- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
فتوت و جوانمردى، یکى از شاخصه هاى «برخورد کریمانه» در معاشرتهاى اجتماعى است. در بخش گذشته، به طور مبسوط به مفهوم فتوت و نشانههاى آن اشاره شد. از آنجا که ذکر نمونه هاى عینى در اخلاق و رفتار جوانمردان، تأثیرگذارتر است، در این قسمت، به چند نمونه تاریخى از رفتار اولیاء دین اشاره مى شود.
اما باز براى اینکه ذهنیت آمادهترى داشته باشیم، به کلامى از حضرت امیر(ع) در این مورد استناد مى کنیم که فرمود:
«ثَلاثهٌ هُنَّ الْمُروءَهُ: جُودٌ مَعَ قِلَّهٍ، وَ احتمالٌ مِنْ غیر ذِلَّهٍ وَ تَعَفُّفٌ عَنِ المَسأله».(۱)
مروت سه چیز است:
۱. بذل و سخاوت، در عین تنگدستى
۲. تحمل و بردبارى، بدون ذلت و خوارى
۳. عفاف ورزیدن از سؤال و طلب.
به قول صائب تبریزى:
دست طلب چو پیش کسى مى کنى دراز
پل بسته اى که بگذرى از آبروى خویش
مسأله مناعت طبع، دورى از سؤال و طلب و طرح نکردن نیازمندى با این و آن نیز از نشانه هاى تعالى روح است و آنان که صورت خود را با سیلى سرخ نگه مى دارند و فقر و تنگدستى خویش را به خاطر حفظ آبرو، با دیگران در میان نمىگذارند، از این گروهند.
نمونه هاى تاریخى
تاریخ اسلام و شرح حال بزرگان، اندوخته هاى فراوانى از مروتهاى فراموش نشدنى به خاطر دارد که هر کدام درسى از «فتوت» است و تابلویى است که چشم دل را به سوى خود جذب مىکند. در این بخش به چند نمونه اشاره مى شود:
۱. پیامبر(ص) و «پیمان جوانمردان»
از فرازهاى برجسته دوران جوانى رسول خدا(ص) پیش از بعثت، شرکت و عضویت او در پیمانى بود که عده اى از جوانمردان قریش براى دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به «حلف الفضول» معروف شد. این گروه، خود را ملزم و متعهد مىدانستند که به استغاثه و استمدادهاى بىپناهانى که به حقشان تجاوز مى شود پاسخ دهند. پیامبر خدا(ص) از این پیمان به عظمت و نیکى و با افتخار یاد مى کرد و هرگز حاضر نبود به هیچ قیمت آن را بشکند.(۲)
۲. رسول خدا(ص) و «عفو عمومى»
نمونه دیگر بزرگوارى و مروت و مداراى پیامبر(ص)، حتى نسبت به دشمنان سرسخت خویش، اعلان «عفو عمومى» بود که نسبت به مردم مکه داشت. در سال «فتح مکه» که مسلمانان پیروزمندانه وارد مکه شدند، با آنکه مکیان، آن حضرت و مسلمانان را بسیار آزرده بودند و چندین بار براى نابودى اسلام، لشکرکشى کرده بودند و خود مشرکان نیز، خویش را مستحقّ هر گونه انتقامجویى مى دیدند، اما انتظار کرم و بزرگوارى هم داشتند. رسول خدا(ص) همه را بخشود.(۳) و با جمله «اِذهَبوا فانتُمُ الطُّلَقاء» ـ بروید، آزادید ـ همه را عفو کرد و آب عفو و گذشت بر آتش کینه ها ریخت. این گونه برخورد با دشمن نیز، نشان روحیه والاى او بود.
۳. على(ع) در میدان نبرد خندق
رادمردى على(ع) در تاریخ، نمونه است و نمونه هایش نیز فراوان. در جنگ خندق، وقتى با رقیب شجاعى همچون «عمرو بن عبدودّ» در افتاد و او را به هلاکت رساند، چون خواهر «عمرو» کنار کشته برادرش آمد و دید که زره قیمتى او بر تنش باقى است، پرسید: قاتل او کیست؟ گفتند: على بن ابىطالب. آنگاه گفت: او را هماوردى بزرگوار و جوانمرد کشته است. سپس در سوگ برادرش اشعارى خواند، به این مضمون: اگر کشنده عمرو، کسى جز «على» بود، همواره بر برادرم مى گریستم؛ ولى چه کنم که قاتل او کسى است که از قتل او، عیب و عارى بر «عمرو» نیست.(۴)
۴. مروت على(ع) با قاتل خود
امیرالمؤمنین(ع) با آنکه مى دانست قاتلش «ابن ملجم» است، اما متعرض او نشد و قصاص قبل از جنایت نکرد. مردانگى را به حدى رساند که به فرزندش امام مجتبى(ع) فرمود: او که اکنون در اختیار شماست، با او مدارا کنید و اگر من از دنیا رفتم، تنها یک ضربت به او بزنید. و دستور داد از شیر و غذاى خودش به او هم بدهند.(۵) این گونه حتى دشمنان و اسیران را مورد محبت و مروت قرار مىداد. به قول شهریار:
بجز از على که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون،به اسیر کن مدارا
همین فتوت هاى على(ع) بود که او را ملقب و مفتخر به «لا فتى الاّ على …» ساخت.
۵. با سپاه معاویه
در جنگ صفین، وقتى سپاه معاویه بر نهر فرات دست یافتند، یاران على(ع) را از برداشتن آب جلوگیرى کردند. خطر بى آبى سپاه حضرت را تهدید مى کرد. با سخنان پرشور آن حضرت، سربازان اسلام بر دشمن تاختند و فرات را تصرف کردند. آنان مى توانستند مقابله به مثل کنند و سپاه معاویه را با تشنگى به هلاکت برسانند. اما على(ع) فرمود تا جایى را باز بگذارند تا لشکریان معاویه هم بتوانند از آب فرات بردارند.(۶) این نیز نمونه اى از جوانمردى مولى، حتى در برخورد با لشکریان متجاوز شام و دشمنى همچون معاویه بود.
۶. عاشورا، جلوهگاه مروت
حماسه عاشورا، سراسر درس کرامت و بزرگوارى و جلوه اى از برخوردهاى کریمانه اهلبیت(ع) با دیگران بود. وقتى سپاه تشنه حرّ آمدند و راه را بر امام(ع) بستند، حسین بن على(ع) دستور داد همه آن گروه هزار نفرى و حتى اسبهایشان را هم سیراب کنند.(۷)
روز عاشورا، همین حرّ بنیزید، وقتى تصمیم گرفت از سپاه باطل جدا شود و به حسین بن على(ع) بپیوندد، امام او را پذیرفت و خطاى گذشته اش را نادیده گرفت. حرّ به آغوش جوانمردى امام حسین(ع) پناه آورد و توبه کرد، توبه اش هم قبول شد.(۸)
حسین بنعلى(ع) به سپاه کوفه فرمود: «اگر دین ندارید، لااقل آزادمرد باشید.» خود او که روح بلند و خصلت جوانمردى داشت، دشمن را هم به داشتن مردانگى و پرهیز از هجوم به زنان و کودکان بىدفاع، فرا مى خواند.
علمدار رشید و وفادارش حضرت ابوالفضل(ع) نمونه اعلاى فتوت و جوانمردى بود، بویژه آنجا که لب تشنه بر فرات وارد شد و مشک را از آب پر کرد و خواست از آب زلال آن بنوشد که یاد تشنگى امام حسین(ع) و کودکان خیام، مانع از آن شد و به خود خطاب کرد: اى نَفْس! پس از حسین زنده نباشى! او و یارانش در آستانه مرگ و شهادتند و تو مى خواهى آب سرد بنوشى؟ … آب را بر روى آب ریخت و لب تشنه از فرات بیرون آمد و به شهادت رسید.(۹)
حضرت ابوالفضل، پهلوانى در میدان فتوت و نام آورى از دودمان غیرت و رادمردى بود.
به دریا پا نهاد و خشکلب بیرون شد از دریا مروّت بین، جوانمردى نگر، غیرت تماشا کن
۷. امام حسن(ع) و مرد شامى
مردى شامى که در اثر تبلیغات معاویه، دشمن اهلبیت(ع) بود، در مدینه امام مجتبى(ع) را دید و شروع کرد به ناسزاگویى و لعنت و … آن حضرت نیز هیچ نمىگفت. سخنانش که تمام شد حضرت رو به او کرد، سلام داد و لبخند زد و فرمود: گویا غریب هستى! اگر از ما چیزى بخواهى مىدهیم، اگر راهنمایى بخواهى، رهنمون مىشویم، اگر بخواهى بارت را به مقصد مى رسانیم. اگر گرسنه اى، سیرت مى کنیم، اگر برهنه اى، تو را مى پوشانیم، اگر نیازمندى بى نیازت مى کنیم، اگر رانده شده و بى پناهى، پناهت مى دهیم، اگر حاجتى دارى بر مى آوریم، اگر به منزل ما بیایى، تا وقتى که بخواهى بروى، مهمانت مى کنیم و …
مرد شامى که این سخنان را شنید و این برخورد را دید، گریست، و گفت: شهادت مى دهم که تو جانشین خدا در زمینى. خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. تو و پدرت در نظر من منفورترین اشخاص بودید، اما اینک تو محبوبترین فرد در نظر منى. آنگاه به خانه امام(ع) رفت و تا بود، مهمان او بود و از دوستداران اهلبیت(ع) گردید.(۱۰) این معجزه رفتار کریمانه است که حتى دشمن را به دوست تبدیل مى سازد.
۸. امام سجاد(ع) و جوانمردى
هشام بن اسماعیل، یکى از دولتمردان اموى و حاکم مدینه بود که در دوران حکومتش ستمهاى بسیار بخصوص بر علویان و بزرگ آنان امام سجاد(ع) کرده بود. وقتى عزل شد، به فرمان حاکم جدید او را جلوى خانه «مروان حکم» نگه داشته بودند که هر کس از او ستم دیده یا ناروا شنیده است، بیاید و تلافى کند.
شهید مطهرى مى نویسد: «خود هشام، بیش از همه نگران على بن الحسین و علویّون بود. با خود فکر مى کرد انتقام على بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سبّ و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش کمتر از کشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علویون فرمود: خوى ما بر این نیست که به افتاده، لگد بزنیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم. بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامى که امام با جمعیت انبوه علوّیین به طرف هشام بن اسماعیل مى آمد، رنگ در چهره وى باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مى کشید. ولى برخلاف انتظار وى، امام طبق معمول که مسلمانى به مسلمانى مىرسد، با صداى بلند فرمود: «السلام علیکم» و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده، به او فرمود: اگر کمکى از من ساخته است، حاضرم. بعد از این جریان، مردم مدینه هم شماتت به او را موقوف کردند.»(۱۱)
سخن از جوانمردى و رفتار کریمانه با دوست و دشمن، بویژه در سیره پیشوایان مکتبى و اصحاب آنان دامنه اى وسیع دارد.
این بحث را با فرازى از دعاى امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه به پایان مى بریم که نشانگر روح بلند آن حضرت است و تجلى شخصیت کریمانه که در نیایش او مشهود است:
«خدایا! … بر پیامبر و دودمانش درود فرست و توفیق ده و یارى کن در برابر کسى که با من ناراستى مىکند، خیرخواهانه رفتار کنم، کسى را که از من دورى مىگزیند، به نیکى پاداش دهم، و هر که مرا محروم مىسازد، به او عطا و بخشش کنم، و هر که با من قطع رابطه مىکند، صله رحم کنم، هر که مرا غیبت مىکند، نیکیهایش را یاد کنم، نعمت را سپاس گویم و از بدیها در گذرم …»(۱۲)
امید است که گوشهاى از این گونه رفتار کریمانه و اخلاق و منش بزرگوارانه و فتوت و جوانمردى در زندگیهاى ما نیز جلوه یابد و چهره جامعه و معاشرتهاى مردم را زیبا سازد.
پی نوشت:
۱ـ میزانالحکمه، ج۹، ص۱۱۳.
۲ـ فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۵۱.
۳ـ مغازى واقدى، ج۲، ص۸۳۵.
۴ـ زندگانى حضرت محمد، رسولىمحلاتى، ص۴۵۳.
۵ـ بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۸۹.
۶ـ شرح ابنابىالحدید، ج۳، ص۳۳۱.
۷ـ حیاه الامام الحسین، ج۳، ص۷۴.
۸ـ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳.
۹ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص۳۳۶.
۱۰ـ مناقب، ابنشهر آشوب، ج۴، ص۱۹.
۱۱ـ داستان راستان، ج۱، ص۷۴ (داستان: لگد به افتاده).
۱۲ـ صحیفه سجادیه، دعاى۲۰ (مکارم الاخلاق) … سدّدنى لان اعارض
منبع:پیام زن؛شماره ۸۰
جواد محدثى