- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
علی بن محمد مشهور به امام هادی از ۲۲۰ تا ۲۵۴ق به مدت ۳۳ سال، امامت را به عهده داشت. امام هادی با چند تن از خلفای عباسی از جمله متوکل همزمان بود و بیشتر سالهای امامت را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراند. از امام هادی(علیه السلام) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت شده و بخشی از آنها درباره مباحث کلامی همچون تشبیه و تنزیه و جبر و اختیار است. زیارت جامعه کبیره و غدیریه از امام دهم شیعیان نقل شده است. امام هادی(علیه السلام) به واسطه جمعی از وکیلان که سازمان وکالت خوانده میشد، با شیعیان ارتباط داشت.
همچنین یکى از درباریان متوکّل ، معروف به ابوالعبّاس – که دائى نویسنده خلیفه بود – حکایت کند:
من با ابوالحسن ، علىّ هادى علیه السلام سخت مخالف و نسبت به او بدبین بودم ، تا آن که روزى متوکّل مرا به همراه عدّه اى براى احضار آن حضرت از شهر مدینه به سامراء بسیج کرد.
پس از آن که وارد شهر مدینه شدیم ، به منزل حضرت وارد شده و پیام متوکّل عبّاسى را ابلاغ کردیم ؛ و حضرت هادى علیه السلام موافقت نمود که به سوى شهر سامراء حرکت کنیم .
پس از آن ، از شهر مدینه به سمت سامراء خارج شدیم ، هوا بسیار گرم و ناراحت کننده بود؛ و چون موقع حرکت ، آب و غذا نخورده بودیم ، مقدارى راه را که پیمودیم ، پیشنهاد دادیم تا پیاده شویم و اندکى استراحت کنیم ؟
امام هادى علیه السلام فرمود: در این جا مناسب نیست ، بهتر است که به راه خود ادامه دهیم تا به محلّى مناسب برسیم .
به همین جهت به حرکت خود ادامه دادیم تا این که در بیابانى قرار گرفتیم که هیچ آب و گیاهى یافت نمى شد و گرمى هوا و تشنگى و گرسنگى تمام افراد را بى طاقت کرده بود.
در این هنگام حضرت توجّهى به افراد نمود و اظهار داشت : چرا این قدر بى حال و ناتوان شده اید، چنانچه خسته ، تشنه و گرسنه هستید، همین جا اُتراق کنید.
ابوالعبّاس گوید: من گفتم : یا اباالحسن ! در این صحراى بزرگ چگونه استراحت کنیم ؟
حضرت فرمود: همین جا مناسب است .
بنابر این ، طبق دستور حضرت در حال بار انداختن بودیم که ناگهان متوجّه شدیم در همان نزدیکى – کنار ما – دو درخت بسیار بزرگ با شاخه هاى زیاد بر زمین سایه افکنده و کنار یکى از آن ها چشمه اى است و آب آن بر زمین جارى مى باشد، که بسیار سرد و گوارا بود.
بسیارى از همراهان با حالت تعجّب گفتند: ما چندین مرتبه از این مسیر رفت و آمد کرده ایم ؛ ولى هرگز چنین چشمه و درختانى را در این مکان ندیده ایم .
و من بسیار در تعجّب فرو رفته و با تمام وجود، به آن حضرت خیره شده بودم که ناگهان تبسّمى نمود؛ و سپس روى مبارک خود را از من برگرداند.
با خود گفتم : این موضوع را باید خوب بررسى کنم ؛ لذا از جاى خود برخاستم و کنار یکى از آن دو درخت آمدم و شمشیر خود را زیر خاک پنهان نموده و دو سنگ به عنوان علامت و نشانه روى آن ها نهادم ، و بعد از آن آماده نماز شدم .
و چون افراد استراحت کردند، حضرت فرمود: چنانچه خستگى افراد برطرف شده است ، حرکت کنیم .
ه رفتیم ، من بازگشتم ؛ ولیکن هیچ اثرى از درخت و چشمه آب نیافتم و شمشیر خود را برداشتم و به قافله ، ملحق شدم و بسیار در فکر فرو رفتم و دست به سمت آسمان بلند کرده و از خداوند خواستم که مرا از دوستان و معتقدان به حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام قرار دهد.
در همین لحظه ، حضرت متوجّه من شد و فرمود: اى ابوالعبّاس ! بالا خره کار خود را کردى ؟
عرضه داشتم : بلى ، یاابن رسول اللّه ! من نسبت به شما مشکوک بودم و الان به حقانیّت شما معتقد گشتم و به لطف خداوند منّان هدایت یافتم.
حضرت فرمود: آرى چنین است ، همانا افراد مؤ من و اهل معرفت ، کمیاب هستند.(۱)
پی نوشت:
۱. إ ثبات الهداه : ج ۳، ص ۳۷۸، ص ۴۷، به نقل از خرائج راوندى .