- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
ممکن است این پرسشها براى هر پدر و مادرى بسیار مهم و دشوار باشند.
یک روز عصر، موقعى که «کیم فلودین» با «یاسمین»، دختر چهارسالهاش حرف میزد، دخترک پرسید: «چرا پوست بدن پرستارش تیرهتر از پوست تن خودش است» جوابى که مادرش به او داد، بحث را به تفاوتهای جسمى مردم کشاند. وى که اهل نیویورک بود، اظهار داشت: «خداوند همه ما را با هر رنگ پوستى، دوست دارد.»
یاسمین پرسید: «چشمهای خدا چه رنگى است؟» فلودین مکثى کرد و جواب داد: «… نمیدانم!» بعد یاسمین سؤال کرد: «آیا خدا همین جا نزد ماست؟» فلودین در پاسخ گفت: «بله، حتما». یاسمین نگاهى به دور و برش انداخت و پرسید: «پس آفریدگار کجاست؟» فلودین جواب داد: «یاسمین، صحبت در این باره، دشوار است!»
حق با اوست. گفتوگو در این مورد، به واقع سخت میباشد. مدتى بعد فلودین با زنى که مدیر مهد کودک دخترش بود به رایزنى پرداخت و ضمن آن اظهار داشت: «من میخواهم دعا، آرامش بخش دل یاسمین باشد و او خوب و بد را از هم باز شناسد. ولى چه سان میتوانم به وى یارى کنم تا چنین احساسى داشته باشد. در جایى که چیزهایى از این دست، نه به دلایل علمى بلکه به ایمان خود شخص بستگى دارد.»
بسیارى از پدران و مادران، نگرانى فلودین را دارند. و لو این که بتوانند به راحتى با فرزندانشان درباره مدرسه و سایر موضوعات سخن بگویند، اما امکان دارد راجع به موضوع انتزاعى (مجردى) همچون وجود ایزد توانا، سرگردان بمانند.
به قول «رابى هارلد کاشز»، نویسنده اثر «هنگامى که بچهها راجع به پروردگار میپرسند»: «سخن از خدا گفتن، به منزله راهکارى جهت توصیف پدیدههای جهان چون زیبایى طبیعت، چشم به جهان گشودن کودک و مرگ دوست اهمیت دارد. توام با چنین تعاریفى، احساسى از بهت و حیرت پدید میآید.» مؤلف یاد شده میافزاید: «ولى باید دانست که چیزى در روح بچهها هست که شگفتانگیز و ابهامآمیز است.»
وانگهى، گفتگو درباره آفریدگار، به بچهها مدد میکند که در امان بمانند. «آن و درهولد»، کشیش بخش مارک قدیس وابسته به کلیساى دایره اسقفى در شهر بونسبورو از ایالتبریلند، عقیده بر این است: «از آنجایى که خداوند تغییرناپذیر و جاودانى است، میتواند در دنیاى فانى و زودگذر، مایه اطمینان خاطر و جهت نماى اخلاقى بچه گردد.»
مشکل بسیارى از بچهها، این است که پدر و مادرشان تمام نیرو و توان خویش را صرف فرستادن فرزندانشان به آموزشگاههای موسیقى و رایانه میکنند، لیکن آموزش «ایمان» را نادیده میگیرند. چنین والدینى از یاد میبرند آنچه که میگویند و انجام میدهند – یا نمیگویند و دست به اقدام میزنند – اثر دیرپایى بر بچههایشان مینهد.
بهترین طریق رشد حیات روحانى بچههایمان، این است که آشکارا و به راحتى درباره خداوند گفت و گو کنیم. بنا به گفته شمار زیادى از کارشناسان، قاعده کلى این است که بگذارید بچهها گفتار را آغاز کنند و سپس صحبت را با پرسشها، بینشها و نظرهایتان پیگیرى کنید. مثلا بعد از این که دختر «کیم فلودین» پرسشهایى مطرح ساخت، وى به این فکر افتاد که چگونه باید از خود واکنش نشان دهد. بعد سؤال دخترک به اینجا رسید که خواست بداند چرا نمیتواند خدا را ببیند؟
در این هنگام «فلودین» به او گفت: «خدا همچون باد است». ما قادر به دیدن آن نیستیم، لکن احساسش میکنیم. وقتى که همدیگر را دوست داشته باشیم، خدا در دل ما جاى میگیرد.»
ما باید با بچهها مطابق سن و سال و درک و فهمى که راجع به آفریدگار دارند، سخن بگوییم. آنچه در پى میآید، سه مرحله از رشد معنوى و چند رهنمود پیرامون طرز صحبت راجع به خدا را یادآورى میکند:
الف. یک تا سه سالگى
مسلما هر چند درک مفاهیم روحانى انتزاعى براى کودکان خیلى زود است، اما موعد آن رسیده که آنان به ابزارهایى دسترسى یابند که جهت گفتوگوهای آتیشان ضرورىاند. «رابى دیوید وولپ»، نویسنده اثر «به کودکانتان راجع به خداوند آموزش دهید» اظهار میدارد: «موضوع مهم و حیاتى این است که در این گروه سنى کودکان باید از واژهها و اصطلاحهایى متداول درباره پروردگار استفاده کنید تا در ذهن آنان نقش ببندد و در آینده پایه اعتقادات مذهبیشان مستحکم گشته و با زندگیشان درآمیزد.»
«دونالیندساى»، مدیر بخش کلیسا در لادرا در دوره پورتولا، یادآور میشود: «با توجه به باورهای مذهبى خویش، کلمههایى را که در اعتقادتان به کار میبرید، به فرزندانتان بیاموزید، واژههایى چون خدا، انجیل، تورات، مسیح، افراد و مکانهای مقدس. چنانچه کودکانتان را در همان دوران خردسالى با چنین مصادیقى آشنا نسازید، وقتى که بزرگتر شدند، ناچارید مفاهیم گستردهتر و پیچیدهترى را به آنان آموزش دهید. از همین زمان بکوشید مهر و محبت به آفریدگار را در دل فرزندتان بیندازید و او را به خداوند مشتاق گردانده و تاکید کنید که خدا هم وى را دوست میدارد.»
در ضمن شما باید این مفهوم بنیادى را به کودکان یاد دهید که ایزد توانا، بخشنده و مهربان استبه دیگر سخن، در آغاز آموزش نخست با محبت و عطوفت خداوند شروع کنید که بیشک این نظریه با دیدگاه «آن ویدر هولت»، که وى هم این اصل را مهمترین دریچه خداشناس براى کودکان این دوره عنوان میکند، منطبق است.
هنگامى که پسران خانم «ویدر هولت» در دوران کودکى به سر میبردند، وى به آنان تابلوى مینیاتورى کلیسایش را نشان داد و ضمنا به شمایل حضرت مسیح (علیه السلام) که برهاى در آغوش گرفته بود، اشاره کرد و گفت: «خداوند شما را دوست دارد، همان گونه که حضرت عیسى (علیه السلام) آن حیوان کوچولو را از شدت دوستى در بغل گرفته است.» با چنین بیان ساده و کودکانه، «آن» امید داشت که بتواند به وسیله این تابلو، ارتباط و صمیمیت پروردگار عالم با بندگانش را براى کودکان خویش بر زبان آورد.
ب. سه تا پنج سالگى
این گروه سنى، افراد پیش دبستانى را تشکیل میدهند که البته آموزش باید از آنها آغاز گردد و تا سنین بلوغ ادامه داشته باشد. «کارشز» راجع به این گروه سنى میگوید: در مورد چنین کودکانى، طرح چنین پرسشى غلط است که از خود سؤال کنیم، چه سان به کودکان بفهمانیم که خداوند در زندگى آنان حاضر است. یا اینکه کلیتر بگوییم چه طور میتوانیم به کودکانمان بفهمانیم که زندگى و وجودشان از آفریدگار نشات گرفته است.
موقعى که کودکان شما لحظههای شیرین زندگى را تجربه میکنند یا از چیزى شگفتزده و حیران میگردند، این بهترین زمان براى گفتوگو با آنان درباره خداوند است. در این لحظه آنان بهترین ظرفیت پذیرش این نوع مطالب را دارند.
به عنوان مثال نمونهاى را یادآورى میکنیم: دختر بچه پنج سالهاى که پدر بزرگش را تازه از دست داده بود، در مراسم مذهبى روز یکشنبه به نزد «ویدر هولت» آمد و درباره پدر بزرگش از او پرسید. سؤال دخترک این بود: «آیا پدر بزرگ در بهشت رانندگى میکند؟ آیا از فلونى مراقبت میکند؟» (فلونى، سگ پدربزرگ بوده که تقریبا یک سال پیش از مرگ پدربزرگ در گذشته است.) «ویدر هولت»، این جریان را میداند که کودک مورد بحث نزد خود تصوراتى از آن دنیا دارد و در پى کسى است که به وى بگوید درست اندیشیده است و او را خاطر جمع کند. از همین رو «ویدر هولت» از وى میپرسد: «تو چى فکر میکنى؟» کودک تخیلاتش را چنین بیان میدارد: «خدا به پدر بزرگم خودرویى اهدا کرده و او در حالى که فلونى را کنار خود نشانده است، هر زمان که بخواهد با خودرو پیرامون ابرها به گردش میپردازد. در اینجا، کشیش «ویدر هولت» هم با وى هم عقیده شده و نظراتش را تایید میکند.
در سنین سه تا پنج سالگى، کودکان معمولا پروردگار را به صورت انسانى تجسم میکنند که قادر استخودرو را اهدا کند یا صاحب و دارنده انواع حیوانات دستآموز باشد. حتى به زغم ایشان، خداوند پیانو مینوازد و بر هر چیزى آگاه و واقف است و وى را چیزى بین پدر روحانى و یا پانوئل تصور مینمایند.
این ادراکات درونى کودکان، سرانجام به این پرسش میانجامد که: آیا خداوند میخوابد؟ موقع تعطیلات خداوند به کجا میرود؟ حال براى درست هدایت کردن ذهن کودک و پاسخ صحیح دادن به پرسشهای پیش آمده براى وى و نیز تشویق و ترغیبش باید به شیوه صحیح و صادقانه به او جواب داد. جوابى همچون: «نمیدانم یا آگاهى چندانى ندارم.» آنگاه خودتان سؤالى را طرح کنید تا بتوانید بحث و گفتوگو را تداوم بخشید.
هنگامى که کودک در این سنین، خداوند را در حال دوچرخه سوارى تجسم میکند و وى را اینگونه پذیرفته است، در این صورت هر چیزى که شما درباره آفریدگار به وى بگویید، او آن حقایق را به طور سطحى میپذیرد. ولى در این حال چنانچه به کودک بگویید که خدا از دست تو به خشم میآید چنانچه شما رفتار یا کار ناپسندى انجام دهید،
در این صورت، کودک تصویر پدرى خشمناک و ترسناک را از این در پیش خود تجسم میکند که چنین خداوندى تصمیم دارد وى را جهت کوچکترین اشتباه تنبیه کند. به قول «جان موریل»، استاد مطالعات مذهبى دانشگاه فلوریداى جنوبى: «کودکان خردسال نمىتوانند پیرامون موضوعات مطرح شده به طور دقیقى بیندیشند یا پیامتان را ارزیابى نمایند.»
زمانى که با بچههای پیش دبستانى درباره خدا حرف میزنید، شما به منزله کارشناس دینى هستید. بنابراین خیلى دقت کنید که مبادا موضوعات را به نحوى بر زبان جارى سازید که باعث پشیمانى خودتان شود.
ج. شش تا ده سالگى
از دورانى که کودکان به مدرسه گام مینهند، به طور منطقى شروع به فکر راجع به خداوند میکنند و از این عمل خود میخواهند به این پیامدها دستیابند که آیا خداوند عامل مرگ و میرهاست؟ آیا پروردگار از تمام آنچه که من انجام میدهم خبر دارد؟
بنا به گفته «کریستین هرلینگر»، مدیر مدرسه ساندى و خدمات جوانان از نخستین کلیساى فرزانگان مسیحى در بوستون: «همانگونه که پدر و مادر سعى دارند تا به این پرسشها جواب دهند، باید این نکته اساسى و مهم را در نظر بگیرند که باید کودکانشان را راهنمایى کنند تا آنان به خداوند اعتماد کرده و به او رو کنند.»
البته این درست همان هدفى بود که خانم «آن فرگوسن»، رییس پیشین مدرسه وابسته به کلیساى مسیحى در دانشگاه یل، در مورد پسر شش سالهاش «کولین» دنبال کرد و کوشید به پسر شش سالهاش کمک کند که به نگرانىهای آغاز تحصیل در کلاس اول چیره گردد.
پس از گذشت سومین روز مدرسه، خانم «فرگوسن» در زمین بازى به دیدار پسرش شتافت و با همدیگر پیاده به خانه برگشتند. در همین موقع «کولین» به مادرش گفت: «در این سه روز تنها و هراسان بودم.» مادر جوابش داد: «پسرم! خداوند در همه جاى مدرسه با تو بود. مگر با او صحبت نکردى؟» و سعى کرد وحشت را از وى دور سازد. آن روز نقطه عطفى براى «کولین» به شمار میرفت زیرا دریافت که رابطه ساده با خداوند به وى یارى میکند که بر بیمش غلبه نماید.
طریقه دیگر آشنا ساختن بچهها با خداوند، خواندن داستان هایى از کتاب مقدس است. داستان یکى از پیامبران را با جذابیت و بیانى ساده برایشان بازگو کنید. فرگوسن در اینباره میگوید: «این کار سبب میگردد که بچهها از همین سن بفهمند که خدا در تمام دوران زندگانى با آنهاست و به طور مثال قضیه حضرت یونس و گرفتار شدنش در دهان ماهى و … به خوبى گویاى این مطلب است.
از همین سن، کم و بیش آنان را به معبد (مسجد، کلیسا) و زیارتگاهها ببرید و با سخنان مهیج و البته درست، احساسى از احترام و تقدس در آنان به وجود بیاورید.
د. پیش از نوجوانى
انسانها خیلى زود، دوران بچگى را پشت سر مینهند. کودکان، بسیار تغییر میکنند – چه جسما و چه روحا – و به سوى استقلال فزونترى پیش میروند. گفتههای شما باید به ایشان در درک خدا یارى کند. همچنین آنان فرا میگیرند که خود بیندیشند. زمانى هم فرا میرسد که آنان درباره نمادهای دینى همچون مناره، مسجد، هلال، یا صلیب و ستاره داوود و … بحث میکنند و پیرامون مفهوم حقیقى و عمیق این نشانهها میاندیشند.
یکى از کارشناسان در این زمینه میگوید: «بچهها، خدا را از خردسالى میشناسند و او را به عنوان منبع قدرت میانگارند. وانگهى، میخواهند بفهمند که در مورد آفریدگار، تنها خوبى و خوشى نیست، بلکه رنج و ترس هم وجود دارد».
زمانى که شما با کودکى ده – دوازده ساله گفتوگو میکنید، ممکن است همان چیزى را بگویید که «کاشز» گفته است: «خدا، غم را به سوى ما نمیفرستد. بلکه قدرتى به ما اعطا میکند که بر غم چیره گردیم و مردم را متمایل میکند که به ما مدد رسانند.»
گفتارتان هر چه باشد، بچهها دقت میکنند تا ببینند که آیا شما به چیزى که میگویید اعتقاد دارید یا نه. «ویدر هولت» را باور بر این است که درباره خود و نظرتان، با اطمینان سخن بگویید. نظر دیگر این است که بگذارید بچهها احساس واقعیتان نسبت به خدا را مشاهده کنند، نه احساس توام با ریاکارى و دورنگى.
ه. سیزده سالگى تا نوزده سالگى
بچهها در این سن، به چیزهای که تاکنون راجع به خدا شنیدهاند میاندیشند. گاه علیه اعتقادات مذهبى طغیان میکنند. در این حالت، «ولپ» پیشنهاد میکند که با آنها خوش رفتار باشید چرا که سرکشیشان طبیعى و مقتضى سنشان است. بکوشید با نوجوانان به نحوى راجع به خدا حرف بزنید که چارهگشاى مشکلاتشان باشد. مثلا برایش توضیح دهید که در پیشگاه خداوند، افراد زشت و زیبا یکسان میباشند و خدا هر دو را یکسان دوست دارد.
هنگامى که بچهها به راههای خلاف و نادرست روى میآورند، برایشان شرح دهید که ایمان به ایزد مهربان، یک ارزش است و مردم عملکردهای آنان را بر پایه ایمان به خدا محک میزنند.
به قول «کاشز»: «خدا قوانین درستى دارد که عینا همچون قانون جاذبه، ثابتاند. میتوانید با صحبت در مورد این قوانین، به نوجوانتان اعتماد به نفس ببخشید تا در مقابل مشکلاتش بایستد و تصمیمات عاقلانهاى بگیرد.»
«لارنس کانینگهام»، استاد الهیات دانشگاه نتردام، اظهار میدارد: «صحبت کردن درباره خدا، مثل یاد دادن دوچرخه سوارى به بچههاست، ابتدا از چرخهای کمکى استفاده کنید سپس بچهها را روى دوچرخه نگهدارید و همچنان که آنان شروع به رکاب زدن میکنند، تدریجا اجازه دهید خودشان برانند.
تمام آنچه که شما میتوانید انجام دهید، این است که زود آغاز کنید. بر عقاید خود پافشارى کنید. مثال بزنید و ایمان خویش را در تمامى لحظه،ها عملا به خداوند بنمایانید و اما از همه مهمتر این که از لحاظ روحى و اخلاقى، محیطى ایجاد کنید که روحانیتش تا ابد پابرجا و پایدار بماند.
منبع: بانک اطلاعاتی مقالات؛ ترجمه: امیر دیوانى