- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
فضایل اخلاقى غالباً با یکدیگر مربوطند همان گونه که رابطه نزدیکى در میان رذایل اخلاقى دیده مى شود. به همین دلیل، جدائى کامل آنها از یکدیگر غالباً امکان پذیر نیست.
این پیوند و ارتباط گاهى به خاطر ریشه هاى مشترک آنها است و گاه به خاطر پیوند ثمرات و نتایج آنها با یکدیگر.
در قسمت اوّل یعنى پیوند ریشه ها، مثالهاى روشنى داریم؛ غیبت کردن در بسیارى از موارد زائیده صفت رذیله حسد است، شخص حسود مى کوشد با غیبت کردن کسى که مورد حسد اوست، آبروى او را ببرد و شخصیّتش را درهم بشکند؛ تهمت و افتراء، تکبّر و خودبرتربینى، تحقیر و کوچک شمردن دیگران نیز بسیار مى شود که از همان رذیله حسد سرچشمه مى گیرد.
بعکس، علوّ طبع همان گونه که جلو طمع را مى گیرد، با حسد و کبر و غرور و تملّق و چاپلوسى نیز مبارزه مى کند.
در مورد نتائج و ثمرات نیز این پیوند بخوبى دیده مى شود، یک دروغ ممکن است سرچشمه دروغهاى دیگر شود، و گاه براى توجیه آن دست به گناهان و خطاهاى دیگرى بیالاید؛ و یا با انجام یک جرم، جرائم دیگرى انجام دهد تا آثار جرم اوّل را بپوشاند؛ و بعکس، انجام یک عمل اخلاقى مانند رعایت امانت، منتهى به محبّت و دوستى و پیوند در میان افراد یا تعاون اجتماعى و مانند آن مى شود.
در روایات اسلامى نیز اشارات لطیفى به این امر مهم آمده است؛ در حدیثى از على علیه السلام مى خوانیم که فرمود: «اذا کانَ فِى الرَّجُلِ خَلَّهٌ رائِعَهٌ فَانْتَظِرْ اخَواتِها؛ هنگامى که در کسى صفت جالب و زیبایى ببینى، در انتظار بقیّه صفات نیک او، باش!»[۱]
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که فرمود: «انَّ خِصالَ الْمَکارِمِ بَعْضُها مُقَیَّدٌ بِبَعْضٍ؛ صفات شایسته با یکدیگر مربوط و مقیّدند.» و در ذیل همین حدیث اشاره شده است به «صِدْقُ الْحَدیثِ وَصِدْقُ الْبَأْسِ وَاعْطاءُ السَّائِلِ وَالمُکافاتُ بِالصَّنایِعِ وَاداءُ الْامانَهِ وَصِلَهُ الرَّحِمِ وَالتَّوَدُّدُ الَى الْجارِ وَالصَّاحِبِ وَقُرَى الضَّیفِ وَرَأْسُهُنِّ الْحَیاء؛ راستگویى، مقاومت در میدان جنگ، بخشش به درخواست کننده، پاداش نیکى به نیکى، اداى امانت، صله رحم، محبّت نسبت به همسایه و دوست، و پذیرایى شایسته از مهمان، و در رأس همه آنها حیاء قرار گرفته است.»[۲]
در واقع حیا که روح آن تنفّر از گناه و زشتیها است مى تواند سرچشمه تمام افعال اخلاقى بالا بشود، همان گونه که صداقت پیوند نزدیکى با امانت و مقاومت در میدان مبارزه و محبّت و دوستى با بستگان و دوستان و همسایگان دارد.
در حدیث سومى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ اقْفالًا وَ جَعَلَ مَفاتِیحَ تِلْکَ الْاقْفالَ الشَّرابُ، وَ الکِذبُ شَرّ مِنَ الشَّرابِ؛ خداوند براى بدیها قفلهایى قرار داده و کلید آن قفلها را شراب قرار داده است و دروغ از شراب بدتر است.»[۳] اشاره به این که دروغ مى تواند سرچشمه انواع گناهان شود.
شبیه همین معنى به صورت فشرده ترى در حدیث امام حسن عسکرى علیه السلام آمده است آنجا که فرمود: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فى بَیْتٍ وَجُعِلَ مِفْتاحُها الْکِذْبَ؛ تمام زشتیها و بدیها در اطاقى قرار داده شده (که درِ آن بسته است) و کلید آن دروغ است.»[۴]
این سخن را با حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پایان مى دهیم:
در روایتى آمده است، مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه! من در پنهانى مرتکب چهار گناه مى شوم، زنا و شرب خمر و سرقت و دروغ، فَایَّتُهُنَّ شِئْتَ تَرَکْتُها لَکَ؛ هریک از آنها را که بفرمایى به خاطر تو آن را ترک مى کنم! (گویا آماده ترک همه آنها نبود، مى خواست یکى را به خاطر رسول خدا صلى الله علیه و آله ترک کند.)
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «دَعِ الْکِذْبَ؛ دروغ را رها کن!»
آن مرد از خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بازگشت؛ هنگامى که تصمیم گرفت به سراغ عمل منافى عفّت برود، به خودش گفت اگر این کار را انجام دهم ممکن است پیامبر صلى الله علیه و آله از من سؤال کند، اگر راست گویم حد بر من جارى مى کند، و اگر دروغ بگویم پیمان خود را با او شکسته ام (ناچار این عمل را ترک کرد).
سپس تصمیم به سرقت و شرب خمر گرفت، باز همین فکر براى او پیش آمد، به خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برگشت و گفت:
«قَدْ اخَذْتَ عَلَىَّ السَّبیلَ کُلَّهُ فَقَدْ تَرَکْتُهُنَّ اجْمَعَ؛ شما تمام راهها را بر من بستى، به همین جهت من تمام این گناهان را ترک خواهم نمود!»[۵]
از مجموع آنچه گفته شد مى توان نتیجه گرفت که در بسیارى از موارد براى تربیت نفوس و تهذیب اخلاق و مخصوصاً اصلاح بعضى از خلق و خوها باید از امورى که پیوسته و وابسته به آن است شروع کرد، و از مقارنات و خلق و خوهاى دیگر که با آن مرتبط است کمک گرفت.[۶]
پی نوشت:
[۱] . بحار، جلد ۶۶ صفحه ۴۱۱، حدیث ۱۲۹.
[۲] . بحار الانوار، جلد ۶۶، صفحه ۳۷۵.
[۳] . بحار الانوار، جلد ۶۹، صفحه ۲۳۶، حدیث ۳.
[۴] . بحار، جلد ۶۹، صفحه ۲۶۳.
[۵] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۶، ص ۳۵۷.
[۶] . برگرفته از: مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن(مکارم شیرازى)، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۹، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (علیه السلام) – ایران – قم، چاپ: ۴، ۱۳۸۵ ه.ش.