- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 31 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده
برغم آنکه خاتمیت رسالت پیامبر اکرم (ص) مستند به شواهد عقلی و نقلی فراوان ـاعم از قرآن و روایاتـ بوده و افزون بر اجماع جزو ضروریات اعلام شده، اما در گذشته و حال هماره با تشکیکها و شبهاش روبرو بوده است. پیدایش دو فرقه گمراه بابیه و قادیانه نتیجه نامبارک همین تردیدهاست. یکی از شبهات که در این زمینه از سوی آقای سید عبدالکریم سروش ارایه شده عدم هماهنگی میان مفهوم خاتمیت با مفهوم ولایت از نگاه شیعه است. به ادّعای ایشان از آنجا که تشیع غالی برای ائمه (ع) افزون بر تبیین کتاب و سنت نبوی، نقش نوگستری ] = ارایه آموزههای نوین مسکوت گذاشته در کتاب و سنت نبوی [ قایل است، عملاً بر خاتمیت رسول اکرم (ص) خط بطلان کشیده است. در این مقاله با بررسی مفهوم و عناصر معنایی مفهوم خاتمیت این نکته را مورد بررسی قرار دادیم که با فرض پذیرش نقش نوگستری ائمه (ع) به هیچوجه مفهوم خاتمیت دچار خلل یا کمرنگ نشده است.
کلید واژهها، خاتمیت، نبوت، تبیین و تشریح، نوگستری، سنت نبوی، سنت ولوی، جامعیت، جاودانگی.
خاتمیت در گستره علوم اسلامی
خاتمیت یکی از مباحث پرچالش روزگار ماست که از چند سو باید مورد بررسی عمیق و همهجانبه قرار گیرد،
کلام؛ زیرا بسته شدن کتاب وحی و شریعت و پایانپذیری ارتباط رسمی آسمان با زمین مباحثی همچون فلسفه خاتمیت، رابطه با جامعیت دین، چگونگی پاسخگویی دین به نیازهای نوپیدای فرمان، نقش عقل در روزگار دین خاتم، رابطه ظهور و منجی و آموزههای دینیای که ـدر مقام تبیین با نوگستریـ خواهد آورد، مفهوم خاتمیت و نیز چگونگی نقد و رعیان رسالت نوین، پرسشهایی از این دست را مطرح میسازد که پاسخگویی به آنها بر عهده کلام است.
قرآن و حدیث؛ زیرا قرآن آیات متعددی است که یا به دلالت وظایفی و یا به سایر دلالتها همچون دلالت التزامی و تضمنّی بر خاتمیت رسالت پیامبر اسلام (ص) پای فشرده است.
چنانکه در روایات پیامبر اکرم (ص)، ائمه اطهار (ع) و نیز در گفتار صحابه و تابعان [۱]
آموزههایی دال بر خاتمیت انعکاس یافته که بررسی عدالیل و پیامهای آنها، تبیین راز خاتمیّت کار سترگی است که میبایست نه آنگونه که اینک بهصورت پراکنده تحقق یافته، بلکه در قالب پژوهشی مستقل و جامع دنبال شود. بویژه آنکه داعیه داران رسالت نوین همچون قادیانه ضمن تشکیک در عدالیل این دست آیات و روایات، خود به غلط به ظاهر آیات و روایاتی برای اثبات استمرار وحی در رسالت استنباد میجویند.
فقه؛ زیرا از نظر فقیه به استناد ادله نقلی و عقلی با باور قلبی و پایبندی عملی به خاتمیت اسلام سلامت و طهارت ظاهری شخص تضمین میشود، و با تکیه بر همین ادله و نیز اجماع و ضرورت دین کسی که خاتمیت را انکار کند یا حتی در آن تشکیک نماید محکوم به ارتداد و خروج از دین بوده و آثار خاصی بر این امر مترتب خواهد شد.
آنچه در گذشته و حال از زبان فقیهان شیعه و اهل سنت مبنی بر ارتداد فرقههایی همچون بابیه و قادیانه بیان شده ناظر به همین نکته است.
تاریخ و فرق؛ بازشناخت زمینههای تاریخی پیدایش فرقههای منکر خاتمیت همچون قادیانه [۲] ؛ تطور و تحولات رخ داده در سیر تاریخی آنان تا به امروز، زندگی و شخصیت، بنیانگذاران و مروّجان آنها، کتابها و آثار اعتقادی، آموزهها و شریعت مورد ادعای آنان از جمله مباحثی است که شاخه تاریخ و فرق متکفل بررسی آنهاست.
خاتمیت و شبهههای روشنفکران
گذشته از تشکیکها و تردیدهای بنیانگذاران فرقههایی همچون بابیه و قادیانه که به انکار خاتمیت و بنیانگذاری دین و شریعت جدید انجامید، پارهای از روشنفکران مسلمان نیز درباره خاتمیت مقالات و مقولاتی را مطرح ساخته که عملاً روح مفهوم و معنای مورد نظر در واژه خاتمیت منسلخ شده و این آموزهها بلند قرآنی به چالش کشیده شده است.
از نمونههای آن دیدگاه اقبال لاهوری در این زمینه است که مدعی است فلسفه وحی و نبوت به کمال رساندن عقل انسانی است. و هنگامی که بشر به سرزمین، کمال و فربهی عقل پاگذاشت نیاز به وحی رسالت خودبخود منتفی میگردد. نظیر فرزند خردسالی که با تلاش و تکاپو و هدایت ما در راه رفتن را میآموزد و هنگامی که راه رفتن را به خوبی آموخت دیگر عملاً نیازی به ما در این جهت نخواهد داشت.
از جمله این شبهات، شبهه اخیر فیلسوف معاصر آقای سید عبدالکریم سروش است که خاتمیت را با باورهای شیعه در زمینه امامت و ولایت در تعارض دانسته است. مناسب است قبل از هرگونه پیشداوری درباره مدعای وی، سخن ایشان را ذکر کنیم، آقای سروش در بخشی از سخنرانی خود در پاریس که برای نخستین بار درباره این شبهه لب گشودهاندـ چنین گفته است:
«خصلت اول در معتقدات شیعه اعتقاد به ولایت است یعنی آن خصوصیتی که در پیامبر بود ادامه پیدا میکند و با مرگ پیامبر پایان نمیپذیرد و آن هم در افراد معین نه در همه افراد. در میان شیعیان، این اولیای الهی، نام برده شدهاند. همانها که امامان شیعه نامیده میشوند. و نیز شخصیتی که به این افراد داده شده، تقریباً برابر با شخصیت پیامبر است که میتوانیم بگوییم مفهوم خاتمیت پیامبر را تقریباً دچار تزلزل کرده است… این نکته مهمی است که ما به شیعه باشیم یا نباشیم باید تکلیفمان را با آن مشخص بکنیم. قرآن به وضوح میگوید که پیامبر اسلام، خاتم النبیین است اما شیعیان، مقام و منزلتی که به ائمه خودشان که به منزلتی که به ائمه خودشان بخشیدهاند، تقریباً مقام و منزلتی است که پیامبر دارد و این نکتهای است که نمیتوان به سهولت از آن گذشت، یعنی مفهوم خاتمیت در تشیع، مفهوم دقیق شده و سستی است. زیرا امامان شیعه، حق تشریع دارند حال آنکه این حق انحصاراً حق پیامبر است. [۳]
مقصود ایشان از شخصیت و ویژگیهای پیامبر (ص) که شیعیان عین آنها را برای ائمه (ع) قایلاند سه ویژگی است.
۱. برگرفتگی بیواسطه دانش پیامبر (ص)، از خداوند؛ ۲. عصمت در گفتار و کردار؛ ۳. حجیت گفتارشان برای دیگران. [۴]
آقای سروش مدعی است که شیعیان این سه ویژگی انحصاری پیامبر (ص) را به امامان نیز سرایت دادهاند و بهصورت مکرّر از آن به عنوان »«تشیع غالی» نام برده و از زیان جامعه کبیره به عنوان «مرامنامه تشیع غالی» یاد کرده است.
وی در بخشی از نامه دوم خود خطاب به آقای بهمنپور چنین آورده است:
آن پرسش بنیادین این بود که: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم کسانی درآیند و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را نفی و منع میکند و به حکم خاتمیت، وجود و وقوع چه امری ناممکن میشود؟ و چنان خاتمیت رفیقی که همه شئون نبوت را برای دیگران میسور و ممکن میسازد، بود و نبودش چه تفاوتی دارد؟ [۵] آنگاه گویا در پاسخ به این نقد که نقش ائمه (ع) تشریح و تبیین است نه ارایه آموزههایی که در کتاب و سنت نبوی مسکوت مانده، چنین آورده است:
«شارح و مبین خواندن پیشوایان شیعه هم گرهی از این کار فرو بسته نمیگشاید چرا که کثیری از سخنان» پیشوایان احکامی جدید و بیسابقه است و در آنها ارجاعی به قرآن و سنت نبوی و نرفتنی است و نشانی از تعلیق و تبیین در آنها دیده نشده و دیده ناشدنی است، مگر اینکه در معنای «شرح و تبیین» چنان توسعه و تصرفی به عمل آوریم که عاقبت سر از وحی و نبوت درآورد و کار پیشوایان، نه شرح شریعت، بل تداوم نبوت گردد. این همان راهی است که شیعیان غالی رفتهاند و امامتی ناسازگار با خاتمیت بنا کردهاند [۶] » و در جای دیگر با تاکید بر مسبوق نبودن پاسخهای ائمه (ع) در گفتار پیامبر چنین گفته است:
آیا امامان برای پاسخ به هر سؤال به کلمات پیامبر رجوع میکردند و آنها را میخواندند (در کجا؟) و میاندیشیدند و آنگاه جواب میگفتند یا جوابهایشان (چنانکه شیعیان میگویند) نزدشان حاضر بود و نیازی به اجتهاد و اعمال روّیت و پژوهش و تحلیل نداشتند. و لذا سخنی که میگفتند بیچون و چرا و بیاحتمال خطا و بر اثر الهام الهی عین کلام الهی بود و جای اعتراض نداشت؟ [۷]
آقای سروش برای اثبات مدعای خود که شیعیان عملاً خاتمیت را برنتافته و بر استمرار وحی در رسالت درباره امامان پای میفشارند. به یک روایت و گفتاری از مرحوم خوانساری استناد حبّه است. روایت این است:
از امامان شیعه نقل شده که فرمودند: «نزلّونا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم» و خطاب به آقای بهمنپور
چنین آورده است: «شما عالم علم الحدیث هستید و از اصالت این روایت باخبرترید. در این روایت چنانکه میبینید فقط اجتناب از ربوبیت خواسته شده است و از نبوت سخنی نرفته است.» [۸]
آنگاه ترجیح میدهد که برغم اصیل دانستن روایت، آن را ساخته و پرداخته غالیان معرفی کند.
وی گفتار مرحوم خوانساری را این چنین نقل کرده است:
رضی خوانساری (متوفی به سال ۱۱۱۳ قمری و برادر جمال خوانساری و هر دو، فرزندان حسین خوانساری، “استاد الکّل فی الکّل“، و هر سه از فقیهان و متکلّمان نامدار عصر صفوی) در کتاب “مائده سماویّه“ که کتابی فقیهی است، پس از ذکر احکامی چند (چون حکم خوردن تربت حسین (ع)) که نشانی از آنها در زمان پیامبر نبوده و بر زبان رسول خالم جاری نشده، به طرح این پرسش میپردازد که “تا این جهان به نور وجود حضرت خیرالبشر منور بود، این احکام ظاهر نبود و از آن سرور به مردم نرسیده بود و بعد از رحلت شرعیه به چه نحو میتواند شد و علم به آنها از چه راه حاصل میشود“ و آنگاه در جواب این “اشکال“ وجوهی را ذکر میکند چون وراثت و تأویل قرآن و علم به جامعه و جفرو مصحف فاطمه و نیز بودن “روحی“ با ایشان که با پیامبر هم بود و همه چیز را به او تعلیم میکرد و نزول ملائکه در شب قدر و اوقات دیگر بر ایشان، و… و نهایتاً به اینجا میرسد که همان اختیاری را که خداوند به پیامبر داده بود و تا احکامی را جعل و وضع کند به امامان هم داده است تا آنها هم چنین کنند: “و مکرّر حدیث وارد شده که تفویضی که خدای عزوجل به رسول فرموده بود و اختیاری که به او داده بود، بعد از او به ائمه فرمود و اختیار به ایشان داد و بنابراین ممکن است که بعضی از احکام که در زمان رسولالله معلوم نشده باشد، ائمّه خود قرار آنها را بدهند و خدای عزوجّل اجازه آن بفرماید، والله اعلم باحکامه“. و البته همه این وجوه را مستند به روایاتی از کتب “کافی“ و “محاسن“ و غیره میکند.
پیداست که رضی خوانساری نیک دریافته بود تا همان اختیارات و امتیازات پیامبر را نها یه برای امامان اثبات نکند، از بند آن اشکال رهایی نخواهد یافت. و حالا چنین اعتقادی با خاتمیت پیامبر چگونه قابل جمع است، پرسشی است که پیگیرانه از تشیع غالی باید پرسید و نومیدانه به انتظار پاسخ باید نشست. [۹]
تحلیل ورعای آقای سروش در تعارض خاتمیت یا ولایت
در نگریستن در فقرات پیشین گفتار آقای سروش میتوان ورعای ایشان را در محورهای ذیل خلاصه کرد:
تشیع به دو دسته غالی و معتدل قابل تقسیم است و تفکر حاکم بر حوزههای علمیه شیعه و عالمان شیعه مبتنی بر روایات مجهول، نمایند. تفکر شیعه غالی است اندیشه شیعیان به عنوان مردم عوام بهطور طبیعی بخاطر بر تقلید و پیروی از تفکرات و آراء عالمان شیعه که از نگاه آقای سروش خود از جمله عواماند. [۱۰] آکنده از همین نگاه غلوآمیز است. و آقای سروش چنانکه از ظواهر ادعاهای ایشان ـکه بخش محدودی از آنها در این مقاله منعکس شدهـ اگر مخالفتی نداشته باشد خود را نماینده و سخنگوی شیعه معتدل میشناسد.
تشیع غالی برای امامان شیعه سه مقام قایل است: ۱. ارتباط مستقیم با آسمان و برگرفتگی مستقیم فرامین الهی، از رهگذر وحی؛ ۲. عصمت امامان در مقام گفتار و کردار؛ ۳. حجّیت بیچون و چرای سخنان ائمه (ع) برای دیگران، بر اساس این سه مقام تشریع به ائمه واگذار شده و آنان بسان پیامبر (ص) میتوانند برخی از احکام و آموزههای دینی را بدون وجود هرگونه پیشینهای و وضع نمایند.
مقامات سهگانه پیشین همان مقاماتی است که مسلمانان به استناد آیات و روایات برای پیامبر قایل شدهاند. بنابراین شیعیان با پذیرش ولایت ائمه (ع) عملاً به وجود نه تنها یک پیامبر (ص) بلکه دوازده پیامبر پس از رسول اکرم (ص) قایل شدهاند! پیامبرانی که گرچه نام امام بر خود دارند اما همان مراتب، مقامات، و تصرفات دینی بسان سایر پیامبران از آنان ساخته است. اما شیعیان غالی چون دیدهاند که تصریح به پیامبری امامان شیعه به صلاحشان نیست، با تغییر عنوان پیامبری به امامت خود را از این محذور رهانیدهاند. این همان تناقض و پارادوکسی است که تشیع غالی از نگاه ایشان به آن مبتلاست و «نومیدانه باید به انتظار پاسخ آن باید نشست».
بدین خاطر ایشان معتقد است میان خاتمیت با ولایت، طبق تفسیر غلوآمیز آنـ تناقض آشکار است و خاتمیت با این مبنا یا رقیق و ناکار آمده شده یا عملاً به کناری گذاشته شده است. با این توضیح اشکال پیشگفته افزون بر اهل سنت، تفکر اعتدال شیعه را نیز دربر نمیگیرد و با بنیان عقیدتی چالشی به همراه نمیآورد
آنچه که غالباً در نگاشتهها در تبیین جایگاه ائمه (ع) در برابر قرآن و سنت نبوی انعکاس یافته ـو در پاسخ استاد فرزانه آیه الله سبحانی… که در ادامه مقاله خواهیم آورد منعکس شدهـ این است که نقش ائمه (ع) تبیین و تشریح آموزههای احیاناً مجمل و مبهم قرآن و سنت نبوی است. نه اینکه آنان بیانگر آموزههایی بودهاند که قرآن و سنت بهطور کامل از آنها مساکت باشد. اما آقای هسروش با توجه به این اشکال از روی دفع یا رفع بر این نکته پای فشرده که «کثیری از سخنان آن پیشوایان احکامی جدید و بیسابقه است و در آنها ارجاعی به قرآن و خسنت نبوی نرفته و نرفتنی است و نشانی از تعلیق و تبیین در آنها دیده نشده و دیده ناشدنی است» [۱۱] هرچند ایشان مقصود خود از عبارت «نرفتنی است»، «دیده ناشدنی است» را توضیح ندادهاند. در حقیقت ایشان پذیرفته است که اگر نقش ائمه (ع) در برابر قرآن و سنت نبوی به همان، تبیین و تشریح خلاصه شود، جایی برای شبهه تناقض خاتمیت با ولایت نمیماند. آنچه این شبهه را پیش میکند این نکته است که ائمه (ع)گاه با اتصال به آسمان پاسخها و آموزههایی را ارایه کردهاند که در کتاب و سنت نبوی از آنها سخنی به میان نیامده است.
آقای سروش افزون بر استناد به روایت «نزلونا عن الربوبیّه و قولوا فینا ما شئتم» به گفتار یکی از عالمان شیعه استناد کرده که در مسأله خوردن تربت امام حسین (ع) که قرآن و سنت نبوی از آن ساکت است، عملاًبه تشریع برخی از احکام از سوی ائمه (ع) هر چند با همراهی اجازه خداوند تن داده است.
نگاهی به پاسخ آیه الله سبحانی به شبهه آقای سروش
پس از آنکه گفتار آقای سروش در فرانسه انعکاس یافت. آقای بهمنپور نخستین کسی بود که با رعایت تمام جوانب اخلاقی و ادب و در عین حال با استناد به مبانی کلام شیعی به ایشان پاسخ داد. و پس از آن استاد فرزانه حوزه آیه الله سبحانی در نامهای مشفقانه و آکنده از احترام و تقدیر از آقای سروش نقدهای عالمانه خود را به شبهه پیشگفته وی ارایه نمود. در اینجا لازم میبینیم به پاسخ ایشان اشاره کوتاهی بنمایم.
آیه الله سبحانی پس از اشاره به آیه «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین [۱۲] »
و تاکید بر اجماعی بودن خاتمیت رسالت، در تعریف مفهوم خاتمیت چنین آوردهاند.
«مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و همچنین بر هیچ انسانی وحی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد فرود نخواهد آمد.» [۱۳]
ایشان سرچشمه علوم امامان معصوم را به چهار دسته تقسیم کرده که عبارتند از: ۱. نقل از رسول خدا (ص)؛ ۲.نقل از کتاب علوم (ع)؛ ۳. استنباط از کتاب و سنّت؛ ۴. الهامات الهی [۱۴]
ایشان در لابلا و در پایان این تقسیمبندی این چنین نتیجه گرفتهاند:
«بنابراین امامان معصوم در حوزه معارف و احکام نوآورانی که ریشه در کتاب و سنت نداشته باشد، بلکه استخراج کنندگان احکام الهی از کتاب و سنت بودهاند که دیگران را یارای چنین فهم و دقتی نیست» [۱۵]
و نیز آوردهاند:
«انشاء احکام جدید ناقض خاتمیت است ولی اخبار از احکامی که بر قلب پیامبر فرود آمده است تایید خاتمیت و نشانه آن است… از این رو جهت روشن ساختیم که ختم نبوت با مرجعیّت علمی اهلبیت کوچکترین تعارضی ندارد و ائمه اهلبیت بازگو کنندگان احکامی هستند که قبلاً بر پیامبر اسلام وحی و تشریع گشته است.» [۱۶]
نقد گفتار آقای سروش از زاویهای دیگر
به نظر میرسد افزون بر نقد علمی استاد فرزانه حوزه آیه الله سبحانی، مدعای آقای سروش مبنی بر تناقض خاتمیت با ولایت از نگاهی دیگر نیز قابل نقد باشد. این نقد مبتنی بر دیدگاهی است که نگارنده در تعامل سنت و کتاب و نقش آن دو در دین شناخت قایل بوده و بر اساس آن کتابی را به همین عنوان تدوین نموده است. [۱۷] بر اساس این دیدگاه سنت در برابر قرآن دارای سه نقش است
۱. تقریر و تاکید آموزههای قرآن؛ ۲. تبیین آموزههای قرآن؛ ۳. نوگستری؛ یعنی ارایه آموزههایی که قرآن از آنها ساکت است. از سوی دیگر مقصود ما از سنت ـچنانکه میان محدثان شیعه متداول است- اعم از سنت نبوی ولوی و (سنت امامان شیعه) است. سه نقش پیشگفته افزون بر آنکه در مورد سنت نبوی در تعامل با قرآن جاری است، در تعامل سنت ولوی با سنت نبوی نیز ساری میباشد. به عبارت روشنتر بر اساس نقش سوم همانگونه که پیامبر (ص) در تعامل با قرآن و پیکره دین میتواند پیامآور آموزههایی باشد که قرآن از آن ساکت است، امامان معصوم (ع) نیز میتواند بازگوکننده آموزههایی باشند که در سنت نبوی از آنها ساکت است. حال با توجه به این مبنا معتقدیم که مدعای آقای سروش مخدوش است.
برای روشن شدن مدّعا نخست باید توجه داشت چنانکه اشاره کردیم، تمام اشکالات آقای سروش مبنی بر تعارض خاتمیت با ولایت مبنی بر پذیرش نقش سوم ولوی در برابر کتاب و سنّت نبوی است. ایشان میپذیرد که سه نقش پیشگفته در سنت نبوی و نیز دو نقش تقریر و تبیین در سنت ولوی در تعامل با سنت نبوی با مسأله خاتمیت چالشی ندارد. تنها نقطه چالش و تناقض خاتمیت با ولایت در نقش سوم سنت ولوی خلاصه میشود یعنی اینکه در سنت امامان آموزههایی منعکس شده باشد که قرآن و سنت نبوی از آنها ساکت است. و از آنجا که پیامبر (ص) بخاطر اتصال و حیانی با آسمان میتواند از مقام تفویض برخوردار باشد این نوگستری به خاتمیت او صدمهای نمیزند. اما اگر این نقش را برای امامان نیز تسرّی دهیم عملاً به این معناست که پرونده دین جدید هر چند بدست امامان همچنان مفتوح مانده است. پس برای خاتمیت جایی نخواهد ماند.
اگر بخواهیم مدعای آقای سروش را در قالب او قیاس اقتراض منعکس کنیم شکل اولیه قیاس را بهصورت دلیل نتیجه خواهد داد.
قیاس اول:
امامان ] = طبق عقیده تشیع غالی [ با اتصال به آسمانی آموزههای نوینی را که کتاب و سنت نبوی از آنها ساکتاند ارایه کردهاند ] = صغرا [
هرکس با اتصال به آسمان آموزههای نوینی که کتاب و سنت نبوی از آنها ساکتاند، ارایه کند، پیامبر است ] = کبرا [
پس امامان شیعه پیامبراند. ] = نتیجه قیاس اول [
قیاس دوم:
شیعیان غالی امامان خود را پیامبر میدانند ] = صغرا [ هرکس مدعی وجود پیامبری پس از رسول اکرم باشد منکر خاتمیت است ] = کبرا [ شیعیان غالی منکر خاتمیتاند ] = نتیجه قیاس دوم [
البته می توان شکلهای همسان و همگن دیگری بر اساس مدعای آقای سروش تنظیم کرد. اما ما به همین شکل اکتفا نموده و آن را برای تبیین ایشان کافی میدانیم.
اشکالی که از سوی آیه الله سبحانی و شماری دیگر از صاحبنظران متوجه آقای سروش شده بر مردود بودن صغرا استوار است به این معنا که در آنان معتقداند امامان شیعه گرچه از رهگذر الهام و وحی غیررسمی به آسمان اتصال دارند اما آنچه ارایه کردهاند آموزههای نوین مسکوت گذاشته از سوی کتاب و سنت نبوی نیست، بلکه سراسر در مقام تبیین این آموزههاست.
اما ما با استناد به دلایلی از عقل و نقل با صغرای قیاس ایشان مخالفتی نداریم، اشکال اساس ما به کبرای قیاس اول آقای سروش است که با فروپاشیدن آن جایی برای نتیجه شکل اول و تشکیل قیاس دوم باقی نخواهد ماند.
بنابراین، دو مدعا داریم:
۱. ائمه (ع) در کنار تقریر و تبیین قرآن و سنت نبوی، با بهره جستن از مقام «تحدیث» و اتصال به آسمان گاه آموزههای نوینی را که در قرآن و سنت مسکوت گذاشته شده آوردهاند و به اصطلاح، نقش «نوگستری» نیز دارند.
۲. پذیرش اتصال ائمه با آسمان و داشتن نقش نوگستری به معنای پیامبری و نفی خاتمیت نیست.
ما برای نقض مدعای آقای سروش نیازی به اثبات مدعای نخست خود نداریم، یعنی حتی اگر انحصار نقش ائمه به تبیین از روی مماشات علمی با ایشان همصدا شویم که سنت ائمه (ع) نقش نوگستری نیز دارد. باز بخاطر مخدوش دانستن کبرای قیاس، مدعای ایشان اثبات نخواهد شد. یعنی با اثبات مدّعای دوّم که اتصال ائمه (ع) با آسمان و داشتن نقش نوگستری به معنای نفی خاتمیت نیست، جایی برای مدعای ایشان نمیماند. با این حال ما افزون بر مدعای دوم، بر مدعای نخست نیز پایبند هستیم. بر این اساس بهصورت کوتاه مدعای نخست را تبیین میکنیم.
سنت ولوی و نقش نوگستری
در اینجا برای آنکه نشان دهیم که ائمه (ع) به صراحت اعلام کردهاند گاه پاسخهای خود را نه قرآن و نه از سنت نبوی بلکه از آسمان میگیریم دو دسته از روایات را یاد میکنیم.
روایات دسته نخست: ثقه الاسلام کلینی در کتاب الحجّه کافی در بابی تحت عنوان «جهات علوم الائمه (ع)» سه روایت از امام صادق و امام کاظم (ع) نقل کرده که مضمون مشترک آنها برخورداری ائمه (ع) از الهام در کناره بهره جستن از دانش به میراث رسیده است. در روایت نخست از امام کاظم (ع) چنین نقل شده است.
مبلغ علمنا علی ثلاثه وجوه ماض و غابر و حادث فاما الماضی فمفسّر و اما المغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الاسماع و هو أفضل علمنا و لا نبیّ بعد نبیّنا.» ساحت دانش ما بر سه دسته است، گذشته، آینده و حال. اما گذشته تفسیر شده و اما آینده نگاشته شده و اما حال بهصورت افکندن در دلها در کوبیدن در گوشهاست و این بالاترین علم ماست و پیامبری پس از پیامبر ما نیست.» [۱۸]
بر اساس ظاهر این روایت دانش ائمه (ع) نسیت به مسایل و رخدادهای جاری کنونی از رهگذر تفسیر یا نگاشتن برای آنان به میراث رسیده است. اما نسبت به مسایل و رخدادهای جاری کنونی از رهگذر اتصال به آسمان پاسخ میگیرند. از مقابله این قسم یا دو قسم دیگر به روشنی بدست میآید که آموزههای دستیافتنی از رهگذر الهام در دانش به میراث رسیده انعکاس نیافته است.
«قذف فی القلوب» و «نقر فی الاسماع» بیانگر دو شیوهای است که خداوند از رهگذر آنها آموزهها را به امامان میرساند. دل میتواند نشانگر الهام مستقیم و گوش حکایتگر الهام به دلها از مسیر گوش باشد.
به هروری نقطه بسیار مهم در این روایت عبارت «و لا نبی بعد نبیّنا» است. از این عبارت دو نکته قابل استفاده است.
تاکید امام معصوم (ع) در این نکته که پس از پیامبر اسلام (ص) دیگر پیامبری نخواهد بود، ضمن تاکید بر مسأله خاتمیت نشانگر آن است که ممکن است کسی با شنیدن اتصال ائمه (ع) به آسمان و پاسخیابی آنان نسبت به پرسشهایی که ممکن است در کتاب یا سنت نبوی ] = دانش به میراث بوده پیشین [ بنامده باشد، درباره خاتمیت رسالت به شبهه بیافتد. درست همان شبههای که آقای سروش در ورطه آن گرفتار آمده است. امام کاظم (ع) با تفظّن و پیشبینی این شبهه اتّصال ائمه (ع) با آسمان را به معنای خاتمیت، ندانسته است. درست مدعایی که به دنبال اثبات آنیم.
اگر دانش ائمه (ع) به دو شیوه «مفسر» و «مزبور» خلاصه میشد. جایی برای شبهه تناقضها ولایت با خاتمیت نمیماند. زیرا همانگونه که آقای سروش مدّعی است اگر دانشهای ائمه (ع) را منحصر به میراث بر جای مانده دانسته و بگوییم آنان مبیّن و شارح همان آموزههایی هستند که در کتاب و سنت آمده است، جایی برای شبهه پیشگفته نخواهد ماند.
اینکه امام (ع) بلافاصله پس از اثبات دانش از نوع الهام بر خاتمیت پای فشرده نشان میدهد که آموزههای بدست آمده از این رهگذر فراتر از از مرحله تبیین و تشریح است همان که ما از آن به نقش «نوگستری» یاد کردهایم. [۱۹]
بنابراین، روایت پیشگفته حداقل به استناد ظاهر آن مطابق با هر دو مدعای ماست. یعنی ضمن تایید نقش نوگستری ائمه (ع) و اتصال آنان به آسمان و ارایه آموزههای مسکوت گذاشته در قرآن و سنت نبوی، این امر را مخالف خاتمیت ندانسته است.
روایت دسته دوم: در دستهای دیگر از روایات ائمه (ع) با صراحت بیشتر اعلام کردهاند که گاه به مسایلی برخورد میکنند که در کتاب و سنت نبوی از آنها گفتگو نشده است در این موارد با توفیق و تسدید ] = تایید الهی [ پاسخهای خود را دریافت میکنند و حتی تاکید میکنند که شیوه پاسخیابی آنان از نوعی که مخاطبان این برداشت میکنند یعنی از نوع اجتهاد و استنباط متداول خط بردار نیست.
نکته قابل توجه دیگر در این دست از روایات استنکاف اولیه ائمه (ع) از اذعان به برخورداری آنان از چنین موهبتی است. شاید ائمه (ع) همچنان از شبهه تناقض خاتمیت با چنین مقامی برای آنان بیم داشتند. سوره بن کلیب میگوید: «قلت لا بی عبدالله (ع): بایّ شیء یفتی الامام؟ قال: بالکتاب. قلت: فما لمن یکن فی الکتاب؟ قال: بالسنّه. قلت: ما لم یکن فی الاکتاب و السنّه؟ قال: لیس شیء الا فی الاکتاب و السنّه. قال: فکوّرت مرّه او مرّتین. قال: یسدّد و یوّفق فاما ما قطن فلد.» [۲۰]
بر اساس این روایت در روایاتی مشابه آن، اما (ع) مسکوت گذاشتن پاسخ برخی از آموزههای دینی در قرآن و سنت نبوی را انکار نکرد. هر چند با پس هاز اصرار پرسشگر بر آن مهر تایید زد. با این حال برخورداری از دانش این دست از مسایل را بر اساس توفیق و تایید الهی دانسته که همان مقام «کلام ربانی» و «تحدیث» است از سوی خداوند روحالقدس است. و همانگونه که علامه مجلسی در توضیح این روایت آمده آورده چنان نیست که راوی پنداشته و گمان کرده که ائمه کرده که ائمه (ع) بسان سایر مجتهدان از روی آراء شخصی اجتهاد میکنند. [۲۱]
در روایت دیگر چنین آمده است:
«عن هشام بن سالم الساباطی. قال: قلت لا بی عبدالله (ع): بما تحکمون إذا حکتم؟ فقال: بحکم الله و حکم داود فاذا ورد علینا شیء لیس عندنا تلّقانا به الروح القدس.» [۲۲]
در روایت دیگر عبارت «و الهمنا الله الهاماً» پس از عبارت «تلقانا به الروح القدس» آمده است. [۲۳]
رابطه نقش نوگستری ائمه (ع) با جاهلیت دین
ممکن است در اینجا پرسش به ذهن تداعی کند که اگر بخشی از آموزههای دینی در قرآن و سنت نبوی نیامده باشد که لزوماً باید در سنت ولوی تبارک شود، پس با آیه «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» [۲۴] و آیه «الیوم الکلمت لکم دینکم…» [۲۵] که بر بیانگری قرآن نسبت به همه چیز و حداقل همه آموزههای دینی و نیز کامل شدن دین در روزهای پایانی رسالت و طبق عقیده مفسران شیعه در روز عید غدیر ـروز تعیین ولایت حضرت امیر (ع)ـ تاکید دارند، چه باید کرد؟ و نیز این مدعا با روایاتی که میگوید: «ما من شیء الا و فیه کتاب او سنّه» [۲۶]
برای تمام نیازهای دینی یا قرآن یا سنت وجود دارد، چگونه سازگار است؟
گرچه این پرسشها به پاسخهای تفصیلی نیاز دارد اما در اینجا به اجمال و اختصار بسنده میکنیم.
واگذاری بخشی از آموزههای دینی به سنت نبوی و سنت ولوی خود یکی از آموزههای قرآن است که آیاتی نظیر، «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» [۲۷] و «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» [۲۸] و «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» [۲۹] و «و لو ردّو الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یسنبطونه فهم» [۳۰] بر آن دلالت دارد. به عبارت روشنتر تبیان هر چیز بودن قرآن لزوماً به این معنا نیست که باید هزاران مسأله و آموزه دینی در عرصه ۱. عقاید، اخلاق، احکام، تاریخ و سیره، تفسیر و حدیث، ادیان و فرق و… را در آن جستجو کرد و یافت. واگذاری بخشی از این آموزهها به سنت نبوی و ولوی و اعتبار بخشی به آنها، خود جزوی از این بیانگری است. [۳۱] چنان ما امروزه قانون اساسی را برغم حجم کوچک و اختصار آن پاسخگوی همه نیازهای دیروز نظام اسلامی میدانیم. در حالی که بسیاری از مسایل در آن مسکوت مانده است. راز این امر است که به عنوان مثال اگر در این قانون بر حق هر ایرانی برای داشتن عقیده آزاد، شغل، مسکن، تحصیل رایگان و… تاکید شده، در کنار آن با احاله تنظیم راهبردها، راهکارها، آییننامهها به نهادهای اجرایی یا قانونگذاری عملاً تکلیف این امور به ظاهر بر مسکوت گذاشته را مشخص کرده است.
الکمال دین درست به معنای پیشگفته است. زیرا با تعیین حضرت امیر (ع) و بالطبع مشخص ساختن جایگاه علمی، معنوی و سیاسی سایر ائمه (ع) عملاً مشخص شده که کار تبیین و نوگستری آموزههای دینی چگونه پس از پیامبر (ص) توسط ائمه (ع) دنبال خواهد شد.
اینکه بارها در روایات ائمه (ع) بر این نکته تاکید شده که هیچ آموزه دینی نیست که دربارهاش کتاب یا سنت و در برخی تعابیر کتاب و سنت آمده نشانگر مدعای ماست که آموزههای دینی در قرآن و سنت توزیع شده است. توزیع آموزههای دینی در کتاب و سنت، که از نظر اهل سنت معمولاً ناظر به سنت نبوی است. خود نشانگر سکوت قرآن از بخشی از آموزههای دینی و احاله آن به پیامبر (ص) است. حال اگر این امر به جامعیت و تبیان بودن قرآن نسبت به هر چیز، صدمهای نمیزند چه اشکال دارد که طبق عقیده شیعه با توسعه مفهوم سنت به سنت ولوی تبیین و نوگستری بخش دیگری ار آموزههای دینی به ائمه (ع) واگذار شده باشد. و اساساً باید دین و اسلام را پیکره منسجمی دانست که در سه بستر کتاب، سنت پیامبر و سنت ائمه (ع) انعکاس یافته و در عین حال منبع و آبشخور همه آنها خداوند علیم و حکیم است. خداوندی که از روی علم و حکمت این سازمان را به آفرین دین خود بخشیده است.
چگونگی جمع میان نقش نوگستری ائمه (ع) در مسأله خاتمیت
همانگونه که اشاره کردیم مهمترین و بنیادیترین اشکال آقای سروش این نکته است که چگونه میتوان پذیرفت که ائمه (ع) از رهگذر الهام به وحی یا هر طریقی دیگر با آسمان اتصال داشته و آموزههای نوین مسکوت گذاشته در کتاب و سنت نبوی را ارایه کنند و با این حال ادعای خاتمیت اسلام و رسالت پیامبر اکرم (ص) همچنان دست نخورده بماند؟ اینجا که ایشان معتقد است که تشییع غالی دچار بنبست کامل شده و هر چه دست و پا میزند نمیتواند از گرداب و خانمانسوز آن برهاند. [۳۲]
اما ما گمان میکنیم اگر آقای سروش به جای پناه بردن به استدلالهای ذهنی به آمد متن دین و آموزههای دینی و نیز عناصر معنایی مفهوم خاتمیت مراجعه میکرد، نه تنها نقش نوگستری ائمه (ع) را به تشیع غالی نسبت نمیداد، بلکه میان این مدعا با خاتمیت اسلام در رسالت پیامبر (ص) نیز هیچ تناقضی نمییافت. برای اینکه این امر روشن شود، مناسب است مفهوم و عناصر معنایی خاتمیت را مورد بررسی قرار دهیم:
مفهوم لغوی خاتمیت
خاتم چنانکه واژهشناسان میگویند پا بر وزن حاتم ] = با فتحه ثاء [ به معنای چیزی است که با آن نامه یا قفل یا چیز دیگر را مهر و موم کنند که خود به معنای پایانپذیری آن است. و از آنجا که در گذشته این کار با انگشتر انجام میگرفته به آن خاتم گفته شده است.
اما خاتم بر وزن ساجد ] = به کسر تاء [ اسم فاعل به معنای پایاندهنده است. در آیه «و لکن رسول الله و خاتم النبیین» خاتم به هر دو وجه قرائت شده که در هر حال به معنای پایان بخشی نبوت از سوی پیامبر اکرم (ص) است. [۳۳] هرچند ما قرائتهای مخالف قرائت کنونی و متداول میان مسلمانان را مردود میدانیم.
مفهوم اصطلاحی خاتمیت
خاتمیت به معنای پایان پذیرفتن نبوت است. بنابراین برای فهم معنای آن ناگزیر به مفهوم نبوت نظری بیفکنیم. برای نبوت تعاریف ذیل پیشنهاد شده است:
- «النبوّه هی حکم الله تعالی برساله رسول و إخباره عن سفارته و امره ایاه بتیلبغ الشرایع. [۳۴] نبوت به معنای حکم خداوند به رسالت رسول و اخبار خداوند به سفارت و وساطت او و فرمان الهی به آن رسول برای تبلیغ شریعتهاست.»
ـالنبوّه هی البعثه. [۳۵] نبوت به معنای برانگیخته شدن است.»
- «النبی هو انسان کالمل فحیر عن الله تعالی بالوحی. [۳۶] بنی انسان کاملی است که از طریق وحی از خداوند اخبار میکند.
- «النبی هی الانسان المتحیر عن الله تعالی بغیر واسطه احد من البشر. [۳۷] نبی انسانی است که بدون واسطه هیچ انسانی از خداوند خبر میآورد.»
با عنایت به این تعاریف مهمترین عنصر معنایی نبوّت را میتوان برخورداری از وحی و مقام سفارت دانست وحی یعنی پیامرسانی خاص خداوند که بهصورت مستقیم یا از رهگذر فرشته وحی ] = جبرئیل [ [۳۸] تحقق مییابد.
چنانکه آیه شریفه: «ما کان لبشر أن یکلمه الله الّا وحیاً او من وراء حجاب او یرسل رسولا.» [۳۹]
به آن ناظر است. مقام سفارت یا وساطت به این معناست که خداوند به پیامبر خود ماموریت میدهد تا به عنوان سفیر و واسطه خود پیامهای او را به مردم برساند. در تعاریف پیشگفته عبارتهای «فحبر عن الله» بیانگر عنصر سفارت و واژههای «بالوحی» یا «بغیر واسطه» نشانگر عنصر وحی است.
با این توضیح خاتمیت پیامبر اکرم (ص) به این معناست که هیچکس پس از ایشان هرگز به مقام سفارت الهی و وساطت الهی میان خداوند و مردم نرسیده و هیچگاه خداوند از رهگذر وحی با کسی سخن نخواهد گفت.
بنابراین پایانپذیری سفارت و وحی را باید اساسیترین عنصر معنایی مفهوم خاتمیت دانست.
بر ما روشن نیست که آقای سروش بر اساس چه منبع و مستندی خاتمیت را این چنین تعریف کرده است.
«خاتمیت ـچنانکه من در مییابمـ مقتضیاتش این است که پس از پیامبر سخن هیچکس در رتبه سخن وی نمینشیند و حجّیت گفتار وی را ندارد.» [۴۰]
اساساً کسی نبوّت را به معنای رفعت و بلندای سخن نبی و حجّیت انحصاری گفتار وی ندانسته تا خاتمیت چنین لوازمی را به همراه داشته باشد. زیرا گفتار اوصیاء و جانشینان پیامبران پیشین حجّیت داشته در عین آنکه از کسی از خاتمیت آن پیامبر سخن نگفته است. به عنوان مثال گفتار یوسع وصیّ موسی (ع) بسان گفتار موسی و همپا و همسطح آن دارای حجّیت است، در حالیکه ما موسی (ع) را پیامبر خاتم نمیشناسیم.
لوازم معنایی مفهوم خاتمیت
حال باید دید مفهوم خاتمیت با خود چه لوازم و عناصر معنایی را به دنبال دارد. از بررسی آنچه صاحبنظران درباره مفهوم اصطلاحی خاتمیت دانست.
۱. جامعیت
جامعیت به این معناست که در تمام گزارههای مربوط به هدایت و تربیت انسانها و آنچه که سعادت و دنیا و عقبای مردم را تضمین میکند ـیعنی همان حوزهای که مربوط به قلمرو دین استـ در دین خاتم منعکس شده باشد.
جامعیت عبارت دیگری از ضرورت پاسخگوی دین خاتم به همه پرسشها و نیازهای مخاطبان خود است.
در غیر اینصورت با فرگذاشته شدن بخشی از آموزهها، ظهور دینی جدید برای ارائه آنها ضروری و طبیعی خواهد بود.
آیه الکمال [۴۱] و -بیانگر قرآن نسبت به امور هدایت و تربیت انسان [۴۲] و نیز روایاتی نظیر «ما من شیء الا و فیه کتاب او سنّه»؛ [۴۳]
«کل شیء فی کتاب الله و سنّه نبیّه» [۴۴] ؛ «فانه ما ورد علینا من امر القضایا و لیس فی کتاب الله و لا فی سنّه نبیّه فانا نأخذ فیه برأینا.» [۴۵] حکایتگر جامعیت دین است. یعنی هیچ آموزه دینی نیست مگر آنکه در قرآن، یا سنت نبوی یا سنّت ولوی منعکس شده است.
-
جهانی بودن
از آنجا که بر اساس قانون «و ان من امّه الا خلافیها نذیر» [۴۶] حوزه رسالت و هدایت پیامبران به توازی یا توالی تمام مناطق جغرافیایی گستره خاک و همه اقوام و ملل را دربر میگیرد. از سویی دیگر پیام دین خاتم عدم امکان نسخ از سوی ادیان نو ظهور دیگر همزمان و پس از آن است. حال اگر فرض شود که به عنوان مثال اسلام در عین آنکه دین خاتم است تنها دین عرب باشد و در این دین اعلام شود که کاری به سایر اقوام و ملل ندارد. مفهوم آن این است که خداوند برای سایر امتها همزمان با ظهور اسلام یا پس از آنه هیچ پیامبر یا شریعتی را در نظر نگرفته است. در اینصورت مفهوم خاتمیت اسلام حفظ شده اما بلاتکلیف ماندن سایر مناطق و اقوام با اصل پیشگفته یعنی ضرورت حضور پیامبران الهی برای هرامت که اصل حکیمانه است، نقض شده است.
بنابراین از دو حال گریزی نیست. یا باید از خاتم داشتن دین اسلام بنابر فرض پیشین -یعنی انحصار آن برای عربـ ؟؟؟ و ظهور پیامبران و دنیای دیگر را برای سایر مناطق و ملل ضروری دانست. یا اگر بر خاتمیت اسلام پافشاری کنیم باید بر فراگیری آن نسبت به سایر مناطق و ملل پایبند باشیم.
راز آنکه قرآن بارها در کنار خطاب به همه انسانها بر فراگیری رسالت پیامبر (ص) برای همه جهانیان و چیرگی اسلام بر سایر ادیان تاکید ورزیده [۴۷] و نیز پیامبر اکرم (ص) شاهان و زمامداران دور و نزدیک عصر خود به اسلام دعوت کرده [۴۸] همین نکته یعنی حکایتگری از خاتمیت این دین است. البته این نکته علمی را نباید از نظر دور داشت که میان خاتمیت و جهانی بودن عموم و خصوص من وجه است. یعنی خاتمیت هماره با جهانی بودن ملازم است اما زوماً جهانی بودن یک دین به معنای خاتمیت آن نیست. نظیر آنکه آیین مسیحیت را در عصر خود جهانی بینگاریم، و در عین حال آن دین خاتم نشناسیم. اما خاتمیت بدون جهانی بودن ـچنانکه توضیح دادیمـ ناممکن است.
-
جاودانگی
مهمترین عنصر ورکن مفهوم خاتمیت جاودانگی است به این معنا که دین خاتم ضرورتاً باید جاودانه باشد. بهگونهای که تا پایان دوران حیات بر روی کره خالی و آغاز نشانههای قیامت و سرانجام فروپاشی دنیا هیچ دین و پیامبر جدیدی در هیچ نقطه زمین نباید ظهور کند. البته حساب ادیان و پیامبران دروغین و ساختگی که بطلان آنها بر جهانیان آشکار خواهد بود را باید جدا دانست.
این عنصر نیز در آیاتی نظیر «و اوحی الیّ هذا القرآن لا نذرکم و من بلغ» [۴۹]
و روایاتی نظیر: «حلال حلال الی یوم القیامه و حرامه حرامه الی یوم القیامه» و نیز روایت معروف منزلت «یا علی انت مننی بمنزله هارون من موسی الا انّه لا بنی بعدی» [۵۰] با صراحت تمام منعکس شده است.
جاودانگی به معنای عدم امکان دین خاتم است. بدین جهت هماره از ادیان پیشین که فاقد عنصر خاتمیت بودهاند به عنوان ادیان منسوخ یاد شده است. و غالباً در کتابهای کلامی از دو مفهوم خاتمیت با ناسخیت در کنار یکدیگر یاد میشود. و اساساً اسّ معنایی واژه خاتم همین نکته است یعنی گویا خداوند کتاب رسالت را با آمدن اسلام و رسول اکرم (ص) مهر و موم کرده و به کناری گذاشته و پایانپذیری ظهور دین و پیامبر جدید را رسماً اعلام کرده است.
انعکاس آموزههای دینی در سه گستره قرآن، سنت نبوی و سنّت ولوی
حال باید بنگریم آیا مفهوم ولایت بر اساس آنچه آقای سروش به تشیع غالی نسبت داده -که از نظر ما حکایتگر دیدگاه تشیع معتدل است- یعنی برخورداری ائمه (ع) از نقش نوگستری و به تعبیر ایشان ارایه بخشی از آموزههای دینی نوین که دو کتاب و سنت نبوی مسکوت گذاشته با کدامیک، از عناصر معنایی مفهوم خاتمیت سر ناسزگاری دارد.
مهمترین خطای آقای سروش آن است که امامان شیعه و حتی امام عصر (ع) را که ممکن است سالیان متمادی پس از این ظهور کرده و آموزههای نوینی ارایه کند، خارج از چارچوب اسلام به عنوان آخرین دین قلمداد کرده است. ایشان به این نکته بنیادین توجه نکرده است خداوند از آغاز ظهور اسلام به جهانیان اعلام کرد که آموزههای اسلام را در سه ساحت اصلی جستجو کنید.
قرآن ۲. سنت نبوی ۳. مولوی. با ایت تفاوت که در قرآن به عنوان قانون اساسی علوی بنیادهای اولیه و اساسی دین شناخت است و با اعلام واگذاری تبیین خود و واگذاری تبیین بخشی از آموزههای دینی متناوب با هر زمان به نسبت نبوی و ولوی ضمن اعتبار بخشی به آنها، نقش جامعیت خود را ایفا کرده است. و سنت نبوی به مقتضای دوران رسالت و نیازها و مقتضیات عصر رسالت در کنار تبیین قرآن بخشی از آموزههای نوین مسکوت گذاشته در قرآن را ارایه کرد و ائمه (ع) نیز بر اساس نقش و وظیفهای که هریک بر عهده داشتند و بسته به شرائط و مقتضیات دوران خود در کنار تبیین قرآ“ و سنت نبوی با ارتباطی که با آسمان از رهگذر الهام و نه وحی رسمی دارند، بخش دیگری از آموزههای دینی مسکوت گذاشته در قرآن و سنّت نبوی را ارایه کردند چنانکه این نقش توسط امام عصر (ع) در دوران ظهور بهطور کامل ایفا خواهد شد.
پس از ظهور امام عصر (ع) بر اساس همه شواهد موجود، جهان دوران پایانی را سپری خواهد کرد و در آستانه فروپاشی برای قیامت خواهد شد. [۵۱] بنابراین با فرض صدور بخشی از آموزههای نوین از زبان ائمه (ع) یا امام عصر (ع) پس از ظهور، ما همچنان از چرخه اسلام، پهنای زمانی و مکانی آن خارج نشده و تمام این تحولات در درون یک دین آسمانی انجام گرفته نه دو دین.
برای آنکه مقصود روشن شود از یک مثال بهره میگیریم هرچند ممکن است این مثال از جهاتی نارسا باشد.
تیمی را در نظر بگیرید که با داشتن ۱۴ بازیکن قرار است در آخرین بازی ] = بازی فینال [ خود در المپیک جهانی حضور یابد و قرار بر این است که پس از این بازی دیگر هیچ بازی در دنیا انجام نگیرد و بساط بازیهای المپیک برای همیشه برچیده شود. برای این بازی سه گیم ] = فرجه زمانی [ پیشبینی شده است. گیم اوّل در ۳۰ دقیقه، گیم دوم در ۴۰ دقیقه و گیم سوم و نهایی در ۳۰ دقیقه. و مجموعاً در ۱۰۰ دقیقه؛
مربی تیم از آغاز اعلام کرده که برای دقیقه اول تا آخرین دقیقه برنامه مشخص و مدوّنس را طرّاحی کرده و اعلام نموده کرد در فرصت مناسب این برنامهها به اعضای تیم اعلام خواهد شد، بخشی از برنامه استمرار برنامههای پیشین و بخشی برنامههای نوین خواهد بود. نیز افزوده است که در سه گیم برنامهریزی شده به متناسب نیازمندیهای هر گیم شماری از بازیکنان را بکار خواهد گرفت. به عنوان مثال برای گیم نخست ۴ تن برای گیم دوّم ۶ تن و برای گیم سوّم ۴ تن پیشبینی کرده است. و این را با جابجا کردن آنان دنبال خواهد نمود.
با این برنامهریزی بازی انجام میگیرد و برنامهها و طرحهای ار پیش تعیین شده یکبهیک در زمان مناسب به اعضای تیم ابلاغ شده و آنان این برنامهها را به اجرا درمیآورند و طبق پیشبینی آغازین مربی افزون بر فقدان هرگونه ضعف و کاستی، تیم به عنوان برنده نهایی و هر زمانی پس از خود اعلام میگردد.
چنانکه مشهود است بر اساس این مثال سه ویژگی تحقق یافته است:
برنامهها و طرحهای تیم گرچه از آغاز برای همه بازیکنان تشریح تبیین نشده است اما برای مربی کاملاً روشن و منقح بوده و او بخاطر مصالحی تبیین آنها را به فرصتها و گیمهای مقتضی واگذار کرده است. بر این اساس اگر مربی اعلام کند که برنامههای پیشبینی شده برای تیم کامل و جامع است سخن حقی گفته است. گرچه بخشی از برنامهها در گیم سوم به ۴ بازیکن آخری ابلاغ شود. و کسی نمیتواند بگوید چون ابلاغ برنامهها در دو گیم آغازین تحقق نیافته پس برنامه ناقص است.
از آنجا که شمار بازیکنان و زمان نهایی بازی یعنی ۱۰۰ دقیقه از آغاز اعلام شده و برنامهها نیز منقح شده است، با آمدن ۴ بازیکن در گیم سوم و اخرین بازی هرچند با بخشی از برنامههای از پیش تعیین شده -که برای آنان مسکوت گذاشته شدهـ از نگاه هیچکس به معنای آمدن تیم جدید و یا بازی جدید تلقی نخواهد شد. زیرا تمام این رخدادها از آغاز مبین و تبین شده است.
با تاکید جهانی و کمیته المپیک مبنی بر پایان پذیرفتن بساط تمام بازیها و تلقی برنده مسابقه نهایی به عنوان آخرین برنده ماندگار تا دوران حیات بشر در گستره خاک عملاً بر پایانپذیری بازی و ماندگاری نهایی تیم برنده و برنامهها آن تاکید شده است.
آنچه درباره اسلام تحقق یافته چیزی شبیه این مثال است.
خداوند متعال مربی اسلام، قرآن و پیامبر (ص) به عنوان ۴ بازیکن اولی، امیرمؤمنان تا امام حسن عسگری به عنوان ۶ بازیکن بعدی و امام عصر (ع) به عنوان آخرین نقشآفرین قابل تلقیاند. و سه گیم شامل ۲۳ سال دوران رسالت، ] = گیم نخست [ ؛ دهم هجرت ۲۵۵ هجری ] = گیم دوم [ ؛ ۲۵۵ هجری تا دوران ظهور امام عصر (ع) ] = گیم سوم [ ؛ خواهد بود.
اعلام اسلام به عنوان دین کامل و جامع به معنای داشتن برنامههای مدوّن و مشخّص است که از آغاز برای خداوند مشخص و معلوم بوده و هر زمان پیشگفته اعلام میشود. مهم عمده اعلام از آن قرآن و سنت نبوی است. و بخشی نیز به سنّت ولوی و در دور دورهزمانی از حضرت امیر تا امام حسن عسگری (ع) و پیش و پس از ظهور امام عصر (ع) واگذار شده است.
و از آنجا که شمار بشرهای منعکسکننده آموزههای دینی و شمار پیشوایان دینی از آغاز مشخص شده. آمدن امام عصر (ع) یا سایر ائمه با آوردن بخشی از آموزههای نوین در کنار تحکیم و تبیین آموزههای پیشین به معنای آمدن دین و شریعت جدید نیست.
چنانکه با اعلام بسته شدن پرونده رسالت و نبوّت خاتمیت اسلام نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
بنابراین برغم پذیرش نقش نوگستری برای پیامبر یا اهلبیت (ع) جامعیت، جهانی بودن و خاتمیت اسلام به هیچوجه مخدوش نخواهد شد.
تحقق لوازم و عناصر معنایی خاتمیت با فرض نقش نوگستری ائمه (ع) و مفهوم ولایت
ما معتقدیم که تمام عناصر سهگانه با مفهوم ولایت سازگار است با این بیان:
از آنجا که طبق توضیح پیشگفته، هماره دین پاسخگوی نیازهای عصر و در نگاه کلی نیازهای جهانیان تا پایان دنیاست. مفهوم جامعیت همچنان حفظ شده است و با فرض اینکه مردم در آستانه و پس از ظهور امام عصر (ع) به رخدادها و رویدادهایی دینی برخورد کنند و پس از مراجعه به امام ایشان آن پاسخها را در کتاب یا سنت نبوی و سنت ائمه پیشین نیابد از رهگذر الهام پاسخ آنها را خواهد داد…
و از آنجا که دین، از آغاز در میانه و در پایان راه هماره بر جهانی بودن خود تاکید میورزد، در تحفظ بر عنصر جهانی بودن نیز در مفهوم خاتمیت نمیتوان تردید کرد.
و با توجه به اینکه آخرین امامی که در پایان دوران حیات ] = آخرالزمان [ ظاهر خواهد شد فرزند آخرین پیامبر آسمانی است که از پیش ظهور او و برنامههای او پیشبینی شده و او بر تمام آموزههای قرآن و سنت نبوی و ائمه (ع) پیشین مهر تایید و تاکید را خواهد زد و مروّج همین آموزهها خواهد بود و خود را امام و پیشوای همین دین خواهد دانست عملاً در مفهوم جاودانگی و عدم امکان نسخ دین خاتم کمترین خللی وارد نخواهد شد.
چنانکه در روایات فراوانی از زبان ائمه (ع) و نیز در روایت نقد شد. پیشین از امام کاظم (ع) در کنار تاکید بر امکان بهرهمندی ائمه (ع) از الهام، بر نفی نبوت پس از رسول اکرم (ص) پای فشرده شده است. آیا اگر امام عصر (ع) با فرض ارایه بخشی از آموزههای دینی با بدست گرفتن پرچم اسلام سنتش به کلمه توحید و رسالت پیامبر اکرم (ص) به جهانیان اعلام کند تمام آموزههای من برگرفته از کتاب و سنت است و آموزههای نوین من نیز از روز نخست بهصورت کلّّی پیشبینی شده و مقرّر و مقدر بر این بوده که من آنها را در وقت مناسب ارایه کنم، بنابراین مرا جز فرزند پیامبر اسلام (ص) و پیشوای او و زاحت اسلامی ندانید، آیا خاتمیت اسلام مخدوش شده و دین و آیین جدیدی به جهانیان معرفی شده است؟!
از سوی دیگر در تمام روایاتی که درباره اتصال ائمه (ع) با آسمان گفتگو به میان آمده، در کنار انکار نبوت پس از پیامبر، هماره از بکار بردن واژه وحی، یا وساطت جبرییل اجتناب شد و از واژه «الهام» یا «تحدیث» استفاده شده است و «تحدیث» یعنی ارتباط عالم با عالم ملک و سخن گفتن فرشتگان با بندگان صالح خدا و القای حقایقی بر دلها افزون بر شیعه مورد اتفاق اهل سنت است. [۵۲] و آن را بسان رؤیاهای صادق -که یک جزء از هفتاد جزء نبوت دانستهاند- از اجزای نبوت و شعاعی از آن دانستهاند. [۵۳] با این حال هیچکس در این امر تشکیک نکرده که استمرار پدیده الهام یا رؤیاهای صادق درباره اولیاء و بندگان صالح به معنای استمرار نبوت است. الهام و تحدیث مورد نظر درباره ائمه (ع) نیز چنین است. یعنی برغم آنکه ان دست از الهام بخاطر روشنی، شفا نیّت و آشکاری کامل در مرتبهای بس فراتر سایر الهامهای اولیاء و بندگان صالح قرار دارد، اما با این حال به هیچوجه به معنای وحی نبوی نیست.
آیا با تحلیلهای ارائه شده از مفهوم ولایت و با فرض پذیرش نقش نوگستری ائمه (ع) و امکان ارائه آموزههای نوین دینی که احیاناً قرآن و سنت نبوی از آنها ساکت مانده است. آیا جایی برای توهم تعارض ولایت با خاتمیت میماند؟ آیا مفهوم تبیین شده از ولایت را -که از هر جهت با خاتمیت سازگار بوده و مدافع و موکّد آن است- میتوان به تشیع غالی منتسب دانست؟
آیا، شایسته قرآن نیست که از طرح مباحثی که هنوز تمام جوانب علمی آن کاویده نشده ـآنهم برای مخاطبان عامی که توان جدا ساختن مطلب ؟؟؟؟ را ندارند و اینگونه مقالات و مقولات عملاً به سست کردن باورهای دینی آنان و به آشوب کشیدن فضای آرام ذهنی آنان میانجامد اجتناب کنیم و به جای آن به تعمیق آموزههای دینی و تحکیم پایههای اخلاقی و باورهای دینی مرد بیاندیشیم و بکوشیم.
پی نوشت ها:
- ر.ک: احیای فکر دینی در اسلام، ص ۱۴۴-۱۴۵؛ مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج ۳، ص ۴۵-۵۰.
- کتاب «القادیانیه» از سلیمان ظاهر عاملی از جامعترین آثار در نقد فرقه قادیانه است.
- به نقل از ماهانه معارف، شماره ۳۱، ص ص ۳۶-۳۷.
- هماان، ص ۴۳ و نیز ر.ک: www.drsoroush.com . نامه دوم آقای سروش خطاب به آقای بهمنپور.
[۵] . www.drsoroush.com . نامه دوم خطاب به آقای بهمنپور.
- همان.
- همان.
- همان. نامه اول خطاب به آقای بهمنپور.
- همان، نامه دوم خطاب به آقای بهمنپور.
۱۰ . این عبارت در سخنرانی ایشان در پاریس منعکس شده است.
[۱۱] . www.drsoroush.com . نامه دوم خطاب به آقای بهمنپور.
- احزاب/۴۰
- ماهنامه معارف، شماره ۳۱، ص ۳۹.
- همان، ص ۴۰-۴۲.
- همان، ص ۴۲.
۱۶.همان.
- این کتاب با عنوان «رابطه متقابل کتاب و سنت» در ۴۶۰ صفحه از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در دست انتشار است.
- کافی، ج ۱، ص ۲۶۴.» باب جهات علوم الائمه؛ ج ۸، ص ۱۲۵ و نیز ر.ک: و بصائر الدرجات، ص ۳۳۸-۳۳۹.» باب فیه تفسیر الائمه لوجود علومهم الثلاثه و تاویل ذلک»
- ملا صالح مازندرانی در شرح این روایت ماضی را به معنای هر آنچه که از سوی پیامبر تفسیر شده و غابر را شامل کتاب جامعه و مصحف فاطمه (س) دانسته و قذف در قلوب را به مفهوم ربّانی و نقر در گوشها را به معنای تحدیث فرشتگان معرفی کرده است. آنگاه درباره فقره «و لا بنی بعد نبینا» چنین آورده است: «دفع بذلک توهم من یتوهم ان کل من قذف فی قلبه و نقد فی سمعه فهو نبیّ. و هذا التوهم فاسد لانه محدّث و المحدّث لیس بنبی.» شرح اصول الکافی، ج ۶، ص ۴۹.
- بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۷۵.
- همان.
- همان، ج ۲۵، ص ۵۶.
- همان.
- نحل/ ۸۹.
- مائده/ ۳.
- کافی، ج ۱، ص ۶۰. «باب الرّد الی الکتاب و السنّه»
- نحل/ ۴۴.
- حشر/ ۷.
- نساء/ ۵۹.
- نساء/ ۸۳.
- برای آگاهی بیشتر از تفسیر این آیه ر.ک: المیزان، ج ۱۲، ص ۳۲۴؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۵۶-۵۸- (مقدمه هفتم کتاب)؛ مجمعالبیان، ج ۶، ص ۱۹۰؛ جامعالبیان، ج ۱۴، ص ۲۱۱؛ تفسیر کبیر، ج ۱۰، ص ۱۰۲.
- لسانالعرب، ج ۴، ص ۲۴-۲۵؛ مفردات راغب، ص ۱۴۲؛ ج ۳، ص ۱۲۵۲.
- ر.ک: مجمعالبیان، ج ۸، ص ۱۶۰.
- السیف الصقیل ردّ ابن زنجفیل، (سبکی)، ص ۱۷۶.
- شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۲۶۰.
- بدایه المعارف، ج ۱، ص ۲۱۱.
- همان.
- همان.
- شوری/ ۵۱.
- نامه دوم آقای سروش به آقای بهمنپور.
- مائده/ ۳.
- نحل/ ۸۹.
- کافی، ج ۱، ص ۶۰. «باب الردّ الی الکتاب و السنّه»
- همان، ج ۱، ص ۶۰.
- . دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۹۲.
- فاطر/ ۲۴.
- آیات «ان هو الا ذکر للعالمین» (یوسف/ ۱۰۴)؛ «و ما أرسلناک الا رحمه للعالمین» (انبیاء/ ۱۰۷)؛» «و ارسلناک للناس رسولاً» (نساء/ ۷۹)؛ «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً» (اعراف/ ۱۵۷) به صراحت دال بر جهانی بودن رسالت پیامبر (ص) است.
- کتاب مکاتیب الرسول مرحوم میانجی بهترین منبع در این زمینه است.
به عنوان نمونه ر.ک: اسلام و مقتضیات زمان، ص ۳۵۶-۳۵۷؛ خاتمیت، ص ۱۹.
- انعام/ ۱۱۹.
- در عموم منابعی که از خاتمیت رسالت پیامبر اسلام (ص) سخن به میان آوزدهاند از این دو روایت به عنوان شاهد و دلیل بر خاتمیت استفاده شده است. ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۲۷۹-۲۸۰؛ نور الافهام فی علم الکلام، ج ۱، ص ۶۱۷- ۶۱۸ ؛ أضواء علی عقائد الشیعه الامامیّه، ص ۵۴۵- ۵۴۷
- از این رو دوران به در اصطلاح به «آخرالزمان» یاد میشود. برای تفصیل بیشتر ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، مقاله آخرالزمان.
ر.ک: بصائر الدرجات، ص ۳۳۹-۳۴۴. باب فی الائمهأنهم محدثون مفهّون» و باب «فی ان المحدّث کیف صفته و کیف یصنع به و کیف یحدّث الائمه» در این روایات تصریح شده که ائمه (ع) فرشته را نمیبینند و تنها صدای آن را می شنوند و از حالت وقار و سکینهای که به آنان دست می دهد درمییابند که الهام از سوی فرشته است.؛ کافی، ج ۱، ص ۲۶۹-۲۷۲. «باب ان الائمه محدّثون مفهّمون» و نیز باب «فی أن الائمه بمن یشتبهون ممن مضی و کراهیه العقول فیهم بالنبوه». در این روایات ائمه (ع) بسان همراهان سلیمان و موسی و نیز همانند ذوالقرنین دانسته شده که دارای مقام الهام بودهاند. در روایتی که امام سجّاد به پرسشهای حکم بن عتیبه در زمینه مقام الهام و تحدیث ائمه (ع) پاسخ داده، امام هلاک ابو الخطاب ] = محمدبن مقلاص اسدی کوفی [ یا بخاطر تفاوت نگذاشتن میان محدّث بنی دانسته است. ثقه الاسلام کلینی همچنین در بابی دیگر با عنوان «الروح التی یسدّد الله بها الائمه (ع)» روایاتی را در این زمینه آورده است. ر.ک: همان، ص ۲۷۳- ۲۷۴. علامه مجلسی در بحارالانوار با تفصیل بیشتری در این باره سخن گفته است. ر.ک: بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۴۷-۱۰۰. «باب الارواح التی فیهم و انهم مویّدون بروح القدس…» علامه مجلسی در این باب ۷۴ روایت را ذکر کرده است. در روایت بیستم این باب چنین آمده است: «عن حمران بن أعین قال» قلت لابی عبدالله (ع): أنبیاء أنتم؟ قال: لا. قلت: فقد حدّثنی من لا أتّهم أنک قلت: انا انبیاء. قال: من هو؟ أبو الخطّاب؟ قال: قلت: نعم. قال: کنت إذا أهجر. قال: قلت: فبما تحکمون؟ قال: بحکم آل داود، فذا ورد علینا شیء لیس عندنا تلقّانابه الروح القدس. همان، ص ۵۶. از این روایت به خوبی بدست میآید که کسانی امثال ابو الخطاب بخاطر ادعای اتصال به آسمان از سوی ائمه (ع) مدعی نبوت آنان بودهاند. اما ائمه (ع) آنان را ملعون و مطرود دانسته و ضمن انکار نبوت و رسالت ارتباط خود را از باب «تلّقی از فرشته آسمانی» یا همان «الهام» یا «تحدیث» دانستهاند نه وحی نبوی.
- عالمان اهل سنت عموماً در ذیل روایتی درباره خلیفه دوم درباره مقام «تحدیث» گفتگو کردهاند. روایت این است: «عن النبی (ص) لقد کان فیمن قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلّمون من خیر أن یکونوا أنبیاء فان کان من أمتی أحد فعمر» صحیح بخاری، ج ۲، ص ۱۹۴. «باب مناقب عمر بن الخطاب».
- نگارنده در مقاله «ماهیت و مراتب وحی از دیدگاه صدر المتالهین» مراتب ارتباط پیامبران و صالحان با عالم ملکوت را مورد بحث قرار داده است. ر.ک: فصلنامه قبسات، شماره ۲۹، ص ۱۶۷-۱۸۸.