِىٌّ؛ سامرى را به قتل مرسان، زیرا او مرد سخاوتمندى است».[۱۲]
درست است که سامرى، منشأ فساد عظیمى در بنى اسرائیل شد و آیین بت پرستى را در میان آنها پایه نهاد و در انتها نیز زندگى را با خفّت و ذلّت و حقارت گذراند که شاید مرگ بر آن زندگى، ترجیح داشت؛ ولى با این همه به حضرت موسى علیه السلام وحى رسید که خون او را به خاطر سخاوتش نریزد.
از رسول خدا علیه السلام نقل شده است که به فرزند حاتم طائى به نام «عُدَىْ» فرمود: «دُفِع عَن ابیکَ العَذابُ الشَّدیدُ لِسَخاءِ نَفْسِهِ؛ عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد».[۱۳]
در ذیل همین حدیث، آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد، گروهى از جنایتکاران یکى از جنگها را به قتل برسانند، ولى یکى از آنها را استثنا کرد. آن مرد تعجّب کرد و گفت: «با این که گناه ما یکى است، چرا مرا از میان آن جمعیت جدا کردى؟» حضرت صلى الله علیه و آله فرمودند: «خداوند به من وحى فرستاد که تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نباید تو را به قتل برسانم».
آن مرد با شنیدن این سخن ایمان آورد و شهادتین بر زبان جارى کرد؛ آرى! سخاوت آن مرد، او را به بهشت رسانید.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است: «شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهل زمین هم دوست دارند … در حالى که بخیل را اهل آسمانها و زمین دشمن دارند».[۱۴]
محدوده سخاوت
«سخاوت» مانند تمام صفات و کارهاى نیک، مقدار و اندازه اى دارد که اگر در مسیر افراط قرار گیرد، نیتجه منفى خواهد داشت. همچنین «سخاوت» نباید لطمه به آبرو و حیثیت و زندگى کسانى که به انسان وابسته اند، زند.
«سخاوت» باید در اموال حلال باشد، نه اموالى که از راه هاى حرام و یا ظلم و ستم به دست آمده است؛ مانند، «سخاوت» بسیارى از سلاطین ظالم و ستمگر.هم چنین «سخاوت» نباید در اموال مربوط به بیت المال باشد؛ زیرا اموال بیت المال، حساب و کتاب مخصوص به خود دارد که باید به دقت رعایت گردد. این فضیلت اخلاقى مانند سایر فضایل، با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکّر و تمرین و ممارست حاصل مى شود.
توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها، امانتهاى الهى در دست ماست و هیچ کدام دوام و بقایى ندارد، انسان را وا مى دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهى، براى روزى که دستها خالى است، ذخیره کند. همچنین دقت در آثار و برکات و پیامدهاى مهمى که براى «سخاوت» در مطالب قبل ذکر شد، مشوّق مؤثرى در امر «سخاوت» است.
مطالعه تاریخ زندگى سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام و آبرو و شخصیتى که گروه اول داشتند و ذلّت و بدنامى که دامن گیر گروه دوّم بوده است نیز در ایجاد این «سخاوت اخلاقى» بسیار مؤثر است.
اینها جنبه هاى تعلیماتى این مسئله است؛ اما از نظر عملى، هر قدر تمرین و ممارست بیشترى در این زمینه شود، توفیق زیادترى در به دست آوردن این فضیلت اخلاقى حاصل مى گردد؛ زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحمیل بر نفس خویش باشد، به تدریج به صورت عادت و سپس مبدّل به حالت، و سرانجام به یک ملکه اخلاقى مبدل خواهد گردید.
در ضمن، تربیت پدر و مادر و معلّم و استاد در این زمینه، بسیار مؤثر است. اگر آنها کودکان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، این ملکه، به آسانى در وجود آنها ریشه مى دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى شود.
در حالات «صاحب بن عبّاد» آمده است که در کودکى هنگامى که مى خواست براى فراگرفتن درس دینى به مسجد برود، همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او مى داد و مى گفت: «این را به اولین فقیرى بده که در مسیر راه خود مى بینى». کم کم این خصلت در وجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگى چنان بذل و بخششى مى کرد که همه به او آفرین مى گفتند. اگر کسى بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه اش مى آمد، سخاوتش مانع از آن مى شد که کسى بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود. هر روز حدّ اقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مى کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود.[۱۵]
از شگفتیهاى دیگر زندگى او چنین نقل مى کنند: «روزى نوشابه براى او آوردند، یکى از نزدیکانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت: از این نوشابه ننوش؛ زیرا مسموم است، خدمتکارى که آن قدح را آورده بود، همچنان ایستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصى که ادعاى مسموم بودن آن را مى کرد، گفت: به چه دلیل مى گویى که این مسموم است؟ گفت: بهترین راه این است که کسى که این قدح را آورده و به دست تو داده، مورد آزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت: من به این کار راضى نیستم، آن شخص گفت: به وسیله یک مرغ خانگى آزمایش کن. «صاحب» گفت: کشتن حیوان به این صورت نیز جایز نیست، سپس دستور داد: قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت: برو و دیگر در خانه من قدم مگذار؛ ولى با این حال دستور داد: حقوق او را به طور کامل بپردازند. سپس گفت: هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق، دلیل بر پستى است».[۱۶]
این بحث را با چند حدیث و سخنانى از بعضى از بزرگان پایان مى دهیم:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: «الجَنَّهُ دَارُالاسْخِیاء؛ بهشت خانه سخاوتمندان است».[۱۷]
امام صادق علیه السلام مى فرمایند که خداوند فرمود: «انّى جَوادٌ کریمٌ لایُجَاوِرُنى لَئیمٌ؛ من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخیل نمى توانند در جوار من (در بهشت) جاى بگیرند».[۱۸]
در حدیث دیگرى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آمده است: «طَعامُ الجَوادِ دَواءٌ وَ طَعام البَخیلِ داءٌ؛ طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخیل، درد و بیمارى است».[۱۹]
یکى از عارفان به نام «ابن سمّاک [۲۰]» مى گوید: «عَجِبْتُ لِمَن یَشتَرِىَ الْمَمالیکَ بِمالِه وَ لایَشتَرِى الْاحرارَ بِمَعروفِهِ؛ در شگفتم! از کسانى که بردگان را با مال خود خریدارى مى کنند؛ ولى آزاده ها را با احسان و نیکى، دربند محبّت خود در نمى آورند».[۲۱]
به عربى گفتند: آقا و بزرگ شما کیست؟ گفت: «مَنِ احْتَمَلَ شَتْمَنَا وَ اعطى سَائِلَنَا و اغْضى جَاهِلَنا؛ کسى که بدگویى هاى ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى کند».[۲۲]
پی نوشت:
[۱] . کنز العمال، جلد ۶، صفحه ۳۳۷، حدیث ۱۵۹۲۶.
[۲] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۳۵۵، حدیث ۱۷.
[۳] . غرر الحکم، حدیث ۴۵۱۱.
[۴] . غرر الحکم، حدیث ۲۱۴۵.
[۵] . غرر الحکم، حدیث ۶۴۴۰.
[۶] . غرر الحکم، حدیث ۱۷۳۸.
[۷] . غرر الحکم، حدیث ۹۵۶۱.
[۸] . بحار الانوار، جلد ۷۰، صفحه ۳۰۸.
[۹] . بحار الانوار، جلد ۷۰، صفحه ۳۰۷.
[۱۰] . کنز العمّال، جلد ۶، صفحه ۳۹۲، حدیث ۱۶۲۱۲.
[۱۱] . غرر الحکم، حدیث ۳۳۳.
[۱۲] . اصول کافى، جلد ۴، صفحه ۴۱.
[۱۳] . بحار الانوار، جلد ۶۸، صفحه ۳۵۴.
[۱۴] . وسایل الشّیعه، جلد ۱۵، صفحه ۲۵۲.
[۱۵] . سفینه البحار، ماده صحب.
[۱۶] . سفینه البحار، ماده صحب.
[۱۷] . المحجه البیضاء، جلد ۶، صفحه ۶۲.
[۱۸] . همان مدرک، ص ۶۴.
[۱۹] . همان مدرک، صفحه ۶۱.
[۲۰] .« ابن سمّاک» در قرن دوم هجرى در دوران حکومت هارون الرشید زندگى مى کرد و در سال ۱۸۳ ه. ق. در کوفه در گذشت( سفینه البحار، ماده سمک).
مرحوم محدّث قمى در سفینه البحار در شرح حال« ابن سماک»، او را مردى خوش بیان و صاحب مواعظ و اندرزها مى شمرد و از« ابن ابى الحدید» نقل مى کند که او روزى وارد بر هارون شد؛ هنگامى که چشم هارون به او افتاد، گفت: مرا موعظه کن،( هارون در همین موقع تقاضاى آب کرد). ابن سمّاک اشاره به آب کرد و گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر یک بیمارى داشته باشى که نتوانى آب بنوشى، چه مى کنى؟ گفت: حاضرم نیمى از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیمارى برطرف شود؛ سپس به او گفت: بنوش. هارون آب را نوشید.« ابن سماک» دوباره گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! اگر این آب را که نوشیدى از تو دفع نشود، چه مى کنى؟ گفت: حاضرم نیمى دیگر از حکومتم را براى حل این مشکل بدهم. ابن سمّاک گفت: حکومتى که نیمى از آن فداى نوشیدن آب و نیمى فداى خارج شدن آن شود، چیزى نیست که مردم براى آن بجنگند.
[۲۱] . همان مدرک، صفحه ۶۵.
[۲۲] . همان مدرک.
منبع: اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، ج۲، ۴۱۳.