- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در این مقاله، در ابتدا تفاخر از دیدگاه لغت شناسى و اصطلاحى بررسى شده است و سپس میزان کاربرد این واژه با مشتقاتش در قرآن و ارتباط معنایى آنها، مورد بحث قرار گرفته است. نکته اساسى در تفاخر، تمایز آن با ذکر نعمتهاى الهى و فرق آن با تکاثر مى باشد. در بخش دیگرى از این پژوهش، عوامل و ریشه هاى بروز تفاخر مورد بررسى قرار گرفته و به ارتباط تفاخر با دیگر رذایل اخلاقى نیز اشاره شده است. پى آمدها و نتایج سوء تفاخر در دنیا و آخرت و درمان تفاخر از جمله مباحث پایانى این پژوهش محسوب مى شوند.
تفاخر از دیدگاه لغت شناسان و تعریف آن
تفاخر از ریشه فَخْر و به معناى فخر فروشى و مباهات به اشیاء و امور خارج از ذات انسان مى باشد که در امورى مانند: مال، جاه و اولاد۲ و یا مباهات به مکارم و محاسن۳ و صفات انسانی۴ صورت مى گیرد.
واژه (تفاخر) یک بار در قرآن و آن هم در سوره حدید آیه ۲۰ بکار رفته است:
“اِعْلَمُوا اَنّما الحَیوهُ الدنیا لَعِب وَ زِینَهٌ و تَفاخرٌ بینکَم و تکاثرٌ فى الاموال و الاولاد و …” (آگاه باشید که زندگانى دنیا به حقیقت بازیچه اى است طفلانه و لهو و زیب و آرایش و تفاخر و خودستایى با یکدیگر و حرص افزون مال و فرزندان است)
این اصطلاح با مشتقاتش شش بار در قرآن کریم آمده است:
۱ـ(نساء – ۳۶): ” … اِنّ اللَّهَ لایحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاُ فَخُوراً”
۲ـ (هود ـ ۱۰): “و لَئِنْ اَذَقْناه نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبّ السّیئاتُ عَنّى انَِّهُ لَفَرِحٌ فخورٌ”
۳ـ لقمان ـ ۱۸): “وَ لاتُصَعِّرْ خدّکَ لٍلّناسِ وَ لاتَمْشِ فى الَأرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللهَ لایحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فخورِ”.
۴ـ (رحمن ـ ۱۴): “خَلَقَ الانسانَ مِنْ صَلْصال کالَفخّارِ”
۵ـ (حدید ـ ۲۰), “اِعْلَمُوا اَنّما الحیوهُ الدنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ و زینَهٌ و تَفاخر بینکم و تکاثرٌ فى الاَمْوالِ و الاولادِ …”
۶ـ (حدید ـ ۲۳): “لِکَیلا تَأسَوْا علَى ما فاتَکم وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللهُ لا یحِبَّ کُلَّ مُختالٍ فخورٍ”
در آیات فوق الذکر همچنانکه مشاهده مى شود واژه فَخُور در چهار آیه قرآن (نساء/ ۳۶؛ هود/ ۱۰؛ لقمان / ۱۸؛ حدید / ۲۳) بکار رفته است و به معناى کسى است که مناقب و محاسن خود را به خاطر کبر و خود نمایى، بر مى شمارد۵ و برخى از مفسرین در تفسیر آیه ۲۳ از سوره حدید، “فخور” را صیغه مبالغه گرفته و آن را به معناى کسى مى دانند که زیاد افتخار و مباهات مى کند، به توهم اینکه آنچه که از نعمتهاى الهى دارد فقط به خاطر استحقاق و لیاقت خودش مى باشد. ۶
فخّار نیز از همین ریشه و فقط یک بار در سوره رحمن آیه ۱۴(خلقَ الانسانَ مِنْ صَلْصالٍ کالفخّار) به کار رفته است و به معناى گلِ خشک و سفال مى باشد۷ و وجه تسمیه آن این است که گویى به زبان خود، بر سائر گلها و خاکها به خاطر حرارتى که دیده و پخته شده است، فخر مى فروشد.۸ برخى نیز معتقدند: “فخاّر” از ماده فخر گرفته شده و به معناى کسى است که بسیار فخر مى کند، و از آنجا که اینگونه اشخاص، آدمهاى توخالى و پر سروصدایى هستند، این کلمه به کوزه و هر گونه سفال به خاطر سر و صداى زیادى که به هنگام وزش باد یا دمیدن هوا ایجاد مى کند، اطلاق شده است.۹
تمایز بین تفاخر و ذکرِ نِعم الهى
با تدبر در آیه ۱۱ از سوره مبارکه الضحی: ” وَ اَمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ” (و اما نعمت پروردگارت را بازگو[که اظهار نعمت حقّ نیز شکر مُنعِم است]) کاملاً آشکار مى شود که اگر کسى، مناقب و محاسن خود را براى اعتراف به نعمت برشمارد، نه تنها فخور نیست بلکه شکور هم است۱۰ و از طرفى دیگر نیز باید دقت کرد که ذکر نعمتهاى الهى و بازگو کردن آنها نباید انسان را به وادى فخرفروشى بیاندازد.۱۱
در روایات متعددى که از معصومین (علیهم السلام) نقل شده است، اقرار به نماز شب و بى نیازى از آنچه که در دست مردم است و نیز اعتراف به ولایت پذیرى از امام معصوم (علیه السلام)۱۲ و همچنین وفادارى به عهد و پیمان۱۳ از جمله مواردى است که بیان و بازگو کردن آنها از زمره تفاخر ممدوح شمرده شده است.
در حدیثى که عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند، آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: (ثلاثٌ هنَّ فخرٌ المؤمن وَ زْینُُهُ فى الدنیا و الاخره: الصلوه فى آخر الَّلیلِ وَ یأسُهُ مِمّا فى أیدى الناسِ و ولایتُه الامام من آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم)
نکته قابل توجه این است که تفاخر و تکاثر هم از حیث مفهوم و هم از حیث مصداق با هم تفاوت دارند ولى رابطه سببى و مسببى حاکم بین این دو واژه، موجب شده است که اکثر مفسرین، ذیل بحث تکاثر که خود از سببهاى تفاخر است، به بحث تفاخر نیز بپردازند، لذا باید توجه نمود که تفاخر و تکاثر دو مبحث جدا از هم مى باشند که هر کدام باید در جایگاه خود مورد بحث و بررسى قرار گیرند. ۱۴
براى نشان دادن ارتباط بین تفاخر و تکاثر به آیه بیستم از سوره حدید رجوع کرده و بار دیگر این آیه را از این جهت که تنها آیه اى است که لفظ تفاخر و تکاثر در آن با هم به کار رفته است، مورد تدبر و مداقّه قرار مى دهیم.
دنیا و مراحل آن از دیدگاه آیه ۲۰ سوره حدید و ارتباط تفاخر با تکاثر
دنیا در قرآن کریم داراى پنج مرحله است و همه آن مراحل از دید قرآن فریب و غرور است. در سوره “حدید” فرمود: “اعلموا إنما الحیوه الدنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ و زینَهٌ و تَفاخر بینکم و تکاثرٌ فى الاَمْوالِ و الأولاد” (بدانید که زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تّجمل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.)
عصاره ادوار پنجگانه دنیا به این شرح است:
انسان از لحاظ بدن و نیروى مادى یا کودک است، یا نوجوان و یا جوان یا در سن کهولت قرار گرفته و یا به سالمندى و پیرى رسیده است. در دوران کودکى و خردسالى گرفتار لعب است.
در عهد نوجوانى گرفتار لهو است، در دوره جوانى گرفتار زینت است، چون به کهولت و زمان اشتغال به جاه و مقام رسید گرفتار فخرفروشى است و سرانجام در عهد سالمندى و کهن سالى گرفتار تکاثر است. به جاى اینکه در صراط کوثر حرکت کند و خیر کثیر را درک نماید به دام تکاثر مى افتد تا آنجا که از جهت بدنى ممکن است خود را با آراستن به زیورهاى گوناگون سرگرم سازد. وقتى به جایى رسید که نه توان تفاخر دارد و نه قدرت تزیین، سرگرم تکاثر مى شود که مثلاً این قدر مال دارم و چه تعداد اولاد و نوه .
بنابراین، مراحل مهم و قابل توجه از دوران خردسالى تا دوران کهن سالى پنج مرحله بیش نیست و همه این مراحل هم با فریب و نیرنگهاى متلّون همراه است. عاقل، کسى است که در این ادوار خود را فریب ندهد و سفیه کسى است که در تمام این ادوار پنجگانه در محدوده نیرنگ زندگى کند. مقاطع زندگى دنیا از آن جهت که دنیا است جز نیرنگ چیز دیگرى نخواهد بود و انسان عاقل از آن احتراز مى کند.
عوامل و ریشه هاى بروز تفاخر
آیات متعددى از قرآن کریم به علل بروز تفاخر پرداخته و ریشه هاى ظهور این نقیصه اخلاقى را مورد بحث قرار داده اند. چنانکه در آیات قرآن (النحل / ۱۴، کهف / ۳۷، یس/ ۷۷، قیامت / ۳۷، انسان / ۲، عبس / ۱۹) جهل انسان نسبت به ضعف ها و آسیب پذیر ى هایش و نیز جهالت و نادانى وى نسبت به آغاز پیدایش و خلقت اولیه و سرانجامش از عوامل بروز تفاخر قلمداد شده اند۱۵ که در اینجا فقط به سه نمونه از این آیات اشاره مى کنیم:
۱ـ آیات ۳۶ تا آخر سوره قیامت:
” اَیحْسَبُ الانسانُ اَنْ یتْرَکَ سُدى، اَلَمْ یکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِى یمنْى، ثُمَّ کانَ عَلَقَهَ فَخَلقَ فَسَوى …” (آیا آدمى مى پندارد که او را بلاتکلیف و بحال خود رها کرده اند؟! آیا آدم در اوّل، قطره آب نطفه نبود؟ و پس از نطفه به رحم آویخته گشت و آنگاه به این صورت زیباى حیر ت انگیز آفریده و آراسته گردید …)
۲ـ و نیز در آیه از سوره انسان خداوند انسان را به خلقت اولیه اش متذکر مى گردد و مى فرماید: “اِنّا خلقنا الانسانَ مِنْ نُطْفَهٍ اَمْشاجٍ نبتّلیهِ فَجَعَلْناهُ سمیعاً بصیراً” ( ما او را از آب نطفه مختلط (بى حس و شعور ) خلق کردیم و داراى قواى گوش و چشم گردانیدیم).
۳ـ و سپس در آیات ۱۸ و ۱۹ سوره عبس به این نکته اشاره کرده و مى فرماید:
“مِنْ اى شیءٍ خَلَقَهُ، مِنْ نُطفهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُِ” (آیا نمى نگرد که از چه چیز خلق شده است؟ از آب نطفه بى قدرى، خدا(بدین صورت زیبا) خلقش فرمود و سپس تقدیراتش را مقدر کرد.
در آیه ۳۷ کهف و آیه ۷۷ یس، سفاهت و عدم تعقل از ریشه هاى بروز این فساد اخلاقى محسوب شده اند۱۶ و در آیه ۲۶۶ سوره بقره:
” اَیوَدُّ اَحَدُکم اَنْ تکونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ و اَعْنابٍ تجرى مِنْ تَحْتِها الانهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمراِت وَ اَصابَهُ الِکبَرُ وِ لَهُ ذُرِیهُ ضُعَفاءُ فَأصابَهَا اِعْصارٌ فیه نارٌ فَاحتَرقَتْ کذلک یبَینُ اللهُ لکمُ الآیاتِ لعّلکم تَتَفکَّروُنََ”
اتکال به دنیا و آسایش زودگذر آن و غفلت از یاد آخرت موجب ایجاد تفاخر و سبب فخرفروشى ذکر گردیده است.۱۷
با تدبر در آیه دهم از سوره هود:
“وَ لَئِنْ اَذَقْناه نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئاتُ عَنّى اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخورٌِ”
از این نکته آشکار مى شود که گذر از محنت ها و سختى ها و دستیابى به موهبت هاى دنیوى و شادمانى مفرط بر اثر رسیدن به رفاه۱۸ و فراموشى یاد خدا به عنوان بخشنده نعمت ها و موهبت هاى دنیوى، از عوامل بروز تفاخر مى باشند. در آیه ۴۳ از همین سوره(هود) و نیز آیه دوم سوره عنکبوت، احساس مصونیت از ابتلاء به سختى ها و محنت ها، موجب گرفتار شدن انسان در دام تفاخر، معرفى شده است،۱۹ به عنوان مثال در آیات دوم و سوم عنکبوت دقّت کنیم :
“اَحَسِبَ الناسُ اَنْ یتْرَکوُا اَنْ یقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنّا الّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …”
(آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم، رهاشان کنند و بر این دَعْوى هیچ امتحانشان نکنند؟ و ما اُمَمى را که پیش از اینان بودند مورد ابتلا و آزمایش قرار دادیم …)
در سوره کهف آیه ۳۴ و زخرف آیه ۵۱، کثرت مال و فرزندان و فراوانى آباد و اجداد و خویشان و کثرت هواداران و عزت اجتماعى حاصل از آن۲۰ و نیز در سوره حجر آیات ۲۹ ـ۳۱، حمیت و تعصّب جاهلی۲۱ و در زخرف آیات ۵۱ و ۵۲، خودستائی۲۲ از علل و عوامل بروز تفاخر محسوب شده اند. در اینجا به عنوان مثال به برخى از این آیات اشاره مى کنیم:
۱ـ (کهف / ۳۴): ” وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فقال لِصاحِبِه وَ هُوَ یحاوِرَهُ اَنَرا اکثَرُ مِنکَ مالاً و اَعَزَّ نفراً”
(مردى که داراى باغ پر میوه بوده به رفیق خود(که مردى مؤمن و فقیر بود) در مقام گفتگو و مفاخرت درآمد و گفت من از تو دارائى بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز محترم و عزیزترم.)
۲ـ زخرف( ۵۱ و ۵۲): “وَ نادى فِرْعَوْنُ فى قَوْمِهِ قالَ یاقَوْمِ ألَیسَ لى مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الانهارُ تَجْرى مِنْ تَحْتى اَفَلا تبصرون، اَمْ اَنَا خیرٌ مِنْ هذا الَّذى هُوَ مَهینٌ وَ لا یکادُ یبِینُ.”
(و فرعون در میان قومش آوازه بلند کرد که اى مردم آیا کشور با عظمت مصر از من نیست؟ و چنین نهرها از زیر قصر من جارى نیست؟ آیا عزّت و جلال مرا در عالم به چشم مشاهده نمى کنید؟ آیا من(به ریاست و سلطنت) بهترم یا چنین مرد فقیر خوارى که هیچ منطق و بیان روشنى ندارد؟)
تلازم و ارتباط تفاخر با دیگر رذایل اخلاقى
تفاخر با رذایل اخلاقى دیگر نیز مرتبط مى باشد، همچنانکه بسیارى از علماء ذیل آیه ۲۳ سوره حدید”… وَ اللهُ لا یحِبَّ کُلَّ مُختالٍ فخورٍ” پس از تبیین دو واژه مختال و فخور، هر دو را از مصادیق شرک خفى محسوب کرده اند. ۲۳
علامه طباطبایى(ره) در تفسیر المیزان ذیل آیه ۲۳ حدید و نیز آیه ۳۶ نساء، کلمه مختال و فخور و ارتباط آن دو را اینگونه تفسیر مى کند: کلمه مختال به معناى کسى است که دستخوش خیالات خود شده است و خیالش او را در نظر خودش، شخصى بسیار بزرگ جلوه داده و در نتیجه دچار کبر گشته و از راه صواب گمراه شده است. اسب را هم اگر خیل مى خوانند براى همین است که در راه رفتنش تبختر مى کند؛ و کلمه(فخور) به معناى کسى است که زیاد افتخار مى کند(صیغه مبالغه)، و این دو صفت یعنى اختیال – خیال زدگى ـ و کثرت فخر از لوازم علاقه مندى به مال و جاه و افراط در حب آن دو است”.
تفاخر با روى گردانى و اعراض از مردم نیز ارتباط دارد؛۲۴ این نکته در آیه ۱۸ سوره لقمان آمده است: “وَ لاتُصَعِّرْ خدّکَ لٍلّناسِ وَ لاتَمْشِ فى الَأرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللهَ لایحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فخورِ”.
(و هرگز به تکّبر و ناز از مردم رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم برمدار که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمى دارد.)
تفاخر موجب بخل در انفاق مى گردد و این همان ارتباط و تلازم تفاخر با بخل است. ۲۵ این نکته را مى توان از تدبر در آیه ۳۶ سوره نساء فهمید، آنجا که مى فرماید:
“وَاعْبدُوا اللهَ وَ لاتُشِرکوُا بِهِ شیئاً و بالوالدینِ اِحْساناً و بِذى القُربى و الَیتامى و المساکینِ و الجارِ ذى القُرْبى وَ الجارِ الجُنْبِ والصّاحِبِ بالجَنْبِ و ابنِ السَّبِیلِ وِ ما مَلَکَتْ اَیمانُکُمْ اِنَّ اللهَ لایحِبُّ مَنْ کانَ مُختالاً فخوراً”
(خداى یکتا را بپرستید و هیچ چیز را شریک وى نگیرید و نسبت به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و همسایه بیگانه و دوستان موافق و رهگذران و بندگان و کسانى که زیردست شمایند در حق همه نیکى و مهربانى کنید که خدا مردم خودپسند متکّبر را دوست ندارد.)
درباره بخل و تفاخر مى توان بدین نکته اشاره کرد که از آنجائى که کثرت فخر، ناشى از مال و جاه است، لذا افراط در حب و دوستى مال و جاه موجب بخل در انفاق مى گردد و حبّ جاه و مغرور شدن به حطام دنیا و خوشحالى به متاع آن، موجب افتخار و تکبر است که آن از بدترین صفات رذیله بوده و مستلزم بخل نسبت به حقوق واجبه و وظایف لازمه مى باشد.۲۶
آیه ۱۲ سوره اعراف بیانگر این است که شیطان، پایه گذار تفاخر و اولین فخرفروش مى باشد.،۲۷ این نکته را مى توان از تدبر در این آیه فهمید: “قالَ ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خیرٌ مِنْهُ خَلَقَتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلقْتَهُ من طینٍ”.
آیه ۷۶ سوره ص نیز به این امر اشاره کرده و استکبار و تمرد شیطان از امر خداوند در سجده کردن بر آدم را ملازم با تفاخر شیطان مى داند: ۲۸” قالَ اَنَا خیرٌ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ” آیه ۳۸ سوره نساء “وَ الَّّّذینَ ینْفِقُون اموالهم رِئاءَ الناسِ وَ لایؤمنونَ باللهِ وَ لا بالیومِ الآخِرِ وَ مَنْ یکُنِ الشیطانُ لَهُ قریناً فساء قریناً”(آنانکه اموال خود را به قصد ریا و خودنمایى مى بخشند و به خدا و روز قیامت نمى گروند (ایشان یاران شیطانند) و هرکه را شیطان یار اوست، بسیار یارى زشت و بد خواهد داشت) بیانگر این مطلب است که ریاکارى در انفاق و تظاهر و خودنمائى در بخشیدن مال ملازم با تفاخر و از آثار فخر فروشى است۲۹؛ و در ادامه بحث مربوط به تفاخر و ریاکارى در انفاق، شیطان به عنوان همدل و همراه شوم براى فخر فروشان معرفى شده است۳۰٫
پى آمدها و نتایج سوء تفاخر در دنیا و آخرت
امیرالمؤمنین على علیه السلام تفاخر را ریشه دشمنى ها و بغض و کینه ها معرفى مى کند:
” … پس شیطان بزرگترین مانع براى دیندارى و زیانبارترین و آتش افروزترین فرد براى دنیاى شماست! شیطان از کسانى که دشمن سرسخت شما هستند و براى درهم شکستنشان کمر بسته اید خطرناکتر است. مردم! آتش خشم خود را بر ضد شیطان به کار گیرید و ارتباط خود را با او قطع کنید. به خدا سوگند، شیطان بر اصل و ریشه شما فخر فروخت و بر حَسَب و نَسَب شما طعنه زد و عیب گرفت و با سپاهیان سواره خود به شما هجوم آورد، و با لشگر پیاده راه شما را بست، که هر کجا شما را بیابند شکار مى کنند.
… خدا را خدا را! از تکبر و خودپسندى و از تفاخر جاهلى بر حذر باشید، که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه هاى شیطانى است، که ملتهاى گذشته و امتّ هاى پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکى هاى جهالت فرو رفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آسانى به همان جایى که شیطان مى خواست کشانده شدند. تفاخر چیزى است که قلبهاى متکّبران را همانند کرده تا قرن ها به تضاد و خونریزى گذراندند، و سینه ها از کینه ها تنگى گرفت.”۳۱ یکى دیگر از پى آمدهاى سوء تفاخر، تحقیر مردم و بى توجهى به عزّت و کرامت دیگران است،۳۲ همانگونه که به این مطلب در این آیه اشاره شده است: ” فقال لِصاحِبه و هُوَ یحاوره انا اکثر منک مالاً و اعزُّ نفراً” که همین خودبزرگ بینى و تحقیر دیگران از عوارض رفاه مندى و برخوردارى از نعمت هاى فراوان و تفاخر به آنها است.
این آیه، به وضوح نشان مى دهد که کثرت مال و عزت اجتماعى حاصل آمده از آن، مهمترین ارزش از نظر دنیاپرستان است.
ایجاد نظام طبقاتى در جامعه و بروز آفتهاى سیاسى و فرهنگى در جامعه اسلامى را مى توان از جمله پى آمدها و نتایج سوء تفاخر دانست۳۳٫ على (علیه السلام) تفاخر را آفت سیاسى مى داند و در مورد آن مى فرماید: “وَ إن من أسخف حالات الولاه عند صالح الناس أن یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم على الکبر و قد کرهت ان یکون جال فى ظنکم إن احب الإطرء و استماع الثناء ولست – بحمدالله – کذلک.”
این نکته نیز مسلم است که از پست ترین حالت هاى زمامدارى جامعه در نظر گاه مردم شایسته این است که بدین گمان متهم شوند که دوستدار تفاخر هستند و سیاست کشورداریشان بر کبر ورزى بنا شده است و به راستى که من خوش ندارم که این پندار در ذهنتان راه یابد که به تملق و چاپلوسى گراییده ام و شنیدن ثناى خویش را دوست دارم. من – با سپاس از خداوند – چنین نیستم.
على(علیه السلام) در خطبه ۲۲۱ پس از خواندن آیه اول سوره تکاثر، مى فرماید: …
یا لَهُ مَرَاماً ما اَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً ما اَغْفَلَهُ! وَ خَطَراً مَا اَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُم اَى مُدَّکِرٍ وَ تناوَسوُهُمْ مِنْ مکانٍ بعیدٍ! اَفَبِمَصارِعِ آبائِهِمْ یفْخَرُونَ! اَمْ بِعَدیدٍ الهَلْکى یتَکاثَروُنَ! یرْتَجِعونَ مِنْهُم اَجْساداً خَوَتْ، وَ حَرَکاتٍ سَکَنَتْ، وَ لِأنْ یکوُنُوا عِبَراً، اَحَقَّ مِنْ اَنْ یکوُنوُا مُفْتَخَراً …”
(شگفتا چه مقصد بسیار دورى و چه زیارت کنندگان بى خبرى و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جاى مردگان خالى است، آنها که سخت مایه عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر مى فروشند. آیا به گورهاى پدران خویش مى نازند؟ و یا به تعداد فراوانى که در کام مرگ فرو رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادى هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت …”
على(علیه السلام) در ادامه خطبه به شرح حال رفتگان پرداخته و مى فرماید: “در حالى که آنها داراى عزت پایدار و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیت سرفراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن هاى آنان خورد، و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورهاى بى جان و بدون حرکت پنهان مانده اند …”
از جمله پى آمدها و مجازات هاى سنگین فخرفروشان در قیامت، پوشیدن لباسهاى بسیار خشن و سیاه۳۴ و عذابهاى خوار کننده الهى است. سوره کهف: آیه ۴۳” وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئهٌ ینْصُرُونَهُ مِنْ دونِ اللهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً”(و ابداً جز خدا هیچ کس نباشد که آن گنه کار کافر را از قهر و خشم خدا یارى و حمایت کند) و آیات ۱۰۱/مومنون و ۲۴/جن بیانگر این واقعیتند که در قیامت تمام حَسَب و نَسَبهاى مالى و جانى اثر و خاصیت خود را از دست داده و روابط خویشاوندى بین انسانها از هم گسسته خواهد شد و موجبات تفاخر نیز از بین خواهند رفت.۳۶
درمان تفاخر
خودآگاهى بهترین و اصلى ترین راه براى درمان تفاخر است۳۷٫ کلام گهربار على علیه السلام بهترین شاهد بر اثر درمانى این خود آگاهى و معرفت و شناخت انسان به ابتدا و سرانجام حیاتش مى باشد:
“ما لابن آدم و الفخر، أوله نطفه، و آخره جیفَه، لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه”۳۸ (آدمیزاده را چه جاى فخرفروشى، که در آغاز نطفه اى است و در پایان لاشه اى. به تن خویش، روزى رسان نباشد و در رویارویى با مرگ، کمترین ایستادگى نتواند.)
خودآگاهى بهترین و اصلى ترین راه براى درمان تفاخر است آرى، عزت و افتخارهاى دنیوى را نشاید که مورد رقابت قرار بگیرند و آذین ها و نعمت هاى دنیا، نباید انسان را به شگفتى آرد و نیز رنج ها و سختى هاى آن نیز نباید بى تاب و توان کند، چرا که عزت و فخر دنیا پایان مى گیرد و زیور و زینت ها و نعمت هایش نیستى مى پذیرد و رنج ها و سختى هایش نیز به نهایت مى رسد. هر یک از دوران هاى دنیا رو به پایان است و هر پدیده زنده دنیا به سوى مرگ گام مى نهد.
على علیه السلام مى فرمایند: ” وَضْع فخرک، وَ احْطُط کِبْرَکَ، وَ اذْکُر قبرک، فَاِنّ علیه ممرک و کما تدین تدان، و کما تزرع تحصد … لایتخاحزون و لایتناسلون و لایتزاورون و لایتجاورون”۳۹ (فخرفروشى را واگذار و تکبر را فرو ریز و گور خویش را به یادآر، که بى گمان گذارت بر آن است؛ و بر حسب عمل خویش جزا مى یابی؛ و چنان که کِشته اى مى دروى … دیگر نه از فخرفروشى ها و زاد و ولدها اثرى است و نه از دیدارها و همسایگى ها خبرى).
و در جاى دیگر نیز مى فرمایند: ضَعْ فخرکَ، وَآحطُط کِبَرک، و اذکر قبرک”(فخرفروشى را وانه، تکبرت را بزداى و گورت را به یادآر).
و اما راه سوم براى درمان تفاخر، صدقه و انفاق مالى و معنوى است،۴۰ حدیثى که از رسول اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده است گویاى این مطلب است: “صدقهُ المرءُ المسلمُ تزید فى العمر و تمنعُ میتَهَ السوءِ و یذهب بها اللهُ الفخَر و الِکبَر”
(صدقه فرد مسلمان، موجب افزایش عمر او شده و او را از مرگ بد باز مى دارد و نیز خداوند متعال به واسطه صدقه و انفاق، فخر و کبر را از او دور مى کند).
پى نوشت:
۱- مفردات راغب، ص ۶۲۷
۲- التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۳۷ و ۳۸
۳- لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۹۸
۴- مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۵۰
۵- منهج الصادقین،ج ۹، ص ۱۹۰؛ تفسیر اثنى عشرى، ج ۱۳، ص ۴۳؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۹۲
۶- مفردات راغب، ص ۶۲۷؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۹۹؛ التحقیق فى کلمات القرآن، ص ۳۸
۷- التحقیق فى کلمات القرآن، ص ۳۸
۸-کشف الحقائق، ج ۳، ص ۴۷۱
۹- تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص ۱۱۸
۱۰- براى اطلاع بیشت ر.ک: مجمع البیان، ج۲۰ ص ۴۵۰؛ الدرامنثور فى التفسیر المأثور، ج ۸، ص ۵۴۵؛ شرح اصول کافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ج ۵، ص ۱۸۵؛ فتح القدیر، ج ۴، ص ۲۳۹
۱۱- تفسیر فراتٍ الکوفى، ذیل سوره مطففّین، ص ۵۴۵
۱۲- اصول کافى. ج ۸، ص ۲۳۴
۱۳- میزان الحکمه، ج۳، ص ۲۳۸۲
۱۴- تفسیر المراغى. ج ۳۰، ص ۲۳۰
۱۵- تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۲۸۱
۱۶- جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۸؛ معراج السعاده، ص ۲۸۲
۱۷- جامع البیان، ج ۳، ص ۱۰۷
۱۸- تفسیر راهنما، ج ۸، ص ۳۲
۱۹- همان، ج ۱۰، ص ۳۸۱
۲۰- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۵، ص ۳۸۵
۲۱- المَحجّه البیضاء، ج ۵، ص ۲۸۴
۲۲- .الجامع لاحکام القرآن،قرطبى، ج ۱۷، ص ۱۶۷
۲۳- الجواهر الحسان، ج ۲، ص ۵۵۳
۲۴- تفسیر راهنما، ج ۳، ص ۳۷۹
۲۵- تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۳۵۵
۲۶- تفسیر اثنى عشرى، ج ۱۳، ص ۴۳
۲۷- فرهنگ آفتاب، ج ۳، ص ۱۴۴۵
۲۸- اصول کافى، ج ۲، ص ۳۲۸؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۵؛ تفسیر موضوعى، جوادى آملى، ج ۶، ص ۲۵۹
۲۹- تفسیر راهنما، ج ۳، ص ۳۸۲
۳۰- همان، ج ۳، ص ۳۸۳
۳۱- صبحى صالح، خطبه ۱۹۲، ص ۳۹۰
۳۲- تفسیر راهنما، ج ۱۰، ص ۳۸۱
۳۳- فرهنگ آفتاب، ج ۳، ص ۱۴۴۶
۳۴- مجمع البیان، ج ۱۰-۹، ص ۶۴۲
۳۵- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۲۲۱، ص ۴۵۹
۳۶- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه ۹۹، ص ۱۸۴؛ الجامعه لاحکام القرآن، قرطبى، ج ۱۰، ص ۲۶۷
۳۷- فرهنگ آفتاب، ج ۶، ص ۱۴۴۶
۳۸- نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت شماره ۴۵۴
۳۹- همان منبع، حکمت شماره ۳۹۸
۴۰- کنز العمال، ج ۶، ص ۳۶۱
فهرست منابع و مآخذ
۱ـ القرآن الکریم.
۲ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، انتشارات اسوه وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه، چاپ اول، ۱۴۱۵ ه.
۳ـ مفردات راغب، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۲ هـ. .
۴ـ التحقیق فى کلمات القرآن، حسن مصطفوى. دفتر تبلیغات اسلامى.
۵ـلسان العرب، ابن منظور، چاپ اول ۱۴۰۸ هـ.. ؛ دار الحیاء التراث العربى.
۶ـ مجمع البیان فى التفسیر القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسّى، انتشارات ناصر خسرو. چاپ اول ۱۳۷۶٫
۷ـ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ملا فتح الله کاشانى، کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۴۴ هـ. ش.
۸ـ تفسیر اثنى عشرى، حسین بن احمد حسینى شاه عبدالعظیمى، تهران، انتشارات میقات، چاپ اول، ۱۳۶۳- ۱۳۶۴ ش.
۹ـ المیزان فى التفسیر القرآن، سید محمدحسین طباطبایى، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، لبنان.
۱۰ـ تفسیر کشف الحقائق عن نکت الآیات و الدقائق، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ سوم، ۱۳۹۶ ق.
۱۱ـ تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازى و تألیف جمعى از نویسندگان.
۱۲ـ الدرالمنثور فى التفسیر المأثور، عبدالرحمن سیوطى، دارالفکر، ۱۴۱۴ هـ.
۱۳ـ شرح اصول کافى، مولى محمدصالح مازندرانى.
۱۴ـ فتح الغدیر، محمدبن على بن محمد الشوکانى، دارالمعرفه، بیروت، لبنان.
۱۵ـ تفسیر فرات الکوفى، ابى القاسم فرات ابن ابراهیم بن فرات الکونى، تحقیق: محمدکاظم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ دوم، ۱۴۱۶ هـ.
۱۶ـ اصول کافى، کلینى رازى، تصحیح على اکبر غفارى، انتشارات صدوق.
۱۷ـ میزان الحکمه، محمد رى شهرى، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۸ـ تفسیر المراغى، احمد مصطفى مراغى. دارالفکر، بیروت، لبنان.
۱۹ـ جامع السعادات، محمدمهدى نراقى، تعلیق: سید محمد کلانتر، موسسه الأعلمى للمطبوعات، بیروت، لبنان، چاپ ششم، ۱۴۰۸ هـ.
۲۰ـ معراج السعاده، ملا احمد نراقى. دفتر تبلیغات اسلامى.
۲۱ـ جامع البیان عن تأویل آى القرآن، محمد بن جریر طبرى، دارالفکر، بیروت، لبنان، ۱۴۱۵ هـ.
۲۲ـ تفسیر راهنما، اکبر هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، ۱۳۷۳ ش.
۲۳ـ المحجه البیضاء فى تهذیب الإحیاء، محسن کاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم.
۲۴ـ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، درالکتب العلمّیه، بیروت، لبنان، ۱۴۱۷ هـ.
۲۵ـ الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، عبدالرحمن ثعالبى، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان.
۲۶ـ فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلى مفاهیم نهج البلاغه، عبدالمجید معادیخواه، نشر ذره.
۲۷ـ تفسیر موضوعى، جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجاء.
۲۸ـ کنز العمّال فى سنن القوال و الافعال، علاء الدین على المتقى بن حسام الدین سهندى، موسسه الرساله.
۲۹٫ نرم افزار جامع تفاسیر قرآن مشتمل بر ۲۲ ترجمه و ۶۱ تفسیر قرآن.
منبع: نشریه اندیشه صادق ، شماره ۱۵
محمدرضا آرام