- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مفهوم تشیع
کلمه «شیعه» با توجه به سیر تاریخى آن، به معناى پیرو، حزب، گروه، یاران، هواداران و… است که کاربرد عملى آن ویژه پیروان على (ع) و خاندان اوست و در مقابل واژه «سنى» است. هر تحقیقى که در مورد تشیع صورت پذیرد، باید ماهیت ترکیب جامعه اسلامى مدینه به رهبرى پیامبر اسلام را (ص) را لحاظ کند(۱).
گروهى از اندیشمندان تشیع را دو قسم مى دانند : تشیع معنوى و تشیع سیاسى. این گروه معتقدند تشیع معنوى مربوط به عبادات و احکام و… است که به امور سیاسى و اعتقادى مورد نیاز اصلاً ارتباطى ندارد و این تشیع است که پیامبر آن را براى على (ع) قرار دادند. اما تشیع سیاسى مربوط به امور اعتقادى و سیاسى جامعه است . این نوع تشیع، بنا بر نظر این گروه، بعد از واقعه سقیفه توسط عده اى از دوستداران على (ع) ایجاد شد.
این تقسیم بندى بى معنا است؛ چرا که ولایت و محبتى که سبب رسیدن على (ع) به قدرت شد، نه تشیع معنوى بود نه سیاسى، بلکه هر دو در چهارچوب ولایتى بود که پیامبر براى على (ع) قرار داده بود. پیامبر اسلام، طبق فرمان خداوند داراى این نوع ولایت بر مسلمانان بوده و آن را پس از خود به على (ع) سپرده است؛ ولایتى که جز رهبرى اسلامى معناى دیگرى ندارد)۲). کسانى که بر ماهیت سیاسى تشیع تکیه مى کنند، دوست دارند عقیده جدایى دین از سیاست (مطرح شده در قرن هفتم میلادی) را بپذیرند ،اما تشیع به تبعیت از بنیانگذارانش- علاوه بر مذهبى بودن ، در ذاتش سیاسى هم بوده است که در سراسر تاریخ تشیع به وضوح مشهود است(۳).
ظهور تشیع
با توجه به شواهدى از قرآن و روایات مى توان ظهور تشیع را از زمان پیامبر دانست. در قدیم ترین کتب ملل و نحل یعنى کتاب سعدالاشعرى و نوبختى صریحاً گویند تشیع ،به معناى ستایش از امتیازات على (ع)، در زمان پیامبر ظاهر شده بود و به شواهدى مثل جریان یوم الدار (دعوت اقوام و خویشان در ابتداى رسالت)، برادر خواندن على (ع)، انتصاب على به عنوان وزیر در حدیث «منزلت» ، ابلاغ سوره برائت توسط حضرت على (ع) در مکه و حدیث غدیر، استشهاد مى کنند (۴).
سقیفه (۲۵سال رفتار مسالمت آمیز )
اولین نوشته مربوط به این موضوع، نوشته محمد بن اسحاق، تحت عنوان «سیرت رسول الله» است که متعلق به نیمه اول قرن دوم هجرى است، در سقیفه بود که فریادهائى براى حمایت از خلافت على (ع) برخاست؛ بنابراین در بررسى تاریخ تشیع، اتفاقات سقیفه جایگاه خاصى دارد. بعد از سقیفه و بیعت گرفتن براى ابوبکر، چند نفر بر شیعه و پیرو على بودن اصرار ورزیدند که از آنها به عنوان چهار رکن (ارکان اربعه) یاد مى کنند که عبارتند از: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد. حضرت علی(ع) هم تا زمان زنده بودن حضرت فاطمه بیعت نمى کردند، ولى بعد از شهادت حضرت فاطمه (شش ماه بعد از فوت پیامبر) على (ع) بیعت با آنان را پذیرفت(۵).
در لحظات نخست سقیفه، بعضى از طوایف هم اظهار مخالفت کردند. زید بن ارقم، از طایفه انصار، که نمى خواست علت موضع گیرى انصار در مقابل ابوبکر مخفى باشد گفت: «به خدا سوگند اگر على انتخاب شود یکى از ما هم مخالفت نخواهد کرد» و طبق گفته استاد توفیق ابو علم، سعد بن عباده زمانى که دید مهاجرین توطئه گر بر جدا کردن حق از صاحبانش مصرّ هستند، خود را نامزد خلافت کرد، افرادى مثل سهل بن حنیف، ابو ایوب انصارى، ابوالهیثم بن تیهان و صدها تن از بزرگان صحابه مخالفت کردند. در بیرون مدینه هم بیشتر قبایلى که مورخین آنها را مرتد دانسته اند، کسانى بوده اند که زکات به گروه مهاجرین پرداخت نمى کردند؛ چون آنها را خلیفه شرعى پیامبر نمى دانستند. البته مهم ترین علت عدم موفقیت طرفداران على (ع) این بود که رنگ دینى را از مخالفت آنها زدودند و خلافت را بین خویش تقسیم کردند(۶).
دوره حاکمیت تشیع (از سال ۳۵ ق. تا ۴۱ ق.)
بعد از قتل خلیفه (عثمان) و خلافت على (ع)، واقعه جمل شکاف عمیقى در جامعه ایجاد کرد و از آن به بعد یاران علی(ع) در ابتدا اهل العراق (مردم عراق) و بعدها شیعه على یا العلویه (حزب علی) خوانده شدند. در مقابل به مخالفان آنها، «شیعه عثمان» یا «عثمانیه» مى گفتند و دار و دسته شام را، «شیعه معاویه» مى نامیدند. بعدها «دین على» یا «دین عثمان» و کم کم «رأى العلویه» و «رأى العثمانیه» نیز گفتند.
دقیق ترین عناوینى که براى شیعه بودن به کار بردند عبارتند از: شیعه اهل البیت یا شیعه آل محمد (ص). گاه نیز کنیه «الترابیه» را به کار مى بردند القاب دیگرى مانند: امامى، حسینیه، اثنا عشرى، خاصه و جعفرى هم مى گفتند. بعد از جنگ جمل، «شیعه على» شامل همه حامیان على (ع) در برابر اصحاب جمل بود و به همین دلیل، افراد غیر مذهبى را هم شامل مى شد. به همین معناى وسیع بود که درسند حکمیت در صفین کلمه «شیعه» به کار رفت. ده سال بعد از این شیعیان براى فرمول بندى موقعیت اسمى خود تلاش کردند و رتبه هاى شیعیان به چهار مقوله تقسیم شد: الاصفیاء (دوستان صمیمی)، الاولیاء (دوستان فداکار)، الاصحاب (یاران)، شرطات الخمسین (طبقه برگزیده). این تفکر مربوط به زمان هاى بعد بوده ،ولى بین کسانى که على (ع) را به عنوان وصى قبول داشتند و کسانى که به دلیل زمینه هاى سیاسى از او حمایت مى کردند، باید تمایز نهاد (۷).
دوران محنت تشیع: (دوران امام حسن (ع) از سال ۴۱ ۶۱ ه . ق)
معاویه در دوران زمامدارى خویش، اسلام را اموى معرفى کرد. در ۲۵ سال خانه نشینى على و حکومت خلفا، مردم سستى و تنبلى پیشه کرده بودند؛ به طورى که علی(ع) ،در اشاره به این مطلب، در خطبه بیست و هفتم نهج البلاغه مى فرمایند: «شما را در تابستان به جهاد دعوت کردم ،بهانه آوردید؛ در زمستان دعوت کردم، گفتید هنوز سرما نشکسته است و… خدا بکشد شما را» .
بعد از شهادت على (ع) امام حسن با همان مردم کسل و بى وفا طرف بود که گول پول معاویه را خوردند به طورى که عبیدالله بن عباس با هشت هزار نیروى تحت فرمان به سپاه معاویه پیوست(۸).امام حسن که مردم را سست و بى وفا دید فرمود: «مى بینم اکثر شما از جنگ بیزارید و در آن تردید دارید. از خردمندى نمى دانم که چیزى را که دوست ندارید بر شما تحمیل کنم» . امام حسن(ع) چاره اى جز صلح ندید؛ صلحى که مى توان «آن را آتش زیر خاکستر» نامید .این آتش در کربلا شعله کشید. امام حسن در جریان صلح موادى ذکر کرده بود که خلافت را براى برادرش حسین تضمین مى کرد. معاویه توجهى به مواد صلح نامه نکرد و از مردم براى پسرش یزید بیعت گرفت که چهار نفر از معاریف مثل امام حسین (ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن ابى بکر بیعت نکردند. معاویه در بستر مرگ به یزید سفارش کرد که جانب امام حسین (ع) را رعایت کند، ولى یزید مراعات نکرد و دستور داد اگر بیعت نکردند گردن زده شوند.
دوره قیام مسلحانه: (از ۶۱ تا ۶۷ ق.)
الف: قیام امام حسین(ع)
کوفیان با نوشتن نامه هائى، که در حدود ۱۸۰۰۰ نامه برشمرده اند، امام را دعوت کردند. امام، مسلم را فرستاد و خود با اهل بیت در روز ۸ ذى حجه از مکه عازم کوفه شد. از طرفى چون نعمان بن بشیر حاکم کوفه تعلل مى کرد، یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه گماشت. عبیدالله چنان مردم را به وحشت انداخت که مسلم را رها کردند و با این کار غمبارترین تراژدى تاریخ اسلام صورت گرفت. شهادت امام حسین شیعه را وارد مرحله دوم تاریخ خویش نمود؛ چون جهت گیرى ها مشخص تر شدند، روند فکرى به خوبى تعریف گردید و اعتقادات مذهبى روشن تر شد.
ب: قیام توابین
کوفیان که متوجه ضعف نفس و سستى خویش شده بودند، علیه دستگاه اموى قیام کردند و خویشتن را توابین (توبه کاران) نامیدند، این نهضت گام مهمى در پیشرفت تشیع بود. نهضت توابین تحت رهبرى چند تن از قدیمى ترین یاران على (ع) یعنى سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه الفزارى، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدى، عبدالله بن وال التیمى و رفاعه بن شداد البجلى بود . در اواخر سال ۶۱ اولین جلسه در خانه سلیمان تشکیل شد و نهضت، سه سال مخفیانه ادامه داشت و منتظر فرصت بود که مرگ ناگهانى یزید در سال ۶۴ زمینه را فراهم کرد. توابین در آغاز ربیع الثانى سال ۶۵ در نخیله جمع شدند. از ۱۶۰۰۰ ثبت نام کننده فقط ۴۰۰۰ نفر آمدند که ۱۰۰۰ نفر آنها هم فرار کردند. هنگامى که توابین آماده قیام مى شدند، مختار ظاهر شد و آنها را به خود دعوت کرد.(۹).
ج. قیام مختار
بعد از شکست توابین، مختار با جمع کردن باقى مانده آنان و موالى (غیر عرب ها) در سال ۶۶با در اختیار گرفتن کوفه، انتقام خاندان پیامبر را گرفت.
امام سجاد(ع) و حاکمان ستمگر
امام سجاد (ع) بعد از واقعه کربلا در مدت طولانى امامت خویش، دوران حکومت مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک سکوت و انزوا اختیار کرد و با سیاست و کناره گیرى هیچ کدام از قیام ها را تأیید نکرد. بعد از شهادت آن حضرت و سپرده شدن امامت به امام باقر(ع) اختلافات زیاد شد و عده اى از هاشمیان خویشتن را جانشین امام مى دانستند، به عبارتى مى توان گفت که امام باقر(ع) با اختلاف درون فامیلى مواجه بود. از طرفى برادران آن حضرت یعنى زید، امام را، امام همراه با قیام به سیف مى دانست و تحت تأثیر افکار واصل بن عطا، امامت مفضول بر فاضل را جایز مى شمرد. البته هاشم معروف الحسینى در کتاب «جنبش هاى تاریخى در تشیع» این قول را قبول نمى کنند و مى گوید زید تحت تأثیر معتزله ها نبود، بلکه دانش خویش را از امام باقر (ع) بر مى گرفته است بعد از قیام زید، فرزندش یحیى در سال ،۱۲۵ یعنى ۵ سال بعد از شهادت پدر، قیام کرد که به همان سرنوشت مبتلا شد.بعد از شهادت امام باقر، امامت به امام صادق(ع) رسید. ایشان هم محتاطانه عمل مى کردند و هرگز قیام مسلحانه نکرد. امام صادق(ع) از فرصت به دست آمده اختلاف اموى ها و عباسى ها استفاده کرد و در تلاش براى بیان عقاید شیعه، بحث امامت را به طور واضح بیان کردند.
امام صادق (ع) و تبیین مفهوم امامت
امام صادق براى بیان امامت الهى به توضیح دو اصل پزداخت: ۱. نص: نص امام قبل بر امامت امام پسین که بنابراین داشتن و نداشتن قدرت سیاسى او را از امامت کنار نمى گذارد. ۲.اصل علم: هر امام از مجموعه علوم لدنى برخوردار است که شامل معانى ظاهرى و باطنى قرآن است . تأکید بر اصل علم، نتیجه طبیعى شرایط زمان بود؛ چون در این زمان جستجو و کاوش براى فهم معارف دین در جریان بود. تأکید بر این دو اصل، مدعیان امامت را در خطر شکنجه حاکمان قرار داد و چنین بود که آیین مشهور «تقیه» مطرح شد ؛چنان که امام صادق آن را یکى از شرایط ایمان دانستند. البته اعتقاد به وجوب امامت، پس از نبوت، از امورى است که اختلافى در آن نیست، ولى امامت به معناى صحیح آن چیزى جز ادامه نبوت در نسل هاى آینده نیست که از دین نگهبانى مى کند و آن را از دست تحریفات گمراهان و ملحدان دور مى کند . چون اسلام از مسیر صحیح خارج مى شد، امامان شیعه به یکى از دو کار ناچار بودند: ۱.تأسیس پایگاه هاى مردمى تا زمینه مناسب را براى به دست گرفتن قدرت آماده کنند. ۲. وجدان و اراده امت اسلام را برانگیزند و در برابر حاکمان منحرف از وجدان اسلامى آنها دفاع کنند (۱۰).
تاریخ سیاسى تشیع
امام صادق (ع) چون خوى منصور دوانیقى را مى دانست، چهار نفر را به عنوان وصى خود قرار داد: منصور دوانیقى، عبدالله افطح، فاطمه دخترش و امام کاظم (ع). امام کاظم در ۲۰ سالگى رهبرى تشیع را به عهده گرفت. در این زمان سخت گیرى بر شیعیان چنان بود که هنگام نقل حدیث از امام از نام هاى مستعار چون عن رجل، عن العبد الصالح، عن العالم و… استفاده مى کردند. پس از منصور، مهدى در سال ۱۵۸ ق. به خلافت رسید و حضرت را دستگیر کرد. بعد از مهدى پسرش هادى عباسى، که در زمان او حسین بن علی(صاحب فخ) قیام کرد و شهید شد، به خلافت رسید. هارون در سال ۱۷۰ ق. به قدرت رسید، جدال شیعه با حکومت در اوج بود. به ابتکار امام کاظم(ع) شیعیان در دستگاه جور نفوذ پیدا کردند؛ کسانى مانند على بن یقطین که تا حد وزارت پیش رفت. هارون دستور دستگیرى حضرت را داد. امام کاظم (ع)۱۴ سال در زندان بودند و در سال ۱۸۳ به شهادت رسیدند .پس از ایشان امامت به على بن موسى الرضا(ع) منتقل شد. دیکتاتورى هارون چنان بود که امامت حضرت در کتمان بود غبه همین دلیل عده اى به واقفیه گراییدند. هارون چون کشتن موسى بن جعفر را براى حکومت پر تاوان دید، از به شهادت رساندن ایشان صرف نظرکرد.
دوره آزادى نسبى و گسترش تشیع
اگرچه ولایت عهدى امام رضا(ع) از روى حیله و تزویر بود، ولى امام در این مدت کوتاه کوشید مرز شیعه علوى و عباسى را روشن کنند. حتى در حضور مأمون به تشریح مسأله مى پرداخت. امام رضا(ع)سرانجام در ۳۰۳ شهید شد و شیعه براى نخستین بار با مسأله غیر مترقبه کودک بودن امام مواجه شد. ا تصمیم گرفتند ۸۰ نفر را براى تحقیق نزد امام جواد (ع) بفرستند .این گروه سئوالاتى کردند و دریافتند که ایشان امام است. مأمون که بعد از شهادت امام رضا(ع)دوره شیعه را خاتمه یافته مى دید، از ازدیاد شیعه و وجود امام جواد به وحشت افتاد و دستور داد امام را به بغداد بیاورند و ام الفضل، دختر خود را، به عقد او درآورده او را در مناظره علمى شرکت داد .امام جواد (ع)،در حالى که نه ساله بود، یحیى بن اکثم بزرگ ترین عالم آن زمان را شکست داد.
دوران امامت امام هادى (ع)را مى توان دوره قدرت تشیع و وحشت خلافت نامید. در زمان امام هادى کلام در اوج خود بود. پس از مرگ واثق ، متوکل خلیفه شد. او چون از قدرت شیعیان در هراس بود، تصمیم گرفت نماد انقلابى شیعه یعنى حسین بن على (ع) را تخریب کند؛ چرا که مزار امام سوم را الهام بخش تشیع مى دانست. بنابراین در سال ۲۳۶ دستور تخریب مزار را داد و زایران را زندانى کرد. موقعیت اجتماعى امام، متوکل را به وحشت انداخث و به همین دلیل دستور داد امام را به سامرا منتقل کنند و ایشان را محصور کرد. منتصر، پسر متوکل، که گرایش شیعى پیدا کرده بود، پدر را به قتل رساند و در مدت کوتاه خلافت شش ماهه اش شیعیان را آزاد گذاشت. او زیارت قبر حسین(ع) را آزاد اعلام کرد و احمدبن خضیب ،یکى از یاران امام هادى، را به عنوان وزیر خود برگزید، ولى با مرگ او مستعین حاکم شد که حکومتش با قیام هاى پى در پى شیعیان روبرو بود و در سال ۲۵۲ق با عزل وى به پایان رسید و معتز حاکم شد.این درحالى بود که امام همچنان در سامرا تحت نظر بودند تا این که درسال ۲۵۴ق به شهادت رسیدند. امام حسن عسکرى تا سال ۲۶۰امامت داشتند و ارتباط با وکلاى خویش را در نهایت خفا انجام مى دادند. معتز در سال ۲۵۵ق به قتل رسید و مهتدى به جاى او نشست .او در حالى که با مردم و عالمان سلوکى خوش داشت، با امام بدرفتارى مى کرد و سرانجام امام را زندانى کرد و در شبى که تصمیم به قتل امام گرفته بود، خود به قتل رسید. مشروعیت اهل بیت (ع) در این زمان چنان بود که ختى قیام کنند گان غیر شیعى نیز خود را علوى معرفى مى کردند . بعد از مرگ مهتدى در سال ۲۵۶ق معتمد به خلافت رسید. او در آغاز خلافتش با قیام ابراهیم بن محمد علوى در مصر مواجه شد و از این زمان به بعد بود که سرزمین هاى آفریقایى مصر و مغرب به مرکز قیام هاى شیعى تبدیل شدند.
میراث علمى شیعیان
علی(ع)و تعداد دیگرى از اصحاب، مجموعه هایى از احادیث پیامبر را جمع آورى کرده بودند که به آنها «صحیفه» مى گفتند. گرچه کتابت در میان اهل تسنن با جلوگیرى عمر متوقف شده بود، ولى در میان شیعیان نخستین مؤلفان، افرادى مثل ابوذر، سلمان و ابو رافع قبطى بودند، در حالى که عالمان اهل سنت، اولین کتاب حدیثى را در نیمه دوم قرن دوم نوشتند؛ کسانى مانند : ابن جریح (۱۵۰ ه .)، مالک بن انس (۱۷۹ ه .)و سفیان ثورى (۱۶۱ ه .).ابو الاسود دوئلى، شاعر شیعى، پایه گذار علم نحو بود و براى نخستین بار قرآن را نقطه گذارى کرد.
خلیل بن احمد نخستین کتاب لغت مسلمانان را به نام «العین» نگاشت. ابن اسحق نخستین کتاب را در زمینه سیره و مغازى پیامبر نوشت.
فقه
در دوران خلافت ابى بکر، کسانى همچون عمر، عثمان، على (ع) ، عبدالرحمن بن عوف، معاذ بن جبل، ابى بن کعب، و زید بن ثابت فتوى مى دادند.بعد از دوران صحابه، فقیهانى پدید آمدند که فقهیان هفت گانه مدینه از آن جمله اند: سعید بن مسیب، ابوبکر بن عبدالله، عروه بن زبیر، عبیدالله بن عبدالله بن عتیبه، قاسم بن محمد، خارجه بن زید و سلیمان بن یسار. اما در میان شیعیان، به دلیل حضور معصوم ،نیاز به اجتهاد احساس نمى شد و فقه از زمان ابن ابى عقیل عمّانى در قرن چهارم مطرح شد. اگر چه در زمان امامان نیز ،به قول شیخ طوسى، نوعى اجتهاد مطرح بود که هجده تن از اصحاب امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا (ع)ازجمله این فقیهان بودند.
کلام
علم کلام متکفل گفتگو درباره اصول دین است. نخستین اختلاف در دین در مسأله امامت بلافاصله بعد از درگذشت پیامبر رخ داد، ولى سایر اختلافات، که سبب پیدایش فرق شد، مربوط به پایان قرن نخست هجرى است ؛فرقه هاى کلامى مانند وعیدیه، خوارج، مرجئه و جبریه .کلام شیعه با سابقه ترین مکتب کلامى در میان مسلمانان است ؛چراکه اساسى ترین مسأله آن بلافاصله بعد از پیامبر در موضوع حقانیت على (ع) مطرح شد.. نخستین کتاب کلامى شیعیان را عیسى بن روضه نوشته و قدیمى ترین کتاب کلامى در دست ، «الایضاح» فضل بن شاذان است. شکوفایى کلام شیعه در دوران امام صادق (ع)بود.
شاعران و شعر
بعد از سقیفه، شیعیان براى گسترش دیدگاه خویش از شعر استفاده مى کردند. شاعران شیعه، به سبب نفوذ کلام خویش، بیشتر آزار مى دیدند. در دوران خفقان آور اموى کمتر شعر مى سرودند ، اما در بخش دوم خلافت عباسیان شاعران شیعه بسیار شدند. مرثیه سرایى یکى از مهم ترین موضوعات شعرى شاعران شیعى بود که در دو بخش جلوه مى کرد: مراثى امام حسین (ع)و مراثى سایر شهیدان و فرزندان پیامبربود .گزوهى هم در مناقب اهل بیت شعر مى سرودند؛ کساتى مانند فرزدق، کمیت، سید حمیرى و دعبل خزاعى .
عوامل بقاى تشیع
از صدر اسلام تاکنون فرقه هاى بسیارى پدید آمده اند که امروزه از آنها جز اسم چیزى باقى نمانده است، اما تشیع در این ویژگى یگانه و بى مانند است که در تاریخ اسلام شکست ناپذیر ظاهر شده است. تاریخ هیچ فرقه اى را سراغ ندارد که توانسته باشد مانند تشیع از گزند تاخت و تاز حوادث سربلند بیرون آید. سبب این شور و بالندگى اولاً خود مکتب است که تشیع همان اصالتى را دارد که اسلام از آن برخوردار است و محتواى آن تفاوتى با آنچه قرآن آورده ندارد. از سوى دیگر، تشیع از آغاز ظهور اسلام، همان روزى که به «یوم الدار» معروف شد، با اسلام همگام و همراه بوده است.(۱۱). دیگر این که رفتار مناسب دینى و اخلاقى شیعیان، که به خوبى در اشعار شاعران شیعى نمودار است، مردم را به شیعه متمایل کرده بود. از سوى دیگر نیز شیعیان بعد از واقعه عاشورا ،در فقه و در عمل ،نگرش ضد ستم داشتند؛ براى نمونه کتب رجالى اهل سنت اعتقاد به جنگ با حاکم فاسد را یکى از علائم شیعه بودن مى دانند (۱۲).
روش امامان معصوم (ع) نیز بسیار داراى اهمیت است که شیعیان را در مسیر عدل و داد قرار مى دادند .قیام حسینى بارزترین نمونه این نگرش است ،به گونه اى که شیعه بعد از این قیام معناى دیگرى یافت. امام باقر و امام صادق(ع) این انقلاب را به انقلابى علمى و فرهنگى تبدیل کردند. ائمه در دوران بنى امیه و بنى عباس، جامعه اسلامى را از سخت ترین بحران هاى فکرى و اجتماعى گذر داده اند(۱۳).
عصر مرجعیت
بعد از شهادت امام حسن و غیبت امام زمان (عج)، شیعه با بحران رهبرى معصوم مواجه شد، ولى از رشد و بالندگى باز نماند؛ چرا که امامت شیعه توانسته بود نوعى از رهبرى جانشینى را در امت اسلامى ایجاد کند. از زمان امام صادق بر این مسأله تأکید شده بود که شیعیان در هنگام بروز مشکلات به عالمان شیعه مراجعه کنند. در عصر اول مرجعیت مى توان از برخى دولت هاى شیعى نام برد: دولت شیعه فاطمیان در سال ۲۹۶ ق در شمال آفریقا تأسیس شد و تا ۵۶۷ ق ادامه داشت. دولت شیعى آل ادریس که از سال ۱۷۲ تا ۳۷۵ ق در مغرب اقصى (مراکش و بخشى از الجزایر) و دولت آل حَسنویه یا حَسنُویه در سال ۳۴۸ ق در مصر و شام تأسیس شدند و تا سال ۴۰۵ ق ادامه داشتند. همچنین دولت شیعى ال بریدى، آل حمدان، شیعى علوى در شمال ایران و دولت آل بویه را مى توان نام برد. مراجع موجود در این دوره هم کسانى چون شیخ صدوق (۳۸۱ ۳۰۵) ،شیخ مفید (۳۳۶ ۳۸۳)، سید مرتضى (۴۳۶ ۳۳۵) و شیخ طوسى (۳۸۵ ۴۶۰)بودند.
از ابتداى قرن پنجم، قدرت شیعه رو به افول نهاد و سنیان دست به کشتار آنها زدند. صلاح الدین ایوبى، که سنى بود ولى اظهار تشیع مى کرد ، وقتى به حکومت رسید، شیعیان را عزل کرد و مدارسى را براى فقیهان شافعى و مالکى بنا کرد و روز عاشورا را روز جشن اعلام کرد. این وضعیت همچنان ادامه داشت تا این که نقطه عطف بعدى در تاریخ تشیع با ظهور صفویان در اوائل قرن دهم اتفاق افتاد. سلسله صفویان از سال ۹۰۷ تا ۱۱۴۸ ق ، ۲۴۱ سال بر ایران حکومت کردند. شاه اسماعیل، مؤسس دودمان صفوى، مذهب تشیع را رسمى اعلام کرد و حتى قراردادهاى بین المللى خویش را مشروط به ترویج تشیع نمود. شاه اسماعیل مبارزات ۹۰۰ ساله شیعه را به ثمر رساند و بر دوره تقیه آنها پایان داد .از جمله فقیهان عصر صفوى مى توان از محقق کرکى (متوفى ۹۴۰ ق)،شهید ثانى (۹۶۶ ۹۱۱ ق)،مقدس اردبیلی(متوفى ۹۳۳ ق)،شیخ بهایی(۱۰۳۰ ۹۵۲ ق)ونیز از ملا صدرا (۹۷۹ ۱۰۵۰)، مجلسى اول (۱۰۰۳ ۱۰۷۰)و محقق سبزوارى (۱۰۱۷ ۱۰۹۰) نام برد.
در سال ۱۱۳۵ ق با حمله محمود افغان و تصرف نقاطى از ایران و قتل عالمان، دانشمندان زیادى به شهرهاى مذهبى عراق مهاجرت کردند و این امر سبب استقلال بیشتر و هویت عالمان شیعه در مقابل دولت شد. با ظهور نادرشاه و خروج افغان ها، نادر در مقابل عالمان شیعه موضع گیرى کرد و بر آنان سخت گرفت تا این که در سال (۱۱۶۰ ق) به قتل رسید و کریم خان سلسله زندیان (۱۱۶۲ تا ۱۲۰۹ ق) را بنیان نهاد. کریم خان به روحانیان احترام گذاشت و التزام حکام به قانون را با تأیید علماى بلاد قبول پذیرفت.ظهور ملا محمدباقر بهبهانى در این زمان تأثیر عمیقى بر رشد مرجعیت و روحانیت شیعه گذاشت. تأثیر او به حدى است که ،بر حسب روایت نقل شده از علماى اهل سنت که هر صد سال یک بار مردى اسلام را احیاء خواهد کرد، مى توان او را «مجدد» نامید. عظمت بهبهانى در دو چیز است: تربیت شاگردانى مجتهد و عظیم الشأن مثل جعفر کاشف الغطاء، آقا سید على صاحب ریاض، و احیاى مکتب اجتهاد و روش فقهى شیعه .
رضا خان و روحانیت
طرفدارى رضاخان از مذهب و تظاهر وى به سنت هاى شیعى، فتنه وهابیون در حجاز بر ضد ارزش ها و نمادهاى شیعى و فشار انگلیس و ملک فیصل به شیعیان و علماى عراق سه عامل مهم بود که عموم روحانیت، به جز عده آى مانند مدرس، ظهور رضاشاه را به فال نیک مى انگاشند.
رضاخان نیز تلاش مى کرد تا توجه علما را به خود جلب کند. او در زمانى که وزیر جنگ بود و دسته سینى زنى به پا کرده بود به منزل علما نیز مى رفت.
بدیهى بود که سردار سپه همه این اعمال را به خاطرک کسب وجهه انجام مى داد نه از روى اخلاص؛ چنان چه وى قبل از ماه رمضان سیدمحمدرضا خراسانى واعظ را احضار کرد تا روى منبر به نفع او صحبت کند؛ سید قبول نکرد.
سیاستى را که رضاشاه از ابتداى حکومت در پى آن بود، سیاست اصلاح گرایانه بود. این سیاست با مشاورین غرب زده که از خود هیچ گونه اندیشه اصولى- بومى نداشتند قطعا به درگیرى جدى با ارزش هاى اسلامى کشیده مى شد؛ چه این که رضاشاه اصولا فردى معتقد نبود. اصلاحات رضاشاهى بر سه پایه ناسیونالیسم، تجدد و تمرکز شکل یافته بود و نتیجه قطعى آن اسلام زدایى و درگیرى با روحانیت بود.
اجتماع سه عنصر ناسیونالیسم افراطى، مدرنیسم و قدرت گرایى استبدادى در رضاشاه به رویارویى او با ارزش هاى مذهبى و روحانیت منجر شد. این رویارویى بسیار حساب شده و با آزمون و خطا پیش مى رفت تا سرانجام به انزواى کامل، خلع لباس، محدودیت شکننده روحانیت و مخالفت صریح و عملى با ارزش ها و فرهنگ اسلامى ختم شد.
آیت الله حائرى در جریان نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى و مهاجرت علما به قم هر چند از ورود علما به قم استقبال کرد و آنان را مورد تفقد قرار داد، اما در مسائل و اهداف آنها دخالت نکرد. در جریان نهى از منکر آیت الله بافقى و حرکت رضاشاه به قم نیز نه تنها به حمایت از آیت الله بافقى برنخاست بلکه به نحوى با عمل آیت الله بافقى مخالفت کرد؛ هرچند که با وساطت او، آیت الله مجاهد بافقى از زندان آزاد شد.
در جریان قانون لباس متحدالشکل، رژیم در صدد برآمد تا براى دخالت در حوزه قم، وزارت معارف رأسا اقدام به آزمون گیرى از طلاب کند، ولى آیت الله حائرى در مقابل این دخالت مستقیم ایستاد. هرچند نتوانست اصل آزمون را متوقف کند، اما موفق شد تا نمایندگانش در آزمون گیرى حق دخالت و نظارت داشته باشند.
آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى به محض دریافت خبرهاى کشف حجاب طى تلگرافى در ۱۱ تیرماه ۱۳۱۴ش به شاه اعلام کرد: «اوضاع حاضره که برخلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری(ع) است، موجب نگرانى داعى و عموم مسلمین است. البته بر ذات ملوکانه که مروز حامى و عهده دار نوامیس اسلامیه هستید حتم و لازم است که جلوگیرى فرمایید» . این تلگراف موجب عصبانیت دیکتاتور شد و به رییس الوزرا دستور داد تا در پاسخ به آیت الله حائرى اعلام کنند: «تلگراف حضرت مستطاب عالى به حضور مقدس اعلى حضرت همایون شاهنشاهی- اروحنا فداه- مشعر بر این که اوضاع حاضره خلاف قوانین شرع مطهر و مذهب جعفرى است، با وجود سوابق معلومه، فوق العاده باعث تعجب و تغیر خاطر مهر مظاهر گردید و کسانى را که این قسم افتراها مى زنند امر صادر فرمودند قانونا تحت تعقیب در آورند. اگر نظر حضرت مستطاب عالى به اراجیف و شایعه است عجب است که بدون تحقیق ترتیب اثر داده عنواناتى که به هیچ وجه شایسته مقام مقدس ملوکانه نیست فرموده اید» .
مجموعه رفتار آیت الله حائرى در جریان آزمون گیرى از طلاب و کشف حجاب نشان مى دهدکه وى کاملا از مسائل سیاسى بیگانه نبوده بکله در امور مهم سیاسى و در حد ضرورت وارد مى شده است. استراتژى آیت الله با در نظر گفتن واقعیت هاى موجود، حفظ حوزه و تربیت شاگردان بوده است.
حوزه علمیه قم با همه فراز و نشیب ها، با سیاست و تدبیر آیت الله حائرى راه خود را طى کرد و پس از معظم له براى اولین بار مرجعیت عامه تشیع به ایران منتقل شد و آیت الله بروجردى با مقبولیت عمومى در بین شیعیان عظمتى به مرجعیت بخشید و این عظمت به آیت الله خمینى منتقل شد و آیت الله خمینى با ابتکار و خلاقیت و به پشتوانه حوزه با نفوذ قم، منشأ تحولى عظیم در تاریخ تشیع شد، تحولى که با یک انقلاب بزرگ همه جانبه رژیم کهنسال پادشاهى را سرنگون کرد و حکومتى اسلامى را که آرمان ۱۴۰۰ ساله شیعه بود در ایران به وجود آورد، بنابراین سهم آیت الله حائرى را در این انقلاب بزرگ نمى توان نادیده گرفت. بى شک اگر حوزه قم و روحانیون با نفوذ آن نبودند، بسیار بعید به نظر مى رسید که چنین انقلابى در ایران رخ مى داد.
پى نوشت ها:
۱. تشیع در مسیر تاریخ، حسین جعفرى، ترجمه محمد تقى آیت اللهى .
۲-۳. جنبش هاى شیعى در تاریخ اسلام، هاشم معروف الحسنى، ترجمه سید محمد صادق عارف.
۴. تشیع در مسیر تاریخ قم؛ تاریخ تشیع، غلام حسن محرمى.
۵. جنبش هاى شیعى در تاریخ اسلام..
۶. تشیع در مسیر تاریخ .
۷. جنبش هاى شیعى در تاریخ اسلام.
۸. تشیع در مسیر تاریخ .
۹. جنبش هاى شیعى در تاریخ اسلام.
۱۰-۱۲. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان،ج۱.
۱۳. تاریخ سیاسى تشیع، روح الله حسینیان.
منبع: خردنامه همشهری ، شماره ۴۰
نویسنده: جواد اکبرى مطلق