- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حزن و اندوه به هنگام از دست دادن دوستان و بستگان، امرى است که فطرت انسانى بر آن سرشته شده است. وقتى کسى گرفتار مصیبت فقدان عزیز و جگرگوشهاى از دوستان و آشنایان خود می شود، اندوه او را فرا می گیرد و بیاختیار اشک از گونه هایش جارى می شود. تاکنون مشاهده نشده است که کسى منکر این حقیقت باشد و به طور جدى و واقعى آن را انکار کند. پرواضح است که اسلام دنى فطرى است و بدون مخالفت با فطرت انسانى ـ مطابق اقتضائات آن ـ برنامه هاى خود را تنظیم نموده است: (فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها).۱ «پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است». هرگز ممکن نیست که دینى جهانى، گریه و اندوه را در از دست دادن دوستان و عزیزان، تا وقتى که موجب خشم و غضب خداوند نشده است، تحریم کند. در بررسی هاى تاریخى، شاهد آنیم که پیامبر گرامى اسلام(ص) صحابه و تابعین، براساس همین اقتضاى فطرى رفتار کرده اند. اینک برخى شواهد تاریخى را در این زمینه خاطر نشان می سازیم:
پیامبر اسلام(ص) هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهیم، می گریست و می فرمود:
«العین تدمع، و القلب یحزن، و لا نقول الاّ ما یَرضى ربنا و انّا بک یا ابراهیم لمحزونون» «چشم می گرید و قلب می سوزد و جز آنچه مورد رضایت خدا است نگوییم. اى ابراهیم! ما در فراق تو در اندوهیم».۲ تاریخ نگاران و سیره نویسان نوشته اند: هنگامى که ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) در حال احتضار بود، پیامبر(ص) وارد خانه شد و او را در دامن مادرش دید. او را گرفت و در دامان خود خواباند و فرمود: «یا ابراهیم انّا لن نغنى عنک من الله شیئاً ـ ثم ذرفت عیناه و قال:ـ انا بک یا ابراهیم لمحزونون، تبکى العین و یحزن القلب و لانقول ما یُسخط الربّ و لولا انّه امرٌ حقُّ و وعدٌ صدق و انّها سبیل مأتیه، لحزنّا علیک حزناً شدیداً اشدّ من هذا» «اى ابراهیم! کارى از ما ساخته نیست، سپس اشک چشمان آن حضرت را فراگرفت و فرمودـ ـ ما در فراق تو اندهناکیم، چشم گریان است و قلب سوزان و آنچه خشم خدا را موجب شود بر زبان نرانیم و اگر نبود که مرگ حق است و وعدهایست صادق و راهى است که همه باید بروند، اندوه ما بر تو صد چندان از این بود». در این هنگام عبدالرحمان ابن عوف به آن حضرت گفت: مگر شما خودتان از گریه بر اموات نهى نکردید؟ حضرت پاسخ داد:
«لا، ولکن نهیتُ عن صوتین احمقین و آخرین، صوت عند مصیبه و خمش وجوه و شقّ جیوب ورنّه شیطان، و صوت عن نغمه لهو، و هذه رحمه، و من لایرحم لایُرحم» «نه! اما از دو صداى جاهلانه و دو کار نهى کرده ام؛ داد و فریاد به هنگام وارد آمدن مصیبت و خراش دادن صورت و پاره کردن گریبان و صداى گریه اى که در خلق پیچانده شود که شیطانى است، و صداى نغمه لهوآمیز. امّا این گریه من، ناشى از عطوفت و رحمت است و البته کسى که رحم نکند، براو رحم نشود»
.۳ نمونه فوق، اولین و آخرین گریه آن حضرت بر مصیبت عزیزان خود نبود. آن حضرت در مرگ فرزندش «طاهر» نیز می گریست و می فرمود:
«ان العین تذرف و انّ الدمع یغلب و القلب یحزن و لانعصى الله عزّ و جلّ». «چشم گریان است و اشک ریزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصیان نخواهیم کرد».
۴ علامه امینى در اثر گرانسنگ خود «الغدیر»، موارد بسیارى از گریه پیامبر(ص) و صحابه و تابعین را در مصیبت فقدان عزیزان و دوستان، گردآورده است. نمونه هاى ذیل، از جمله مواردى است که این محقق اندیشمند بدانها اشاره کرده است: «وقتى حمزه(ره) در جنگ احد به شهادت رسید، صفیه دختر عبدالمطلب(ره) سر رسید و به دنبال پیامبر(ص) می گشت [وقتى آن حضرت را یافت]
پیامبر(ص) بین او و انصار فاصله شد و فرمود
: او را به حال خود گذارید. صفیه در نزد پیامبر(ص) [یا جنازه حمزه] نشست و گریست. هرگاه صداى او به گریه بلند می شد، صداى گریه پیامبر(ص) نیز؛ و اگر او آهسته می گریست پیامبر(ص) هم. فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص) نیز می گریست و پیامبر(ص) همراه او گریه می کرد و می فرمود: هرگز کسى مانند تو مصیبت زده نخواهد شد».۵ «پس از جنگ احد که پیامبر(ص) به مدینه بازگشتند، با خبر شدند که زنان انصار بر شهداى خود گریه می کنند.
«حضرت فرمودند:
امّا حمزه عزادار و گریان ندارد»! انصار با شنیدن این جمله، به زنان خود گفتند: هر کس خواست براى شهید خود گریه کند، ابتدا بر حمزه عموى پیامبر گریه کند. [بنا به گفته مؤلف کتاب مجمع الزواید] این رسم تاکنون ادامه دارد و مردم بر هیچ مردهاى گریه نمی کنند مگر آنکه ابتدا بر حمزه بگریند».۶ «هنگامى که خبر شهادت جعفر، زید ابن حارثه و عبدالله بن رواحه به پیامبر(ص) رسید، اشک از دیدگان حضرتش جارى شد».۷ «وقتى پیامبر(ص) به زیارت قبر مادر خود رفت، به شدّت گریست و از گریه ایشان، اطرافیان نیز به گریه آمدند».۸ «هنگامى که عثمان ابن مظعون، یکى از صحابه پیامبر(ص) از دنیا رفت، پیامبر بر جنازه او بوسه زد و گریست، به گونهاى که اشک آن حضرت بر گونه هاى مبارکش جارى شد».۹ «هنگامى که پیامبر(ص) در مرگ پسر یکى از دختران خود می گریستند، عباده ابن صامت از علت این گریه سؤال کرد. حضرت پاسخ دادند: گریه، رحمتى است که خداوند در نهاد فرزندان آدم قرار داده است و خداوند فقط بر بندگان عطوف خود رحم خواهد کرد».۱۰ «حضرت زهرا(ع)،
پس از رحلت رسول خدا(ص) می گریست و می فرمود:
اى پدر! تو به پروردگارت نزدیک شدى و دعوتش را اجابت نمودى. پدر جان! اینکه خبر رحلتت را به جبرییل می رسانیم و اینک، بهشت فردوس مأواى تو است».۱۱ «دخت پاک رسول خدا(ص)، فاطمه زهرا(ع) در کنار تربت مطهر پدر ایستاد، مشتى از خاک قبر برداشت و بر چشم نهاد و با چشمانى گریان چنین سرود: ماذا على مَنْ شمَّ تربه احمد أن لا یشمّ مدى الزمان غوالیا صُبَّتْ علیّ مصائبُ لو انّــها صُبَّتْ على الایام صِرن لیـالیا «چگونه است، آن کس که تربت پاک رسول خدا را می بوید، هرگز هیچ بوى خوشى را تا پایان عمر نخواهد بویید. بر من مصائبى روى آورد، که اگر بر روزها فرود می آمد، به شب تیره تبدیل می شدند». ابوبکر بن ابى قحافه، خلیفه اول، بر پیامبر(ص) گریست و در سوگ پیامبر مرثیه اى سرود که با این بیت آغاز می شد:
یا عین فابکى و لا تسأمى و حُقَّ البکاء على السیّد «اى چشم! گریان باش و از گریه ملول مشو، که گریه بر آن بزرگ سزاوار است». و نیز حسّان بن ثابت، شاعر پرآوازه صدر اسلام در رثاى پیامبر(ص) می گرید و می گوید:
ظللتُ بها ابکى الرسول فاسعدت عیونٌ و مثلاها من الجفن اسعد یبکّون من تبکى السماوات یومه و من قد بکته الارض فالناس اکمد «همواره بر رسول خدا می گریم، پس اى دیدهها و مژگانها مرا در این گریستن یارى دهید. مردم می گریند در عزاى کسى که آسمانها در روز عزایش گریه می کنند، و مردم در عزاى کسى که زمین براى او گریست، غمگین ترند».
و در شعرى دیگر:
یا عین جودى بدمع منک اسبال و لا تملنّ من سحّ و إعوال «اى دیده! مدام از خود اشک جارى کن و از اشک و شیون ملول مشو».
دختر عبدالمطلب «أروی» در سوگ آن حضرت می گرید و این چنین مرثیه می خواند:
اَلا یا عین! و یحک اسعدینى بدمعک ما بقیت و طاوعینى اَلا یا عین! و یحک و استهلّى على نور البلاد و اسعدینـى اى دیده! واى بر تو؛ تا وقتى که من زندهام مرا در اشک ریختنم یارى کن و مطیعم باش. اى چشم! واى بر تو؛ بر مرگ روشنایى شهرها اشک ریز و مرا در این مصیبت یارى کن.
دخت دیگر عبدالمطلب «عاتکه»، این چنین مرثیه می خواند:
أعینیّ جودا طوال الدّهر و انهمـرا سکباً و سحّاً بدمع غیر تعذیـر یا عین فاسحنفرى بالدمع واحتفلى حتّى الممات بسجل غیر منزور یا عین فانهملى بالدمع واجتهدى للمصطفى دون خلق الله بالنور اى دیدگانم! به درازاى روزگار اشک ریزید، بی هیچ عذر و بهانه اى. اى دیده! با اشک ریختن گود شو و تا مردنم بدان اهتمام کن، بی هیچ درنگى. اى چشم! فراوان گریه کن و در ماتم نور برگزیده ـ از بین خلق خدا ـ کوشش کن. صفیّه، دختر دیگر عبدالمطلب و عمه پیامبر(ص) در سوگ آن حضرت میگرید و میخواند: أفاطمُ بکـّى و لا تسـأمـى بصحبک ماطلع الکوکب هو المرء یبکى و حقّ البکاء هو الماجد السیّد الطیّـب اى فاطمه! گریان باش و در عزاى همدت نا هنگامه طلوع ستاره، خسته مشو. براى مردى به حق گریسته می شود، که سرور و آقایى پاکنژاد است.
و در جاى دیگر:
أعینیّ! جودا بدمع سجم یبادر غرباً بـما منهـدمْ أعینیّ! فاسحنفراو اسکبا بوجدٍ و حزنٍ شدید الالم دیدگانم! اشک روان ریزید، در مصیبتى که ویرانگر است. چشمانم! اشک ریزید و گود شوید، در شور و غصّه دردناکى. هند، دختر حارث ابن عبدالمطلب با چشمانى گریان، در سوگ حضرتش می گوید:
یا عین جودى بدمع منک و ابتدرى کما تنزّل ماء الغیث فانثعبا اى دیده! اشکى جارى ساز و بدان مبادرت کن، همانند آب باران که فرود آید و جارى شود.
و هند، دختر اثاثه، در مرثیهاى می گوید:
الا یا عین! بکّى لاتملّى فقد بکرالنعیّ بمن هویتُ هان اى دیده! گریه کن و خسته مشو، چرا که خبر مرگ ناگهانى دلباختهام را آوردند.
عاتکه بنت زید، در ضمن مرثیه اى می خواند:
و أمست مراکبه أوحشت و قد کان یرکبها زینها و أمست تبکّى على سیّد تردّد عبرتها عینها مرکبهاى او شام کردند، در حالى که وحشت زده بودند و آن که سوار بر آنان می شد، زینت آنان بود. شام نمودند، در حالى که گریه می کردند بر سرورى که اشکش از دیدگانش روان بود.
اُمّ ایمن نیز در سوگ آن حضرت می گوید:
عین جودى فانّ بذلک لِلدّمـ ـع شفاء فاکثرى من بکاء بدموع غریزه مـنک حتّـى یقضى الله فیک خیر القضاء اى دیده! اشک ریز که این اشک شفا است پس بسیار گریان باش. اشک فراوان ریز تا هنگامى که خدا درباره تو بهترین حکم را بنماید. در جریان جنگ اُحُد، عمه جابر ابن عبدالله بر برادر خود، عبدالله ابن عمر می گریست. جابر گفت: من میگریم و مردم مرا از گریه نهى می کنند، اما رسول الله(ص) مرا نهى نمی کند.
پیامبر(ص) فرمود:
در سوگ او، هم بگریید [زیرا عزیزى را از دست دادهاید] و هم نگریید، [زیرا] قسم به خدا، تا وقتى که او را به خاک سپردید، ملائکه با بالهاى خود بر او سایه افکنده بودند».۱۲ البته بر طبق روایتى که از عمر ابن خطّاب و عبدالله ابن عمر رسیده است،
پیامبر(ص) فرموده اند:
«ان المیّت یُعَذَّب ببکاء اهله». «میّت، با گریه بستگان خود در عذاب می افتد».۱۳ به اعتقاد ما، ظاهر این حدیث با رفتار خلیفه دوم «عمر» در موارد بسیارى که تاریخ آنها را ثبت کرده است، در تعارض است. از آن جمله:
۱ـ هنگامى که خبر مرگ نعمان ابن مقرن المزنى به عمر رسید، عمر از منزل خارج شد، بر بالاى منبر رفت و این خبر را به مردم رساند، آنگاه دست خود را به روى سر گذاشت و گریست.۱۴
۲ـ هنگامى که خالد ابن ولید از دنیا رفت، عمر در سوگ او گریست و وقتى این خبر به او رسید که کسانى زنان را از گریستن منع کرده اند گفت: تا وقتى که گریه زنان بنى مغیره بر ابى سلیمان به صورت لغو و لقلقه (صداى گریه با چرخاندن در گلو) نباشد، بر آنان باکى نیست.۱۵
۳ـ برادر عمر، زید ابن خطّاب درگذشت و دوست او ـ از قبیله بنى عدى ابن کعب ـ به مدینه آمد. وقتى چشم عمر به او افتاد، اشک از دیدگانش جارى شد و گفت: «زید را وانهادى و به نزد من آمدى!».۱۶ این گریستنهاى متعدد خلیفه دوم، ما را به این نکته می رساند که معناى حدیث مذکور ـ بر فرض صحّت سند آن ـ چیز دیگرى است. علاوه بر آنکه اگر ظاهر این حدیث را بپذیریم، با آیات قرآن در تعارض است. بر اساس آیه: (وَ لاتَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْری).۱۷ «هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمی کشد». در عذاب افتادن میّت به وسیله گریه شخص دیگر، چه معنایى میتواند داشته باشد؟. کاوشى در فهم معناى حدیث مطالب فوق ما را بر آن می دارد که منظور از حدیث «انّ المیّت یعذب…» ـ اگر سند آن صحیح باشد ـ غیر آن چیزى است که ظاهر آن می رساند. به عقیده ما این حدیث، همراه با قرائنى بوده که در هنگام نقل آن از بین رفته است و به همین جهت برخى گمان بردهاند که مطابق این حدیث، گریه بر میّت حرام است، در حالى که از لبّ معناى آن غفلت ورزیده اند. در کتاب صحیح مسلم به نقل از هشام ابن عروه و او از پدرش آمده است:
«در نزد عایشه از قول فرزند عمر این روایت نقل شد که :
«المیّت یعذّب ببکاء» عایشه گفت: خدا پدر عبدالرحمن را بیامرزد، چیزى شنیده است، امّا به درستى آن را به خاطر نسپرده است. [حقیقت آن است که] وقتى جنازه فردى یهودى از کنار رسول خدا عبور داده شد و بر او گریه می کردند، پیامبر فرمود: شما بر او گریانید، حال آنکه او در عذاب است».۱۸ ابوداود در کتاب سنن خود، به نقل از عروه و او از عبدالله ابن عمر آورده است: جمله «ان المیّت لیعذّب ببکاء اهله علیه»، از رسول خدا(ص) است. وقتى ماجرا به عایشه رسید گفت: وقتى پیامبر(ص) از کنار قبر فردى یهودى می گذشتند، فرمودند: «صاحب این قبر معذّب است، در حالى که بستگانش بر او می گریند» سپس اى آیه را قرائت کردند: (وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْزَ اُخْری).۱۹ امام شافعى میگوید: «آنچه عایشه از رسول خدا روایت کرده است، به دلیل مفاد کتاب و سنّت، بیشتر از روایتى که از ابن عمر نقل شده، شبیه گفتار پیامبر(ص) است. اگر بگویید دلیل شما از آیات قرآن چیست؟
آیات ذیل را برمی شمریم:
(وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْزَ اُخْری) و (وَ أنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلاّ ما سَعی) ۲۰ و (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ) ۲۱ و (… لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی).۲۲ «و اینکه براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست»، «پس هر کس، هموزن ذرهاى کار خیر انجام دهد آن را می بیند. و هر کس، هموزن ذرهاى کار بد کرده آن را می بیند»، «تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود، جزا داده شود». و اگر بگویید دلیل شما از سنت رسول خدا چیست؟ این روایت را ذکر می کنیم که: پیامبر(ص) از مردى پرسید: آیا این فرد پسر تو است؟ پاسخ داد: آرى! حضرت فرمود: «أما أنّه لایجنى علیک و لاتجنى علیه» «او نباید تو را آزار و اذیت کند و تو نیز نباید او را آزار رسانی». پیامبر(ص) با این جمله، همان مطلبى که خداوند در قرآن ذکر کرده می فرماید، که جنایت و اذیّت هر کس به دیگرى به ضرر خود اوست؛ هم چنان که عمل نیک هر کس [به نفع خود او است] نه به سود دیگرى است و نه به ضرر خود او.۲۳ در کتاب صحیح مسلم از ابن عباس روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: «ان المیّت یعذّب ببکاء اهله علیه».
ابن عباس اضافه می کند:
وقتى عمر درگذشت، این حدیث نزد عایشه نقل شد. عایشه گفت: خدا عمر را بیامرزد؛ نه! به خدا قسم که پیامبر نفرمود خداوند مؤمن را با گریه کسى بر او عذاب می کند، بلکه فرمود: خداوند عذاب کافر را با گریه اهلش بر او، زیاد می کند. براى شما این آیه قرآن کافى است که: (وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْزَ اُخْری).۲۴ تذکر این نکته لازم است که حدیثى که صحیح مسلم به نقل از هشام ابن عروه آورده است و ما در ابتداى این کنکاش به آن اشاره کردیم، صحیح و قابل قبول است. اما حدیثى که اکنون به نقل از ابن عباس نقل شد، صحیح به نظر نمی رسد، چراکه زیاد شدن عذاب کافر در اثر گریه اهلش بر او، با آیات قرآن ناسازگار است.
پى نوشت ها
۱. روم/ ۳۰.
۲. سنن ابن داود: ۱/۵۸؛ سنن ابن ماجه: ۱/۴۸۲.
۳. السیره الحلبیه: ۳/۳۴۸.
۴. مجمع الزواید هیثمى: ۳/۸.
۵. امتاع المقریزى، ص ۱۵۴.
۶. مجمع الزواید: ۶/۱۲۰.
۷. صحیح بخارى: کتاب «المناقب فى علامات النبوه فى الاسلام»؛ سنن بیهقى: ۴/۷۰.
۸. سنن بیهقى: ۴/۷۰، تاریخ خطیب بغدادى: ۷/۲۸۹.
۹. سنن ابى داود: ۲/۶۳؛ سنن ابن ماجه: ۱/۴۴۵.
۱۰. سنن ابى داود: ۲/۵۸؛ سنن ابن ماجه: ۱/۴۸۱.
۱۱. صحیح بخارى، باب «مرض النبى و وفاته»؛ مسند أبى داود: ۲/۱۹۷؛ سنن نسائى: ۴/۱۳؛ مستدرک حاکم: ۳/۱۶۳؛ تاریخ الخطیب: ۳/۲۶۲.
۱۲. الغدیر: ۶/۱۶۴ـ۱۶۷.
۱۳. صحیح مسلم: ۳/۴۱ـ۴۴، کتاب الصلاه، باب «المیت یعذب ببکاء أهله علیه».
۱۴. عقد الفرید. از ابن عبد ربّه اندلسى: ۳/۲۳۵.
۱۵. همان
۱۶. همان
۱۷. فاطر/ ۱۸.
۱۸. صحیح مسلم: ۳/۴۴، کتاب صلاه، باب «المیت یعذب ببکاء أهله علیه».
۱۹. سنن ابى داود: ۳/۱۹۴، شماره ۳۱۲۹. در این صورت حروف «با» در بکاء «اهله» به معنى «مع بکاء اهله» میباشد یعنى با اینکه بستگان میّت میگویند، دل او بیچاره معذّب است.
۲۰. نجم/ ۳۹.
۲۱. زلزله/ ۷ و ۸.
۲۲. طه/ ۱۵.
۲۳. اختلاف الحدیث، با حواشى کتاب الاُمّ شافعى: ۷/۲۶۷.
۲۴. صحیح مسلم: ۳/۴۳، کتاب صلاه، باب «المیت یعذب ببکاء أهله علیه».
منبع: وهابیت، مبانى فکرى و کارنامه عملى؛ جعفر سبحانى تبریزى، صص: ۴۰۷ـ۴۱۹