- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از تقسیمات معروف نشانه های ظهور که ریشه در روایات دارد، تقسیم علایم به حتمی وغیرحتمی است. نشانه های حتمی، حتماً پیش از ظهور تحقق می یابند، اما در نشانه های غیرحتمی احتمال عدم تحقق نیز وجود دارد. آیا جنبش یمانی نیز از نشانه های حتمی ظهور است، یا غیرحتمی؟ در میان مجموعه احادیثی که نشانه های ظهور را به حتمی وغیر حتمی تقسیم کرده اند، در دو روایت به حتمی بودن قیام یمانی تصریح شده است.در این نوشته به این احادیث پرداخته شده است.
شیخ نعمانی روایت اول را به سند خود ودر کتاب الغیبه، از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل کرده است:
النِّداءُ مِنَ المَحتومِ والسُّفیانیُّ مِنَ المَحتومِ وَالیَمانیُّ مِنَ المَحتومِ وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه مِنَ المَحتومِ وکَفٌّ یَطلَعُ مِنَ السَّماءِ مِنَ المَحتُومِ؛[۱]
ندای آسمانی از نشانه های حتمی است وسفیانی ویمانی وکشته شدن نفس زکیه وکف دستی که از افق آسمان نمایان می شود نیز از نشانه های حتمی هستند.
در نسخه کتاب الغیبه نعمانی که مرحوم غفاری آن را تصحیح کرده، روایت به شکل فوق آمده، اما در کتاب های بحار الانوار[۲] واثبات الهداه[۳] که این روایت را از الغیبه نعمانی روایت کرده اند، جمله «الیَمانِیُّ مِنَ المَحتُومِ» وجود ندارد. براین اساس، روایت یاد شده علاوه بر ضعف سند از مشکل اختلاف نسخ نیز رنج می برد، واز این رو، نمی توان بر مبنای آن قاطعانه قضاوت کرد.
حدیث دوم را که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین وتمام النعمه به سند خود از عمر بن حنظله واو از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده، چنین است:
قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ ألیَمانِیُّ والسَّفیانِیُّ والصَّیحَه وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه والخَسفُ بِالبَیداءِ؛[۴]
پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) پنج علامت حتمی وجود خواهد داشت: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه وفرورفتن در سرزمین بیداء.
علاوه بر شیخ صدوق، شیخ کلینی در کافی[۵] وشیخ نعمانی در الغیبه [۶]نیز همین روایت را به اسناد خود از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند، اما در این دو کتاب واژه «محتومات» وجود ندارد.
از آن جا که هر سه روایت یاد شده را از عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند، نمی توان آن را بیش از یک حدیث دانست. از میان این سه نقل، روایت نعمانی سند معتبری ندارد، اما روایت کافی معتبر است، هم چنان که به نظر می رسد، نقل شیخ صدوق نیز از نظر سندی اطمینان پذیر است. بنابراین، در برابر ما یک روایت با دو نقلِ متفاوت وجود دارد: در یک نقل «خمس علامات قبل قیام القائم» است ودر نقل دیگر «قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ».
در پاسخ به این سؤال که کدام یک از آن ها بر دیگری ترجیح دارد، باید گفت:
الف) سند روایت کافی از سند روایت کمال الدین معتبرتر است، زیرا در سند کمال الدین، حسین بن حسن بن ابان وجود دارد که این شخصیت در کتاب های رجالی قدما توثیق نشده است، اما ابن داود وی را توثیق کرده است.[۷]
مرحوم آیت الله خویی نیز بر اساس وقوع در اسناد کامل الزیارات ایشان را توثیق کرده،[۸] لیکن از مبنای خود عدول نموده اند.[۹] تردید در وثاقت شخصیت یاد شده، باعث می شود که روایت کتاب کافی از روایت کتاب کمال الدین، دست کم معتبرتر باشد.
ب) بر فرض که اعتبار سند این دو روایت به یک اندازه باشد، باز هم روایت کتاب کافی ترجیح دارد، زیرا مطلب مورد نظر از موارد دوران امر بین زیاده ونقیصه است وبر اساس بنای عقلا در این گونه موارد، اصلِ عدم زیاده، بر اصل عدم نقیصه مقدم است. آیت الله خویی در این باره می فرماید:
[هنگامی که یک حدیث به دو صورت روایت شده باشد، به گونه ای که یک روایت مشتمل بر زیاده ودیگری فاقد آن زیاده باشد] بنای عقلا بر عمل به زیاده است، چون گاهی انسان یک یا دو کلمه را فراموش می کند، اما این که از روی فراموشی یک یا دو کلمه را به روایت اضافه کند، بسیار بعید است.[۱۰]
اما علی رغم بنای عقلا بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه، به نظر می رسد موضوع مورد بحث ما از مصادیق قاعده یاد شده نباشد، چون با نگاهی گذرا به روایاتِ علائم الظهور به سادگی می توان دریافت که در بسیاری از این روایات تعدادی از علایم، محتوم خوانده شده اند. برای نمونه امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:
مِنَ الأمرِ مَحتُومٌ ومِنهُ ما لیسَ بِمَحتُومٍ ومِنَ المَحتُومِ خُروجُ السُّفیانِیُّ فی رَجَبٍ؛[۱۱]
برخی از امور حتمی وبرخی غیر حتمی اند ویکی از امور حتمی خروج سفیانی در ماه رجب است.
مسئله تقسیم نشانه های ظهور به حتمی وغیرحتمی، آن قدر مسلم بوده است که گاهی اصحاب ائمه: از حتمی یا غیرحتمی بودن برخی از نشانه ها سؤال می کردند. این سؤالات نشان دهنده مسلم بودن اصل تقسیم نشانه ها به حتمی وغیرحتمی است.
افزون بر این، از میان نشانه های ظهور معمولاً پنج علامت در کنار هم ذکر می شوند وگاهی این پنج علامت به حتمیت توصیف شده اند، مثلاً ابو حمزه ثمالی می گوید: از امام باقر (علیه السلام) سؤال کردم: آیا خروج سفیانی از حتمیات است؟ فرمودند:
نَعَم والنِّداءُ مِنَ المَحتُومِ وطُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها مَحتُومٌ واختِلافُ بَنی العَباسِ فِی الدَّولَه مَحتُومٌ وقَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّه مَحتُومٌ وخُرُوجُ القائِمِ مِن آل محمدٍ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مَحتُومٌ؛[۱۲]
بله وندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، اختلاف بنی عباس بر سر حکومت حتمی است، کشته شدن نفس زکیه حتمی است وخروج قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) حتمی است.
از آن چه گذشت، روشن شد که توصیف بخشی از علایم ظهور به محتوم، در فرهنگ روایات متداول وشایع بوده وگاهی پنج نشانه به حتمیت توصیف می شده اند، واز آن جا که در روایت مورد بحث، پنج نشانه در کنار هم ذکر شده، وبسیاری از این علایم در جاهای دیگر به محتوم توصیف شده اند،[۱۳]بعید نیست که یکی از راویان این حدیث بر اساس مرتکزات ذهنی خود واز روی سهو، واژه محتوم را به روایت افزوده باشد. نظیر این مطلب را مرحوم نائینی در مورد حدیث «لا ضَرَرَ ولا ضِرارَ» بیان کرده اند. ایشان در این باره می گوید: روایتی که نزد شیعه واهل سنت شهرت دارد، این کلام رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است: «لا ضَرَرَ ولا ضِرارَ»، بدون افزودن کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن»؛ زیرا در مقام تعارض میان زیاده ونقیصه، بنای اهل حدیث ودرایه بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه است، یعنی حکم بر این که آن زیاده در واقع وجود داشته واز روایت دیگری که آن زیاده را ندارد، ساقط شده است، وبسیار بعید می نماید که راوی از پیش خود چیزی را بر حدیث اضافه کند، اما سقوط کلمه ای از حدیث خیلی بعید نیست. لذا بر اساس اصل عدم غفلت، حجیت هر دو اصل، منافاتی ندارد، اما در این بحث خصوصیتی وجود دارد که به دلیل آن، اصل عدم نقیصه بر اصل عدم زیاده مقدم است، زیرا اگر منشأ حجیت این دو اصل، بنای عقلا باشد واگر منشأ تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه همان چیزی باشد که توضیح داده شده، (غفلت یکی از راویان واضافه کردن چیزی بر حدیث بعیدتر است از این که راوی دیگری غفلت کند وچیزی را فراموش نماید)، این مطلب مخصوص زیاده هایی است که از ذهن دور است، نه معانی وواژه های مأنوس ومتداول. بر این اساس، کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن» از مصادیق قاعده ای نیست که نزد اهل حدیث ودرایه مسلم است (تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه).
اما واژه اول (فی الاسلام):اگر نقل به معنا در احادیث مربوط به احکام شرعی، نه خطبه ها ودعاها، جایز باشد این امکان وجود دارد که راوی هنگامی که قضیه ای را از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل می کند واژه فی الاسلام را به آن بیفزاید، زیرا نفی ضرر از آن جا که از مجعولات شرعی است راوی گمان می کند که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن را در اسلام نفی کرده اند؛ خصوصاً با توجه به این که این واژه در غالب احکام آن حضرت وجود دارد؛ مانند:
لا رُهبانِیَّه فِی الإسلامِ، لا صَرُوره فِی الإسلامِ، لا إخصاءَ فِی الإسلامِ وامثال آن. پس راوی از پیش خود نفی ضرر را با نفی صروره قیاس کرده است…».[۱۴]
از کلمات مرحوم نائینی چنین برمی آید که تقدیم اصل عدم زیاده در مواردی است که این زیاده، شایع ومتداول نباشد. به نظر می رسد که در فضای روایات علائم الظهور، واژه محتوم از واژه های شایع ومأنوس بوده، واز این رو، قاعده تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه در آن جاری نیست.
ج) کتاب کافی نسبت به تمام کتاب های حدیثی واز جمله کمال الدین ضابط تر است.[۱۵] از این رو، روایت کافی بر روایت کمال الدین ترجیح دارد.
خلاصه، بر اساس این قراین سه گانه، روایت کتاب کافی که واژه محتومات در آن نیامده بر روایت کمال الدین ترجیح دارد واز این رو حتمی بودن جنبش یمانی، اثبات پذیر نیست.
پی نوشت:
[۱] . الغیبه للنعمانی، ص۲۶۲ باب۱۴، ح۱۱. (این حدیث ضعیف است به دلیل وجود عبیدالله بن موسی و…)؛ نک: مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۶.
[۲] . بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۳۳، باب۲۵، ح۹۸.
[۳] . اثبات الهداه، ج۳، ص۷۳۵، باب۳۴، فصل۹، ح۹۹.
[۴] . کمال الدین، ص۶۵۰، باب۵۷، ح۷. (سند این حدیث به این صورت است:
محمد بن الحسن، عن الحسین بن الحسن بن ابان، عن الحسین بن سعید، عن محمد ابی عمیر، عن عمر بن حنظله.
درباره وثاقت محمد بن حسن نک: رجال النجاشی، ص۳۸۳؛
درباره وثاقت حسین بن حسن نک: رجال ابن داود، ص۲۷۰؛
درباره وثاقت حسین بن سعید نک: الفهرست، ص۱۱۲؛
درباره وثاقت محمد بن ابی عمیر نک: همان، ص۴۰۴؛
درباره وثاقت عمر بن حنظله، نک: مسالک الافهام، ج۷، ص۴۴۲؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۷۶.
[۵] . الکافی، ج۸، ص۳۱۰، ح۴۸۳. سند این روایت به این صورت است:
محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن علی بن الحکم، عن ابی ایوب الخزاز، عن عمر بن حنظله.
درباره وثاقت محمد بن یحیی نک: رجال النجاشی، ص۳۵۳؛
درباره وثاقت احمد بن محمد نک: همان، ص۸۲؛
درباره وثاقت علی بن حکم نک: الفهرست، ص۲۶۳؛
درباره وثاقت ابی ایوب خزاز نک: رجال النجاشی، ص۲۰؛
درباره وثاقت عمر بن حنظله، نک: مسالک الافهام، ج۷، ص۴۴۲؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۷۶.
[۶] . الغیبه للنعمانی، ص۲۶۱ ب۱۴، ح۹. (این روایت مرسله است).
[۷] . رجال ابن داود، ص۲۷۰.
[۸] معجم رجال الحدیث، ج۶، ص۲۳۱
[۹] . المفید فی معجم رجال الحدیث، ص ب.
[۱۰] . کتاب الطهاره، ج۲، ص۱۰۶.
[۱۱] . الغیبه للنعمانی، ص۳۱۱ باب۱۸، ح۲.
[۱۲] . الارشاد، ج۲، ص۳۷۱.
[۱۳] . الغیبه للنعمانی، ص۲۶۵، باب۱۴، ح۱۵؛ کمال الدین، ص۶۵۲، باب۵۷، ح۱۴.
[۱۴] . منیه الطالب (تقریرات درس محقق نائینی) ج۳، ص۳۶۳.
[۱۵] . جواهر الکلام، ج۲، ص۳۳۸.
برگرفته از: تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نصرت الله آیتی)