- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
امام هادى – علیه السلام – از سرکشان بنى عباس رنج و محنت هاى زیادى کشید و در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلى گوى سبقت را از دیگران ربود و روى سلف خود را سفید کرد. دستور داد حضرت را از مدینه الرسول به سامرّا منتقل کنند و ایشان را کاملا تحت نظر بگیرند و خانه شان را محاصره کرده مانع دیدار شیعیان با ایشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند حتّى ایشان را در تنگنا و محاصره اقتصادى قرار داد و رساندن حقوق شرعیه و هدایا از داخل و خارج را به حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتى سخت نمود.
گاه بگاه نیز شرطه و ماءموران خود را دستور مى داد تا ناگهانى به خانه امام ریخته آنجا را بازرسى کنند به امید آنکه سلاح و یا مدرکى دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت به دست آورد لیکن در این حمله هاى شبانه جز کتاب هاى علمى و ادعیه چیزى یافت نمى شد.
بعضى مواقع نیز فرمان مى داد تا حضرت را در هر حالتى هست به دربار آورند و در یکى از این احضارها امام در حالى بر متوکل وارد گشت که او مست و لایعقل در کنار جام ها و سبوهاى شراب و میان گروه هاى خنیاگر و رقاصه افتاده بود. امام بى توجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالى بشدت او را سرزنش و ملامت نمود و به نصیحت گویى و یادآورى قیامت پرداخت و فسق و فجور و مى خوارگى و بدکارگى او را محکوم ساخت . متوکل که دریافت حضرت هرگز شریک جرم او نمى گردد و همواره در صدد حفظ و استوارتر کردن رشته اتصال به هستى بخش و خداى یگانه است برآشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند.
راویان نقل مى کنند که شخصى از دهان حضرت شنید که مى فرمودند:
((انا اکرم على اللّه من ناقه صالح ؛ )) من نزد خداوند از ((ناقه صالح )) گرامى تر هستم )).
سپس ایشان این آیه را خواندند: ((تمتعوا فى دارکم ثلاثه ایام ذلک وعد غیر مکذوب )). (۱)
((صالح بن کفار قوم خود گفت 🙂 سه روز در خانه هایشان از زندگى بهره مند شوید (که پس از آن عذاب الهى فرود خواهد آمد) و این وعده اى درست و راست است )).
بیش از سه روز از این ماجرا نگذشته که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید.(۲)
رنج و مصیبت امام با نابودى دشمن کینه توز او متوکل به پایان نرسید بلکه همچنان حکومت عباسى شبانه روز ایشان را تحت مراقبت شدید داشت و انواع مشکلات را براى ایشان به وجود مى آورد و ترفندهاى جدید بکار مى بست زیرا ایشان مورد توجه و احترام مسلمانان بودند و بخش بزرگى از آنان حقانیت و اولویت ایشان را براى خلافت مسلم و قطعى مى دانستند و حضرت را با سران شهوتران ، شکم باره ، زراندوز، حق ستیز و ستمگر عباسى طرف قیاس نمى شناختند.
شایسته مى دانیم فصل آخر زندگى پر بار امام را با درنگ و آرامش پیگیرى کنیم و بعضى نکات آن را باز گوییم .
زهر در کام :
تحمل امام بر معتمد عباسى روز به روز سخت تر مى شد زیرا همه جا سخن از فضل ، بزرگوارى ، تقوا و زهد ایشان بود و همگان حضرت را بر دیگر علماى مسلمین مقدم مى داشتند. همه اینها قلبش را فشرده و چهره اش را سیاه مى کرد و:
چو اندر تبارش بزرگى نبود
نیارست نام بزرگان شنود
معتمد که همه راه ها را بسته مى دید آخرین تیر در ترکش خود را – مثل پدران و اجدادش – بیرون کشید و ناجوانمردانه و با نیرنگ حضرت را مسموم ساخت و بزرگترین جنایت را در اسلام به نام خود ثبت کرد. سمّ در امام کارگر شد و ایشان را بسترى کرد و آلام جسمانى بر رنج هاى روحى افزوده شد، شیعیان ، دوستان و سران دولت به عیادت ایشان مى آمدند، از جمله این عیادت کنندگان ابو هاشم جعفرى شاعر آسمانى و زبان رساى اهل بیت و از نوادگان جعفر طیّار بود که با مشاهده حال حضرت متاءثر شد و گریست و قصیده اى سرود که ابیات زیر از آن مى باشد:
(( مادت الارض بى وادت فؤ ادى
و اعترتنى موارد العرواء… )) (۳)
زمین به دور سرم چرخید، چشمانم سیاهى رفت ، قلبم فشرده و سنگین گشت ، تبدار شدم ، لرزش و اضطراب مرا فرا گرفت از اینکه شنیدم امام بیمار و نزار است و گفتم : همه جان و هستى ام فداى او باد. اماما! با بیماریت اسلام بیمار شد و ستارگان آسمان کم نور شدند و فرو نشستند. خیلى عجیب است شما که درمان هر دردى هستید بیمار شوید. شما شفابخش دردهاى دین و دنیا و زنده کننده مردگان و زندگان هستید)).
این اشعار نهایت حزن و اندوه و نگرانى ابو هاشم جعفرى را نشان مى دهد او در تب و تاب امام مى سوزد و مشتاق فداکارى است و مى خواهد خود جان ببازد لیکن محبوب همچنان زنده بماند بیمارى و ناتوانى امام بزرگوار که حقیقت دین است یعنى ناتوانى و بیمارى اسلام . از هول این فاجعه ستارگان از گنبد آسمان کنده شده و سرگردانند، ابو هاشم شگفت زده مى پرسد: امام که داروى هر دردى است و شفابخش هر بیمار، چگونه اسیر ناتوانى و بیمارى مى شود؟!
تعیین ولیعهد
امام قبلا امام حسن عسکرى را به عنوان وصى و امام پس از خود به خواص شیعه معرفى کرده بود لیکن در زمان بیمارى خود رسما، علنا و با صراحت ایشان را امام ، وصى ، جانشین و مرجع همه شیعیان پس از وفاتش تعیین کردند و خواستند تا عهده دار تکفین و نماز بر پدرشان و دیگر امور مربوط به ایشان گردند.
به سوى دوست :
مسمومیت پیشرفت مى کرد و امام را دردى جانکاه فرا گرفته بود و مرگ بسرعت نزدیک مى شد امّا حضرت در این هنگام به طرف قبله دراز کشیده و مشغول تلاوت آیاتى از قرآن شدند و در همان دم روح مبارکشان به آسمان صعود کرد در حالى که آمیخته با آیات الهى بود. خداوند و خالق هستى و آفریدگارش روح پاک ، والا و تابناک ایشان را با خشنودى پذیرفتند و ملائکه به استقبال آمدند، سفر بزرگ ایشان دنیا را تیره کرد و آخرت را روشن ساخت . مردم خیر بسیارى را از کشف دادند زیرا رهبر، مدافع حقوقشان و چهره بزرگ تاریخ را از دست داده بودند.
غسل و کفن :
امام حسن عسکرى – علیه السلام – با قلبى مالامال از اندوه و سینه اى شرحه شرحه جسد مطهر پدر را غسل داد و کفن نمود و بر او نماز خواند سپس آماده تشییع گشت .
شهرى در سوگ
سامرّا از عظمت این فاجعه تکان خورد و همه مردم براى دستیابى با افتخار و ثواب و رستگارى تشییع پیکر مقدس امام و امانت پیامبر و عصاره نبوت شتافتند و گرد خانه ایشان حلقه زدند. مراکز دولتى و تجارى تعطیل شده بود و افراد خاندان بنى عباس ، سران دولت ، قاضیان ، لشکریان و دیگر صاحب منصبان ، پیشاپیش جسم طاهر امام براه افتاده بودند.
اندوه ، دوست و دشمن نمى شناخت و همگان خود را شریک این مصیبت بزرگ مى دانستند و زبانشان به مدح و منقبت امام گویا بود. شهر سامرّا نه قبل و نه بعد از این تشییع هرگز چنین مراسم پر شکوه و سوگ سراسرى به خود ندیده بود.
آخرین منزل
پس از تشییع ، پیکر امام را به خانه شان بازگرداندند تا همانجا به خاک بسپرند. امام حسن عسکرى با گونه هایى که از اشک خیس شده بود و در میان هاله اى از تکبیر و تهلیل مردم ، پدر را در مقبره خانوادگى جا دادند و جسدشان را با ارزش هاى والاى انسانى ، علم ، تقوا و صلاح در خاک نهان ساختند.
همین که پیکر امام به خاک سپرده شد مردم سوگوار و تشییع کننده به طرف امام حسن عسکرى هجوم آورده و با معصیت و گرمى مراتب همدردى و تاءثر عمیق خویش را نسبت به فقدان پدرشان ابراز داشتند و امام همواره با دیگر اعضاى خانواده از همدلى و محبت آنان اظهار تشکر نمودند.
سن حضرت
برخى منابع تصریح مى کنند که امام هادى چهل سال عمر نمود.(۴)
سال رحلت
حضرت در روز دوشنبه پنج شب مانده به پایان جمادى الا خر به سال ۲۵۴ ه – به شهادت رسید. (۵) البته اقوال دیگرى نیز در این مورد روایت شده است .
پی نوشت:
۱-سوره هود، آیه ۶۵٫
۲-(( اعلام الورى ، )) ص ۳۶۳٫
۳-(( المناقب ، )) ج ۴، ص ۴۰۱٫
۴-(( نورالابصار، )) ص ۱۵۰٫ (( و کشف الغمّه ، )) ج ۳، ص ۱۷۴٫
۵-همان مدرک .