- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
امراض نفسانی و روحی اساب خاصی دارد و به طور کلی می توان گفت علت اینکه بیماریهای نفسانی در وجود انسان پیدا میشود، این است که انسان، غافل از خدای متعال میشود و نعمتهای خداوند را فراموش میکند. پس زیربنای گرفتاریهای نفسانیِ انسان، غفلت از خدا است و به همین دلیل مرتکب اموری میشود که روح و نفس خود را آلوده میسازد. در این نوشته به اسباب و معالجه این امراض اشاره شده است.
اسباب امراض نفسانی
اسباب امراض نفسانیه و انحراف اخلاق از حد اعتدال، بر سه قسم است: یا نفسانى است، یا خارجى، یا جسمى.
اسباب نفسانیه آن است که: در ابتداى فطرت از براى آدمى حاصل باشد. مثل آنکه قوه ادراک او ضعیف باشد، یا در او قوه شهوت اصلا نباشد.
اسباب خارجیه آن است که: به سبب عوارض خارجیه حاصل شده باشد. مثل اینکه با بدان نشسته، یا حکایات ایشان را شنیده، و میل و شوق به آنها نموده و پیروى و متابعت کرده و مرتکب اعمال ناشایست گشته تا آنکه ملکه او شده است.
اسباب جسمانیه آن است که: به سبب ناخوشى و مرض، در بدن صفات بد حاصل شده باشد، همچنان که مشاهده مىشود که به سبب بعضى از امراض، آدمى را کج خلقى به هم مىرسد، یا ضعف و «فتور»[۱] در قوه شهویه پیدا مىگردد.
راه معالجه امراض نفسانى
طریق معالجه کلیه در امراض نفسانیه آن است که: بعد از آنکه سبب آن را شناخت، اگر سبب مرض جسمانى باشد سعى در معالجه بدن نماید، و آن مرض را از بدن دفع کند. و چنانچه سبب خارجى یا نفسى باشد، طریق معالجه کلیه آن مثل معالجات امراض جسمانیه باشد.
طریق معالجات کلیه در امراض جسمانیه آن است که: ابتدا به غذاهایى که طبع آنها ضد طبع مرض است علاج مىکنند، چنانچه مرضى را که از حرارت باشد با غذاهاى سرد و آنچه از سردى باشد با غذاهاى گرم مداوا مىکنند.
پس، اگر ناخوشى جزئى باشد و به این وسیله دفع شود «فهو المطلوب»، و اگر مرض مستحکم شده باشد و از غذا دفع آن نشود، دوا مىدهند و شربتهاى ناگوار مىچشانند، و اگر دوا نیز فایده نبخشد به زهر و سمومات معالجه مىنمایند. و بعضى امراض حادث مىشود که هیچ یک از آن معالجات مفید نیست، که باید به داغ کردن و سوزانیدن معالجه کرد، و گاه هست که باید عضوى از اعضاء را قطع کرد همچنان که در «شقاقلوس»،[۲] و این آخر علاج است.
پس، قاعده کلیه در معالجه امراض نفسانیه و دفع صفات رذیله نیز همین است.
و بعد از آنکه آدمى انحراف اخلاق خود را از حد اعتدال یافت، و صفت بدى در خود دید، باید ابتدا افعالى که ضد آن است و از آثار صفت حمیده است، که در مقابل آن است مرتکب شود، و مواظبت آن افعال کند. و این، به منزله غذاى ضد مرض است، همچنان که حرارت مزاج به غذاهاى «بارده»[۳] دفع مىشود، همچنین هر صفت فضیلتى که در نفس حادث [حاصل ] شد ازاله ملکه رذیله که ضد آن است مىکند.
پس اگر این عمل فایده نبخشید، در مقام سرزنش و ملامت نفس برآید و در دل و زبان خود را نکوهش کند، و بدیها و ناخوشی هاى آن صفت را در دل بگذراند و تصور کند و به زبان آورد و با خود عتاب و خطاب کند، و بگوید: اى نفس «اماره»[۴] و «مکاره»! مرا و خود را هلاک کردى، و در معرض غضب پروردگار در آوردى، و از پادشاهى بى زوال، خود را محروم ساختى، و تا چشم بر هم مىزنى زمان رفتن و وقت مردن است، و باید در آتش جهنم با مار و کژدم قرین، و با اشرار و شیاطین همنشین بود، و این، بجاى دو او معاجین و شربتها است.
و چنان که این ها نیز فایده نکرد، مرتکب آثار و اعمال صفت رذیله اى که ضد این رذیله است شود، مثلا اگر در خود صفت بخل را ملاحظه کرد و به هیچ وجه معالجه نشد، خواهى نخواهى مال خود را زیاده از اندازه بذل، و اعمال مسرفین را ظاهر کند. و اگر صفت جبن را مشاهده کرد، خود را به مواضع هولناک بیندازد، و از محل خوف و خطر احتراز نکند. و لیکن، هر گاه استنباط کند که بخل یا جبن نزدیک به زوال رسیده اند، خود را نگهدارد، که ملکه اسراف یا صفت تهوّر در او پیدا نشود. و این، به منزله زهرها و سمومى است که به مریض مىدهند.
و گاه هست که: باید مرتکب اعمالى شود که از براى صاحبان اخلاق حسنه پسندیده نیست، بلکه منافى شرف و مردى است. اما همچنان که زهر در معالجه بدن مباح مىشود، این اعمال نیز در معالجه نفس جایز مىشود.
و از این قبیل است: متوجه امور جزئیه شدن که در شأن او نیست، مثل آب کشیدن، و طعام از بازار خریدن و به خانه آوردن، به جهت رفع صفت تکبر. یا خود را نادان وانمودن و اعتراف به جهل کردن به جهت رفع رذیله عجب و غرور و امثال این ها.
و اگر به این معالجات نیز نفعى حاصل نشد، در آن وقت شروع کند به تهذیب نفس خود به تکلیفات شاقه و ریاضات صعبه مشکله.
پس به جهت اصلاح قوه شهویه، منع کند خود را از غذا و آب و استراحت و خواب، مگر به قدرى که در بقاى حیات احتیاج به آن است. و همچنین در غضبیه. و این عمل به منزله قطع و داغ است، و بعد از توقف دفع صفات رذیله به آن، از ارتکاب آن چاره نیست، و هر گاه استحکام صفات رذیله به حدى شود که دفع آن موقوف به این اعمال باشد، باید صاحب آن از ارتکاب آنها مضایقه نکند، و از سرزنش ملامت کنندگان نیندیشد. و لیکن به شرطى که پا از دایره شریعت مقدسه بیرون ننهد، و عملى که در شرع اقدس از آن نهى صریح شده مرتکب نشود، و کارى که فساد آن زیادتر از فساد رذیله باشد- که در صدد دفع آن است- از او سر نزند، و از این است که: از براى سالک راه سعادت لابد است از استادى حاذق که علاج هر مرضى را داند، و قدر معالجه را شناسد.
و عجب آنکه: کسانى که اوصاف بهایم و سباع، و اخلاق شیاطین، سرا پاى نفس ایشان را فرو گرفته است، روز و شب در آراستن بدن خود چون زنان، و شب و روز در فکر غذا و شراب چون چهار پایان، مسلمین از ایذا و اذیت ایشان در فغان، و بندگان خدا از ظلم ایشان به جان، نه حرام مىدانند و نه حلال، و نه از پاداش مىترسند و نه از وبال، چنان که اگر به کسى برخورند که به جهت خلاص نفس خود بعضى اعمال که موافق شرف و بزرگى نیست از او سرزند، مانند خدمت خود و عیال خود، یا تواضع و فروتنى زیاده از حدّ شأن خود، یا خود را از بعضى غذاهاى مقوى محروم سازد، زبان ملامت و «تشنیع»[۵] به او دراز مىکنند و او را از سفیه و بى عقل مىشمارند، غافل از آنکه کدام سفاهت از آنچه مرتکب هستند بدتر و بالاتر است. [۶]
پی نوشت:
[۱]. سستى.
[۲] .«شقاقلوس» مأخوذ از یونانى، به معنى بى حسّى و فاسد شدگى عضوى از اعضاى بدن.
[۳]. سرد.
[۴] . بسیار امر کننده به بدى. علماى اخلاق براى «نفس» (احساسات و غرائز و عواطف آدمى) سه مرحله قائلند که در قرآن مجید به آنها اشاره شده است. رک: تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۴۳۶.
[۵] . بسیار بد گفتن از کسى، عیوب کسى را آشکار کردن.
[۶] . برگرفته توسط حمید رفیعی از: نراقى، احمد بن محمدمهدى، معراج السعاده،ص۷۱-۷۳، هجرت – ایران – قم، چاپ: ۶، ۱۳۷۸ش.