- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
واحدى در سبب نزول آیه شریفه مینویسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام، رسم اهل مدینه این بود که پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او یا نزدیکان وى لباسى روى نامادرى میانداخت و از اولویت نسبت به نامادرى خویش برخوردار میشد و حق ازدواج از نامادرى را میگرفت و چون این اولولیت بدون تعیین مهریه صورت میگرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمیشد. نامادرى ناگزیر از پرداخت فدیه از ما ترک میت میشد و یا ناگزیر بود هم چنان در تملک باقى بماند تا از دنیا برود». (۶)
«للرّجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون و للنّساء نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او کثر نصیباً مفروضاً؛(نساء/ ۷) براى مردان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جاى میگذارند، سهمی است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان میگذارند سهمی؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنى».
سبب نزول این آیه شریفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آیه میخوانیم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود که ارث به زنان و کودکان صغیر تعلق نمیگرفت و تنها مردان کبیر از ارث برخوردار میشدند».(۷)
در داستان نوح(علیه السلام) نیز باورهاى نادرست کنعان او را به مسیرى کشاند که با پدر به گونهاى سخن بگوید که امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى یاد میشود:
«سآوى الى جبل یعصمنى من الماء»(هود/ ۴۳)
در خانواده نوح و لوط(علیهما السلام) نیز وجود خشونت خانوادگى که در قرآن از آن به خیانت یاد شده است، بیشتر از آن جهت بود که همسر نوح و لوط(علیهما السلام) کافر بودند و دین نوح و لوط را بر نمیتافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً» (تحریم/ ۱۰)
«خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودى به حالشان نداشت».
چنان که در خانواده فرعون نیز خشونت فرعون بر آسیه از آن جهت بود که فرعون دین آسیه را برنمیتابید و خویش را رو در روى او میدید و چون منافع و قدرت خویش را در خطر دید، به خشونت پناه برد و نهایت همسر خود رابه شهادت رسانید.
باورهاى ناروا در میان خانوادههاى مسلمان نیز به عنوان یکى از عوامل اصلى و کلیدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشتهاى غلط از قیمومیت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونت هاى خانوادگى خوانده میشود و خشونت گران به دلایل زیر استناد میکنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء … و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً» (نساء/ ۳۴)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند … آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید! و در بستر از آنها دورى نمایید و آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند راهى براى تعدى بر آنها نجویید».
«فاضربوهنّ ضرباً غیر مبرح؛(۸) ایشان را آهسته بزنید».
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم یقتل به؛(۹) هر گاه پدر، فرزند خویش را به عمد از میان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمیگردد».
ج: مشکلات اقتصادى
فقر یکى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسیارى از خشونتها به خصوص خشونت مالى نتیجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمین هزینههاى زندگى است. سرافکندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشکلات روحى و روانى بسیارى که از این سرافکندى سر باز میکند، گاه به اندازهاى شدت پیدا میکند که سرپرست خانوار به خشونت میپردازد و با خشونت خویش را تسکین میدهد.
بر این اساس اعضاى خانواده به اندک بهانه به شدت قربانى خشونت پدر یا مادر میشوند یا یکدیگر را مورد خشونت قرار میدهند. دخترفروشى رواج مییابد، براى کاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پیران در آستانه مرگ در میآیند و پسران تحت فشار شدید قرار میگیرند و زن خانواده وادار به کسب درآمد میشود.
مدیر کل کمیته امداد امام در سال ۱۳۷۷ اعلام کرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شدید مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان میفروشند. دخترفروشى در دیگر استان هاى کشور مانند استان سیستان و بلوچستان و خوزستان نیز به علّت فقر مادى وجود دارد».
این مقام آگاه افزود:
«برخى از خانوادهها نیز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در میآورند».(۱۰)
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم یکدیگر نیستند، اما پیش از اسلام وقتى عرب جاهلى خویش را ناتوان از تأمین مخارج خانواده میدید به خشونت پناه میبرد و فرزندانى که توان کار و کسب نداشتند از میان میبرد و یا ایشان را به دیگران میفروخت:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایاکم إنّ قتلهم کان خطأً کبیراً؛(اسراء/ ۳۱) و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى میدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است».
«و لا تقتلوا اولادکم من إملاق نحن نرزقکم و ایاهم».(انعام/ ۱۵۱)
فخر رازى نویسنده برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً؛(نحل/ ۵۸) یکى از عوامل این گونه خشونتها را فقر اقتصادى میداند: «و تاره خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».(۱۱)
د: بیمارى
یکى از عوامل مهم خشونت هاى خانوادگى، بیمارى خشونت گرا است و در این بیماران روانى بیش از بیماران جسمی خشونت میکنند.
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت ۱% مردم جهان بیمارى روانى شدید دارند و بین ۱۵-۵% از بیمارى روانى خفیف رنج میبرند. همین سازمان ادعا کرد یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر از ایرانیان مبتلا به بیمارى هاى شدید روحى هستند اما یک مقام آگاه وزارت بهداشت ۰/۶ درصد جمعیت کشور را بیمار روانى شدید میخواند. از این تعداد حدود ۸۵۰۰۰ نفر بیمارى روانى شدید دارند که تنها ۵۲۰۰ نفر در مراکز شبانه روزى بهزیستى نگهدارى میشوند و نزدیک ۸۰۰۰۰ نفر بقیه در محیط خانواده نگهدارى میشوند.(۱۲)
بنابراین دست کم ۸۰۰۰۰ خانواده به شکل مستقیم در معرض خشونت این افراد میباشند و بدترین شکل خشونت را میبینند. آمار و ارقام نشان میدهد که در میان خشونت گرایان، گروهى که از بیمارى روانى رنج میبرند به بدترین شکل به اعضاى خانواده خشونت میکنند و به نظر میرسد یک نوع رابطه عمیق میان نوع خشونت و بیمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر این اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خویش قبر دختر خود را میکند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر میزداید و رهایى خویش را میطلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمینهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور میسازد، این پدر مسلماً از یک بیمارى روانى مزمن رنج میبرد.
بیمارى جسمی نیز چونان بیمارى روحى عامل برخى از خشونتها میشود. درد شدید، بیمار جسمی را کم حوصله و ناشکیبا میکند؛ به گونهاى که این نوع از بیماران به سرعت خشمگین میشوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا میدهند.
براى نمونه ایوب(علیه السلام) که به شدت از بیمارى رنج میبرد، ناملایمات بسیارى از مردم دیده بود، از رنج و آزار و اذیت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شیطان را براى او نقل کرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمی تهدید کرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه لیجلدنّها مائه جلده».(۱۳) و پس از بهبودى به عهد خویش وفادار ماند و همسر خویش را تازیانه زد: «و خذ بیدک ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب».(ص/ ۴۴)
ه: بدآموزى
یکى دیگر از عوامل مهم خشونت خانوادگى، بدآموزى افراد بزرگتر به خصوص والدین است. وقتى والدین با خشونت جسمی و روحى و روانى، خواسته خود را بر قربانى خشونت تحمیل میکنند و او را ناگزیر از پذیرش خواست خود میکنند، دیگر افراد خانواده نیز با الگوگیرى از والدین به خشونت در خانواده میپردازند و با خشونت، خواست خود را بر دیگر اعضا تحمیل میکنند و گاه دامنه خشونت به گونهاى وسعت مییابد که پدر و مادر خود قربانى خشونت فرزندان میشوند.
بر اساس آمار ۶۱% همسرکشیها در حضور فرزندان صورت میگیرد(۱۴) و اعضاى خانواده، ناظر بسیارى از خشونت هاى خانوادگى یا تمامی این خشونتها هستند. بنابراین بسیار طبیعى است که در حدود ۴۰% خشونت گرایان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود میگویند و خویش را متأثّر از محیط خانواده پدرى میدانند.
فیلمها، مطبوعات، کتب، دوستان و … از دیگر وسایل بروز و گسترش خشونت در محیط خانواده خوانده میشوند. فیلم هاى سینمایى و تلویزیونى به خصوص آن گروه از فیلم ها که اکشن، حادثهاى، پلیسى و … نامیده میشوند بیشترین تأثیر را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا که گروهى از نظریهپردازان یادگیرى اجتماعى، بخشى از خشونت هاى خانوادگى را به دیدن فیلمهاى وحشتناک و خشن ارتباط میدهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان میدهد که بخشى از مشکلات خانوادگى، ناشى از فیلمهاى حادثهاى است و تقریباً ۵۰% از خشونتها در محیط خانواده بازتاب فیلم هاى حادثهاى و پلیسى و … است. به باور این گروه اثرات غیرمستقیم این گونه فیلمها بسیار زیانبار از اثرات مستقیم است، چه این که این نوع فیلم ها مخاطبان خویش را بسیار تحریک میکنند و فکر ارتکاب جرم را در وجود ایشان میافکند.(۱۵)
در عصر جاهلى نیز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خویش میآموخت. به همین جهت در جاى جاى قرآن، این گروه، خویش را پیرو پدران خود میدانستند و درس هاى ایشان را در محیط خانواده پیاده میکردند.
و: بد گمانى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى، بدبینى افراد خانواده نسبت به یکدیگر است. بر این اساس بسیارى از خشونت هاى جسمی، روحى و روانى و قتل هاى ناموسى در شهرهاى جنوبى کشور نتیجه بد گمانى پدر، برادر، شوهر و حتى خویشاوندان درجه دوم است.(۱۶)
برخى ادعا دارند که پژوهشها نشان از آن دارد که ۹۰% مردانى که همسران خویش را میکشند از روى بدگمانى اقدام به قتل میکنند.(۱۷)
در آیات وحى نیز نشانه هایى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان یوسف(علیه السلام) آن گاه که قدح از بار بنیامین بیرون کشیده شد، برادران در محضر یوسف(علیه السلام) از روى بدبینى بنیامین و یوسف را دزد خواندند و یوسف و بنامین را آزار روحى و کلامی دادند:
«قالوا إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها یوسف فى نفسه و لم یبدها لهم؛(یوسف/ ۷۷) برادران گفتند: اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد».
در قصه موسى(علیه السلام) نیز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود که موسى(علیه السلام) تصور کرد که هارون در مسئولیت خود کوتاهى کرده است؛ چه اینکه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خویش کشید هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلاتشمت بىالاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمین؛(اعراف/ ۱۵۰) او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
این جواب نشان میدهد که دست کم هارون نگران برخورد سخت موسى(علیه السلام) بود به این جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را یادآور شود و از خشم موسى بکاهد و «و استضعفونى و کادوا یقتلوننى» میگوید تا نشان دهد که تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگیرى از گوسالهپرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بىالاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمین» میگوید از آن جهت که میترسد موسى نتواند خشم خویش را کنترل کند.
افزون بر این سخن موسى(علیه السلام)، «ربّ اغفر لى» نیز نشان میدهد که آن حضرت از این که با تصور خاصى بر هارون خشم کرده است و او را مورد خشونت قرار داده، پشیمان شده است و طلب آمرزش میکند نه از آن جهت که بر هارون خشم کرده است چه این که خشم امرى طبیعى است چنان که طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نیز نشان میدهد که موسى(علیه السلام) عذر هارون را به صورت کامل نپذیرفته است و احتمال میدهد که او در انجام وظیفه خویش کوتاهى کرده است و تمام سعى خویش را براى جلوگیرى از انحراف قوم به کار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نیز برخى از مردان از روى بدبینى همسر و دختر خویش را قربانى خشونت روحى و کلامی قرار میدادند و ایشان را هرزه میخواندند.
ز: کبر و خودبینى
کبر و خودبینى، یکى دیگر از عوامل بروز خشونت خانوادگى است. انسانهاى متکبر بیش از دیگر افراد به خشونت میپردازند و بیشتر از دیگران به اذیت و آزار اعضاى خانواده اقدام میکنند. روحیه این افراد به گونهاى است که مخالفت دیگران را بر نمیتابند و به شدت مخالفان را سرکوب میکنند و بر ایشان خشونت میکنند. حضرت عیسى(علیه السلام) در این باره میگوید: کبر، خودکامگى، خوار شمردن دیگران خاستگاه غضب است.
براى این عامل خشونت، میتوان از داستان نوح(علیه السلام) بهره گرفت. در این داستان کنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل این خشونت کبر و خودبینى اوست: «قال سآوى الى جبل یعصمنى من الماء».(هود/ ۴۳)
ح: حبّ دنیا
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى، دنیادوستى و دنیاپرستى خشونتگرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به مادیات گاه او را از کمک به اعضاى خانواده و تأمین مخارج و نیازمندیهاى ایشان بازمیدارد. چه بسیارند پدرانى که با ثروت بسیار از کمک به فرزندان خوددارى میکنند و حاضر نیستند نیازهاى مادى ایشان را تأمین کنند و چه بسیارند زنانى که مطالبات بسیار دارند و شوهران خویش را با درخواستهاى بسیار خود شرمنده میکنند و خشونت کلامی بسیار بر ایشان دارند.
این عامل خشونت نیز در برخى آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) همسران آن حضرت بىتوجه به موقعیت آن حضرت مطالبات بسیار مادى داشتند و با این خواستهاى ناحق و ناشایست پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) را آزرده میساختند تا آن جا که در این باره آیه شریفه زیر فرود آمد(۱۸)
«یا ایها النّبىّ قل لازواجک إن کنتنّ تردن الحیاه الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و أسرّحکنّ سراحاً جمیلا؛(احزاب/ ۲۸) اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را میخواهید بیاید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم!»
ط: شهوت
تمایلات جنسى شدید، یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى است. بر اساس آمار و ارقام بخشى از خشونت هاى خانوادگى از تمایلات جنسى خشونت گرا نشأت میگیرد.
هر چند آمار خشونت هاى جنسى در خانواده ایرانى بسیار کم است و در میان زن و شوهر خشونت جنسى بسیار ناچیز است، اما این نوع خشونت میان پدر و دختر یا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونهاى که معاون اول دادستان کل کشور از افزایش روابط نامشروع میان محارم خبر میدهد: «متأسفانه ما هم آمارى داریم که از افزایش جرایم این چنینى و روابط نامشروع بین محارم خبر میدهد».(۱۹)
رئیس انجمن آسیبهاى رفتارى نیز میگوید: هم اکنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دویست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم».(۲۰)
در آیات وحى نیز نمونههایى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن که از شهوت خشونتگر مایه میگیرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خویش ازدواج میکردند. براى نمونه حسن بن ابى قیس، اسود بن خلف، صفوان بن امیه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار کردند و بر این اساس آیه شریفه زیر در تحریم این نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف انّه کان فاحشهً و مقتاً و ساء سبیلاً» (نساء/ ۲۲)
«با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند هرگز ازدواج نکنید! مگر آن چه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است».
ى: خستگى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى، خستگى مفرط خشونت گرا است. دکتر ورا پیفر مینویسد:
«نوع دیگر عصبانیت ناشى از خستگى یا آزردگى مفرط است. ممکن است در مدتى بسیار طولانى با مشکلى خاص کلنجار بروید و با همه وجود از آن خسته شده باشید، یا با عقل و فکر خود نتوانید کارى براى حل آن انجام دهید».(۲۱)
کنترل خشونت
برخى، خشونت را امرى ناپسند دانسته و خشم خود را فرو میخورند. گروهى دیگر به سرعت خشونت نشان میدهند و با دیگران به زد و خورد میپردازند یا دیگران را قربانى خشونت روحى یا کلامی خود قرار میدهند و شمارى دیگر راه میانه را انتخاب کرده و خشم خود را کنترل میکنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خویش و تکرار بسیار این عمل بسیار آسیبپذیر و آسیب رسان خواهند شد و با کوچکترین حادثه از کوره در میروند و کنترل خود را به کلى از دست میدهند به گونهاى که کنترل ایشان دشوارتر از گروه دوم میشود.
دکتر هاریت گلدهورلرنر در این باره میگوید:
«این فرو خوردن خشم و مدارا کردن با اعضاى خانواده هر چند در کوتاه مدت کارساز است اما به ختم مشکلات نمیانجامد و از جایى دیگر سر میزند. ممکن است با همسر و یا با فرزندانمان اشکالاتى بروز کند یا در روابط با دیگران دچار مشکل شویم».(۲۲)
خشم را که از دوران کودکى بر فرزندان تحمیل میشود ناپسند میشناسد و آن را سبب فرسایش و تضعیف اعتماد به نفس معرفى میکند.(۲۳) افرادی که خشم خویش را فرو میخورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمیبرند، کوهى از خشم میشوند و این خشم ممکن است در زمان و مکانى کاملاً نامناسب منفجر گردد و یا این که به افسردگى و بیمارى ختم گردد.(۲۴)
باید از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى که از ناحیه او ناراحتى پیدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبرید روى هم انباشته میشود و با یک اشارهى انگشت منفجر میشود.
گروه دوم نیز جو خانواده را بسیار ملتهب میکنند و تحمل محیط خانوادگى را براى دیگران سخت و دشوار میسازند و در این میان تنها گروه سوم بر رفتار و کردار خود کنترل دارند و میتوانند خشونت خود را کنترل کنند و محیط خانوادگى را آلوده خشونت نکنند.
بر این اساس تمامی افراد خانواده، ناگزیر از کنترل و مدیریت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نیز ناگزیر از حمایت از خانواده و قربانیان خشونت است.
یک خانواده هستهاى از والدین و فرزندان تشکیل شده است. بنابراین در مدیریت خشم، هر یک از این افراد وظایفى را بر دوش دارند چنان که نهادهاى اجتماعى و دینى نیز وظایفى بر دوش دارند.
ادامه دارد…